هما گل گلاب: پدر اولین عکس رنگی را در ایران گرفت

1392/5/28 ۱۶:۳۸

هما گل گلاب: پدر اولین عکس رنگی را در ایران گرفت

دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب درباره پدرش چند نکته را یاد آور شد و گفت :«پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند. علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشی‎اش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمی‎کنم.

 


دکتر هما گل گلاب، فرزند حسین گل گلاب درباره پدرش چند نکته را یاد آور شد و گفت :«پدر فرزند مهدی مصورالملک و ایران بودند. علت لقب مصورالملک هم از آن جهت بود که ایشان نقاش دوران قاجار بودند و پدرم نیز که نقاشی را ارث برده بود هم نقاشی‎اش خوب بود و هم خط بسیار خوبی داشت. البته دربارۀ چیزهای دیگر صحبت کردند که من تکرار نمی‎کنم.
پدر به غیر از « ای ایران، ای مرز پرگهر» سه چهار سرود بسیار قشنگ دیگر هم دارد به نام « آذرآبادگان». سرود ای ایران که 23 مهر 1323 ساختند، آذربایجان را سال بعدش ساختند و سرودی است بسیار قشنگ و هم تراز همین سرود ای ایران و در آرشیو رادیو ایران هم هست. سرود سومش سرود دانشگاه است که موجود هست و در مراسم می‎زنند.
از اتفاقات خیلی جالب، یک سال پیش من بین اوراق یکی از کتاب‎هایش سرود و نتی هست که درباره‎ی هواپیمایی ملی هما است و تا کنون کسی درباره‎اش اطلاعی نداشته. و من مترصد اینم که کسی بتواند آن را اجرا کند و بسیار سرود قشنگی است.
از کارهای پدر که بخواهم بگویم، پدر علاوه بر این سرود می‎گفت و استاد دانشگاه تهران بود اولین رادیوی با باتری خشک را ساخته و با گوشی و به زحمت به آن گوش می‎داد و فوق‎العاده مورد توجه بود. و اولین عکس رنگی را در ایران گرفت. این عکس در بعضی نمایشگاه‎ها هنوز هست.
اما نکته‎ای که بسیار برای همه جالب بود. پدر محلی را بداشت در سوهانک ، در شرق تهران که خیلی دور از تهران بود. منزل پدر در خیابان ایران یعنی عین‎الدوله سابق بود. پدر اوایل یک موتور سیکلت ساید کار داشت، مال هالی ویدلسون و بعداً ـ سال 1335 ـ یک اتومبیل داشت. پدر چون در تهران درس می‎داد مجبور بود به تهران بیاید و برگردد. آن موقع تلفن و موبایل و این حرف‎ها نبود. ما یک تلسکوپ داشتیم . تلسکوپی بود که از آنجا می‎توانست خیابان ایران ، یعنی سه راه امین حضور را ببیند. چون تلفن نبود هر بار که به تهران می‎آمد و می‎خواست برگردد، کسی نبود که خبر بدهد امشب برمی‎گردد یا نه. علامتش این بود که یک پارچۀ قرمزی آویزان می‎کردند که یعنی نمی‎آیم و یک پارچۀ سفید که یعنی می‎آیم. این یک رمزی برای ایشان بود. و وقتی هم که می‎آمد از این جادۀ پاسداران بود که دو طرفش هم پر از درخت زال زالک بود. یک اتومبیل که از آنجا رد می‎شد تا مدت‎ها خاک بالا می‎رفت چون آسفالت نبود و  بعضی اوقات هم با دوستانشان می‎آمدند، با آقایان کلنل وزیری، خالقی، صبا، ارجمند. و ما از آنجا با دوربین می‎فهمیدیم که پدر با یک عهده مهمان می‎آید. ولی هنوز نمی‎دانستیم چه کسانی‎اند. به رودخانه نزدیک دارآباد که می‎رسیدند، پیاده می‎شدند چون اتومبیل باید سبک می‎بود تا پدر بتواند اتومبیلش را از آن آب رد بکند. و ما با آن دوربین می‎فهمیدیم که مهمان‎ها چه کسانی هستند و این برای پدر و ما خیلی جالب بود.
و از خانواده‎مان بگویم. پدر چهار فرزند داشت: فرزند کوچکتر به عللی فوت شد، یک پسر بزرگتر از من داشتند، مهندس فرخ گل گلاب که الأن در امریکاست و من بودم که دومی هستم و دکتر داروساز و بازنشستۀ دانشگاه تهران. نفر سوم هم دکتر داریوش گل گلاب بود و در نیویورک بود و متأسفانه در سال 1367 فوت شد. بیش از این وقت شما را نمی‎گیرم چون همه گفتنی‎ها را گفتند و من فقط چند نکتۀ کوچک را یادآوری کردم.»

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: