1392/5/16 ۱۰:۰۹
در ادبيات موجود درخصوص لزوم وجود آزادي انديشه و فعاليت فرهنگي در حيات سياسي- اجتماعي جوامع انساني از استدلالهاي متفاوتي از جمله استدلال حقوقي، استدلال اومانيستي، استدلال فايدهگرايانه، استدلال عدالتخواهي، و... سخن گفته شده است.
در ادبيات موجود درخصوص لزوم وجود آزادي انديشه و فعاليت فرهنگي در حيات سياسي- اجتماعي جوامع انساني از استدلالهاي متفاوتي از جمله استدلال حقوقي، استدلال اومانيستي، استدلال فايدهگرايانه، استدلال عدالتخواهي، و... سخن گفته شده است. يكي از مهمترين و بنياديترين استدلالها در دفاع از چندصدايي فكري- فرهنگي و اجتنابناپذيري آن (نه لزوم و ضرورتش)، استدلال زبانشناختي ميخائيل باختين، زبانشناس، نظريهپرداز ادبي و فيلسوف روس، است كه خود ريشه در نقد نظريه زبانشناختي سوسور و فرماليستهاي روس دارد. باختين در مخالفت با ايده سوسوري «روابط بين نشـانهها درون نظامي بسـته»، اين استدلال را مطرح ساخت كه زبانشناسي و نظريه ادبي بايد بكوشد اين مساله را تبيين كند كه چگونه گفتههاي انضمامي در بسترهاي اجتماعي- فرهنگي مشخص توليد ميشوند. باختين در بررسي آثار فرماليستها كه در پي تشريح «ادبيت» آثار ادبي بودند و انديشه سوسور كه درصدد تبيين زبان به عنوان يك نظام همزماني بود، به اين نتيجه رسيد كه آنچه اين هر دو رويكرد از آن غافلاند اين است كه زبان در موقعيتهاي اجتماعي خاص موجوديت داشته و در نتيجه در بند ارزيابيهاي اجتماعي خاص است. باختين در «ماركسيسم و فلسفه زبان» به اين بحث ميپردازد كه زبانشناسي سوسوري بدون هيچ توجهي به خصوصيت اجتماعي زبان، همچنان در حد چيزي باقي ميماند كه ميتوان آن را «عينيتگرايي انتزاعي» ناميد. به اعتقاد باختين، ارائه يك تلقي انتزاعي از زبان به معناي فراموش كردن اين مهم است كه زبان در زمينههاي اجتماعي خاصي مورد بهرهبرداري افراد قرار ميگيرد. باختين معتقد بود «گفتار» همواره در يك وضعيت اجتماعي خاص تحقق مييابد. او مينويسد: «زبان..... در ارتباط كلامي ملموس و نه در نظام زبانشناسانه انتزاعي زبان يا در روان فردي گويندگان، حيات و به لحاظ تاريخي تكامل مييابد». به اعتقاد باختين، مطالعات زبانشناختي بايد به بررسي اين مساله بپردازند كه چگونه در موقعيتهاي اجتماعي خاص، افراد و گروهها و طبقات متفاوت اجتماعي با بهكارگيري نشانهها به بيان مواضع ايدئولوژيك خود در درون زبان ميپردازند و گفتمانهاي خاص خود را توليد ميكنند. او معتقد بود ما در مطالعات زبانشناختي خود نبايد صرفا در پي پاسخ به مساله باشيم كه «معني نشانه چيست»؛ ما بايد در مطالعات زبانشناختي خود به بررسي تاريخ متغير نشانه بپردازيم و ببينيم چگونه گروههاي اجتماعي، طبقات، افراد و حتي گفتمانها كوشيدهاند آن را بگيرند و بار معنايي مطلوب خود را به آن بدهند. به اعتقاد باختين، زبان عرصه مجادله ايدئولوژيك است نه يك نظام انتزاعي يكپارچه؛ در حقيقت نشانهها خود محيط مادي ايدئولوژي هستند، زيرا بدون آنها هيچ ارزش يا انديشهاي نميتواند وجود داشته باشد.
نشانه و انديشه باختين با معطوف كردن توجه خود به رابطه ميان نشانهها و انديشه، نخستين نظريه نشانهشناختي در باب انديشه و توليد انديشه را مطرح ميكند. او معتقد بود «بدون نشانهها انديشه وجود ندارد». در نظر باختين، قلمرو نشانهها و انديشه هم گستردهاند: «انديشه فقط ميتواند در تجسم مادي نشانهها پديد آيد و به واقعيتي معتبر تبديل شود». بههرحال، اگر در نظر باختين زبان و ايدئولوژي (نشانه و انديشه) به يك معنا يكساناند، به معناي ديگر چنين نيستند. زيرا در درون يك اجتماع زباني واحد، مواضع ايدئولوژيك مخالف خود را در درون يك زبان ملي سامان ميبخشند و همديگر را قطع ميكنند. به اعتقاد باختين، درون يك اجتماع زباني، زبان تنها محمل بيان ديدگاهها، گرايشها، عقايد و منافع يك گروه خاص نيست.
«زبان يك جامعه، در هر مرحله مفروضي از موجوديت تاريخي خويش، سراسر دگرآواست: زبان نشانگر همزيستي تناقضات اجتماعي- ايدئولوژيك ميان حال و گذشته، ميان ادوار متفاوت گذشته، ميان گروههاي اجتماعي - ايدئولوژيك متفاوت، ميان گرايشها، مكتبها و محفلها و.... است و اين همه قالبي جسماني دارند. اين زبانهاي دگرآوا به شيوههاي گوناگون با يكديگر مصادف شده، زبانهاي معرف جديدي را شكل ميدهند».
بنابراين، زبان «عرصه مبارزه ايدئولوژيك» است. باختين با طرح مفهوم «هتروگلوسيا» يا «دگرآوايي» معتقد بود زبان از توانايي جايدادن آواهاي بسيار در درون خود برخوردار است. نشانههاي زباني تنها حامل ديدگاههاي ايدئولوژيك يك گروه يا طبقه خاص نيستند. نشانههاي اجتماعي همواره از طرف منافع اجتماعي رقيب به اين يا آن راه كشيده ميشوند. از اينرو، نشانههاي زباني عنصري خنثي در ساختاري مشخص نيستند؛ نشانههاي زباني كانون مبارزه و تناقض هستند. هيچ نشانهاي وجود ندارد كه گرفتار بازي بيپايان دلالت يا در معرض رسوخ و تاثيرگذاري انديشههاي ديگر نباشد. تنها مسالهاي كه وجود دارد اين است كه ايدئولوژيهاي اجتماعي از ميان اين بازي دالها برخي معاني را در جايگاه ممتازي قرار ميدهند يا به صورت محوري براي معاني ديگر درميآورند.
به اعتقاد باختين «در زبان كلمه يا شكل زباني ديگري كه خنثي باشد يا به كسي تعلق نداشته باشد، وجود ندارد. زبان در مجموع چيزي است پراكنده وآكنده از مقاصد. زبان براي ذهني كه در آن زندگي ميكند دستگاهي مجرد و متشكل از اشكال هنجارين نيست، بلكه نگرشي چندگانه و عيني در باب جهان است. هر كلمه رنگ و بوي حرفه، نوع ادبي، جريان و حزب و اثر مشخص، انسان مشخص، نسل، دوران، روز و ساعتي را با خود حمل ميكند. هر كلمه رنگوبوي زمينه و زمينههايي را كه در آنها واقع شده است به خود ميگيرد، زمينه و زمينههايي كه كلمه زندگي اجتماعي حادّي در آنها از سرگذرانده است. تمامي كلمات و تمامي اشكال زباني جايگاه مقاصد و منافع هستند».
بنا به شرح دقيق تودوروف از انديشههاي باختين، باختين با تاكيد بر «هتروگلوسيا» يا «دگرآوا» بودن زبان، سعي در يادآوري اين نكته به ما دارد كه: «مهمترين وجه «گفته» يا دستكم ناديده انگاشتهترين وجه آن، «مكالمهباوري» آن، يعني بُِعد بينامتني آن است. پس از «آدم» ديگر هيچ موضوع بينام، هيچ واژه بهكارنرفتهاي وجود ندارد». ما از نشانهها براي بيان مواضع ايدئولوژيك خود بهره ميگيريم، اما نشانهها هرگز همچون رسانهاي تهي از معنا در اختيار ما قرار نميگيرند. گفتمان ما همواره از «رهگذر افكار، ارزش داوريها و صـداهاي بيگانه بيان شده و دربند آنها ميباشد».
باختين مينويسد: «واژه به محيط مكالمهاي مشوش و پركشاكش از ديگر واژهها، ارزش داوريها و صداهاي بيگانه وارد شده، و در پس و پيش روابط متقابل پيچيده گرفتار ميآيد، با برخي در ميآميزد، از برخي احتراز ميكند و با برخي ديگر مصادف ميشود: و اين همه اساسا ميتوانند گفتمان را شكل دهند، ميتوانند در همه لايههاي معنايي آن ردپايي از خود به جا بگذارند، ميتوانند بيان آن را پيچيدهتر كرده و كل سبك آن را تحت تاثير قرار دهند». تاكيد باختين بر مكالمهاي بودن زبان ريشه در اين دريافت وي دارد كه واژه هرگز به تمامي از آن ما نيست و همواره پيشاپيش ردپاهاي ديگر واژهها و ديگر كاربردها بر آن نقش بسته است. به اعتقاد باختين، «واژه هرگز جذب يك آگاهي واحد يا يك آواي واحد نميشود.
حيات واژه با انتقال از دهاني به دهان ديگر، از زمينهاي به زمينه ديگر، از يك گروه اجتماعي به گروه اجتماعي ديگر، از يك نسل به نسل ديگر، دوام مييابد. در اين روند، واژه مسير خويش را از ياد نبرده و نميتواند كاملا از قيد قدرت زمينههاي ملموسي كه به آنها وارد شده، آزاد باشد. هنگاميكه عضوي از اعضا جامعه گويندگان، واژهاي را مطرح ميكند، اين نه يك واژه خنثي بوده و نه واژهاي آزاد از الهامات و ارزيابيهاي ديگران است، واژهاي كه آواهاي ديگران در آن منزل نكرده باشد؛ نه، او واژهاي را به كار ميگيرد كه از آواهاي ديگران انباشته شده است.
واژه از زمينهاي به زمينه او وارد شده و تاويلهاي ديگران را با خود دارد». از اينرو، همه گفتهها وابسته به ديگر گفتهها يا خطابكننده به آنها هستند. هيچ گفتهاي يكتا و واحد نيست؛ همه گفتهها از رهگذر ديگر آواهاي رقيب و متعارض مطرح ميشوند. در واقع، هر گفتهاي، علاوه بر مضمون خاص خويش، همواره در شكلي از اشكال به گفتههاي ديگراني كه مقدم بر آن گفته بودهاند، پاسخ ميدهد. گوينده، «آدم» نيست و بنابراين گفتار او به ناچار به صورت عرصهاي در ميآيد كه در آن نظرات وي در آنجا با نظرات شركايش، يا ديگر ديدگاهها، جهاننگريها، گرايشها، نظريهها و امثال آن (در سپهر ارتباطات فرهنگي) مقارن ميشود. باختين مينويسد: «هر گفتمان منثور فراهنري ـ در همه صورتهاي آن، اعم از روزمره، خطابي، و دانشورانه ـ معطوف به چيزي است كه «قبلا بيان شده»، «شناخته شده است»، «نظر عموم» است و غيره.
سمتگيري گفتوگويي گفتمان پديدهاي است كه البته خصيصه همه گفتمانهاست... هر واژهاي معطوف به يك پاسخ است و راه گريزي از تاثير ژرف واژهاي كه انتظار ميرود در پاسخ بيان شود، ندارد. اين واژه در مكالمه زنده مستقيما و مشخصا معطوف به واژهاي است كه در پاسخ مطرح ميشود: پاسخي را برميانگيزد، آن را پيشبيني ميكند، و خود را در جهت پاسخ ساختار ميبخشد. واژه به خود در فضايي شكل ميدهد كه قبلا صحبت در آن صورت گرفته است و در عين حال، آنچه هنوز گفته نشده اما ضروري است و در واقع، واژه پاسخ آن را پيشبيني كرده است، به واژه تعين ميبخشد. اين وضعيت موجود در هر گفتوگوي زندهاي است». به اين ترتيب، بر اساس استدلال باختين تمثيلي كه بايد از آن براي خلق گفتمانهاي تازه استفاده كرد، تمثيل «گفتوگو» است.
ميتوان چنين نتيجه گرفت كه بنا به نظريه باختين، گفتمانها بين گذشته و آينده معلق هستند و جنبه بينامتني دارند. گفتمانها، به درجات مختلف، تحت تاثير گفتمانها و متوني كه پيش از آنها وجود داشته و گفتمانهايي كه توليد آنها انتظار ميرود، قرار دارند. نظريه باختين و تاكيد وي بر مفهوم «منطق گفتوگويي» يا «مكالمهباوري»، بينش جديدي نسبت به فرآيند خلاقيت و نقش زمينه گفتماني و مخاطبان در تعيين محتواي متون به ما ميدهد.
باختين نشان ميدهد كه زمينه فرهنگي تا چه حد براي خالقان آثار جديد اهميت دارد، زيرا آفرينندگان متـون جديد چه خود متوجه باشند و چه نباشند، عميقا تحت تاثير فضاي اجتماعي و فرهنگي هستند كه خود را در آن مييابند و متون و ساير آثار خلاقهاي قرار دارند كه از پيش وجود داشتهاند و سايه خود را بر همه آثاري كه در يك لحظه خاص خلق ميشوند ميافكنند يا يك چارچوب ارجاعي براي اين آثار به وجود ميآورند. به اعتقاد باختين، نهتنها كلمات همواره از پيش به كار گرفته شدهاند و با خود آثار كاربردهاي پيشين را حمل ميكنند، بلكه «موضوعها» نيز، حداقل در يكي از حالات قبلي خود، با سخنهاي ديگري كه مواجه با آنها حتمي است در تماس قرار گرفتهاند. او معتقد است موضوع سخن هرچه كه باشد، به هر حال همواره از قبل به گونهاي بر زبان آمده است و غيرممكن است بتوانيم از سخنهاي از پيش گفته شده درباره اين موضوع حذر كنيم.
باختين مينويسد: «سمتگيري گفتوگويي كيفيت شاخص و آشكار سخن است و هدف طبيعي سخن در آن نهفته است. سخن در تمام مسيرهايي كه به موضوع آن ختم ميشوند به سخن غير (فرد ديگر) برخورد ميكند و از واردشدن به كنش متقابل و زنده و حاد با آن گريزي نمييابد. فقط آدم اسطورهاي و به كلي تنها كه با اولين سخن خود به دنياي بكر و هنوز بيان نشده نزديك ميشد، توانست از اين سمتگيري متقابل در مناسبات با سخن ديگر بركنار بماند. سخن در مسير رسيدن به موضوع همواره با سخن فرد غير مواجه ميشود». به عنوان مثال، اگر امروز يك نويسنده ادبي زن به نام شهرنوش پارسيپور يا منيرو روانيپور يا زويا پيرزاد يا مريم عباسيان بخواهد در اثر ادبي خود از زنان سخن بگويد راهي جز درگير شدن با معاني قبلي داده شده به اين واقعيت از قبيل منزل، ضعيفه، متعلقه، مادام، مادر، حاجيه خانم، و... ندارد. بنابراين، در جامعه همواره گفتمانهاي متفاوت در خصوص موضوعات اجتماعي وجود دارند كه زمينه گفتماني آن را شكل ميدهند. به اعتقاد باختين، هر گفتمان جديد درباره موضوعات اجتماعي، خواهناخواه، در گفتوگو با تماميسخنهايي است كه پيشتر از آن درباره آن موضوع گفته شدهاند، و همچنين با تمام سخنهاي متعاقب خود كه واكنشهايشان را پيشبيني كرده و انتظار ميكشد. ما نميتوانيم يك گفته يا حتي يك اثر مكتوب را چنان بنگريم كه گويي مولف واحد داشته و به گفتمانها يا آثار قبل و بعد از خود ربطي ندارد.
به اعتقاد باختين، گفتهها، البته، ميتوانند خود را به عنوان يك ذات مستقل و تكگويانه (داراي معنا و منطقي واحد) عرضه كنند، اما آنها حاصل مجموعه متنوعي از آثار پيشين هستند و خود را در معرض خطاب يك بستر گفتماني- نهادي پيچيده قرار ميدهند كه در پي دريافت پاسخ فعالانه از سوي آن ميباشند: همتايان، ناقدان، دانشجويان، سياستمداران و غيره.
قدرت (دولت) و محيط نشانهشناختي جامعه در عين طرح انديشههاي بالا در خصوص چندآوايي و چندصدايي بودن اجتنابناپذير واژگان كه به همراه خود چندصداييبودن متون و بافت گفتماني جامعه را به همراه دارد، باختين معتقد بود كه دولتها و صاحبان قدرت هميشه اين ويژگي زبان را نميپذيرند. باختين تكثر گفتماني را صفت اصلي همه محيطهاي زباني ميداند، اما معتقد است كه ابعاد اساسا اجتماعي و بينامتني زبان ممكن است 1) ارتقا يابند يا 2) سركوب شوند. به اعتقاد باختين، چون جنبه مكالمهاي زبان برجستهكننده تعارضات، تفكيكها، پايگاههاي طبقاتي، مواضع ايدئولوژيك و جز آن در جامعه است و اساسا براي هر برداشت يگانه و اقتدارطلب از جامعه تهديدكننده محسوب ميشود، قدرت وآن عناصري از جامعه كه در خدمت قدرت دولتياند، همواره سعي در سرپوش گذاشتن بر چنين جنبههايي دارند كه مستلزم سركوب جنبه مكالمهاي زبان و تبديل جامعه به يك «جامعه تكصدا» ميباشد. باختين در «ماركسيسم و فلسفه زبان» سخن از شيوههايي ميگويد كه طبقه حاكم از طريق آنها ميكوشد تا «نبرد ميان ارزش داوريهاي اجتماعي مختلف كه در نشانه رخ ميدهد را مضمحل و نشانه را تكصدايي كند». او معتقد است همانطور كه جامعه با قوانين تحميل شده حكومتي (يك حكومت واحد) محدود و مقيد ميشود، تنوع سخنها نيز توسط خواست قدرتمندان براي نهادي كردن يك زبان يا يك سخن متداول به مبارزه طلبيده ميشود. از اينرو، باختين معتقد بود هر جامعه يك سطل زباله يا يك حاشيه دارد كه صداهاي مطرود به درون آن انداخته ميشوند و وظيفه نظريه ادبي و مطالعات فرهنگي چيزي جز به صدا درآوردن دوباره اين صداهاي حاشيهاي و مطرود نيست؛ صداهايي كه برخلاف فرض قدرت در خصوص حذف آنها، در درون واژهها حضور دارند و بودن خود را به رخ ميكشند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید