میزگرد عبدالحسین‌مختاباد و صادق‌زیباکلام : رمضان بی‌ربنا

1392/5/4 ۱۰:۰۴

میزگرد عبدالحسین‌مختاباد و صادق‌زیباکلام : رمضان بی‌ربنا

رضا خانکی: تنش‌هایی از جنس قدرت-هنر در کشور ما به وفور یافت می‌شود، در شرایطی که سیاست تا درون منازل هم رسوخ کرده، نمی‌توان انتظار داشت که هنری عاری از سیاست را تجربه کنیم. حال در این شرایط هنرمند هم نمی‌تواند نسبت به شرایط جامعه بی‌تفاوت باشد و به وسیله هنرش، عصیان می‌کند و در مقابل سیاست قد علم می‌کند، حذف یکسوی هنرمند از سوی دولت‌های قدرتمند، واکنشی...

رضا خانکی: تنش‌هایی از جنس قدرت-هنر در کشور ما به وفور یافت می‌شود، در شرایطی که سیاست تا درون منازل هم رسوخ کرده، نمی‌توان انتظار داشت که هنری عاری از سیاست را تجربه کنیم. حال در این شرایط هنرمند هم نمی‌تواند نسبت به شرایط جامعه بی‌تفاوت باشد و به وسیله هنرش، عصیان می‌کند و در مقابل سیاست قد علم می‌کند، حذف یکسوی هنرمند از سوی دولت‌های قدرتمند، واکنشی طبیعی و قابل پیش‌بینی است، در این میان اما نکته قابل تامل و جالب توجه، واکنش مردم به این نزاع هنرمند-سیاست‌مدار است. اوج این نزاع در چند سال گذشته، مربوط به موضوع‌گیری‌های بعد از حوادث سال 88 است، جایی که تقابل شجریان با دولت، منجر به حذف «ربنا» از سفره‌های افطار مردم شد. در رمضان‌های بی‌ربنا، به‌دنبال کندوکاو درباره حد و مرز دخالت‌های سیاست در هنر در میزگردی با حضور دکتر صادق زیباکلام، استاد دانشگاه و تحلیل‌گر سیاسی، و عبدالحسین مختاباد، خواننده و عضو شواری چهارم شهر تهران، در یک عصر رمضانی، در منزل صادق زیباکلام، به گفت‌وگو نشستیم.

**

بعد از سال هشتادوهشت، ما شاهد دو واکنش متفاوت از سوی دو خواننده بودیم، یکی آقای شجریان که در نامه ای به ضرغامی پخش آثارش به جز ربنا را منع می کند و دیگری افتخاری که در یک مراسم، احمدی نژاد را در آغوش میکشد و به داشتن چنین رئیس جمهوری افتخار میکند، شجریان مطرود حاکمیت می شود ولی افتخاری به عنوان چهره ماندگار جایزه میگیرد، ولی برخورد جامعه در قبال این اتفاق ها، دقیقا برعکس بود، چه میشود که مردم انقدر سریع واکنش نشان میدهند؟

زیباکلام: کاملا سیاسی است، مردم که بغض و کینه ای با سیدحسن نصرالله ندارند اما در همان برههای که شما مثال زدید، شعار میدادند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، حماس و حزب الله و لبنان که کاری به مردم ما نداشتند که نسبت به آنها بغض و کینه داشته باشیم، مشکل در اینجاست که دولت احمدینژاد به هر سمتی که میرود، آنهایی که با احمدی نژاد مخالف هستند، او را هم پس میزنند، به عبارت دیگر مردم به خاطر آهنگهای افتخاری نبود که از او دوری کردند، به خاطر عقاید حزب الله نبوده که آن واکنش را نشان میدهند، یک برخورد سیاسی میکنند و به این خاطر است که آنها را متحد احمدی نژاد میدانند.

مختاباد: یک سوی قضیه همین اتفاقاتی است که در سطح جامعه رخ میدهد ولی در سوی دیگر باید ببینیم رفتار نهادهای فرهنگی و هنری در جامعه چطور است، آن وقت است که شما میتوانید وزن یک رسانه ملی را درک بکنید که آیا رسانه ملی در این شرایط حساس سیاسی اجتماعی که جامعه دچار غلیان است، میتواند نقش میانجی و حلال را بازی بکند یا نه؟ رسانه ملی نباید جانب یکی از طرفین دعوا را میگرفت، در آزمون 88 رسانه ملی رفوزه شد.

زیباکلام: فرض بگیرید حوادث سال 88 اتفاق نیفتاده بود و میان آقای شجریان و آقای ضرغامی دعوایی بر سر مسائل مالی رخ داده بود و آقای شجریان گفته بود صداوسیما حق ندارد آثار مرا پخش کند، هرگز شاهد این واکنش در جامعه نمیبودیم، شاید جامعه طرف آقای ضرغامی را میگرفت.

مختاباد: برخورد رسانه ملی با جامعه فرهنگی و هنری کاملا سیاسی و یک سویه بوده، در حالی که این برخورد در شأن رسانه ملی نیست. وقتی رسانه ملی پاسخگوی اقشار مختلف جامعه نیست و فقط به یک جریان سیاسی خاص باید پاسخگو باشد، ما می بینیم که میگوید شجریان را پخش نمی کنیم و اهمیتی هم به این موضوع نمیدهیم، این اتفاقات باعث شده است که یک شکاف عمیق میان حاکمیت و هنر ایجاد شود و پر کردن این خلأ کار آسانی نیست. شرایط کوری بوده است، به قول مولانا «سخت گیری و تعصب خامی است / تا جنینی کار خونآشامی است» رفتارها از سوی حاکمیت جنینی بوده است، حاکمیت باید به عقلانیت برسد که بگذارد هنرمند کار خودش را بکند و خود هم سیاست ورزی بکند و بپذیرد که این دو، دو ریل متفاوت هستند که هرگز به هم نمی رسند، هنر و سیاست هرگز به هم نمی رسند.

این سیاسی نگریستن مردم به هنر را میتوان پذیرفت؟

مختاباد: اصلا نمیتوانند سیاسی نگاه نکنند، وقتی سیاست با تمام روزمرگی مردم، با ورزش و اقتصاد و جامعه و هنر پیوند خورده، نمیتوان به مسائل سیاسی نگاه نکرد. هنرمند کلان بین نیست، هنرمند خرد نگاه میکند، کار هنرمند این است که به صورت خرد به مسائل نگاه کند.

حد و مرز دخالت سیاست در هنر کجاست؟

مختاباد: سیاست اگر بخواهد وارد هنر بشود، آبروی خودش را میبرد، بهتر است با هنر رفاقت کند، رفتار آقای احمدینژاد را در این چند ماه بررسی کنید، ببینید چقدر دموکراتیک رفتار میکند، دستور بازگشایی خانه سینما را صادر میکند، آقای احمدی نژادی که در لحظه، وزیر امور خارجه اش را در ماموریت خارجی برکنار میکند، نمیتوانست معاون سینمایی وزارت ارشاد را برکنار کند؟ بهتر نبود این رفتارهای رفاقتآمیز با هنر را از همان ابتدا نشان میداد؟ دخالت و دستور و رفتار بخش نامه ای با هنر، جز قهر هنرمند چیزی را در پی ندارد.

زیباکلام: هر میزان دخالت سیاسی از سوی حاکمیت و دولت در هنر نتیجه عکس خواهد داد، تجربه سال 88 به بعد این را نشان داد، هنرمندانی که خواه نویسنده بودند خواه بازیگر و کارگردان که به دولت آقای احمدی نژاد نزدیک شدند، از چشم جامعه افتادند، دوم اینکه کارهای هنریای که حکومت ساخت، با استقبال مردم مواجه نشد، بنابراین میرسیم به همان که آدام اسمیت گفت، انگار دولت هنرمند خوبی هم نیست و ای کاش ما میتوانستیم از تاریخ درس بگیریم، این تجربه تقابل جمهوری اسلامی با هنر پیشتر در شوروی و چین و کره شمالی هم اتفاق افتاده بود، در آلمان زمان هیتلر هم اتفاق افتاد، آلمان ها یک سری از هنرها را کنار گذاشتند و به طور کلی برخی نگاهها به هنر را کنار گذاشتند و خواستند نگاهی جدید با آدم هایی جدید به هنر داشته باشند که تماما با شکست مواجه شد، چون هنر کار دلی است و آن وقت حکومت میخواهد کاری که با دل سروکار دارد را به وسيله وزارت ارشاد پیش ببرد، خب اگر شدنی بود، استالین قدرتمندتر بود، او این کار را میکرد، ولی نتوانستند، چون شدنی نبود و نیست و نخواهد بود.

آقای زیباکلام! به طور کلی چرا سیاست به دیگر حوزه ها دست اندازی میکند؟ شما یکبار در یک مبحث ورزشی گفته بودید که دولت، ورزشکار خوبی نیست، آیا میتوان گفت که دولت، هنرمند خوبی هم نیست؟

زیباکلام: 200 سال پیش آدام اسمیت گفت که دولت، تاجر خوبی نیست، به اعتقاد من در این 200 سال ثابت شد که دولت نه تنها تاجر خوبی نیست، بلکه کشاورز خوبی هم نیست، باشگاه دار خوبی نیست، ورزشکار خوبی نیست، بانکدار خوبی نیست، و به طور کلی میتوان گفت که هرچه که دولتی باشد، ثمره خوبی ندارد. در کشور خودمان شما یک صنعت دولتی را مثال بزنید که صادراتش در دنیا با کشورهایی مثل کره جنوبی و ترکیه شانه به شانه حرکت کند، عملا هیچ شاخهای وجود ندارد. این در حالی است که دستمزد نیروی کار و قیمت انرژی در ایران خیلی پایینتر از کره جنوبی و ترکیه و اروپاست. مع ذلک با توجه به دستمزد پایین نیروی کار و قیمت پایین انرژی برای بخش صنعتی دولتی در ایران، و ثابت بودن تکنولوژی میان ایران و اروپا، باید قیمت نهایی یک محصول در ایران ارزانتر از اروپا باشد، اما در نهایت میبینیم اینطور نیست از مشابه خارجیاش گرانتر است. میتوان به دنبال مباحث اقتصادی و ریاضی و تحلیل اینکه چرا قیمت کالای ایرانی از مشابه خارجیاش گرانتر تمام میشود رفت اما نیازی به این کار نیست چون آدام اسمیت گفته بود که دولت تاجر خوبی نیست، دولت تولیدکننده خوبی هم نیست. بر همین قیاس من معتقدم که دولت نویسنده خوبی هم نیست، شما نمیتوانید یک کتاب که یکی از مسوولین حکومتی یا دولتی یا حتی نهادها و ارگانهایی مثل سازمان تبلیغات اسلامی نوشته باشند را مثال بزنید که فروش خوبی داشته باشد و با اقبال عمومی روبهرو شده باشد و اثر ارزندهای باشد و به عنوان مثال به چند زبان ترجمه شده باشد. همین قیاس  را میتوان در هنر داشت، نمونه برجسته آن سینماست، تنها بخشی از سینمای ما که در عرصه بینالمللی ظهور کرده دقیقا همان بخشی است که زیرنظر فارابی و سازمان سینمایی و دولت و حکومت نیست، آقای اصغر فرهادی یا آقای کیارستمی دولتی نیستند، دولتیهایمان را همه میشناسند، کسانی مثل ده نمکی و سلحشور. در مورد موسیقی هم همینطور است دولت نتوانسته، نمیتواند و نخواهد توانست که موسیقی ایرانی یا هر نوع موسیقی را که فکر میکند درست است اشاعه بدهد.

با همه این تفاسیر و با پرونده روشنی که دخالت سیاست در هنر دارد، چرا هنوز دولت یا حاکمیت علاقه دارند در این حوزه فعالیت کنند؟

زیباکلام: دخالت دولت در بخشهای اقتصادی که روشن است، مطالبه دولت از اقتصاد پول است، چون صنعت خودروسازی برای دولت است، کارخانه های سیمان برای دولت هستند و اقتصاد برای دولت است. اما در بحث هنر ممکن است بگویید که در این حوزه که پولی رد و بدل نمیشود، چرا در این حوزه دخالت میکنند؟ پاسخ روشن است، دولت از جان هنر، ایدئولوژی میخواهد. یعنی میخواهد به کمک هنر، آن ایدئولوژی و جهان بینی ای را که فکر میکند درست است را به وسیله هنر در سطح جامعه اشاعه دهد. یک مثال ساده میزنم، در این سی و چند سال بعد از انقلاب، چندین سریال

تاریخی- سیاسی ساخته شده است. تم ثابت این سریالها از کلاه پهلوی گرفته تا کیف انگلیسی، این است که روحانیون همه در حال مبارزه بودند، کراواتی ها همه دزد و نوکر استعمار بودهاند و همه مشکلات کشور در قبل از انقلاب ناشی از انگلستان و آمريكا و فراماسونری است، این تم ثابت این سریالهاست و در تمام آنها تکرار شده است، آمريكا و انگلیس همه را خریده اند الا روحانیت، این سریال اثرگذار نخواهد بود و به اصطلاح نمیگیرید، چون اگر یک مقدار تاریخ بخوانید میدانید که در اواخر سال 55 و اوایل سال 56 اوج تعداد زندانیان سیاسی در ایران است، چیزی نزدیک به 5هزار نفر در زندان هستند و از این تعداد چیزی کمتر از 20 نفر روحانی بودهاند، در صورتی که اگر شما این سریالها را ببینید انتظار دارید 4900 نفر از زندانیان روحانی بوده باشند چون فقط روحانیون در حال مبارزه بوده اند، مسلما اینگونه سریالها نمی گیرد چون با حقیقت سرستیز دارد. کافی است یک نفر در آن سر دنیا پیدا شود و فیلمی در رابطه با مشروطه بسازد که اندکی به واقعیت نزدیک باشد، آن وقت تمام آنچه شما رشته کردید، پنبه میشود. اگر کسی یک فیلم در خصوص رضاشاه بسازد و بگوید که رضاشاه چه کرد و انگلیس چه کرد و روحانیون چه میکردند، تمام آنچه در این 34 سال در صداوسیما گفته شده است با علامت سوال مواجه میشود. در جوامعی مثل ایران متاسفانه چون حکومت یک دید ایدئولوژیک نسبت به تاریخ نسبت به رابطه با کشورهای دیگر، نسبت به تحولات مهمی که در دنیا رخ میدهد، دارد و از پشت این عینک دید ایدئولوژیک همه چیز را میخواهد ببیند. شما یک هفته اخبار را از رادیو و تلویزیون ایران رصد کنید، ببینید در دنیا هیچ اتفاقی نمی افتد که خلاف باورهای جمهوری اسلامی باشد، یعنی جمهوری اسلامی فکر میکند که غرب در حال نابودی است، اخباری هم که منتشر میشود نشان میدهد که غرب در حال نابودی است، جمهوری اسلامی فکر میکند که آمريكا زورگو است، اخباری که منتشر میکند نشان میدهد که اوباما هر کجا که رفته مردم علیه اش تظاهرات کردهاند، و... هر اتفاقی که می افتد درست عین باورها و خواسته های جمهوری اسلامی است، این که نمیشود، این دنیا پر است از اتفاقاتی که خلاف خواسته جمهوری اسلامی است ولی آنها در صداوسیما نمایش داده نمیشوند. حکومت و دولت در ایران نمیتواند کاری به موسیقی و هنر نداشته باشد چون از طریق هنر میخواهد آن ایدئولوژی را که فکر میکند درست است اشاعه دهد، و این فقط در مورد ایران هم نیست، در آلمان هم هیتلر همین کار را میکرد، در اتحاد شوروی، استالین و حزب کمونیست همین کار را میکردند، در چین مائو و حزب کمونیست همین کار را میکردند و در کره شمالی هم همین اتفاق صورت میگیرد، این مختص به ایران نیست، ذات حکومتهای ایدئولوژیک این است که همه چیز را میخواهند از آن خود کنند و نسبت به هیچ چیز نمیتوانند بیطرف باشند، بنابراین هنری هم ارزشمند است که مبلغ ایدئولوژی حکومتی باشد.

وقتی اثری با حمایت دولت یا حکومت ساخته میشود مردم به سرعت آن را پس میزنند و به آن واکنش نشان میدهند، آیا مردم ما باهوش هستند یا سیاسیون ما در زمینه هنر بیدرایتند؟

مختاباد: سرنوشت هنر دولتی در دنیای امروز تقریبا سر آمده است، اگر سری به شوروی سابق بزنید، می بینید که تفکر کمونیسم بر دنیای هنر مستولی است و حتی خیلی از هنرمندان در آمريكا چپ هستند، 90 درصد چپها در آمريكا موفق شدند ولی شوروی دیگر آنتوان چخوف و تولستوی و چایکوفسکی نداشت، علتش به نظر میرسد این است که ذات هنر با دیکته کردن همخوانی ندارد. هنر از جنس خواهش و دستور نیست، هنر از جنس نفوذ، رسوخ و تجاوز است، وقتی شما در حال رانندگی هستید یک تابلوی خوب میبینید، سرعت خودرو را کم میکنید و به آن تابلو نگاه میکنید، هنر در شما نفوذ کرده، یا وقتی موجهای رادیو را جابه جا میکنید و به یک موسیقی خوب میرسید، دلتان میخواهد آن را گوش کنید، یعنی برای آن وقت هزینه میکنید و این یعنی هنر این بار در قالب موسیقی در شما رخنه کرده، کسی به شما دستور نداده که آن تابلو را ببینید یا به آن موسیقی گوش دهید، این ذات هنر است که با دستور و بخشنامه هم خوانی ندارد. هیچ شکی نیست که فردوسی به دستور دربار شاهنامه را سروده است، اما در نهایت فردوسی با دربار درگیر میشود و شاهنامه میشود فصلالخطاب فرهنگ و هنر و ادب ایران. البته در تاریخ نگاه های متضادی هم وجود دارد، خیلی ها میگویند وقتی دولتها حمایت خود را از هنرمند برداشتند، هنر دچار هرج و مرج شده و آنارشیسم در هنر رشد کرده، در تاریخ موسیقی غرب می بینید که برجسته ترین آثار موسیقی غرب مربوط به باروک و اثر کلاسیک است که بتهوون و باخ و موتزارت رشد کرده اند و همه اینها در دربار بودهاند و پول میگرفتند برای تولید هنر. اما بعد از اتفاقاتی که بعد از قرن 18 رخ میدهد، دیگر بتهوون و موتزارت و باخ ساخته نشدند. یکبار در سال 63 در دوران دانشجوییام سر کلاس درس استاد شفیعی کدکنی، یکی از دانشجویان پرسید چرا حافظ گفته که «خوشا به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع»، آن زمان در اوایل انقلاب جامعه نسبت به هرگونه کلمه شاه واکنش نشان میداد، آقای شفیعی فرمودند که اصلا شما میدانید شاه شجاع در عصر حافظ که بوده است؟ به هرحال حافظ هم نیازهایی داشته، اگر این بیت را برای شاه شجاع نمیگفت که نمیتوانست شعر بعدی را بگوید که « در کف غصه دوران دل حافظ خون شد» این زیرکیهای یک هنرمند است که « ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد» حافظ باید خودش را حفظ بکند، این میسر نمیشود مگر به زیرکی هنرمند. چون من خودم هنرمند هستم، یک بحث زندگی هنرمندانه همین بحث ارتباطات روزمره هنرمند با جامعه و سیاستمداران است، منتها شما باید معدل بگیرید که هنرمند به ماهو هنرمند، در جامعه یک نقش اجتماعی دارد که به عنوان یک شهروند زندگی میکند، که ممکن است جامعه اصلا این نقش را نپذیرد، وقتی تابلوی سپهری با قیمت 6.5 میلیارد تومان به فروش میرسد که خود سپهری در شرایط بد مالی جان سپرد، یا برخی از شعرا و هنرمندان دیگر، یک سمت قضیه این است که « مرا به تجربه معلوم شد در آخر حال / که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال» بعضی مسائل هنرمند را باید درک کنیم، هنرمند هم نیازهای مالی دارد، همه چیز دست به دست هم میدهد و در نهایت باید معدل این کار را دید که چه چیزی از آن در میآید، مهم است که با همه این تفاسیر حافظانه و زیرکانه هم حرف خود را بزند و هم بتواند زندگی کند.

زیباکلام: حکومت نگاهش ایدئولوژیک است، بنابراین همه چیز را میخواهد در راستای اشاعه آن ایدئولوژی به کار ببندد، اساسا داستان علوم انسانی اسلامی همین است، چون حکومت میخواهد علوم انسانی به نحوی باشند که وقتی دانشجو فارغ التحصیل شد، همه طرفدار ایدئولوژی حکومت شوند و چون طرفدار این ایدئولوژی نمیشوند حکومت میگوید این تاریخ و علوم سیاسی و به طور کلی علوم انسانیای که شما تدریس میکنید حتما ایراد دارد چون دانشجو طرفدار من نمیشود، پس باید علوم انسانی را اسلامی کنیم. در مورد هنر هم همینطور است، حکومت می خواهد هنر را در جهتی هدایت کند که بگوید آنچه که من میگویم درست است، منتها فکر میکنند، با هزینه کردن در سینما و موسیقی و استفاده کردن از هنر و با به کار بردن سینما و موسیقی مشکلات را حل میکنند، در این میان برخی ها هستند که با زرنگی میخواهند از اعتقادات حکومت سوءاستفاده کنند و اعتقاد من این است که برخیها از این وضعیت هنر ایدئولوژیک ارتزاق میکنند، آقای سلحشور، نادر طالبزاده و ده نمکی.

مختاباد: علیرضا افتخاری

زیباکلام: خیلی ها هستند که از این روش ارتزاق میکنند. حال سوال اینجاست که مقصر کسی است که اعتقادات ایدئولوژیک دارد یا کسی که از اعتقادات حکومت سوءاستفاده میکند؟ حاکمیت به خاطر اعتقاداتش یا کسی که میگوید من فیلمی میسازم بهتر از اصغر فرهادی، به من پول بدهید، یا چند میلیارد تومان بدهید من سریالی میسازم که شبها دیگر کسی نه بی بی سی نگاه کند، نه منوتو و نه صدای آمريكا، فقط به من پول بدهید! در نهایت هم نتیجه میشود کلاه پهلوی و امثال آن. به نظر من مهم نیست بگوییم که مشکل کسانی هستند که تعمدا این آثار را به حکومت قالب میکنند یا مشکل حکومتی است که این آثار را میپذیرد و برای آن هزینه میکند. من میگویم اگر شما از هنر یک انتظار ایدئولوژیک دارید، انتظار دارید که آدمها را طرفدار شما بکند، بالاخره امسال هم اگر طالبزاده نیاید، سال دیگر میآید، سال بعدش سلحشور میآید، یعنی اگر شما اعتقاد داشته باشید گیاهی وجود داشته باشد که زور را زیاد میکند، ممکن است عطاری اول انسان باشرفی باشد و بگوید من چنین گیاهی ندارم، عطار پنجم یا ششم از این اعتقاد شما سوءاستفاده میکنند و یک گیاه را به شما قالب میکنند، یعنی کلاه پهلوی را به حکومت قالب می کند، یا سریال مردان آنجلس. چون به نظر من اصلا اینطور نیست کسانی که این سریال ها را میسازند، برای رضای خدا این کار را کرده باشند، آنها سریالهای خود را به قیمت خوبی می فروشند. به نظر من ایراد از مردم نیست، مشکل طرز تفکر حکومت است که میخواهد از طریق موسیقی و سینما تلویزیون عقایدش را به کرسی بنشاند و بگوید اینها درست است، مشکل از اینجا شروع میشود. قبل از انقلاب بحثی بود با عنوان هنر برای هنر، خیلی از ماها اعتقاد داشتیم، هنر برای هنر ساخته بورژوازی است، از نگاه ما هنری ارزش داشت که رنج طبقه کارگر را نشان بدهد، سینمایی ارزش دارد که فقر محرومین را نشان بدهد، تئاتری ارزش دارد که ستمی را که فئودال ها بر کشاورز دارند، نشان بدهد، هنر برای هنر از نگاه ما معنی نداشت و ما فکر میکردیم که هنری که اینها را نشان ندهد و زیبایی را نشان بدهد، باید نیست و نابود گردد، سرسلسله جنبان این بحث مرحوم سعید سلطانپور بود، رساله ای نوشته بود تحت عنوان «نوعی از هنر نوعی از اندیشه» و در آن گفته بود، یک هنر، هنری است برای سرگرمی و برای خود هنر، که این نوع هنر بهدرد نمیخورد و باید خاک بشود و نیست باید گردد و ما هم به دنبال سعید سلطانپور می گفتیم مرگ بر این هنر، نوع دیگر هنر، هنر مقاومت بود، هنری که بیاید درد و رنج محرومین را نشان بدهد. من در بیست و چند سالگی پیرو این حرف سعید سلطانپور بودم و امروز در شصت و چندسالگی به این نتیجه رسیدم که اینها همه مهمل است، هنر یعنی اینکه شما بتوانید زیبایی را ببینید، هنر یعنی همان تابلویی که آقای مختاباد گفت، در حین رانندگی شما را تسخیر کند.

مختاباد: این گفته آقای زیباکلام مرا یاد آن جمله معروف انداخت كه اگر کسی در بیست سالگی چپ نشود، دل ندارد و اگر در چهل سالگی لیبرال نشود، عقل ندارد، انداخت. ساختار مدیریتی جامعه ما به درد نسل جوان امروز نمی خورد، باید امکان ورود بخش خصوصی به تلویزیون داده شود، شبکه های خصوصی را در ایران به رسمیت بشناسيم، تلویزیون با این شرایط قادر نیست ادامه حیات داشته باشد.

زیباکلام: چرا آقای مختاباد! هنوز به یک روش میتواند فعالیت داشته باشد، آن هم اینکه نیروی انتظامی به پشت بامها بروند و ماهواره ها را جمع کنند، با این روش صداوسیما هنوز میتواند فعالیت داشته باشد.

مختاباد: به نظر من رسانه ملی باید چابک بشود، بودجه صداوسیما بیش از هزارمیلیارد تومان است و این رسانه به هیچکس پاسخگو نیست، افکار عمومی برایش مهم نیست، آقای ضرغامی در جایی گفته بود که بیش از 60 درصد از ایرانیان صداوسیما را تماشا نمیکنند، در حالی که در همه جای دنیا در شبکه های خصوصی اگر با افت مخاطب روبه رو شوند رئیس شبکه برکنار میشود، ولی در ایران این مساله مطرح نیست. در همه جای دنیا هنرمندان لابی میکنند تا آثارشان در شبکه های تلویزیونی معرفی شود تا در میان مردم شناخته شود، اما در ایران برعکس است، هنرمندان خوب مخالف عرضه آثارشان در صداوسیما هستند چون در این صورت با بایکوت اثر از سوی مردم مواجه می شوند، این بزرگترین توهین به رسانه ملی است که بزرگترین هنرمندان به جای اینکه صف بکشند برای ورود به تلویزیون، از تلویزیون دوری میکنند. یا وقتی یک مجری گل میکند، او را حذف میکنند، ساختار صداوسیما بیمار است، اگر تلویزیون فکر بکند که باید به اقشار مختلف مردم پاسخگو باشد، فضای رقابت را مهیا میکند. به نظر من اخلاق مدارترین افراد جامعه هنرمندان هستند، آنها هرگز حاضر نیستند هنجارشکنی بکنند و اخلاقیات جامعه را زیرسوال ببرند، اما در نقطه مقابل هم هرگز حاضر نیستند، کسی که از هنر بویی نبرده، روی هنرشان خط قرمز بکشد. این عوامل دست به دست هم داده اند که شرایط به نحوی شده است که حتی اگر صداوسیما اثری خوب تولید کند، مردم آن را پس میزنند.

منبع : آسمان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: