1392/5/5 ۱۰:۵۲
خوشوقتم که در اين فرصت کوتاه در نکوداشت دوست ديرينه ام دکتر نصرالله پورجوادي که بي گمان يکي از برجسته ترين چهره هاي فرهنگي ايران امروز ماست سخني چند بگويم و گوشه اي از خاطرات گذشته را که در پشت غبار زمان گم شده است دوباره زنده کنم. در اوايل سال 1348 بود که با دکتر پورجوادي حين خدمت سربازي در پادگان آموزشي آشنا شدم. پورجوادي تازه از آمريکا برگشته بود. در آنجا در رشته فلسفه ليسانس گرفته بود. من هم در رشته ادبيات فارسي از دانشگاه تهران ليسانس گرفته بودم. دوره شگفت آوري بود.
خوشوقتم که در اين فرصت کوتاه در نکوداشت دوست ديرينه ام دکتر نصرالله پورجوادي که بي گمان يکي از برجسته ترين چهره هاي فرهنگي ايران امروز ماست سخني چند بگويم و گوشه اي از خاطرات گذشته را که در پشت غبار زمان گم شده است دوباره زنده کنم. در اوايل سال 1348 بود که با دکتر پورجوادي حين خدمت سربازي در پادگان آموزشي آشنا شدم. پورجوادي تازه از آمريکا برگشته بود. در آنجا در رشته فلسفه ليسانس گرفته بود. من هم در رشته ادبيات فارسي از دانشگاه تهران ليسانس گرفته بودم. دوره شگفت آوري بود. علاوه بر پورجوادي و بنده، بها ءالدين خرمشاهي، سعيد حميديان، اصغر دادبه و حسن انوشه هم بودند، همه اهل قلم و شيفته کتاب و طبعا دوستدار هم. بيخود نيست که برخي آن را پادگان فرهنگي خوانده اند. پس از پايان دوره سربازي، دکتر پورجوادي در رشته فلسفه از دانشگاه تهران دکترا گرفت، در دانشگاه صنعتي هم تدريس مي کرد و دوستي ما هم همچنان ادامه داشت. در اين سال ها او کتاب «سلطان طريقت» را نوشت درباره زندگي و آثار و افکار احمد غزالي و نيز کتاب «عارفي از الجزاير» را که هردو را با علاقه خواندم. در سال 57 و آغاز انقلاب، دکتر پورجوادي را اغلب مي ديدم. خانه اش نزديک خانه ما بود نزديک دانشگاه تهران، کانون پرشور خيزش انقلابي، راستش هر دو بيشتر نظاره گر بوديم. پورجوادي اصلاسياسي نبود، شيفته معارف اسلامي بود و دلبسته سنت پربار گذشته. در يکي از روزهاي گرم تابستان 1359 پورجوادي به خانه من آمد. گفت که به تازگي از سوي شوراي انقلاب فرهنگي مرکز جديد تاسيس شده در مورد کتاب و او هم مسووليت آن را برعهده گرفته و از من خواست با ايشان همکاري کنم. گفت که از خرمشاهي و مهندس معصومي هم تقاضاي همکاري کرده است. دانشگاه هاي کشور در بهار 59 بسته شده بود و استادان دانشگاه هم خانه نشين شده بودند. لازم بود به اين وضع رسيدگي شود. قرار شده بود که استادان دانشگاه در زمان تعطيلي دانشگاه ها هرکدام کتابي به اين مرکز پيشنهاد کنند و در صورت تصويب پيشنهاد آنها در ازاي آن حقوق ماهانه خود را دريافت کنند. اين مرکز نخست «کميته ترجمه و تاليف و تصحيح کتاب هاي دانشگاهي» خوانده مي شد و کمي بعد «مرکز نشر دانشگاهي» نام گرفت. دکتر پورجوادي بيش از 20سال رياست اين مرکز را بر عهده داشت و در نهايت درايت و با مديريتي کم نظير آنجا را اداره کرد. به نظر من اين بزرگ ترين خدمت فرهنگي و علمي دکتر پورجوادي به جامعه ايران بود و همين خدمت کافي است که نام او را همواره زنده نگه دارد. مرکز نشر دانشگاهي، انقلابي در حوزه نشر کتاب (و نه فقط در کتاب هاي دانشگاهي) پديد آورد و اين همه مرهون مجاهدت هاي او و همکارانش در اين مرکز بود. در مرکز نشر دانشگاهي، گروه هاي متعددي در رشته هاي مختلف تاسيس شده بود که يکي از آنها «گروه فرهنگ ها و دايره المعارف ها» و هدف آن تاليف کتاب هاي مرجع بود. سرپرستي اين گروه را بنده و آقاي خرمشاهي که هر دو تحصيلکرده رشته کتابداري بوديم، بر عهده داشتيم. ما هر دو در مرکز خدمات کتابداري وابسته به وزارت علوم و آموزش عالي کار مي کرديم و عضو هيات علمي هم بوديم. يادم مي آيد يک روز آقاي خرمشاهي به من گفت ظاهرا مثل اينکه تو به حقوق ماهانه ات احتياج نداري. ولي من که اهل و عيالي دارم محتاج اين حقوقم، بايد بگويم که دو ماه است، حقوق ما را قطع کرده اند، پس از مراجعه به اداره معلوم شد حقيقت دارد و حقوق ما قطع شده است. علت آن هم ترک خدمت بوده است. قضيه از اين قرار بود که ما نامه اي از شوراي انقلاب فرهنگي به امضاي آقاي جلال الدين فارسي دريافت کرده بوديم که از اين پس از وزارت علوم به مرکز نشر دانشگاهي منتقل شده ايم و بايد در آنجا کار کنيم و اين همه بدون اطلاع و اجازه وزارتخانه انجام شده بود و ما هم که فکر مي کرديم شوراي انقلاب فرهنگي در راس امور است، سرخود و بدون اطلاع به مرکز نشر دانشگاهي رفته بوديم. وزارت علوم به شدت با انتقال ما مخالفت کرد و ما هم ناگزير به کار قبلي خود بازگشتيم. منتها آقاي خرمشاهي از فرصت استفاده کرد و چون عضو هيات علمي بود پيشنهاد کرد طبق سنت مرکز نشر دانشگاهي کتابي براي ترجمه پيشنهاد مي کند و در ازاي آن يک سال مرخصي با حقوق مي گيرد. حاصل آن ترجمه کتاب معروف «علم و دين» بود که همگان با آن آشنا هستيم. اما من به کار کتابداري خود برگشتم، ولي رشته الفت با دکتر پورجوادي و مرکز نشر دانشگاهي را البته قطع نکردم. مرکز نشر دانشگاهي در کنار تهيه و تدوين کتب، به نشر مجلات مختلف هم اهتمام داشت که در راس آنها مجله «نشر دانش» بود که بيش از 20سال به مديريت و سرپرستي دکتر پورجوادي منتشر شد و بدون ترديد مهم ترين و اثرگذارترين مجله اي است که در دوره جمهوري اسلامي ايران انتشار يافته است. من از همان شماره اول (که در آذر1359 منتشر شد) به تشويق و تحريض دکتر پورجوادي با اين مجله همکاري داشته ام و با آنکه به کم نويسي شهره آفاقم بيش از 30مقاله در اين نشريه نوشته ام که اولين آنها درباره ابن سيناست. مي دانيم که ابن سينا در سال 359شمسي (نه قمري) متولد شده و سال 1359 درست هزارمين سال تولد او بود و در همه جاي دنيا جشن هزاره او برگزار مي شد و در ايران هم برگزار شد. مقاله من درباره «آثار فارسي ابن سينا» بود. مجله «نشر دانش» بي ترديد دومين گام بلند و بزرگ پورجوادي در خدمات فرهنگي به جامعه ايران بوده است و هرگز فراموش نمي شود. تا اينجا از آثار خود او از تاليف و تصحيح و ترجمه سخني نگفته ام. او بي ترديد محقق و مولفي برجسته است به ويژه در حوزه عرفان پژوهي که رشته تخصصي و تعلق قلبي او است و بسط کلام فرصتي ديگر مي خواهد. تنها به يک نکته اشاره کنم که کمتر به آن توجه شده و آن نگاه تاريخ مند او به سير تکوين و تحول معاني اصطلاحات عرفاني است؛ نوعي تبارشناسي انديشه که گام به گام دنبال مي شود و از ديدگاه تاريخي به تحليل آن مي پردازد تا سرانجام راهي براي درک مضامين و تعبيرات استعاري در زبان شعر صوفيانه - عاشقانه فارسي بيابد. از اين نظر دکتر پورجوادي در ميان محققان ايراني شايد منحصر به فرد باشد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید