1392/5/2 ۱۲:۴۶
«ناصر تقوایی» را بیشتر بهعنوان فیلمساز و نویسنده میشناسیم. اما او دستی هم در هنرهای دیگر دارد؛ از جمله عکاسی. البته تقوایی معتقد است که عکاسی از 50سال پیش و بیشتر و از زمان کودکی با او همراه بوده و او همیشه نقش عکاس را بازی میکرده است. در چند سال گذشته تقوایی نه فیلم تازهای ساخته و نه داستانی نوشته است.
«ناصر تقوایی» را بیشتر بهعنوان فیلمساز و نویسنده میشناسیم. اما او دستی هم در هنرهای دیگر دارد؛ از جمله عکاسی. البته تقوایی معتقد است که عکاسی از 50سال پیش و بیشتر و از زمان کودکی با او همراه بوده و او همیشه نقش عکاس را بازی میکرده است. در چند سال گذشته تقوایی نه فیلم تازهای ساخته و نه داستانی نوشته است. اما چندین نمایشگاه عکس گذاشته که یکی از آخرین نمایشگاههایش در گالری «نگاه» در لواسان بر پا شد. این نمایشگاه که مجموعه 20عکس از مجموعه «ابر و باد و مه» را در بر میگرفت، عکسهایی است که او در طی سالهای متمادی با موضوع ابر گرفته است. این عکسها به همراه چندین عکس که در این مجموعه نبود چندی پیش با موضوع ابر و باد و مه در گالری اعتماد به نمایش درآمد. این نمایشگاه روز پنجشنبه 27 تیر در گالری نگاه افتتاح شد. تقوایی در حاشیه این نمایشگاه در جمع خبرنگاران حاضر شد و صحبتهایی درباره عکسها و هنر ایران کرد که مشروحش در ذیل میآید.
منحنی رشد در هنر حدود 50سال است که در حوزه هنر ایران هستم. هر آدمی در زندگیاش یک منحنی رشد دارد. «اینشتین» هم باشید یک جایی متوقف میشوید. در کار هنر وقتی انتظارات پیش میآید، نمیتواند متوقف شود. آدم اگر بخواهد کار بهتر انجام دهد باید مدام رشد کند. شاید همین تماسی که با بچههای جوانتر دارم و این کلاسهایی که برگزار میکنم، باعث میشود که خیلی چیزها را یاد بگیرم یا سطح انتظارات و تمایلات و گرایشهایشان را ببینم. با زمانه همه چیز عوض میشود. «نیما» یک حرف زیبا و سادهای میزند که دستورالعمل زندگی من است. میگوید: «آنچه نو نشود کهنه میشود.» اگر کسی خودش را نو نکند کهنه میشود. خیلی آدمهای برجسته در هنرمان بودند که ادامه پیدا نکردند. هنر که میگویم ادبیات هم جزوش است. معمولا این دو را از هم جدا میکنند. در ادبیات هم همینگونه است. خوابیدن روی کار موفق قمار بدی است و همیشه درست درنمیآید. آن هنرمندانی که کار درست انجام میدهند و روی همان کار میخوابند و تکرارش میکنند؛ به ندرت پیش میآید که در سطحی از توفیق چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ هنری قرار بگیرند. رشد در همه کاری لازم است.
بازی در نقش عکاس من از دوران مدرسه عکاس بچههای کلاس بودم. با این دوربینهای «کداک» جعبهای که قدیمها ارزانقیمت بود؛ عکاسی میکردم. کار من با عکاسی از همان دوران شروع شد. وقتی جمع میشدیم یا پیکنیک میرفتیم یا بازی میکردیم، همیشه عکاس من بودم. این تمایل وجود داشت. اما هرگز فکر نمیکردم که روزی به عکاسی متمایل شوم، چه برسد به اینکه بخواهد به نوعی حرفهام شود. اما پیش میآید. این عادت همراه بردن دوربین باعث شد. کسی که دوست دارد عکاس شود، همیشه باید این دوربین گردنش باشد. بچههایی که دوست دارند در کار نوشتن وارد شوند، همیشه باید یک دفترچه و قلم در جیبشان باشد. ناگهان به یک موضوعی برمیخورند که اگر یادداشت نکنند از ذهن میپرد. ذهن فرار است. ما متاسفانه این آموزشها و عادتها را نداریم و خیلی چیزها را از دست میدهیم. اینها چیزهایی نیستند که تکرار شوند. ناگهان یک نفر آن سوی خیابان صدایی میکند و حرفی میزند؛ شما حیرت میکنید. شاید بهترین کارگردانان و نویسندگان بزرگ دنیا نیز نتوانند چنین دیالوگی را بنویسند. اگر وسیلهای را داشته باشید این را ضبط یا یادداشت میکنید. ما متاسفانه خیلی به حافظهمان متکی هستیم. حافظهای که همهجا به کمکمان نمیآید. اما یک دفترچه یادداشت را 10سال دیگر ورق بزنید خودش یک منبع و موضوع است. هر وقت موضوع کم آوردید دفترچه یادداشتتان را ورق بزنید، چیزی در آن پیدا میکنید. برای اینکه چیزهای بیهوده را یادداشت نکردید. من حالا اینگونه نیستم، اما در گذشته حافظه خوبی داشتم. الان یک بیت شعر یادم نیست؛ اما آن زمان یک شعر را دوبار میخواندم به یادم میماند. اینها یک موهبتهایی است که چون پرورشش نمیدهیم از دست میرود. اما چیزی است که باید از ابتدا و از جوانی به آن عادت کرد.
شغل، موضوع فراموششده هنر هر حرفهای نظم خودش را دارد. بهترین تعریفی که میتوانم از هنر بکنم این است که هنر یک حرفه است. شما اگر کارمند جایی باشید باید روزی هشتساعت کار کنید. اگر نویسنده باشید حداقل باید روزی هشتساعت در خانه بنویسید. این شغل شماست. بعد یک چیز دیگر است. اگر نقاش هم باشید باید هشتساعت در روز کار کنید. و الا تواناییای که در شما هست پرورش و رشد پیدا نمیکند و بهسادگی به دستتان نمیرسد که خلقش کنید. ما متاسفانه گاهی کسر شأنمان میشود بگوییم هنر حرفه است. در حالی که هویت انسان به شغلش است. شما هر آدمی را در زندگی میشناسید به جز کسانی که قوم و خویش نسبی هستند، به شغلش میشناسید؛ ردخورد ندارد. کسی بقال محل است و دیگری پستچی و دیگری معلم است. همه را به شغل میشناسیم. برگردیم به هنرمان نگاه کنیم به خصوص در سینما در کدامیک از فیلمهای ما شغل وجود دارد. آدمها چکاره هستند چه میکنند؟ نهایتش این است که میگوییم فلانی دکتر است. در فیلم یا سریال تنها اثری که از آن میبینید یک روپوش سفید است که پوشیده و یک گوشی وارانه به گردنش انداخته است. وقتی شغل گم میشود زندگی و شخصیت هم گم میشود. شغلها برای ما شخصیت میسازند. هر آدمی مثل شغلش است. این باور من است. به دستهای نجار نگاه کنید شبیه دستهای ما نیست. از دست من و شما این کارها بیرون نمیآید آن کار بیرون میآید. متاسفانه این موضوعات دیده نمیشود. شغل، گمشده بزرگ هنرهای نمایشی ماست. ما در تئاترمان هم فقط فیلسوف و دانشمند میبینیم. راننده و بقال نمیبینیم. البته این یکجور نگاه جامعهشناسی هم دارد. علل اجتماعی زیادی هم دارد. وقتی یک فیلم درباره یک شغل میسازی ناگهان میبینی که صدای یک گروه درآمد. من بارها به این موضوع برخوردهام. برای فیلم «آرامش در حضور» پرستاران ایران از من شکایت رسمی نوشتند و دنبال کردند که همه ما را به جای دو دختر پرستار میگذارند. این یک استنباط غلط از سینماست. ما به دلیل خصلت تیپسازی این توهم را برای مردم به وجود آوردیم، وقتی میگوییم پرستاری شلخته است یعنی همه پرستارها شلخته هستند. فراموش میکنیم که سینما جای شخصیتهاست. شخصیت یعنی آدم مستقلی که شبیه خودش هست و شبیه هیچکس دیگری نیست. این استنباط غلطی است. تا میگویی این پاسبان بد است این استنباط پیش میآید که همه پاسبانها بد هستند. این خصلت غلط تیپسازی در هنر ماست. مخصوصا در کارهای نمایشی این توهم را به وجود آورده و خود ما این عادت را به وجود آوردهایم و خودمان شاکی هستیم.
عکس مثل دفترچه یادداشت وقتی آدم عکاس است هر موضوعی برایش سوژه است. دوربین مثل این دفترچه یادداشت میماند. به چیزهایی برمیخورید چون دوربین دستتان است کار اصلی را انجام میدهید. عکس میگیرید. یادداشت برنمیدارید که بعد بنویسید. هرچیزی را که فکر میکنید ثبت میکنید. من آرشیو وسیعی از گذشته دارم. به محضی که شما یک تم به من بدهید میتوانم 20 تا 30 عکس بدهم که حاوی آن تم است. اینها را با اراده قبلی نگرفتم. در طول زندگی پیش آمده یک موضوع خوب بوده و عکس گرفتهام. از هر جهتی که بخواهید به آن نگاه کنید میتواند یک مجموعه باشد. وقتی سوژه خوبی را از دست دادید دیگر معلوم نیست بتوانید پیدا کنید. شما باید در لحظه چیزی را ثبت کنید. نمیتوانید بگویید که فردا آن را ثبت میکنم. مخصوصا موضوع فراری مثل ابر. موضوعش ابر است. ابر در هیچ لحظهای پایدار نیست. یا عکس را میگیرید یا شکلش عوض میشود. تمام این عکسها به ابر مربوط هستند. نمیتوان از دست دادش. شاید شکلش عوض شود شکل بهتری به شما بدهد. اما آنچه شما را جذب کرده است که الان متوقف شود که عکس بگیرید نیست و پایداری ندارد. این ابر گاهی مثل یکی از عکسهای این مجموعه مستقل است؛ مثل ابرهای شنی که عکسش روی دیوار است. من در زندگیام دوباره این ابر را دیدم. این مثل ابر بخار آب نیست. باد شنریزهها را برمیدارد و از صحراهای عربستان به جنوب ایران میآورد. من یکبار در کویر به این برخوردم و یکبار در جزیره قشم. دوربین خوشبختانه دستم بود و داشتم عکاسی میکردم که ثبتش کردم. یک تابلو دیگر هست که آبی هست و فضایش فرق میکند. این را در کویر گرفتم. خود محیط بخار آب یا آفتاب فضای دیگر را خلق میکند. از این گونههای نادر کمتر میتوانید عکس بگیرید. یک عکس دیگری هست که یک لحظه استثنایی است. از یک طرف ابر است و از طرف دیگر روی زمین باد گرفته و خاکها بالا میآورد. توهم غریبی مثل موج دریا به وجود میآورد. به دلیل وفور نعمتی که در طبیعت هست گاهی شما عکسی را میگیرید و بعد که چاپ میکنید چیز دیگری را هم در کار میبینید. همیشه کار درست اینگونه است. لایههای پنهانی در هر هنری هست. چرا هر چیزی شما را جذب نمیکند که عکس بگیرید، اما ناگهان یک چیز ساده بدون دلیل شما را جذب میکند که عکسش را بگیرید. اما برای ساختهشدن یک جذابیت، عوامل مختلفی دست به دست هم میدهند. در آن لحظه فرصت ندارید به همه اینها فکر کنید، کارتان را میکنید. اما بعد از چاپ شدن با تعمق بیشتری به آنها نگاه میکنید. آن جزییات است که باعث شده کلیت به وجود بیاید. اینجا مسالهای که وجود دارد مساله تکنیک است. باید آگاهی تکنیکی برای ضبط داشته باشید. گاهی به لحاظ ابزاری باید مجهز باشید. در بعضی از این عکسها، عکسهای 50 و 60ساله هستند. ابرهای شنی مربوط به یک دوره و اصلا یک روز است. به فاصله دو، سه ساعت گرفته شده است. یا آن تنگه هرمز مربوط به سفری در شش، هفت سال بعد. همه عکسها آنالوگ است. با دیجیتال خیلی ارتباط برقرار نمیکنم.
جنگ، عامل ارتقای عکاسی عکاسی ما از قدیمالایام عکاسی خوبی بوده است. نمیخواهم برگردم به دورههای ابتدایی ظهور عکاسی. شما در آن دورههای ابتدایی آن پرترههایی که در کار عکاسان فرنگی میبینید را در عکاسی دوره قاجار نمیبینید. اما تاریخی را برای ما ثبت کردند. به مرور که جلو میآییم عکاسی گامبهگام رشد میکند. اما بیشتر منظور از عکاسی، پرترهسازی است. از عکس شش در چهار پاسپورتی بگیرید تا پرترههای خانوادگی. این بخش از عکاسی ما خوب نیست. گرچه پرترهسازان خوبی داشتیم. آنچه باعث رشد عکاسی ایران شد و من مبدا میگیرم و کیفیتی در آن وجود داشت که آن را خاص ایران کرد، جنگ بود. هیچ هنری به اندازه عکاسی رشد نکرد. عکاسان خوب ما بینالمللی شدند. اتفاقی افتاد که خوابشان را هم نمیدیدند. عکسشان رفت پشت جلد «تایم و لایف». شما در دوران جنگ و بعد از آن به روزنامههای معتبر نگاه کنید میبینید که پشت جلدها در اختیار عکسهای ایرانی است. آنها بعدها به استخدام روزنامهها و خبرگزاریهای بزرگ درآمدند و به کشورهای مختلف رفتند و هنوز هم کار میکنند. اینها در معرفی هنر عکاسی ایران به شکل بینالمللی گام اول را برداشتند. ما قبلا هم عکاسان خوبی مثل «احمد عالی» داشتیم. عکسهای فوقالعادهای در جغرافیای ما میگرفتند. عکاسان برجستهای بودند، هم تکنسین بودند و هم عکاس. یکی دو تا هم نبودند. اما اتفاق نهایی در دوره جنگ شروع شد و هر خبرنگاری به دلیل محدودیتهایی که وجود داشت چه در ایران چه در عراق نمیتوانست به جبهه بیاید و عکاسان و خبرنگاران داخلی فعال شدند. من هرگز عکس زیادی از طرف جبهه عراق ندیدم. جنگ برای هردو طرف اتفاق افتاده است. ما در این راه شهدای زیادی از عکاس و فیلمساز و صدابردار داشتیم. «کاوه گلستان» یکی از اینهاست. بقیه چون گمنامتر بودند نامشان مطرح نشده است. کاوه عکسهای فوقالعادهای از جنگ دارد. مسالهاش توپ و تانک و فتح نیست. یک هویتی به جنگ میدهد که آدم اعماق جنگ و آینده را میبیند. کاوه همیشه عکس اجتماعی میگرفت؛ بهطور اختصاصی روی این موضوع کار میکرد. موضوعش انفجار نبود، یک موضوع انسانی را دنبال میکرد که در بعضی از عکسهایش مهیب است. بهطرز ناامیدکنندهای مهیب است که بشر ممکن است چه بلاهایی سر خودش بیاورد. این عکسها گاهی ساختار پیچیدهای داشتند و گاهی هم ساده بودند. مثل کاوه عکاس کم نداشتیم. یک جمعی بودند. توجهی که از طریق اینها به عکاسی ایران شد کمکم باعث ارتقای عکس هنرمندانه شد. ما پیش از این برای عکاسی هنری مصرفکننده پرسپکتیوهای عکاسان خارجی بودیم. اما الان عکاسی مثل «کیارستمی» پرسپکتیو صادر میکند. او روی عکاسی جهان تاثیر میگذارد. این دوران را شاید غرب هم پشت سر گذاشته بود. این دوران سادگی را عکاسان غرب هم تجربه کردند. اما بعد از سالها عباس با نگاهی دیگر این را تکرار میکند. وقتی به سابقه او بر میگردیم میبینیم گرافیست بوده است. کارش با چهار خط است. در همه عکسهایش ببینید بنیادش دو خط است. مثل یک نقاشی که میخواهد یک نقاشی بکشد. با دو تا خط، طرح کلیاش را میزند. عکسهای عباس کیارستمی بنیادش همان دو خط است. این سادگی و قدرتی که در آن وجود دارد را وقتی چشماندازی از برف و درخت خشک دارد هم میتوانید ببینید. هر عکاسی باشد چند تا عکس میگیرد و میگذرد. اما او چند روز کار میکند تا این عکس را ثبت کند. چون موضوع تنها مهم نیست پرسپکتیوش هم هست. این درخت اینجا سبز شده است اما شما با جابهجا شدن در مقابل آن عکس را خلق میکنید. من بهعنوان نمونه سر کلاس به بچهها میگویم: شما سوار اتومبیل هستید میروید، بهار است و هوا خوش است. ناگهان چشمتان به یک دشت شقایق میافتد. تا چشم کار میکند همهجا سرخ است. خوشتان هم میآید. دوربین هم دارید. عکس میگیرید. اما میبینید که نشد. هرچه عکس میگیرید نمیشود. چرا آن اتفاق نمیافتد. در هنر انتظار داریم چیزی بیشتر از واقعیت ببینیم. ما در هنر باید مکاشفه کنیم تا هنر شود. باید حقیقتی را در آن کشف کنیم. اگر عکسی را از یک گل بگیریم که بویش را بفهمیم هنر است. چرا نمیشود بو را حس کرد؟ مگر در سینما نشده است؟ من در آرامش این کار را کردم. زن در اتاق بیمارستان را باز میکند. شوهرش بالا آورده دم مرگ است و همهجا کثیف و عفونت گرفته است. به محضی که وارد میشود میرود پنجره را باز کند. نمیرود سراغ شوهرش. ناگهان این بو را میبینید در سالن پیچید. هر هنری ابزار خودش را برای نمایش دارد. همان چیزی که در یک چشمانداز بزرگ به دست نمیآورید در یک گل شقایق میبینید. اول فکر کنید که چه چیزی در این است و شما چه مکاشفهای میخواهید بکنید. گاهی بعضی از عکسها شبیه نقاشی هستند.
راه تقلب در هنر مدرن عکاسی دیجیتال خیلی به هنر مدرن کمک کرده است و خیلی از مشکلات عکاسی و فیلمبرداری را حل کرده است. ممکن است کیفیت رنگ و نور در دیجیتال به اندازه آنالوگ نباشد. چون رنگ تیز است. مثل رنگی که از تیوپ نقاش درآمده است. این پایه رنگ است. باید آن را با رنگهای دیگر ترکیب کنید. دیجیتال عین رنگ خام است. رنگ پایه است. این رنگ را روی شاسی ترکیب میکنند و رنگی که میخواهند را در میآورند. البته در آینده این مشکل هم حل میشود. به لحاظ سهولت که هرکسی در هر لحظهای میتواند آن را ثبت کند خیلی خوب است. اما اتفاقی که افتاده حقوق هنرمندان را پایمال کرده است. کی مالک کار خودش است؟ این فقط در ایران نیست. در همه هنرها هم وجود دارد. اما هنر دیجیتال حقوق هنرمند را تحت شعاع قرار داده است. در آینده نزدیک خواهیم دید که صدای هنرمندان درخواهد آمد. یک نویسنده مگر در زندگیاش چند کار مینویسد؟ او چطور باید زندگی کند؟ همان نسخه اولی که در میآید فردا در همه جا پر است. آنقدر راههای تقلب دیجیتال زیاد است. من کاری به این شارلاتانبازیهایی که در حسابهای بانکی وجود دارد ندارم. از نگاه هنر خودمان نگاه میکنم. حقوق همه از دست رفته است. هیچ کنترلی هم وجود ندارد. اما این ابدی نیست.
دیجیتال در کنار هنر مدرن این عکسها ترکیبی از آنالوگ و دیجیتال است. برای چاپ، عکاسی دیجیتال خیلی به آنالوگ کمک میکند. شما یک فریم کوچک دارید که این فریم در دوربین ممکن است صدماتی بخورد و آشغال رویش بنشیند. همین کار ترمیمی را با رتوش در عکاسی آنالوگ انجام میدهیم. با رتوش سایه یک جایی را کم کنید یا نورش را اضافه کنید. جزیی کاری نمیتوانید انجام دهید. خود من برای گرفتن یک کپی خوب که چاپ بزرگ بگیرم چندین تجربه کردم و به نتیجهای رسیدم. اول اینکه عکس آنالوگ را اگر دیجیتال منتشر کنید کیفیتش بهتر میشود.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید