ایرانیان آزاده در یمن / دکتر شهربانو دلبری ـ بخش اول

1394/2/19 ۱۰:۱۷

ایرانیان آزاده در یمن / دکتر شهربانو دلبری ـ بخش اول

اشاره: تاریخ ایران و اسلام در بسیاری از زمانها ‌چنان با هم گره خورده که از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر می‌نماید و در برخی از این جریانات تاریخی، اوج جوانمردی ایرانیان بازتاب بیشتری دارد. جریان ایرانیان یمن (ابناء الاحرار، ابناء)، نشان‌دهنده یکی از این جریانات تاریخ است. در مقاله حاضر با تکیه بر مدارک و منابع تاریخی این موضوع بررسی می‌شود که این گروه از ایرانیان اولین دسته‌ای هستند که اسلام را پذیرفتند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردند. بزرگترین خدمت ایرانیان یمن را در دفاع از اسلام، زمانی مهمتر می‌یابیم که مدعیان دروغین نبوت و سایر فتنه‌ها، اوقاتی پرمخاطره را برای مسلمانان رقم می‌زدند. متن حاضر برگرفته از «فصلنامه فقه و تاریخ تمدن»(ش۲۴) است که با حدودی از تلخیص تقدیم می‌شود.

 

اشاره: تاریخ ایران و اسلام در بسیاری از زمانها ‌چنان با هم گره خورده که از یکدیگر تفکیک‌ناپذیر می‌نماید و در برخی از این جریانات تاریخی، اوج جوانمردی ایرانیان بازتاب بیشتری دارد. جریان ایرانیان یمن (ابناء الاحرار، ابناء)، نشان‌دهنده یکی از این جریانات تاریخ است. در مقاله حاضر با تکیه بر مدارک و منابع تاریخی این موضوع بررسی می‌شود که این گروه از ایرانیان اولین دسته‌ای هستند که اسلام را پذیرفتند و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردند. بزرگترین خدمت ایرانیان یمن را در دفاع از اسلام، زمانی مهمتر می‌یابیم که مدعیان دروغین نبوت و سایر فتنه‌ها، اوقاتی پرمخاطره را برای مسلمانان رقم می‌زدند. متن حاضر برگرفته از «فصلنامه فقه و تاریخ تمدن»(ش۲۴) است که با حدودی از تلخیص تقدیم می‌شود.

مقدمه

یمن در جنوب عربستان، قسمت مهمی از جزیره‌العرب را تشکیل می‌دهد. این سرزمین دارای پیشینه و تمدن کهنی است. ورود ایرانیان به یمن، یکی از وقایع مهم این سرزمین است که خود از اتفاقات سرنوشت‌ساز این ناحیه محسوب می‌شود. اندکی پیش از میلاد رسول خدا(ص)، حوادثی در جنوب جزیره‌العرب روی داد که به ورود ایرانیان به آنجا انجامید. ایرانیان سهم به سزایی در گرویدن مردم یمن به اسلام داشته‌اند. نباید فراموش کنیم که این اسلام آوردن قبل از فتح مکه بوده و این نیز افتخاری برای ایرانیان است. ایمان آوردن آنها تأثیر فراوانی در تحکیم مبانی این دین شریف میان عرب و در گسترش اسلام در سایر نواحی داشت. ایرانیان در زمان پیامبر(ص) در ایمان خود پای فشردند و در برابر جنبش‌هایی چون اهل رده و منحرفان استقامت کردند و به اسلام وفادار ماندند و در این راه از بذل جان هم دریغ نورزیدند.

برخی از منابع تاریخی و جغرافیایی ما را در این راه کمک می‌نماید. هرچند این داستان حماسی که در نوع خود بی‌نظیر است و جلوه‌ای دوباره از جوانمردی ایرانیان را نمایان می‌سازد، در حکایتها و داستانها و اشعار حماسی ایرانیان قبل و بعد از اسلام، آن‌چنان که در محافل عربی مشهور است، نمایان نیست! در حالی که داستان سیف بن ذی یزن نقل محافل عمومی شده و زبانزد نقالان کنونی قهوه‌خانه‌های مصر است.

واژه ابناء

«ابناء» کلمه‌ای با معانی مختلف است، به معنی پسران. در دوران خلافت عباسی، اخلاف نخستین طرفداران سلسله عباسی را «ابناء» می‌نامیدند. که مختصر «ابناء الدعوه» بود (فرهنگ معین، ذیل ابناء) برای نسبت به این کلمه ابناوی و نبوی گفته شده است. در قرآن نیز به کلمه ابناء اشاره شده است؛۱ اما هدف از ابناء در این مقاله، همان ابناء فارس یا ابناء یمن است. گویا اعراب از دیرباز، ایرانیان را «بنوالاحرار یا احرار» می‌خواندند. (دایره‌المعارف بستانی، ذیل کلمه ابناء) براساس نوشته‌هایی که در دست است، ابناء بر فرزندان ایرانیان مقیم یمن اطلاق می‌شود که مادرانشان عرب و پدرانشان ایرانی بودند. (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ۲ر۲۲۵) ابناءالاحرار «آزادان» به معنی نجبا به کار می‌رفته است. در واقع این افراد همان رهبران شهر یا ثروتمندان بودند که در یمن دارای جایگاهی ممتاز بوده و معمولاً فرمانروا در امور با آنان مشورت می‌کرد. (پیکولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ۵۷۵) بنوالاحرار را نولدکه مستشرق آلمانی با نام آزادان، نجیب، شریف و در فارسی آزاد به معنی پاکزاد مترادف دانسته است. (تاریخ ایرانیان و عربها، ۲۶۰)

موقعیت جغرافیایی و تجاری یمن

جغرافی‌نویسان، جنوب شبه‌جزیره عربستان را در اقلیم دوم از اقالیم سبعه قرار داده‌اند. یمن که به لحاظ جغرافیایی در محدوده حضرموت جای داشته، دارای شهرهایی چون مأرب، ظفار، شحر، صور، مسقط، صحار، صنعا، عدن بوده است. (ادریسی، نزهه‌المشتاق، ۱ر۱۵۰) شهرهای این ناحیه از دیرباز به واسطه وجود آب و هوایی نسبتاً بهتر از سایر نقاط شبه جزیره، سرسبز و آباد بوده و به همین جهت عربستان خوشبخت نامیده می‌شد. وجود دریاهایی در اطراف این ناحیه چون عمان، سرخ و اقیانوس هند، آن را به یکی از مراکز عمده تجاری دنیای قدیم مبدل ساخته بود. اهالی این منطقه با اقوام و ملل دیگر چون ایران نیز آشنایی داشتند و همین در مسائل مختلف این ناحیه بی‌تأثیر نبوده است. کالاهایی چون عنبر، مواد خوشبو، بخور، چرم، پارچه و سنگ‌های قیمتی، شمشیر و ادویه، ابریشم چینی، عاج و طلای حبشه از موارد تجاری و رونق این منطقه به شمار می‌رفته است. (ابن حوقل، صوره الارض، ۳۲) ثروت زیاد آنجا از عواملی بود که پایداری دولتهایشان را افزایش داد؛ مانند دولت سبائیان که ۹ قرن و دولت حمیر که حدود ۶ قرن حکومت کردند.

قبایل بسیاری از مسقط تا نجران و دولتهای بی‌شماری در این منطقه وجود داشته که در آنها قصرها و دژها و معابد و سدهای بی‌شماری بوده است. هر قصر، قلعه‌ای و صاحبی داشت که او را «ذو» می‌نامیدند مانند ذوغمدان. چند قصر و قلعه، یک «محفد» و چند محفد را در یک ناحیه، «مخلاف» می‌خواندند، یعقوبی از ۸۴ مخلاف در یمن نام برده است. (البلدان، ۸۰) یکی از این مخلاف‌ها، «سنحان» نام دارد که هنوز هم از بازماندگان ایرانیان در آنجا هستند. اکنون ابناء، نام روستایی کوچک از توابع استان عدن در کشور یمن و در کوهپایه سنحان واقع است.

روستای دیگری نیز در همجواری روستای ابناء وجود دارد که روستای «الفرس» می‌نامند. روستاهای پراکنده در اطراف الابناء وجود دارد، مانند؛ خولان الطیال، بیت بوس، بنی بهلول و سنحان، ابناء را بنی‌حشیش هم می‌گویند. (برای اطلاع بیشتر ر.ک ابراهیم. احمد. معجم‌المدن و القبائل الیمنیه) با این حال باید این کلمه بنی‌جشنس باشد که از ابناء بودند.(ابن اثیر. الکامل. ج۱ از مجلد دوم. ص۳۵)

روابط یمن با ایران و حبشه

امپراتوری بزرگ ایران در همسایگی یمن قرار داشت و تنها دریای عمان و خلیج‌فارس میان دو منطقه قرارگرفته بود. از دیرباز، ارتباط تجاری بسیاری بین دو ملت وجود داشت؛ اما به لحاظ سیاسی اخبار چندانی در اختیار نداریم و منابع مطلب زیادی در اختیار ما نمی‌گذارند. بی‌شک یکی از دلایل ارتباطهای اندک سیاسی میان دو کشور، وجود بیابانهای سوزان شمال یمن یعنی بادیه‌هایی چون ربع‌الخالی، نفود و دهنا، بود. همچنین دلنشین نبودن این ناحیه را برای امپراتوری ایران، می‌توان از این دلایل برشمرد. با این حال روابطی هرچند اندک میان آنها وجود داشت و پیشینه ارتباط ایران با یمن به دوران هخامنشی بازمی‌گردد. فردوسی در شاهنامه به رفتن کیکاووس شاه به سرزمین «هاماوران» اشاره کرده است.

بفرمود تا برنشیند با سپاه

پی رزم «هاماوران» کینه‌خواه

این مطلب را منابعی چون ثعالبی، طبری و مسعودی با اندکی تفاوت نقل کرده‌اند. همچنین فردوسی از ازدواج سه پسر فریدون با دختران پادشاه یمن صحبت کرده است.

درباره رابطه کشور حبشه با یمن نیز باید گفت نزدیکی میان دو کشور از دیرزمان، باعث رفت و آمدهای گوناگون تجاری، مذهبی شده بود. پس از آنکه مسیحیّت در روم به عنوان دین رسمی پذیرفته شد، تبلیغات زیادی از جانب آنان برای جذب و انتشار مسیحیّت صورت گرفت. حبشه یکی از کشورهایی بود که مسیحیّت را پذیرفت.

انوشیروان و اعزام نیرو به یمن

برای درک بهتر دلیل آمدن ایرانیان به یمن و حضور چندین ساله آنان می‌بایست کمی به عقب باز گردیم و هرچند موجز به اوضاع یمن همزمان با استیلای ایرانیان بر آن منطقه بپردازیم. پس از حبشه و تحت تأثیر آن کشور، نجران یکی از سرزمینهایی بود که مسیحیّت را پذیرفت. در قرآن داستان «اصحاب اُخدود» در سوره مبارکه بروج آمده که واقعیتی تاریخی است و امروزه اسناد و مدارک حبشی و رومی و یونانی و سنگ‌نبشته‌های حمیری نیز آن را تأیید می‌کند. برخی زمان این واقعه را چهل سال پیش از بعثت رسول خدا(ص) نوشته‌اند. پادشاهان یمن لقب «ذو» داشتند و یکی از آنها «ذونواس» نام داشت که برخی او را آخرین پادشاه حمیریان دانسته‌اند. وی پس از آنکه به یهودیت تغییر کیش داد، نام خود را یوسف نهاد. (سیره ابن هشام، ۱ر۴۴) ذونواس سپس به سوی نجران رفت و آنان را به یهودیت دعوت کرد؛ اما با مقاومت آنها روبرو شد. بنابراین گودالهایی از آتش درست کرد. نقل است که آنها را در آتش می‌انداختند. (طبری، ۲ر۶۷۲) یکی از ایشان فرار کرد و به روم رفت و از قیصر خواست به یاری مسیحیان نجران برود. قیصر هم به حبشه مسیحی فرمان امداد به آنها داد. سپاه حبشه به سرکردگی اریاط به یمن آمد. ابرهه (همان کسی که به مکه حمله کرد و در سوره مبارکه فیل به آن اشاره شده است)، در میان این سپاه بود. ذونواس سرکوب شد و حبشیان رشته امور را در دست گرفتند. ابرهه با تأیید پادشاه حبشه بر یمن مستولی گشت. (همو، ۲ر۶۷۸)

پس از ابرهه پسرش یکسوم و سپس مسروق بن ابرهه بر یمن فرمان راندند. این گروه از فرمانروایان حبشی بر مردم ناحیه ظلم بسیار کردند. سیف بن ذی‌یزن به نمایندگی از مردم پریشان احوال یمن به روم رفت، ولی قیصر از کمک به او ابا کرد. (طبری ۲ر۶۸۹) در نتیجه به سوی قدرت دیگر آن روزگار یعنی امپراتوری ایران رفت… سیف از طریق نعمان بن منذر (از آخرین پادشاهان لخمی که در حاشیه مرزهای ایران به صورت تحت‌الحمایگی ایران می‌زیستند) به دیدار انوشیروان نائل شد. برخی تاریخ این دیدار را سال دوم تولد پیامبر(ص) یا در چهل و یکمین سال پادشاهی انوشیروان نوشته‌اند. (مقدسی، البدء والتاریخ، ۳ر۱۹۴) در ابتدا کسری انوشیروان تمایلی جهت کمک به یمنیان از خود نشان نداد؛ اما به دلایلی چند موافقیت خود را اعلام کرد.

دلایل موافقت انوشیروان با اعزام نیرو به یمن

منابع متقدم درباره انگیزه اصلی انوشیروان در مورد اعزام نیرو به یمن صریحاً مطلبی نگفته‌اند. با این حال می‌توان با وجود شواهدی در این باره اظهار نظر کرد:

۱ـ اصرار و پافشاری نماینده یمنی، سیف بن ذی یزن و درخواستهای مکرر او، انوشیروان را مجاب ساخت.

۲ـ انوشیروان پس از پسندیدن رأی بزرگان دربار مبنی بر فرستادن زندانیان و راحت شدن از شر ایشان به این امر رضایت داد.

۳ـ نکته دیگر آنکه از زمان یزدگرد اول مسیحیان با آرامش و آسایش بیشتری به انجام مراسم عبادی خود می‌پرداختند. در زمان خسرو پرویز هم این آرامش دوچندان شد. با این حال آزار مسیحیان در یمن از سوی ذونواس، همکیشان آنها را در حدود ایران نگران ساخت و در این مورد جلسات بسیاری هم برپا کردند. دیدار شمعون ارشمی با نعمان بن منذر و اعراب منطقه در این مورد بی‌ثأثیر نبوده است. (پیکولوسکایا، اعراب حدود مرزهای…، ۶۱۸)

۴ـ بی‌شک امپراتوری روم می‌خواست تا برای موقعیت خود و غلبه بر قدرت انوشیروان، ایران را از اطراف مرزهایش مورد فشار قرار دهد و به حالت محاصره درآورد. یکی از این مناطق جناح جنوب ایران بود. برای همین هم عده‌ای را برای مذاکره با اعراب و حبشی‌ها فرستاد؛ اما تفوق و پیروزیهای نظامی ایران در جبهه‌های مختلف این توطئه رومیان را خنثی کرد. (گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ۳۶۶) انوشیروان در حقیقت باید به نماینده یمنی جواب می‌داد چه در واقع به نفع خود او بود تا مقابل رومیان بایستد و مرزهای جنوب‌غربی ایران را محافظت نماید.

۵ـ برخی منابع یادآور شده‌اند از دلایلی که انوشیروان سیف را پذیرفت و به او کمک کرد، آن بود که سیف در برابر تسلط ایرانیان، خواستار بیرون کردن ابرهه شد؛ زیرا سیف مال و مکنتی همراه نداشت تا به پادشاه ایران تقدیم دارد. (مقدسی، البدء والتاریخ، ۳ر۱۹۰)

۶ـ گویا ایرانیان قبل از این ماجرا هم بر یمن تسلط داشته‌اند. یمن در زمان داریوش جزو متصرفات ایران بود. (گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ۱۶۹) ابن اثیر نیز از حکومت «مروزان» نامی از سوی هرمز ـ شاه ساسانی ـ مطالبی بیان داشته است که چندان واقعی نمی‌نماید. (کامل، ۵ر۲۱۰) گویا انوشیروان خود برای استحکام مرزهای جنوبی ایران تا عدن نیز رفته بود. مسکویه می‌نویسد: «و در تنگه‌ای از دریا که میان دو کوه بود با سنگ و تیرهای آهن ببست.» (تجارب الامم، ۱ر۱۶۵) مسکویه همچنین فرستادن گروهی به یمن را در ادامه کشورگشایی‌های انوشیروان می‌داند. وی بدون اشاره به سفیر یمن می‌نویسد: «آنگاه به تیسپون بازگشت و سپاهی از مردم دیلم به حبشه فرستاد که مسروق حبشی را در یمن بکشند و از آن پس در تیسپون پیروز و سرافراز ماند.» (همان‌جا)

فرستادن و هرز دیلمی همراه سپاه به یمن

پس از آنکه سیف توانست نظر شاه ایران را جلب نماید، در حقیقت آغاز مهاجرت گروهی از ایرانیان را هم رقم زد. اکنون انوشیروان می‌بایست به اعزام نیرو مبادرت ورزد. منابع با اندکی تفاوت یک مطلب را بازگو کرده‌اند. روایتهای منابعی چون طبری در برخی موارد با ابن اسحاق و هشام کلبی تفاوت دارد. کسری در فکر اعزام سپاه بود و به راِیزنی پرداخت. موبدان و مرزبانان بر این نظر شدند تا شاه تعدادی از زندانیان را گسیل دارد. باید یادآور شد این گروه که در زندان بودند، از چابک‌سواران و فرزندان بزرگان و دلیر مردان ایران‌زمین بودن که به خشم شاه دچار و به دستور او زندانی شده بودند. زیرا بیم آن می‌رفت که شورش کنند.

درباره تعداد این سپاه نیز اختلاف نظر وجود دارد؛ طبری تعدادشان را ۸۰۰ تن نوشته است. (تاریخ‌الرسل و الملوک، ۲ر۶۹۵) ابن خلکان از قول ابن‌قتیبه همراهان وهرز (سالارشان را) در این سفر هفت هزار و پانصد نفر نوشته است. (وفیات الاعیان، ۶ر۳۵) برخی این قول را صحیح‌تر می‌پندارند مانند ابوالقاسم سهیلی که بعید می‌داند تعداد اندکی بتوانند مقابل سپاه عظیم حبشه ایستادگی کنند که شاید این تعداد اندک گفتن تنها برای حماسی کردن و بازگویی رشادتهای افسانه‌وار که معمولاً در تاریخ اتفاق می‌افتد، بوده باشد. (همان، ۶ر۳۶)مسعودی می‌نویسد: «هزار زره‌دار از قوم ساسان و قوم مهر سن به مثوب آمده بودند و ذویزن راه درست را به آنها نشان داده بود.» (مروج‌الذهب، ۱ر۴۴۳)

سردسته این گروه، شخصی به نام ومرز یا وهریز بود. درباره او نیز مطالبی مختلف گفته‌اند، برخی او را از زندانیان دانسته‌اند (مقدسی، البدء والتاریخ، ۳ر۱۹۰) دینوری نیز وهرز را پسر کامکار نوشته است. به عقیده وی «از دلیران و بزرگان بود که چون در راهها ناامنی به وجود آورده، زندانی شده بود» (اخبارالطول، ۹۲) این سخن نباید درست باشد؛ زیرا چطور شاه ایران پذیرفت تا مردی زندانی و دارای قدرت بدنی بالا و ذکاوت را به همراه اسلحه و مردان جنگجو از مدائن به سمت یمن بفرستد در حالی که از آنجا تا ساحل دریا (بصره) فاصله زیاد بود و هر لحظه بیم شورش‌ آ‌نها می‌رفت. این احتمال نیز از نظر دور نیست که شاه او را تحت نظر داشت.

بسیاری از منابع، وهرز را سپهبد دیلم و از اسواران دانسته‌اند و آنکه او از نسل فیروزشاه بوده است. (مسعودی، مروج‌الذهب، ۱ر۴۴۳) varize لقب فرمانداران سپاه ساسانی در دیلمستان و از عالی‌ترین القاب اشرافی آن زمان بود. (همان، ۲ر۵۵) اسواران گل سرسبد لشکر ساسانی بودند. معمولاً بیشتر ایشان به کار کشت و ذرع مشغول بودند؛ ولی برخی نیز شغل ثابتی داشتند و حتی در دربار پادشاه دارای پایگاه والایی بودند. افسران لشکر از همین اسواران انتخاب می‌شدند. (تاریخ یعقوبی، ۱ر۲۱۹)وهرز مردی کارآزموده و از افسران قدیمی ارتش انوشیروان بود. (همان، ۱ر۲۰۴)

جنبه نظامی مرزبانی خیلی قوی‌تر از جنبه کشوری آن بود و مرزبانان همیشه از میان نجبای درجه اول و طبقات عالیه مردم برگزیده می‌شدند. درباره وهرز آمده که با هزار مرد برابر بود. ابن بلخی می‌نویسد: «وهرز بن به‌آفرید بن ساسان بن بهمن بود که پل معروف نهروان از ساخته‌های او بوده است. او دانا و دارای تصنیفات و وصایا بود.» (فارس‌نامه، ۹۶)

اینکه آیا در این سفر زنان نیز بودند باید با شک نگریست؛ زیرا از سویی این یک سفر نظامی بود و آنها قصد ماندن در یمن را نداشتند که البته بعدها این امر نیز رخ می‌دهد و از سوی دیگر آنها جمعی زندانی بودند که تحت دستور عمل می‌کردند. مسعودی نوشته: «انوشیروان با معدی کرب شرطها نهاد، از جمله اینکه از یمنیان زن بگیرند، اما یمنیان از آنها زن نگیرند.» (مروج‌الذهب، ۱ر۴۴۴) در عین حال گویا زنان ایرانی در سفری دیگر به یمن می‌روند؛ زیرا از حضورشان در یمن اخباری وجود دارد. اما منابع اشاره‌ای دقیق در این باره نکرده‌اند. برای نمونه در جریان سرکوبی اسود عنسی که بعد به آن اشاره می‌شود، بانویی ایرانی به نام آزاد بسیار نقش دارد. ایرانیان از یمنی‌ها هم همسرانی اختیار کردند، فیروز ایرانی، مادرش یمنی و از قبیل خولان بود. (ابن اثیر، کامل، ج۲ از مجلد دوم، ص۸۹)

ایرانیان از مسیر راه آبی به سمت یمن رفتند؛ زیرا دریانوردان ماهری بودند و همچنین مخاطرات راه خشکی بیشتر بود. (اصطخری، مسالک و الممالک، ۲۹) هرچند بنابر برخی روایتها از ۸ کشتی که حامل ۱۰۰ مرد جنگجوی ایرانی بود، دو کشتی غرق شد و تنها ۶ کشتی به سلامت به سواحل عدن رسیدند. (طبری، تاریخ‌الرسل و الملوک، ۲ر۶۹۱؛ ابن‌هشام، سیره، ۱ر۷۸) وهرز و همراهانش به سواحل یمن پا گذاشتند. قطعاً تعداد آنها بسیار نسبت به گروه حبشیان کمتر بود. وهرز کشتی‌هایی که آنها را آورده بود، آتش می‌زند تا همراهانش تنها به پیروزی بیندیشند و راهی برای بازگشت سپاه ایران نباشد. (مقدسی، البدء والتاریخ، ۳ر۱۹۱).

دو سپاه ایران و حبشه به رهبری یکسوم و مسروق پسران ابرهه، مقابل هم می‌ایستند. وهرز آن چنان با طعنه با سپاه دشمن سخن می‌گوید که گویی آنان خردسالانی هستند. در میان جنگ به زبان فارسی مسروق را کودکی بی‌خرد خواند.(همان، ۳ر۱۹۳) وهرز مردی مسن و روزگار دیده و سرد و گرم چشیده و دارای تجربه بود. (همان‌جا)گویا پایمردی و رشادت ایرانیان در این جنگ بسیار بود؛ زیرا بسیاری از مورخان از آن رشادت‌ها یاد کرده‌اند. برخی کشته شدگان حبشی را تا سی‌هزار نوشته‌اند. (مسعودی، مروج‌الذهب، ۱ر۴۴۴) این در صورتی است که قول تعداد صدهزار نفری سپاهیان حبشی را قبول کنیم. (نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها، ۲۵۶) قدر مسلم تعداد ایرانیان در مقابل حبشیان اندک و جوانمردی آنان و رشادتشان بسیار بود. (طبری۲ر۶۹۹) پس از پیروزی سپاه ایران و سیف، وهرز تاجی را که به همراه داشت بر سر معدی کرب نهد و زره‌ای از نقره بدو پوشانید و او را در پادشاهی یمن استقرار داد و فتحنامه به انوشیروان نوشت.(مروج‌الذهب، ۱ر۴۴۴) ادامه دارد

روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: