یادی از استاد / دکتر علی محسنی

1394/2/27 ۰۹:۰۹

یادی از استاد / دکتر علی محسنی

به بهانه ۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی و ششمین سالگرد درگذشت فردوسی پژوه بزرگ، دکتر محمدامین ریاحی استاد دکتر محمدامین ریاحی، ماهی است در آسمان ادب و فرهنگ ایران که هیچوقت غروب نمی‌کند و همیشه زنده است.

 

به بهانه ۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی و ششمین سالگرد درگذشت فردوسی پژوه بزرگ، دکتر محمدامین ریاحی

استاد دکتر محمدامین ریاحی، ماهی است در آسمان ادب و فرهنگ ایران که هیچوقت غروب نمی‌کند و همیشه زنده است.

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

فقید سعید چون شاگرد اول دانشسرا بود، به اختیار و میل خود قم را برای تدریس و محل کار خود انتخاب کرد.

دکتر ریاحی در ۲۳ سالگی در سال ۱۳۲۷ در دبیرستان حکیم نظامی قم (تنها دبیرستان آن موقع شهر قم) که از نظر ساختمان بی‌نظیر و از نظر دبیران نمونه و ممتاز بود، با تدریس ادبیات فارسی کار خود را شروع کرد و من در مقاله‌ای در همین روزنامه، آن دبیرستان را «دارالفنون دوم» ایران نام نهاده‌ام.

بزرگان ادب و فرهنگ ایران همچون شادروانان: دکتر بهرام فره‌وشی، دکتر حسین کریمان، دکتر امیرحسن یزدگردی، دکتر سادات ناصری، دکتر ابوالفضل مصفا، استاد علی اصغر فقیهی در دهه ۲۰ همکاران دکتر ریاحی در آن دبیرستان بودند. استاد ریاحی متولد ۱۳۰۴ شمسی در خوی است. شروع کار ایشان در قم مصادف با ۱۵ سالگی من و تحصیلم در کلاس سوم آن دبیرستان بود و از همان موقع به ایشان علاقه‌مند و شیفته اخلاق و ادب و دانش ایشان گشتم. کلاس‌های درس استاد بسیار دلپذیر و جذاب بود و دانش‌آموزان با عشق و علاقه به درس ایشان توجه می‌کردند.آقای ریاحی در آن زمان هفته‌ای ۲ روز به قم می‌آمدند و به تدریس در دبیرستان حکیم نظامی مشغول بودند. بعد از رفتن ایشان از قم، بین من و استاد فاصله‌ای طولانی حدود ۳۵ سال افتاد، یعنی سال ۱۳۶۸ که انجمن دانش‌آموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم را بنیان گذاشتیم. دو باره پس از ۳۵ سال جدایی، ارتباط ما برقرار گشت. خوشحال بودم که استاد اجازه می‌دهند که گاهگاهی در منزلشان خدمت برسم و از محضرشان درک فیض کنم.

این دوستی و رفاقت به مدت ۱۸ سال تا پایان عمر ایشان ادامه داشت و خدا را شکر که حداقل هفته‌ای یک بار چند ساعتی در خدمتشان بودم. هرچند رابطه ما رابطه شاگرد و استادی بود، ولی با سماجت استاد چون دو دوست همسن و سال به بحث و گفتگو می‌پرداختیم و اگر هفته‌ای به مناسبتی این ملاقات صورت نمی‌گرفت، همچون گم‌گشته‌ای سرگردان بودم.همیشه در این گفتگوها از دبیرستان حکیم نظامی قم که پایگاه تدریس ایشان در قم بود، یاد می‌کردند و از همکاران خوبی که در آن موقع با ایشان بودند، به نیکی یاد می‌کردند. به‌خصوص شادروان استاد علی‌اصغر فقیهی که او را ابوسعید ابوالخیر زمان خطاب می‌کردند و از خاطره اولین روز ورود خود به قم و ملاقات و آشنایی با شادروان فقیهی را این‌چنین بیان می‌کردند که در موقع عزیمت به قم، شادروان استاد فروزانفر گفتند: من دوستی در قم دارم به نام آمیرزا علی‌اصغر، به تو نامه‌ای می‌دهم و سفارشت را به او می‌کنم که وقتی به قم رفتی، نامه را به او بده و یقین دارم بی‌تأثیر نخواهد بود؛ چه او رئیس دبیرستانی است که تو می‌خواهی در آنجا تدریس کنی. من با دلگرمی فراوان به قم رفتم و وارد دبیرستان حکیم نظامی شدم (آذر ۱۳۲۷) که با ساختمانی زیبا در دو طبقه و در میان باغی مشجر قرار داشت و از عمرش بیش از ده سال نمی‌گذشت.

این بنا یادگار شادروان علی‌اصغر حکمت بود. فضای سبز و دو خیابان ورودی مفروش با شن‌های تمیز، مرا مسحور خود کرد و وارد سرسرا شدم، دیدم در چهارطرف سقف اشعاری از شاعر نامدار رشید یاسمی به چشم می‌خورد که بیت آخرش ماده تاریخ بنا بود: «کلید کام‌ها در دست داناست»(۱۳۱۵) ‌

هیچ‌کس در راهرو دیده نمی‌شد و شاگردان همه سر کلاس‌ها بودند. مشغول مطالعه تابلوی اعلانات و روزنامه دیواری شدم که از پشت سر صدایی شنیدم که «آقا با که کار دارید؟» برگشتم و دیدم فردی لاغر اندام، با لباسی مرتب و با عینکی بر چشم بسیار موقر و مؤدب است. گفتم: «با آمیرزا علی‌اصغر کار دارم» گفت: «بفرمایید همراه من.» تصور کردم مرا نزد او می‌برد؛ پس به طرف اتاق رئیس دبیرستان رفتیم و مرا جلو انداخت و بی‌آنکه پشت میز بنشیند، روی یکی از صندلی‌ها قرار گرفت و من هم پهلویش نشستم، آنگاه گفتند: «آمیرزا علی‌اصغر خود من هستم.» یکه خوردم، در آن موقع ایشان حدود ۱۰ـ۱۲ سال از من بزرگتر بودند. با احترام نامه را به ایشان دادم. پس از خواندن آن، به گرمی از من استقبال کرد و به اتاق دبیران که مجاور همین دفتر بود رفتیم و به بهترین شیوه ممکن مرا به همکاران جدید معرفی کرد.

کار تدریس من آغاز شد و هفته‌ای دو روز در هفته ۱۰ ساعت به مدت ۲ سال در آن دبیرستان به تدریس پرداختم و خاطرات خوبی از شخص شادروان علی‌اصغر فقیهی رئیس دبیرستان و همکاران خوبم دارم…

 

یاد یاران

از سال ۱۳۶۸ که اولین سال تأسیس انجمن دانش‌آموختگان دبیرستان حکیم نظامی بود، دکتر ریاحی راهنما و مشاور خوبی برای ترتیب دادن و تدوین برنامه‌ها بودند، ضمن این که یکی از بهترین مشوقین در تداوم این برنامه‌ها بودند. گرچه خودشان به علت کهولت سن کمتر در این جلسات شرکت می‌کردند و غالباً پیامی مکتوب برای ما می‌فرستاد که در گردهمایی‌ها خوانده می‌شد فقط یک بار در ششمین گردهمایی در سال ۱۳۷۳ استاد حضور یافتند و سخنرانی نمودند و به ذکر خاطرات خود در این دبیرستان پرداختند و این در حضور اکثر همکاران ایشان در دهه ۲۰ بود. استاد دکتر محمدامین ریاحی خصوصیات اخلاقی نیکویی داشت و همین‌ها بود که ارزش مقام استاد را پیش همکاران و شاگردان و دوستان خود بالا می‌برد و بین همه محبوبیت خاصی ایجاد می‌کرد. دکتر ریاحی همیشه از همکارانش به نیکی یاد می‌کرد و هیچ‌وقت از خود تعریف نمی‌کرد و کاملاً‌شخصیتی متواضع و فروتن بود. در حالی‌که از نظر معلومات و دانش ادبی و عربی سرآمد بود. حافظ را خوب می‌شناخت و کتاب «گلگشت در شعر و اندیشه حافظ» گواه است. به شاهنامه فردوسی وقوف کامل داشت و عاشق آن بود، به‌طوری که پس از شادروان مینوی، مدتی رئیس بنیاد شاهنامه بود و دو کتاب «فردوسی» و «سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی» از شاهکارهای ایشان می‌باشد و عجیب آن که این شخصیت فردوسی‌شناس و شاهنامه دوست در روزی وفات یافت که در تقویم ایران روز فردوسی نامگذاری شده است و بنده در قصیده‌ای که در مورد استاد گفته‌ام، به این نکته اشاره کرده‌ام:

به روزی که فردوسی‌اش رخت بست

ریاحی ما قفل زندان شکست

تمام کتاب‌ها و مقالات استاد حاوی مطالب با ارزش علمی است.

استاد از خاطرات ارزنده خود در خدمات اداری و آموزشی، تعریفها می‌کردند و از این نظر هیچ‌وقت دست خالی از خدمت‌شان بیرون نمی‌رفتم. یک روز استاد را ناراحت و افسرده دیدم، به‌طوری که فکر کردم مصیبتی دچار شده‌اند وقتی علت را پرسیدم، گفتند یکی از روزنامه‌ها مطالبی توهین‌آمیز در مورد من نوشته و من ۴ صفحه در رد آن مطالب نوشته‌ام که نمی‌دانم بفرستم یا نفرستم و آیا چاپ می‌کنند یا نه؟ بخوان و نظر بده. مطالب را خواندم با قلمی تیزبین و موشکافانه نوشته بود: «من در این ۱۷ سال بعد از انقلاب (تاریخ روزنامه اردیبهشت ۷۵ بود) قدم به خارج از ایران ننهادم و حتی دعوتهای کوتاه‌مدت کنگره‌ها و دانشگاه‌های خارج از ایران را نپذیرفتم و با تحقیقات خود بر غنای فرهنگی اسلامی ایران افزودم ۲۲ جلد کتاب چاپ کردم (تا سال ۱۳۷۵ که بعضی از آن‌ها به چاپ دهم رسیده) و مندرجات آن‌ها در دائره‌المعارف‌های معتبر داخل و خارج کشور مورد استفاده قرار گرفته است و می‌گیرد.به مناسبت این تألیفات و تحقیقات موفق به دریافت لوح تقدیر از رئیس جمهوری اسلامی شدم.(زمان ریاست جمهوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی) که در آن آمده است: «اهتمام ارزنده شما نشان بارزی است از عنایت شما به فعالیت‌های فخیم فرهنگی و تعهد به وظیفه خطیر اهل قلم و عالمان متعهد و درخور ارج و احترام بسیار است. من به نام ملت ایران از شما به سبب سهمی که در این امر خطیر داشته‌اید، قدردانی می‌کنم.»

حالا چه می‌فرمائید، تشخیص مقام ریاست جمهوری و قدردانی ایشان به نام ملت ایران از خدمات من معتبر است یا دروغ و افتراهای چند فراری از مطالب کذب و خلاف حقیقت درباره من نوشته‌اند؟

پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن

بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی ‌است

شما به عنوان یک عالم مسلمان خوب می‌دانید که تجاوز به حریم و آبروی اشخاص آن هم به صورت نشر افتراها و جعلیات مفرضانه و بی‌دلیل جاسوسان و دشمنان ایران مغایر با تقوای اسلامی و خلاف اصول شناخته شده مطبوعات است.

هتک حیثیت محققانی که سراسر عمر را به عشق ایران و فرهنگ اسلامی ایران صرف کرده‌اند و در هر شرایطی به این مملکت وفادار بوده‌اند، افتخاری ندارد، برعکس از علاقه و اعتماد مردم نسبت به مطبوعات خواهد کاست از آن مهمتر اینکه بهانه به دست آنهایی خواهد داد که بگویند در ایران امنیت قضائی نیست و حیثیت و آبروی اهل قلم و تحقیق با نشر جعلیات مورد تجاوز قرار می‌گیرد و حداقل حقوق انسانی و اسلامی شهروندان حتی استادان و محققان انگشت شمار کشور مراعات نمی‌شود.»

مطالب را خواندم و استاد را تشویق به فرستادن مطالب برای روزنامه مورد نظر کردم فردای آنروز استادمطالب را پست می‌کند که به محض رسیدن مطالب به دست مدیر مسئول روزنامه، دستور چاپ نامه را بدون حذف هیچ قسمتی از آن را می‌دهد و از آنجا رابطه ایشان با دکتر ریاحی برقرار می‌شود.

در سال ۱۳۸۵ انجمن دبیرستان حکیم نظامی قم در صدد پیدا کردن مکانی فرهنگی و آبرومند بود که گردهمائی خود را در آنجا انجام دهد. به فکرم رسید از سالن مجهز و زیبای روزنامه اطلاعات استفاده نمایم. نگران بودم که قبول نکند و یا هزینه سنگین اجاره آنجا را بخواهند. به خاطرم رسید این شک و دو دلی را با تفالی به دیوان حافظ برطرف کنم. این غزل آمد:‌

المنه‌لله که در میکده باز است

ز آن رو که مرا بر در او روی نیاز است

بار دل مجنون و خم طُره لیلی

رُخساره محمود و کفِ پای اَیاز است

ذوق زده شدم و جواب درخواست خود را صد در صد مساعد می‌دانستم به مدیر مسئول تلفن کردم و درخواست خود و تفالم را گفتم و ایشان با گشاده‌رویی قبول کردند که بدون دریافت هزینه اجازه دهند بزرگداشت دکتر ریاحی به عنوان دبیر پیشین دبیرستان ما، در آن مکان انجام شود. بدین‌ترتیب در ۲۳ شهریور ۱۳۸۵ در سالن روزنامه اطلاعات هفدهمین گردهمائی دانش آموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم با حضور آن روحانی عزیز و سلیم‌النفس انجام شد که با پشتکار خود برای اعاده حقوق بازنشستگی استاد تلاش کرد.از بزرگترین خدمات تحقیقی و ارزنده استاد در اواخر عمر، اثبات وجود قبر شمس تبریزی در خوی بود. ایشان با دلائل مستند و تاریخی اثبات نمود که قبر شمس تبریزی در خوی است و تمام همکاران و دوستان ایران‌شناسان گفته او را تائید کردند. به همین منظور مکانی در خوی در پای مناره شمس تبریزی در نظر گرفته شد و قبر نمادینی در آنجا برپا نموده و موقتاً آن مکان را تزئین تا بعد ساختمانی مجلل و آبرومند در این مکان بنا شود.

دیگر از مطالب مهمی که استاد برای من تعریف کرد این بود که: ایشان گفتند در سال ۱۳۴۵ که رایزن فرهنگی ایران در سفارت ترکیه بودند سفارت ایران به ایشان تکلیف می‌کند که سخنرانی در مزار مولانا در قونیه بنمایند و شرط آن این است که در این سخنرانی گفته نشود که مولانا ایرانی است چون در سال گذشته دکتر زریاب خوئی در همین محل (قونیه) سخنرانی کرده و با گفتن اینکه مولانا ایرانی است مورد اهانت و ناسزای حاضرین قرار می‌گیرد.

روز سخنرانی فرا رسید و من آماده سخنرانی شدم و دیوانی از مولانا را با خود به محل سخنرانی بردم مجدداً قبل از سخنرانی مقامات سفارت به من یادآور شدند که مبادا گفته شود مولانا ایرانی است و من توجه به این موضوع داشته باشم. تا در روابط ایران و ترکیه خدشه‌ای وارد نشود.

سخنرانی خود را با ارزش علمی و عرفانی مولانا شروع و درباره شخصیت مولانا تا آنجا که در توانم بود صحبت کردم ولی در پایان سخنرانی مطلبی گفتم بدین مضمون:‌

حضار محترم (حاضرین بجز ۷ ـ ۸ نفر اعضای سفارت ایران همه از اهالی ترکیه بودند) در دیوان مولوی که در دست من است این ابیات آمده است:

ای ترک ماه چهر چه گردد که صبح تو

آئی به حجره من و گوئی که «گل برو»

تو ماه ترکی و من اگر ترک نیستم

دانم همین قدر که به ترکی است آب «سو»

آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد

ترکی مکن به کشتنم ای ترک ترک خو

حال شما به من بگوئید او که خود می‌گوید من به جز یک کلمه «سو» (یعنی آب) ترکی بلد نیستم، آیا ترک است یا ایرانی با این چند بیت شعر و سؤال از آن‌‌ها هم منظور سفارت عملی شد و هم با زبان بی‌زبانی گفتم که مولانا کجایی است.متن این سخنرانی را استاد در یکی از دفعاتی که به خانه ایشان می‌رفتم به من دادند و من در سال ۱۳۸۹ که به منظور افتتاح آرامگاه نیمه تمام شمس به خوبی با دوستان رفتم در جمع حاضرین خواندم.

از افتخارات دانش‌آموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم است که استاد مدت ۲ سال در سال‌های ۲۷ ـ ۲۸ و ۱۳۲۹ در آن دبیرستان تدریس و برگردن آن‌‌ها حق استادی دارند. و از این دبیر دانشمند در آن موقع (۶۵ سال پیش) نکته‌‌ها آموخته و از این دبیر دانشمند علاوه بر دروس مربوطه پندها و نصایح اخلاقی فراوان به یاد دارند، فراموش نمی‌کنم که:‌صبحگاه یک روز بهاری (بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۸۸) در اتاقم را گشوده و فضای سبز و پر درخت پشت دیوارخانه را نظاره می‌کردم.

درختان سبز و خرم، شاخه‌های درهم خود را به دست نسیم بهاری سپرده و از لابلای آن‌‌ها آواز و چهچه پرندگان بهاری به گوش می‌رسید، بوی مخصوص چمن‌هایی که تازه پیراسته شده بود خیلی مطبوع بود همراه با عطر گل‌های بهاری آمیخته و مشام مرا نوازش می‌داد. این فضا و محیط از باران شب قبل طراوت خاصی پیدا کرده بود بهار را به تمام معنی دو صد چندان زیباتر کرده بود در این حال و هوای خوش بیاد مقدمه‌ای از دیوان گلستان شیخ اجل سعدی افتادم که می‌گوید:

«فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابرِ بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد، درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز در برگرفته و اطفال باغ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سرنهاده و عصاره نالی و قدرت او شهد فائق شد، و تخم خرمائی به تربیتش نخل باسق گشته.»

حال و هوای من و محیط اطراف من در آن صبح بهاری همان بود که شیخ اجل تشریح کرده بود، ناگهان زنگ تلفن مرا که مسحور این طبیعت زیبا بودم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می‌سفتم بخود آورد و از دلم گذشت که با برداشتن گوشی تلفن خبر ناملایمی خواهم شنید همین هم شد. همسر محترم دکتر ریاحی بود که با صدای شکسته و محزون خبر درگذشت استاد را داد. در سراسر وجودم احساس اندوهی عمیق کردم.

و امروز که ۶ سال از آن روز سخت و خبر ناگوار می‌گذرد، احساس می‌کنم دقایقی پیش بود که آن خبر تلخ به گوشم رسید و هنوز برایم باور کردنی نیست. راستی که دکتر ریاحی نمرده است او با آثارش همیشه زنده و جاوید است. آثار او به صفحه گیتی‌نشان اوست. او با آثار ارزنده خود که هرکدام در نوع خود بی‌نظیر است نامش ماندگار خواهد بود.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: