1392/5/7 ۱۲:۵۷
منوچهر دينپرست : اميرالمومنين علي(ع) در عبارت بسيار آموزنده و متعالي ميفرمايند: «حكمت گمشده مومن است.» در طول تاريخ فلسفه معمولا حكمت به معناي دانستن چيزهاست چنان كه باشند. در لغت به معني فرزانگي است.
منوچهر دينپرست : اميرالمومنين علي(ع) در عبارت بسيار آموزنده و متعالي ميفرمايند: «حكمت گمشده مومن است.» در طول تاريخ فلسفه معمولا حكمت به معناي دانستن چيزهاست چنان كه باشند. در لغت به معني فرزانگي است. حكما حكمت را به دو شاخه حكمت نظري و حكمت عملي بخش كردند. در نزد علماي مسلمان حكمت نظري در دانستن موجوداتياست كه وابسته به حركات ارادي اشخاص بشر نيستند. با توجه به اقسام موجودات اين علم به سه شاخه مابعدالطبيعه، رياضي و طبيعي تقسيم ميشود. هر يك از اين علمها اصولي دارند و فروعي. از سوي ديگر مابعدالطبيعه در نزد دانشوران اسلامي در شناخت موجوداتياست كه بودنشان وابسته به آميختگي با ماده نباشد. كه آن را علم برين، علم پيشين يا به فارسي علم اعلي ميخوانند. اصول مابعدالطبيعه خود به دو فن تقسيم شده؛ يكي علم الهي كه شناختن خدا و عقل و نفس و امثال آن است و ديگري فلسفه اولي. در اين دومي بحث از وحدت و كثرت و وجوب و امكان و حدوث و قدم ميشود. فروع مابعدالطبيعه شامل دانستن نبوت و شريعت و معاد و آنچه به آن مانند است، ميشود. با اين توضيح ميتوان دريافت كه مقصود امام علي(ع) از حكمت همانا دانستن نبوت و معاد است. مومن در سير انديشه خدا حق را در مقام واجب متعالي ميداند و كسي را بر او برتر و اوليتر نميداند. بنابراين مومن به دنبال حكمتي است كه در جان و دلش نفوذ كرده و در پي اين گمشده است. امام علي(ع) در نامهيي به فرزند گراميشان امام حسن مجتبي(ع) ميفرمايد: «دل خود را با نور حكمت روشن و نوراني بدار و او را به ذكر موت نرم كن، نابودي را به ياد دل خود بياور و او را معترف به فنا كن، فجايع دنيا را با دل خود بازگو و او را از حملههاي روزگار برحذر دار. اخبار گذشتگان را بر خود عرضه كن و مصيبتها و وقايعي را كه براي پيشينيان رخ داده به ياد آور. در ديار گذشتگان سير كن و ببين كه چه كردند و از كجا رفتند و به كجا درآمدند. پس كار خود را اصلاح كن و آخرت خود را به دنيا مفروش و چيزي را كه نميداني و وظيفه نداري دربارهاش سخن مگو.» كلام نافذ اميرمومنان بيشك رو به سوي درس آموزي از گذشتگاني كه درگذشتند و طعم مرگ را چشيدهاند، است درس آموزي از مرگ و به عبارتي مرگانديشي همان حكمتي است كه ايشان تذكر ميدهند. بدون شك يكي از تعليمات مهم اديان توجه دادن به مرگ است. در طول تاريخ فلسفه چه فلسفههاي اسلامي و چه غيراسلامي همگي درباره مرگ صحبت كردهاند و سعي كردهاند با تفسير و تاويل مرگ آن را از منظر وجودشناختي و معرفتشناختي مورد بحث و بررسي قرار دهند اما چيزي كه در ميان فلسفهها كمتر به آن توجه شده مرگانديشي كه انسان را به شناخت عميق و بهتر از انسان و حيات او رهنمون شود. اگر پرده غفلت انسان از مرگ دريده شود و انسان معناي زندگي را دريابد تلاشهاي عبث او در راهيابي به ظاهر باطل ميشود و معناي حقيقي باطن را كه در نهايت صلاح انسان در گرو آن است درمييابد. مردم در نوع زندگياي كه دارند با مرگ و ياد مرگ نسبت برقرار ميكنند. غزالي در كتاب احياي العلوم در بخش ذكرالموت تشريح ميكند كه مردم بر سه دستهاند و بر سه روش با مرگ مواجهه دارند. دسته اول كسانياند كه شيرين زندگي ميكنند و اهل لهو و لعب هستند و در غفلت زندگي ميكنند و از زندگي مرفهي برخوردار هستند و دلشان در گرو مال دنياست و به حيات اين جهان رضا دارند و گمان باطل دارند كه از اين دنيا نخواهند رفت و از مرگ نيز ياد نميكنند. دسته ديگر اهل توبه هستند. اينان اگرچه همه عمرشان به نيكوكاري سپري نميشود اما از بدكاري و بدانديشي خود در پشيمانياند و مايلند كه زندگاني نيكويي داشته باشند. اينان هنگامي كه ياد مرگ ميافتند با ندامت از آن ياد ميكنند. دسته سوم عارفان هستند. اينان در اين عالم با خداي خود زندگي ميكنند و عاشقانه عمر را سپري ميكنند. مرگ براي آنان رسيدن به حضرت محبوب است و دنيا را پله پله براي رسيدن به دوست طي ميكنند. دنيا براي آنها زندان است و به تعبير بحق امير مومنان دنيا براي آنها زندان است. اكنون با اين دستهبندي به وضوح ميتوان دريافت كه گمشده مومن همانان رسيدن به ذات چيزهاست كه بايد باشد و ذات چيزها نيز همانا فهميدن معناي دقيق حيات و مرگ است. اميرمومنان گمشده خود را كه همانا حكمت مرگ بود دريافت. تجربه مرگانديشي ايشان در طول زندگي پربركتشان بارها و بارها تكرار شده بود و ايشان از زماني كه در بستر پيامبر اسلام (ص) آرميد و جان آن رسول حق را نجات داد و تا زماني كه در غروات عارفانه جنگيد هيچ گاه روحش را از مرگانديشي دور نكرد.ايشان سخت دريافته بود كه مرگانديشي از اركان رشد شخصيت انسان است و غفلت از آن نيز باعث تزلزل اخلاقي انسان نيز ميشود و خاميها در دل وي باقي ميماند. مرگانديشي در كلام اميرمومنان نيروي قاهر و چيرگيناپذير است و نميتوان در شناخت موجودات عالم آن را از نظر دورداشت.
منبع : اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید