فقه و جامعه مدني در گفت‌وگو با محمدتقي فاضل ميبدي:خط قرمز را عرف زمان تشخيص مي‌دهد

1392/5/22 ۱۲:۳۴

فقه و جامعه مدني در گفت‌وگو با محمدتقي فاضل ميبدي:خط قرمز را عرف زمان تشخيص مي‌دهد

كاظم طيبي‌فرد: عرف اگر رفتار اجتماعي مردم باشد، تماما تخمين‌زدني نيست. بسياري از عرف‌ها در طول زمان به وجود آمده و دين را به چالش كشيده‌اند يا از زمان وضع آن دين به ويژه تا زمان جاري‌شدن عرف آنقدر تغيير يافته‌اند كه ديگر حكم قبلي درباره آن عاقلانه به نظر نمي‌رسد.



كاظم طيبي‌فرد: عرف اگر رفتار اجتماعي مردم باشد، تماما تخمين‌زدني نيست. بسياري از عرف‌ها در طول زمان به وجود آمده و دين را به چالش كشيده‌اند يا از زمان وضع آن دين به ويژه تا زمان جاري‌شدن عرف آنقدر تغيير يافته‌اند كه ديگر حكم قبلي درباره آن عاقلانه به نظر نمي‌رسد. اسلام تا كجا عرف را تاييد يا تصحيح مي‌كند و از كجا در مقابل آن مي‌ايستد؟ در جامعه امروز ما، جامعه ديني به فراخور نيازهاي معنوي خود به يك هنجار و عرف خاص اقبال بيشتري نشان مي‌دهد كه گاه مورد تاييد و ترديد و گاه با سكوت اهل فقه را مواجه مي‌شود. چاره دوام عرفيات ديني بدون شك در تنوير افكار دين‌دارانه مردم از برخي توجهات اصولي دين است.براي طرح چالش‌هاي اساسي عرف و فقه، با محمدتقي فاضل ميبدي، استاد حوزه و دانشگاه گفت‌وگو كرده‌ايم.
***


عرف يك جامعه در استدلال احكام شرعي چه تاثير و دخالتي دارد؟ يا به عبارت ديگر نگرش فقه به عرف چگونه است و اين دو چه نسبتي با هم دارند؟
يكي از بحث‌هاي مهم در علم اصول بحث عرف است كه كاربرد آن در فقه است. عرف يعني چيزي كه جزو آداب و رسوم مردم است و از طبع و عقل مردم سرچشمه مي‌گيرد و عقلاي جامعه هم آن را مي‌پسندند. اگر در جامعه‌يي 90 درصد مردم سيگاري باشند اين را عرف نمي‌گويند چون عقلاي جامعه آن را نمي‌پسندند. اين را مي‌گويند عرف‌هاي سرگرمي. بنا براين عرف بايد برخاسته از طبع و عقل جمعي باشد به گونه‌يي كه عقلاي جامعه هم آن عادت را نكوهش نكنند. اين مي‌شود عرف. فقه يك معناي اصلي دارد و يك معناي اصطلاحي. فقه يعني فهم عميق از دين خداوند، اين همان تعريفي است كه در كتاب‌هاي لغت راجع به فقه آمده است يعني فهم عميق از احكام، اعتقادي، نظري و اخلاقي و كلامي. ولي تدريجا در طي زمان كلمه فقه اصطلاحي شد براي شناخت تنها احكام شريعت و به طور كلي احكام خمسه شامل واجب و مستحب و مكروه و مباح و حرام. وقتي مي‌گوييم فلاني فقيه است يعني احكام شريعت را اجتهادا مي‌داند.


اما رابطه اينها چيست؟ احكام شريعت و احكام عملي اسلام در يك بستراجتماعي شكل مي‌گيرد يعني اين احكام از طرف خداوند بر يك جامعه‌يي كه مخاطبش مردم هستند نازل مي‌شود. طبيعتا مردم هر جامعه، عرف و آداب و رسومي دارند جامعه عرب يا جاهلي هم آداب و رسومي براي خود داشت و احكام اسلامي در آن بستر نازل و وارد شد. اكنون سوال بعدي كه ممكن است مطرح كنيد اين است كه حكم الهي يا حكم پيامبران يا حكم آسماني كه در يك بستري قرار مي‌گيرد و اسم آن بستر را هم عرف مي‌گذاريم، چه نوع تعاملي را با آن عرف برقرار مي‌كند آيا يكسره عرف يا عرف‌هاي رايج را كنار مي‌گذارد يا يكسره قبول مي‌كند يا برخي را مي‌پذيرد و برخي را رد مي‌كند؟
حال اگر بخواهيم عرف را در بستر زمان‌هاي متعدد بررسي كنيم مثلا عرف عرب جاهليت كه كاملا مقابل ارزش‌هاي اسلامي بود بعد از آمدن اسلام آيا بايد مطابق خواست اسلام كاملا تغيير كند؟
در اسلام دو نوع احكام وجود دارد. يكي احكام تاسيسي كه همان احكام شرعي است كه از طرف پيامبر آمده و سابقه‌يي هم نداشته و ديگري احكام امضايي يعني احكامي كه قبلا بوده، سابقه داشته و پيامبر آن را امضا و تاييد كرده است.
بنابر آنچه از تاريخ يا سيره پيامبر مي‌توان فهميد، احكام امضايي اسلام بيش از احكام تاسيسي است. به ويژه در معاملات، قوانين كيفري، قصاص، ديات، حدود، شهادت، ماه‌هاي حرام (كه هنوز هم امروزه در قوانين ما مطرح است)، ديه عاقله و خيلي از اين چيزها. اينها در زمان قبل از اسلام سابقه داشته و پيامبر اينها را امضا و تاييد كرده. كم‌كم، بعد از پيامبر هم يكسري سيره‌ها و روش‌هايي به وجود آمده و اينها هم مورد قبول شرع قرار گرفته كه به آن سيره متشرعه مي‌گويند.


سوال اساسي در اينجا اين است كه اگر امروز در روزگار ما يكسري روش‌ها، آداب و عاداتي را كه عقلاي جامعه يا خود مردم وضع كردند كه در زمان پيامبر نبوده، بايد چه نوع برخوردي با اينها كرد؟ يعني بايد بگويم چون در زمان پيامبر نبوده تا آنها را امضا كند و حالا هم كسي نيست كه امضا كند، آيا بايد آنها را يكسره كنار بگذاريم و باطلش كنيم يا نه اگر گفتيم كه اين روش‌ها برخاسته از طبع مردم است و عقلاي جامعه هم آن را قبول دارند بايد پذيرفته شود؟
اين بحث، خيلي جاها مطرح است مثل مساله حقوق بشر يا در قوانين كيفري اسلام مانند قصاص و ديات و حدود. من خودم معتقدم مراجع ما بايد به اين مساله بيشتر بينديشند يعني اگر يكسري احكام از عرف برخاست و سابقه‌يي هم در اسلام نداشت و احيانا اين حكمي كه جديدا از طبع مردم برخاسته يا عقلاي جامعه آن را تدوين كردند و احيانا در تعارض با بعضي از احكامي است كه در جاهليت بوده و پيامبر آن را امضا كرده بود، در اينجا بايد كدام يك را انتخاب كرد؟ مثلا اگر ديه عاقله را كه در زمان جاهليت وجود داشت و پيامبر آن را امضا كرد را امروزه بتوانيم يك روش‌هاي بهتري جاي آن بياوريم، بايد كدام را انتخاب كنيم. آيا بايد ديه عاقله‌يي كه پيامبر در زمان جاهليت امضا كرده را قبول كنيم يا نه اين روش جديد را كه الان بيمه درست مي‌نمايد و بهترهم جواب مي‌دهد و دردسرش هم كمتر است و يكسري مشكلات را در جامعه ندارد بايد انتخاب كرد. من معتقدم كه اينجا بايد خيلي فكر كرد.


آيا نبايد احكام جهان شمول باشند، اين گونه برحسب فراخور فرهنگ‌ها تغيير مي‌كنند؟
جهان شمول يعني چه؟ عرض كردم احكام تابع موضوعات هستند، هر حكمي تابع موضوع است. حكم يك چيز لخت روي هواست و موقعي مي‌آيد روي زمين و در زندگي من، كه بر موضعي بخواهد سوار شود. مثل اين شطرنج كه الان وسيله قمار است، اين حكمي كه بر آن وارد مي‌شود حكم حرمت است و اگر اين مصداق عوض شد و شطرنج وسيله ورزش شد حكم حرمت مي‌رود و مباح جايگزين مي‌شود يعني حكم دنباله‌رو موضوع است. اينكه بگوييم اين حكم مطلق و ابدي است زماني درست است كه موضوعش هم ابدي و مطلق باشد اما اگر موضوع عوض شد طبيعتا حكم نيز عوض مي‌شود.
مثالي مي‌زنم: اينكه ما درباره دخترها داريم كه در 9 سالگي عروس‌شان كنيم و خيلي هم مستحب است يا 9 سالگي مكلف شوند در يك عرفي معنا داشته، در عرف زودرس، در عرفي كه طبعش طبع گرمي بوده از جهت دما و حرارت، ولي در عرفي كه دختر 9 ساله نه تشخيص مسائل زندگي را دارد و نه هنوز به آن حد بلوغ رسيده كه بخواهد ازدواج كند.
خب واقعا اگر خواسته باشيم اين احكام را در آن عرف ببريم، انسان تنفر پيدا مي‌كند يعني اگر شما دختر 9 ساله را عروس كنيد كه از نگاه اسلام سنتي هيچ اشكالي ندارد تمام عقلا حتي اقوام خودتان كه مذهبي هم باشند نيز شما را نهي مي‌كنند، اين را كدام عرفي قبول مي‌كند. لذا قوانين مدني ما هم چنين ازدواجي را به رسميت نمي‌شناسد. هرچند شرع امضا كرده ولي دولت قانون اين ازدواج را به رسميت نمي‌شناسد يا مثلا اگر دختر به تكليف رسيده‌يي در سن 9 سالگي يك فعل كيفري انجام داد بگوييم بايد برايش ديه يا احكام كيفري اسلام جاري شود امروز در هيچ جاي دنيا نمي‌آيند دختر نه ساله را مجازات كنند و بگويند چون تو به تكليف رسيده‌يي و فلان كار را كرده‌يي جزايش اجراي حد است ولي در اسلام سنتي اين گونه بود. امروز كدام عرفي قبول مي‌كند كه شما دختر 9 ساله را برايش حد و تعزير جاري كنيد اين چيزها را در عرف بايد نگاه كنيم. بالاخره اين احكام فقه بايد در ظرف عرف قرار گيرد.


در جاهايي با تغيير ارزشي كه با آن حكم برقرار شده است مواجهيم. همين مثالي كه شما درباره ديه زديد، در اين مثال نظر شما اين بود كه درگذشته مرد عامل اقتصادي خانواده بوده و الان زن هم مي‌تواند عامل اقتصادي باشد اگر در همين مثال از جهت برابري حقوق انسان‌ها به موضوع نگاه شود، چگونه مي‌شود؟
برابري حقوق كه شما مي‌گوييد چيزي است كه خود اسلام هم گفته است. در اسلام زن و مرد، حقوق اجتماعي‌شان با هم برابراست. ولي به هر حال چون يك تفاوت ارگانيك بين زن و مرد هست، طبيعتا اسلام فرق‌هايي گذاشته و پاره‌يي از اين فرق‌ها در مسائل حقوقي و اجتماعي آمده است. پاره‌يي از اينها قابل تجديدنظرند و پاره‌يي از مسائل هم اين گونه نيست
به عنوان مثال در هيچ جامعه‌يي نمي‌آيند حساس‌ترين پست‌ها را به زن بدهند، هنوز پذيرفته شده نيست. فرضا عالي‌ترين مقام ارتش را به زن نمي‌دهند، در عرف دنيا اين طور نيست چون ساختار ارگانيكي زن چنين نيست كه بخواهد در حساس‌ترين مسووليت وارد شود و مشكل‌ترين مسائل را تحمل كند اين واقعيتي است كه دنيا هم آن را پذيرفته. اما در پاره‌يي از مسائل اين گونه نيست. مانند مسائلي كه خدمتتان گفتم همچون ازدواج دختر 9 ساله يا برابري ديه كه اگر فرض كنيم در جامعه‌يي زن هم مانند مرد بايد متكفل امور خانواده شود آنجا ديگر گفته نمي‌شود ديه مرد دو برابر زن است اين دور از عقلانيت است.


دو سوال اينجا مطرح مي‌شود يكي اينكه اين حدتعارض چگونه مشخص مي‌شود، آيا سليقه‌يي نمي‌شود و كتاب اخلاق مي‌شود. اول اينكه آن وقت جنبه فقهي‌اش مطرح مي‌شود و ديگر اينكه اگر عرف الان علمي را هم در نظر بگيريم، علوم امروز به سمت تخصصي شدن مي‌روند و با اين شكلي هم كه شما مي‌گوييد فقيه جامعه‌شناسي، روان‌شناسي و... نمي‌داند؟
به نظر من اين يك اشكال است و يكي از اشكالاتي كه امروز در فقه ما وجود دارد اين است كه فقها با كارشناسان مختلف در مسائل اقتصادي، جزايي، حقوقي، سياسي وارد شور نمي‌شوند. جامعه امروز، جامعه بسيار پيچيده‌يي شده و روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي كاملا تغيير يافته. روابط امروز غير از روابط زمان پيامبر و صدر اسلام است، طبيعتا روابط كه عوض شد خيلي از مسائل عوض مي‌شود.
شما نگاه كنيد الان اگر خواسته باشيد درباره پول و بانك فتوا بدهيد كه آيا پولي را كه پس‌انداز مي‌كنم و سود مي‌گيرم حلال است يا حرام؟ فقيه اگر بخواهد درخانه بنشيند و با مراجعه به احكام و سنت فتوا دهد به نظر من اين پاسخ، پاسخ قابل قبولي نيست. فقيه زماني مي‌تواند درباره پول بانك فتوا دهد كه با يك انسان متخصص وارد شور شود. شناختن خود پول به عنوان يك موضوع و بانك به عنوان يك پديده جديد را فقيه بايد بداند و چون فقيه رشته‌‌اش اين نيست حداقل بايد با انسان متخصص در اين امر وارد شور شود. همين طور در مسائل جزايي اسلام كه اگر فقيه خواسته باشد درباره احكام جزايي اسلام فتوا دهد، به نظر من بايدبا با علماي جامعه‌شناسي، روان‌شناسي، جرم‌شناسي، حقوقدان وارد شور شود. كلا احكام اجتماعي اسلام اينگونه است.
ما در احكام عبادي‌ خيلي وارد نمي‌شويم چون اينهاملاكش غيبي و وحياني است و رابطه شخص باخداست و سر و كارش با جامعه نيست ولي در احكام اجتماعي، چون جامعه رو به تحول، تغيير و تكامل است و روز به روز هم پيچيده‌ترمي شود اين است كه فقيه بايد با صاحب نظر وارد شور شود. شما ببينيد جامعه‌يي كه روابطش بر اثر پيچيده‌ترين ماشين‌هاي اقتصادي و كارخانه‌هاي پيچيده است با گذشته فرق مي‌كند. مثلا اگر 50 سال قبل كسي كارخانه كوچكي در روستايي راه مي‌انداخت و چند كارگر هم مي‌گرفت هر نوع قراردادي كه بين كارگر و كارفرما واقع مي‌شد قابل قبول بود و هيچ مشكلي هم نبود ولي امروز شما اگر كارخانه‌يي بزنيد و صدتا كارگر هم بگيريد علاوه بر شما كه كارفرما هستيد و كارگر، طرف سومي نيز هست به نام دولت. چرا؟ چون روابط پيچيده است. در اينجا كارگر هم راضي باشد كه بدون بيمه كار كند و دولت اجازه نمي‌دهد. دولت بر بيمه، بر ساعات كار، بر بهداشتش نظارت مي‌كند. اما در فقه قديم ما اين مسائل مطرح نبود. تفاهم و قراردادي بين كارگرو كارفرما به نام جعاله و قرارداد بسته مي‌شد و هر قراردادي هم كه بين اين دو نفر بسته مي‌شد درست بود مثلا بنده هشت ساعت براي شما كار مي‌كنم و شما حقوق مي‌دهيد، امضا مي‌شد و مشكلي هم ندارد ولي امروزه دولت بر بيمه، بهداشت و ساعات كار نظارت مي‌كند ولو برخلاف نظر كارگر و كارفرما باشد.


آيا تدريجي بودن برخي از احكام در زمان صدراسلام به دليل همين اعتنا به عرف است؟
بله. تدريجي بودن احكام دو جور است، يكسري احكامي كه در زمان پيامبر نبود كه خيلي هم كم بود ودر زمان ائمه موضوعاتش پيدا شد و مردم آن احكام رامرتب از ائمه سوال مي‌كردند و آنها هم با استنباط از قرآن و احاديث پيامبر احكامش را مي‌دادند ولي يكسري احكام در زمان خود قرآن تدريجا حرام شد مانند مشروب. چون عرف خيلي آماده نبود ولي تدريجا پيامبر اين ظرفيت را آماده كرد، عرف را آماده كرد و مشروب را حرام كرد.
اما بحثي كه ما مي‌كنيم با اينها فرق دارد ما مي‌گوييم يكسري احكامي كه در آن زمان خود پيامبر آوردند و به آن احكام امضايي مي‌گوييم كه شايد قرن‌ها آن احكام اجرا مي‌شد، اما عرف و عقلا در اين روزگار نمي‌پسندد. چون موضوعات تغييريافته لذا بايد در اين مسائل تجديد نظركرد و روش‌ها را بايد بدانيم كه اين روش‌ها را عرف آن روزگار مي‌پسنديده وعقلايي بوده ولي عرف امروز كلا سيستم‌ها راعوض كرده است، از اين رو اينها را بايد در مقايسه با عرف سنجيد.
اين است كه من معتقدم اسلام براي حكومت روي سيستم خاصي تاكيد نكرده و اگر گفته است كه حكومت عادل باشد، ظالم نباشد يا نامه علي (ع) به مالك اشتر، اينها همه‌چيزهاي كلي و اخلاقي هستند. سياست ورزيدن، حكومت داري كردن، روش انتخاب يك حاكم و روش عزل يك حاكم را نمي‌شود مانند زمان پيامبر اجرا كرد، روش بايد روشي باشدكه دنياي امروز آن را تجربه كرده و اكنون جواب مي‌دهد كه همان سيستم پارلمان و سيستم انتخابات است. اينكه مي‌گويند در اسلام شورا بوده، آن شورا اصلا مفهوم ديگري داشته و سيستم پارلمان و انتخابات يك سيستم كاملا غربي است ولي به هر حال بشر آن را تجربه كرده و گفته است اين سيستم براي مهار قدرت، كنترل قدرت، جلوگيري از فساد در قدرت بهتر است و ما اين را اجرا مي‌كنيم.


به اين شكل استدلالي كه شما گفتيد آيا به تعطيلي علوم انساني نمي‌رسيم، چون علوم انساني بيشتر از سليقه‌هاي انسان‌ها برمي‌آيد يعني اراده مي‌كنيم؟
خير، بلكه به تكامل علوم انساني مي‌رسيم. شما الان نبايد بگوييد كه سيستم پزشكي ابوعلي سينا تعطيل شده بلكه بايد بگوييد سيستم پزشكي ابوعلي سينا كامل‌تر شده.
اگر امروز ما روش ابوعلي سينا را در طب اجرا نمي‌كنيم اينكه تضعيف ابوعلي سينا نيست، در زمان خودش بهترين روش بوده ولي الان طب تخصصي شده، تجزيه شده، روش‌هاي كامل‌تري در جراحي ابداع شده و همه اينها مقام ابوعلي سينا را محفوظ نگه مي‌دارد. آن است كه كامل‌تر شده. علوم انساني هم همين گونه است يعني شما اگر يك سيستم جزايي كامل‌تري ابداع كرديد، يك سيستم حكومت‌داري بهتري براي مهار قدرت و جلوگيري از فساد در قدرت ابداع كرديد، نمي‌شود گفت كه فساد آن سيستم قبلي ثابت شد وآن تعطيل شد و بنابراين ما اين سيستم را به جاي آن بگذاريم. خير آن در زمان خودش معنادار بود و خيلي هم خوب بود وهمان است كه به تكامل رسيده، چون عرف متكامل شده است.


شما در صحبت هايتان گفتيد كه بايد عقلاي جامعه آن عرف را عقلي بدانند. خط قرمزهاي عقلا كجاست. چه عقلايي ملاك‌شان معيار است؟
خط قرمز فقها در اجتهاد، كتاب و سنت است و اين چيزي است كه در حوزه‌ها مي‌خوانيم ولي همه دعواها بر سر اين است كه كتاب و سنت چيست و چگونه بايد فهميد؟ برخي از علماي ما خوب گفتند كه ما در همين احكامي كه در كتاب و سنت داريم يكسري احكام خارجيه داريم و يكسري احكام حقيقه. احكام خارجيه احكامي است كه مربوط به زمان و مكان خودش است و احكام حقيقه احكامي است كه براي همه زمان‌ها و مكان‌ها است. اين است كه من معتقدم در مسائل اجتماعي، سياسي، اقتصادي خط قرمزي وجود ندارد و ما اگر خط قرمز كلي بخواهيم درست كنيم، اين خط قرمزكلي عدل و ظلم است كه كتاب و سنت روي آن تاكيد دارند. يعني در حق مردم ظلم نبايد بشود. همان طور كه براي آزادي خط قرمز قايليم كجاست، آيا آزادي خط قرمز دارد؟ بله خط قرمز آزادي آنجاست كه به آزادي شما لطمه‌يي وارد نكند. به قول آن دادستان امريكايي كه در جواب متهمي كه آدم كشته بود و مي‌گفت من آزادم به او گفت دست تو تا اندازه‌يي آزاد است دراز شود كه به نوك بيني من نخورد. اين خط قرمز است.
خط قرمز هم يك چيزي است كه در همين دنيا قابل تشخيص است. اين است كه بنده در حق كسي ظلم نكنم امااينكه چگونه بايد ظلم نكنم آن ديگر بحث عقلي يا عقلايي مي‌شود. يعني اگر در زمان قاجار، پادشاه پسر خود را وليعهد مي‌كرد، مثلا ناصرالدين شاه، مظفرالدين شاه را وليعهد مي‌كرد خيلي از علماي ما نمي‌گفتند كه اين خلاف شرع يا خلاف عرف است.
خيلي‌ها هم تاييد و امضا مي‌كردند و در كتاب‌هايشان اسم مي‌بردند ولي امروز چه در كشور ما و چه دركشورهاي ديگر اگر حكومت از پدر به پسر ارث برسد هيچ‌كس قبول نمي‌كند و مي‌گويند اين ظلم است ولي آن روز كسي نمي‌گفت اين ظلم است. بنابراين اين چيزها خط قرمزشان همان خط قرمز عدل و ظلم است كه عرف زمان آن را مشخص مي‌كند.

 

ما الان در جامعه تعارض را بين عقلا و جامعه مي‌بينيم. خيلي چيزها بين عقلا سنت است ولي بين جامعه سنت نيست اين چطور مي‌شود؟
اينكه بين جامعه و عقلا تعارض قرار مي‌گيرد، براي من قابل ترسيم نيست. مثلا عقلاي اداره پليس مي‌گويند اين خيابان يك طرفه است و مردم بگويند ما اين را نمي‌پسنديم، در اين چيزها نمي‌شود راي مردم را در نظر گرفت، اين يك كار كارشناسي است كه اگر گفتند يك طرفه باشد براي تصادفات و خسارات كمتر و اينكه مردم راحت‌تر به كارشان برسند.

 

در اينجا يك كار كارشناسي شده حالا چه جامعه بپسندد و چه نپسندد.
اين چيزها را نمي‌شود به رفراندوم گذاشت پاره‌يي از احكام هست كه كاملا تخصصي است و نمي‌توان آنها را به راي مردم گذاشت. اين كار، كار عقلاست و طبيعتا اگراز فيلتر عقلا گذشت تدريجا جامعه ما هم آن را مي‌پسندد.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: