كنشگری به مثابه تعقل / دكتر غلامحسین ابراهیمی‌دینانی

1394/3/2 ۱۰:۳۴

كنشگری به مثابه تعقل /  دكتر غلامحسین ابراهیمی‌دینانی

صحبت كردن در دانشكده علوم اجتماعی و در جمع دانشجویان این رشته آسان نیست. اگرچه علوم اجتماعی همواره مهم بوده است اما امروزه نیاز به آن بیشتر احساس می‌شود. چرا كه امروزه روابط زیاد شده است. در سابق روابط كم بود. رابطه تنها معطوف به انسان نمی‌شود. در گذشته تا كشوری از كشور دیگر می‌خواست خبردار شود زمان بسیاری طول می‌كشید. امروز در حداقل زمان از كوچك‌ترین واقعه‌ای كه در جهان روی داده است همه باخبر می‌شوند. عنوانی كه اینجا برای سخنرانی من انتخاب شده است عنوانی است كه با یكی از كتاب‌های من انطباق دارد.

 

صحبت كردن در دانشكده علوم اجتماعی و در جمع دانشجویان این رشته آسان نیست. اگرچه علوم اجتماعی همواره مهم بوده است اما امروزه نیاز به آن بیشتر احساس می‌شود. چرا كه امروزه روابط زیاد شده است. در سابق روابط كم بود. رابطه تنها معطوف به انسان نمی‌شود. در گذشته تا كشوری از كشور دیگر می‌خواست خبردار شود زمان بسیاری طول می‌كشید. امروز در حداقل زمان از كوچك‌ترین واقعه‌ای كه در جهان روی داده است همه باخبر می‌شوند. عنوانی كه اینجا برای سخنرانی من انتخاب شده است عنوانی است كه با یكی از كتاب‌های من انطباق دارد. (ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام) اما چون اینجا دانشكده علوم اجتماعی است می‌خواهم حول واژه «كنشگر» سخنانی ایراد كنم. كنشگر فعل دارد، فعال است. در تمام عالم هیچ موجودی به جز انسان كنشگر نیست. ممكن است شما بگویید پس شیر، سونامی، باد و... پس چیست؟ اینها كنش‌هایی است كه جنبه انفعالی دارد. خوردن آهو توسط شیر كنش است، اما واكنش هم هست. چراكه گرسنه است. شما ببینید وقتی شیر سیر باشد از كنارش رد شوی تنها مغرورانه نگاه می‌كند. اما وقتی گرسنه می‌شود باید شكار كند. چه انسان باشد چه آهو. هرچی گیرش بیاید تكه و پاره می‌كند. ممكن است شما به من این ایراد را وارد كنید كه آدم هم اینچنین است. انسان هم گرسنه می‌شود غذا می‌خورد. اصلا كار می‌كند كه غذا بخورد. انسان؛ خوردن، خوابیدن، غذا خوردن، ازدواج كردن و حتی روابط اجتماعی هم انجام می‌دهد چرا كه نیاز دارد. همه روابط اجتماعی حین اینكه كنش است، واكنش هم هست. هرچه در حیوان است در انسان هم هست. انسان مانند حیوان همچنان كه كنش دارد، واكنش هم دارد. اما گفتیم انسان تنها موجودی است كه كنش دارد. این به چه معناست؟ كار انسان در جاهایی كنش است اما واكنش نیست. جماد و نبات و حیوان كنش نیستند، كنش دارند اما كنشی كه در جواب واكنش است. كنش و واكنش با یكدیگر هستند و این دو بدون هم معنی ندارند. پس انسان چرا كنشگر است؟ چرا كه انسان در زندگی گاهی دست به تفكراتی می‌زند كه در زندگی اصلا به دردش نمی‌خورد. شما تمام كتاب‌های فلسفی را از حفظ كن و برو دم مغازه سبزی‌فروشی، نمی‌توانید یك كیلو سبزی مجانی بگیرید. باید پول بدهید تا به شما سبزی بدهند. فلسفه می‌گوید هستی چیست؟ موجود‌شناسی به درد می‌خورد اما وجود‌شناسی به چه درد می‌خورد؟ شما در تمام عمر با موجود سر‌و كار دارید، موجود را می‌شناسید اما آیا وجود را هم می‌‌بینید و می‌شناسید. شما اگر تمام موجودات از ذره تا كیهان را بشناسید اما وجود را نشناسید در زندگی‌تان تاثیری دارد؟ حالا وجود‌شناسی به چه دردی می‌خورد؟ هیچی. تنها انسان است كه به وجود می‌اندیشد. شیر و كلاغ موجود را می‌فهمند اما وجود را خیر. من از شما سوال می‌كنم وجود از موجودات در می‌آید یا موجودات از وجود؟ دنیای امروز كه همه چیز را می‌خواهند علمی كنند، می‌گوید: موجودات را می‌بینیم یك مفهومی را انتزاع می‌كنیم و می‌گوییم وجود. پس وجود را از موجود دریافت می‌كنند. این را همه می‌گویند و اگر عالم هم باشید باید همین را بگویید. این یك مفهوم انتزاعی است. اما این وجود مجموعه موجودات است یا چیزی فراتر از آن است. وجود حاصل جمع تمام موجودات عالم است یا چیزی بیشتر از آن؟ علم خیلی مهم است. ما به علم خیلی نیاز داریم. علم می‌بیند اما فكر نمی‌كند. فكر را آدم انجام می‌دهد. تنها انسان است كه فكر می‌كند و چون فكر می‌كند كنشگر است. حالا چه این فكر مفید باشد و چه غیرمفید. فكر‌كننده هم به معقول فكر می‌كند و هم به نامعقول. آدم متفكر به نامعقول هم می‌اندیشد كه ببیند چه چیزی نامعقول است. اندیشیدن به نامعقول راه را باز می‌كند برای رسیدن به معقول. اگر كسی نامعقول را نداند می‌داند كه معقول یعنی چی؟ من منكر عمل نیستم اما عمل بالاتر است یا فكر كردن؟ شاید خود فكر كردن نوعی عمل باشد. عمل منهای فكر ارزشی ندارد. این روزها خیلی در رابطه با انرژی صحبت می‌كنند. افرادی هستند كه انرژی‌گرا هستند و حلقه انرژی داریم. انرژی را می‌توان اندازه گرفت؟ بله می‌شود. اما انرژی هستی است یا هستی دارد؟ انرژی هستی دارد پس خود هستی كجاست؟ اگر انرژی را مطلق كردید شما ملحد می‌شود. انرژی هستی نیست، انرژی هستی دارد. هیچ حیوان، نبات و جمادی هستی را نمی‌فهمد. تنها انسان هستی و وجود را می‌فهمد. تنها انسان است كه از هستی و وجود سوال می‌كند. این خاصیت انسان است كه او را كنشگر می‌كند. تعقل است كه كنشگری است. انسان به چه چیزی می‌اندیشد؟ تفكر موضوع تفكر می‌خواهد یا خیر؟ اگر هیچ چیزی نباشد به چه چیزی می‌اندیشید؟ حداقل باید بگوییم كه به هیچی؟ علم بدون معلوم معنی دارد؟ عقل بدون معقول چی؟ فكر بدون چیزی كه موضوع تفكر باشد چطور؟ انسان به همه چیز می‌اندیشد. انسان از پشه گرفته تا خدای تبارك تعالی به همه آنها می‌اندیشد. نكته مهم‌تر كه هیچ موجودی ندارد این است كه به اندیشیدن خود هم می‌اندیشد. حیوانات هم به امور مورد نیاز خودشان علاقه دارند اما به آن نمی‌اندیشند. آدم‌ها خیلی چیزهای می‌دانند، اما علاوه بر آن یك چیز دیگر هم می‌دانند. اینكه می‌دانند كه می‌دانند. یك فیزیكدان خیلی فرمول‌های زیادی می‌داند و می‌داند كه اینها را می‌داند. هیچ چیزی مهم‌تر از این نیست. هیچ چیز مهم‌تر از این نكته نیست. فرض كنید كسی تمام علوم عالم را می‌داند اما نمی‌داند كه می‌داند. این آدم ابلهی بیش نیست. یك جعبه مانند كامپیوتر است. كامپیوتر خیلی چیزها می‌داند اما نمی‌داند كه می‌داند. اگر كامپیوتر می‌دانست كه می‌داند در دست شما اسیر نمی‌شد. اگر روزی كامپیوتر بداند كه می‌داند دیگر انسان حریف آن نیست و این انسان است كه تحت سیطره كامپیوتر قرار می‌گیرد. از قضا اندیشمندان نگران چنین روزی هستند كه تكنیك به جایی برسد كه تكنیك ما را به كار ببرد. حكیم سنایی در ٨٠٠ سال پیشگویی این فكر را داشته است. آن وقت ماشین نبوده است اما حكیم این تخیل را داشته كه این روز را تصور كنند. در شعری بیان می‌كند كه: خود به خود شكل دیو می‌كردند/ و از نهیبش غریو می‌كردند. نقاشانی كه شكل دیوی كشیده بودند و خود از آن می‌ترسیدند. سنایی در اینجا هشدار می‌دهد كه چه بسا روزی برسد كه ما اسیر ساخته‌های دست خودمان بشویم. با كمال تاسف باید عرض كنم كه این تخم لق را «رنه دكارت» فرانسوی ٤٠٠ سال پیش در دهان ما مسلمانان شكاند. تمام علوم امروز از نتایج فكر دكارتی است. یك سخن بیشتر نگفت دكارت. عقل ابزار است. كتاب دارد تحت عنوان اینكه چگونه عقل را به كار ببریم. اما عقل واقعا ابزار است؟ باید سوال كرد كه آقای دكارت این عقل ابزاری را چه‌كسی به كار می‌برد؟ خود عقل است كه عقل به كار می‌برد. حال سوال این است كه آن عقلی كه عقل ابزاری را به كار می‌برد خود ابزار است؟ جواب این است كه خیر. عقلی كه عقل ابزاری را به كار می‌برد، همان عقلی است كه ابن سینا و قرآن كریم می‌گویند. عقلی كه خدا را می‌شناسد ابزاری نیست. با ابزار نمی‌توان به سراغ خدا رفت. در اصول كافی شریف نخستین حدیث این است: سه نعمت خداوند به آدم ابوالبشر عرضه كرد. عقل، ایمان و حیا. به آدم گفت از این سه یكی را انتخاب كن. آدم عقل را انتخاب كرد. پروردگار به ایمان و حیا امر كرد كه بروید. انسان عقل را انتخاب كرد. آنها گفتند نمی‌رویم. آنها گفتند ما هرجا كه عقل باشد هستیم. ما از عقل نمی‌توانیم جدا شویم اصلا.

روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: