1392/4/29 ۱۵:۳۵
این یادداشت را با عنایت به دو نکته آغازین سخنم علاوه بر خوانندگان امروزین تقدیم میکنم به مردم و دولتهای فردایمان تا شاید نسبت به یکدیگر قضاوتی عادلانهتر و محبتی فزونتر داشته باشند؛ نخست آنکه خوانندهام قبل از هر داوری پرشتاب به ضمانت تمامی فکر نوشتههای قبلیام باور کند که پایبندی به شرافت – یا در بدبینانهترین حالتش غرور شخصیام- هرگز اجازه خماندن سر در مقابل هیچ مصلحت متقابل با حقیقتی را نداده
این یادداشت را با عنایت به دو نکته آغازین سخنم علاوه بر خوانندگان امروزین تقدیم میکنم به مردم و دولتهای فردایمان تا شاید نسبت به یکدیگر قضاوتی عادلانهتر و محبتی فزونتر داشته باشند؛ نخست آنکه خوانندهام قبل از هر داوری پرشتاب به ضمانت تمامی فکر نوشتههای قبلیام باور کند که پایبندی به شرافت – یا در بدبینانهترین حالتش غرور شخصیام- هرگز اجازه خماندن سر در مقابل هیچ مصلحت متقابل با حقیقتی را نداده. پس آنچه مینویسم از باور و ذهنیت شخصی من است ولاغیر ضمن اینکه اذعان دارم که این نوشتار تمامی صورت این مساله نمیتواند باشد و گفتارهای نهچندان بازشده تا به امروز را هم باید بهدنبال داشته باشد و دوم اینکه نیک آگاهم در چنین روزگاری پر«تنش و سوءنگاه» اینگونه صحبتها با ردپای سوالبرانگیزی که از خود میگذارد، بیشک از خردورزی عافیتجویانه فاصله دارد. پس با این امید میآغازم که تا شاید فرداهایمان را با تعقل بیشتر و هیجان کمتری به استقبال رویم.
میخواهم از خصلت، عادت، یا عارضهای صحبت کنم که به گواهی تاریخ، از دیرباز قسمتی از تفکرمان بوده و در این روزهایمان نیز همچنان بهصورت خصیصهای انکارناپذیر، بهقوت خود باقی است؛ خصیصهای که در مواردی از تسلط بیگانگان رهایمان ساخته اما در فواصل آن نیز ما را از برقراری هرگونه رابطه مستدل و شجاعانه با حکومتهایمان باز داشته است. میخواهم از«دولتستیزی» نهادینهمان صحبت کنم و تفاوت آن با«نقد شجاعانه» که حضور غالب هر کدام تضمین کمرنگی آن دگری است. میخواهم از «دولتستیزی» صحبت کنم که اولین دستاوردش برای هیاتی که به هر دلیلی حاکمه است و قدرتمند، عدم امنیت شغلی، اجتماعی، بیتفاوتی و به همراه آن مآلاندیشی و فرصتی برای دم را غنیمتشمردن خواهد بود و تقابل با منافع مردم خویش... این است که برخلاف روش متداول منتقدان حرفهای در این نوشتار میخواهم از حقوق ازبینرفته دولتمردانی ولو بهزعم بسیاری معدود صحبت کنم که کاردانند... کجروی نمیکنند...، دروغ نمیگویند... مصلحتاندیشی شخصی نمیکنند... . اما غیرمنصفانه در معرض آماج اتهام هستند که اگر من و شما هم با ستیزمان از خدماتشان اینگونه قدردانی کنیم؟
چنین آدمی که به هر حال انسانی است معمولی و دنیوی اما با هوشمندی قطعا بالای متوسط، اگر به فکر عاقبتش نباشد چه کند؟ اصلا اگر شما جای او بودید چه میکردید؟ این مطلبی است که میخواهم به آن بپردازم؛ مطلبی که سابقهای هم از تاکنون مطرحشدنش ندارم. سخت است. اما گفتنیها را باید گفت... فرصتی نمانده. از داستان مرغ و تخممرغ کمک میگیرم و این سوال که نخست کدامینشان سبب حضور دیگری شدند؟ آیا در تمامی گذشتهمان این حکومتگران بودند که به آزار مردم میپرداختند؟ دسترنجشان را بیرحمانه به یغما میبردند؟ که الحق در دوره بسیاری از خوشنامان! پرآوازه همینگونه هم بوده. یا برعکس مردمی قدرناشناس که اگر دولتمردان... عسلی هم در دهانشان میگذاشتند بدون درنگ آن دستان را به دندان میگرفتند؟ راستی کدامیک از دوروی سکه قابلیت استناد بیشتری دارد؟ پاسخ ساده نیست اما این تقدم بر فرض آشکارشدن هم از ما دردی دوا نمیکند. مهم برطرفکردن مشکل است که از نیازهای پایهای شده.
همه میدانیم که مردم ما حکومتها را خیلی از خود نمیدانستند و اگر نمیترسیدند، حتی برایش کارشکنی هم میکردند. اما میترسیدند سلطان زور داشت. پس مبارزاتشان را اجبارا به سطحی از کارشکنیهایی کشیدند که خود نیز از آسیبش مصون نماندند. دورویی، تحقیر، تملق و فقدان شجاعت اخلاقی از طبیعیترین عوارض همین مبارزات غیررودررو بود و این تکرار آنقدر ادامه داده شد تا نهایت بهصورت یک پدیده مزمن و نهادینه اما بهگونهای پذیرفته و مقبول در جامعه ما ماندگاری یافت که آثارش هنوز هویداست... این یعنی اینکه وقتی شهروند ما میبیند که لجبازیاش با دولت حتی به ضرر خودش هم تمام میشود باز اهمیتی نمیدهد. وضع ترافیک شهری حالا به هر دلیلی اینگونه است. هوا از آلودگی گذشته، آدمها را خفه میکند... جادههای ما در سال حدود دهها هزار خانواده را عزادار میکند...
و همه هم میدانیم که درصد بالایی از این مصیبتها معلول خطای انسانی است و نه جاده. اما با وجود این تا روی پلیس را آن طرف دیدیم، هم چراغقرمز را ندیده میگیریم و هم از سمت چپ برای سبقت غیرمجاز دورخیز میکنیم... . چرا که به باورمان پلیس تجسمی از نمایندگی دولتی است که من بنا بر عادت هم که بنامید برنمیتابمش... . از تلویزیون میشنویم که وضع آب بحرانی است. بارندگی نشده. بلافاصله شلنگمان را برمیداریم و احتیاط و ماشینمان را برق میاندازیم. تا اگر وضع بدتر شد از این بابت یک برتری نسبی به بقیه داشته باشیم. حالا این«دولتستیزی» بهنوعی از لجبازیهای کوچک به حساب میآید، ولی نوع اجتماعی آن آثار بسیار مخربتری دارد...
ظهور قهرمانهای کاذب اجتماعی دقیقا حاصل همین«دولتستیزی» ماست، شواهدش را کم نداشتهایم. در این کشور هرکس با هر سابقهای اگر توانست یککمی، فقط یک کمی، نترسی بهخرج دهد. از چند روز زندان به خودش واهمهای ندهد و روی دولت حاکم با لحنی کمی خشنتر از توان پذیرش همان دولت بایستد میشود قهرمان! گیر میافتد اما چون بهتر بلد است چه بگوید؟ یا چه نگوید زودتر هم خلاص میشود و بهفاصله نهچندانی حالا این طرف آب یا آن طرف فرقی نمیکند به سرعت سوار آهوی مرادش میشود. سخن از قاعده رایج است نه استثنا. زمینه پذیرش قهرمانها علیه دولتها همیشه از طرف اکثریت مردم فراهم بوده و متاسفانه امروز هم هست. تختی خودکشی میکند، صمد بهرنگی در ارس بهراستی غرق میشود، دکتر شریعتی در لندن در اثر فشار زندگی یا مصرف باورنکردنی سیگار سکته میکند. محمد مسعود را حزبتوده بنا بر اعتراف خودشان میکشند... و آلاحمد به مرگ زودرس دچار میشود اما مسخره است تنها چیزی که در جامعه حالا به دور از بدی یا خوبی حکومت تقاضایی برای آن وجود ندارد، حقیقت است که اصل ماجرا چه بوده.
جامعه«دولتستیز» در اینگونه موارد از کنجکاوی خوشش نمیآید. اولین شنیده را که علیه دولت حاکم باشد، میپذیرد. تا قادر شود اسطوره دیگری را خلق کرده و به پایش مویه کند و این تلاشی است بر استتار جای خالی«شجاعت اخلاقی» ببینید آلاحمد در رثای تختی چه میگوید؟ آخر جهان پهلوان باشی و در بودنت جبران کرده باشی«نبودن»های فردی و اجتماعی دیگران را و آنوقت خودکشی؟ چطور ممکن است این مرد خودکشی کرده باشد؟
ملاحظه میکنید که حتی خود گوینده هم از ترس همان«دیگران» و لذت دولتستیزی ارضاکنندهاش نمیتواند حقیقت را فریاد بزند که بهرغم مخالفتم با حکومت بدانید که پهلوان در نبرد بیترحم بین سنت و مدرنیته قربانی شد... همین و همین قصد روایت مرگ پهلوان را ندارم اما میخواهم بگویم که چه راحت «حقیقت» در پای«دولتستیزی» همیشه موجود بهویژه وقتی پای دولتستیز معتبری بهمیان باشد، قربانی میشود و تاریخ نسلهایمان را با خود به بیراهه میکشد. ... چندی پیش داشتم گشتی میزدم در تاریخ معاصر کشورمان به بهانه بررسی به اصطلاح«جنبشهای آزادیخواهانه» این یکصدساله اخیر و شرح آدمهایی که این جنبشها را بهوجود آورده بودند. جالب بود وقتی این مشاهیر را لیست میکردم، دیدم اولا برخی از آنها در این یکصدواندی سال اخیر حالا یا به علت شرایط روز! یا رایجبودن رسم، به هر حال یا سمپات انگلیسها بودند یا حرفشنو روسها اعم از نوع تزاری یا بلشویکیاش و آدمهای مستقل و در این دام نیفتاده بسیار کم.
تا اینجایش برایم خیلی اعجابی نداشت که گویا شرایط روزگارشان بود. اما نکته تاملبرانگیز اینکه تمامی انگلوفیلها از وثوقالدوله، نصرتالدوله، سیدضیاءالدین طباطبایی و تقیزاده گرفته تا رضاخان میرپنج و قوامالسلطنه و علاء و ... تمامی اینها در قضاوتهای تاریخی غالبمان در ردیف افراد وابسته، مزدور، خائن و وطنفروش و ... قرار گرفتهاند اما در مقابل کلیه کسانی که به هر دلیلی جلو حکومت متزلزل مرکزی ایران ایستادهاند و توانستهاند چنگی روی آن بزنند و ضمنا همزمان دست محبت و نیازی هم بهسوی همسایه شمالی دراز کردهاند، همهوهمه معروف شدند به قهرمانان ملی کشور! من نمیدانم دیگر چرا به برخی از این عزیزان «ایران قسمتکن» لقب ملی دادهایم؟ آخر بخشش هم اندازه دارد. اما تاملم برای پیداکردن این تفاوت وحشتناک بین علاقهمندان دو کشوری که در هیچ مقطعی از تاریخ. هیچ کدامشان. هیچ فرصتی را برای تجاوز به ایران از دست ندادهاند به جز این نتیجهام نرساند که اگر گروه دومیها به خوشنامی کارشان ختم شد!
صرفا به دو دلیل مشخص بود، اول دولتستیزی مورد بحثمان و دوم اینکه پایگاههای مطبوعاتی هنری و ادبی کشور در اختیار رفقایی بود که قادر نبودند تا داوریهای اجتماعی خود را فارغ از وابستگیهای حزبی خود ارایه دهند و در نتیجه این تفاوت سهمگین و گمراهکننده پیش آمد. کسی هم خیلی بهدنبال چراییاش نیفتاد چرا که گروهی به حکومت مشغول بودند و دسته دوم فقط در فکر جانشینی آنها. اما حقیقت این بود که در هر دو گروه... هم آدمهای خائن و ترسو و وطنفروش و حقیر کم نبودند و هم انسانهای باشرفی که بهزعم خود چاره کار را فقط و فقط در توسل به این و آن میدیدند. والسلام
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید