1392/4/29 ۱۴:۲۷
پوريا ذوالفقاري : وارد اتاق كار بهمن فرمانآرا كه ميشوي، نخستين چيزي كه نگاهت را به خود ميخواند، تصويري است قاب گرفته از پدر او و قابي كوچكتر، پايين آنكه يادداشت اين پدر را خطاب به پسر شانزده سالهاش، در بر گرفته است. روبه روي كارگردان بزرگ سينماي ايران كه مينشيني، اين دو قاب بر ديوار پشت سر او در بالاترين نقطه خودنمايي ميكنند و بر ديوار سمت راست، پوستري است از شازده احتجاب و كنارش تصويري از هوشنگ گلشيري. اتاق سادهتر از چيزي است كه انتظارش را داري اما همينها كافي است كه به ياد آوري در مقابل چه كسي نشستهيي. هنرمندي كه چهارسال پيش اعلام كرد هيچ فيلمنامهيي را براي دريافت پروانه ساخت به وزارت ارشاد دولت دهم نخواهد برد و روي حرفش ايستاد. آخرين فيلم فرمان آرا- خاك آشنا- هنوز وارد شبكه خانگي نشده است.
پوريا ذوالفقاري : وارد اتاق كار بهمن فرمانآرا كه ميشوي، نخستين چيزي كه نگاهت را به خود ميخواند، تصويري است قاب گرفته از پدر او و قابي كوچكتر، پايين آنكه يادداشت اين پدر را خطاب به پسر شانزده سالهاش، در بر گرفته است. روبه روي كارگردان بزرگ سينماي ايران كه مينشيني، اين دو قاب بر ديوار پشت سر او در بالاترين نقطه خودنمايي ميكنند و بر ديوار سمت راست، پوستري است از شازده احتجاب و كنارش تصويري از هوشنگ گلشيري. اتاق سادهتر از چيزي است كه انتظارش را داري اما همينها كافي است كه به ياد آوري در مقابل چه كسي نشستهيي. هنرمندي كه چهارسال پيش اعلام كرد هيچ فيلمنامهيي را براي دريافت پروانه ساخت به وزارت ارشاد دولت دهم نخواهد برد و روي حرفش ايستاد. آخرين فيلم فرمان آرا- خاك آشنا- هنوز وارد شبكه خانگي نشده است. خودش هم نزديك به شش سال است كه فيلم نساخته. با اين حال اعتراضها و انتقادهاي او در چهارسال گذشته، هرگز رنگ و بوي طلب منافع شخصي نداشت. نه بابت فيلم نساختنش منتي بر سر گذاشت و نه در انتقادهايش، حرفي از وضعيت خود به ميان آورد. همين رفتارها او را صاحب موقعيت ويژهيي ميكند. آن هم در دوراني كه فيلم ساختن به هر قيمت و از هر طريقي، به اصل مهمي در زندگي كارگردانان حتي هم نسل فرمان آرا بدل شده است.
****
چند سال پيش در گفتوگوي مفصلي درباره دليل دو دهه فيلم نساختن تان، گفته بوديد كه در دورهيي، بودن در كنار فرزندانتان را به فيلمسازي ترجيح داديد...
بگذاريد كامل بگويم. وقتي در غربت زندگي ميكنيد، اعضاي خانواده به دليل ايزوله شدن، وابستگي بيشتري به يكديگر پيدا ميكنند. من هم در زمينه تهيه و توليد فيلم فعاليتم را ادامه دادم اما ترجيح دادم فيلم نسازم و صبر كنم تا بچهها از يك مقطعي بگذرند. شايد خودخواهي لازم را براي فعاليت هنري ندارم اما هرگز نتوانستم خودم را راضي كنم كه بچهها هرطوري خواستند، بزرگ شوند. اين اخلاق هميشه با من بوده است. وقتي آنها به دانشگاه رفتند و حس كردم ديگر سرپرستي من را به آن شكل نياز ندارند، به ايران بازگشتم. اما 10 سال بعد را نگذاشتند فيلم بسازم. اين دهه دوم ربطي به ماجراي بچهها نداشت.
و سال 88 هم اعلام كرديد در چهار سال آينده فيلم نخواهيد ساخت. راستش كمي عجيب است هنرمندي با اين انرژي كه بين هم نسلان تان و حتي نسلهاي بعدي كمياب است و تا اين حد پيگير تئاتر و موسيقي و همواره حاضر در گالريها و نمايشگاههاي هنرهاي تجسمي و... اينچنين راحت درباره فيلم نساختن سخن بگويد. اعلام فيلم نساختن برايتان دشوار نبود؟
بسيار دشوار بود اما نه دشوارتر از تحمل ديدن اتفاقهايي كه 4 سال پيش افتاد. باور و اعتقاد من اين است كه وقتي كار هنري ميكني، اخلاق اجتماعي ات هم مهم است. شايد چون من در 68 سالگي آن حرف را زدم، باورش براي عدهيي دشوار بود. اگر 25 سالم بود، اين چهار سال زياد به چشم نميآمد اما وقتي در آستانه هفتاد سالگي هستي و چنين تصميم ميگيري، همه ميپرسند مگر فكر ميكند چند سال زنده است؟ من اگر 15 فيلم ديگر بسازم، از اين مشهورتر نميشوم. از نظر درآمد هم كه كارگرداني سينما در ايران شغل پردرآمدي نيست. دستمزد فيلمي را كه دو يا سه سال يك بار ميسازي، به ماهها تقسيم كن و ببين سالي و ماهي چقدر ميشود؟ فيلمبردار و بازيگر ميتوانند هرسال در چند پروژه باشند اما كارگردان نه. آن هم در اين سيستم فيلمسازي كه بايد خودت در همه مراحل توليد فيلم حضور داشته باشي. من نسبت به طراحي پوستر هم وسواس دارم و بايد بر آن نظارت كنم. در چنين شرايطي آن تصميم را گرفتم و بابتش از كسي طلبكار نيستم. چنان كه چندي پيش وقتي تعدادي از هنرمندان، به ديدار آقاي عارف رفتند، چون اعتقادي به حركتهاي جمعي به اين شكل ندارم، حضور در آن جلسه را قبول نكردم. اما يك نكته برايم جالب بود. وقتي عكس آن ديدار منتشر شد، ديدم دو نفر كه در رديف اول نشستهاند، از كساني هستند كه در چهار سال گذشته به شكلهاي مختلف براي آقاي شمقدري خوش خدمتي كردهاند. با خودم گفتم پس آن رفتارها چه بود؟ تويي كه وقتي بسياري از سينماگران قبول نميكنند داور جشنواره شوند، داوري را ميپذيري، چرا الان حس ميكني دوران جديدي آغاز شده و باز بايد در صف اول باشي؟
فكر ميكنيد اگر آن تصميم را نگرفته بوديد و فيلمنامهيي هم ارائه ميكرديد، اصلا امكان ساخت فيلم برايتان فراهم ميشد؟ وضعيت آخرين فيلمهاي كيانوش عياري و رخشان بنياعتماد، به نوعي جهتگيري سياستگذاران سينمايي را نشان ميدهد. در چنين شرايطي تصور ميكنيد چقدر امكان ساخت فيلم براي شما وجود داشت؟
من چهار سال پيش، نامهيي نوشتم كه هنوز هم روي اينترنت هست. با من درباره آن صحبتي نشده اما ميدانم به دليل آن نامه، جلوي اسمم يك علامت هست. چهار سال از اكران «خاك آشنا» ميگذرد و هنوز اين فيلم وارد شبكه خانگي نشده است. در صحبتهاي خصوصي هم ميبيني به شركتهاي پخش فيلم گفتهاند «خاك آشنا» را نخرند. اما در پاسخ به پرسش احتمال موافقت مديران با ساخت فيلمم بايد بگويم من نميخواستم حتي رضايت خاطر تصويب فيلمنامهام را به آقاي شمقدري بدهم. او را ميشناختم و ميدانستم يك فيلمساز بد، ناگهان مدير خوبي نميشود. آدمي كه ميگويد من براي اسكار لابي كردم، وضعيتش مشخص است. 47 سال معاونت سينمايي براي همه كافي بود اما اين آقا تصميم گرفت سازمان سينمايي بسازد. ما دائما از كاهش حجم حضور دولت در سينما حرف ميزنيم اما از آن طرف ميبينيم طناب مديران بيشتر به دست و پاي ما ميپيچد. در سازمان سينمايي قرار بود چه اتفاقي بيفتد؟ اصلا دليل آشفتگي وضعيت فرهنگي ما اين است كه هر وزيري، نفر پيشين را قبول ندارد و ميخواهد تحول ايجاد كند. مگر در چهار سال چه تحولي در حوزه فرهنگ ميتوان ايجاد كرد؟
نتيجهاش پشيماني روزهاي پاياني مديريت است. همان بحث لابيگري نشان داد تلاشهايي براي جلبتوجه سينماگران در ماههاي پاياني مديريت شان آغاز شده است. الان هم اصرار عجيبي روي بازگشايي خانه سينما در همين مدت محدود دارند. برخي معتقدند اگر تعدادي از سينماگران با تصميمهاي اشتباه مديران همراه نميشدند، آنها نميتوانستند به اين راحتي پيش بروند. چون بارها در توجيه عملكرد خود، به موافقت فلان تهيهكننده يا كارگردان استناد كردند.
اصولا يكي از گرفتاريها اين است كه ما به عنوان صنف براي خودمان احترام قايل نيستيم. آقايان با تشكيل سازمان سينمايي خواستند صنوف را خودشان راه بيندازند. حالا كساني هم حمايت كردند. دولت هم با ابزارهايي مثل كوپن و پول و... كه در اختيار داشت، سعي كرد نظر عده بيشتري را جلب كند اما 80 درصد سينماگران زير بار نرفتند. هميشه كساني وجود دارند كه فيلمساز يا فيلمنامهنويس خوبي نيستند يا از نظر شخصيتي مشكل دارند و تا كسي ميگويد بياييد، ميبيني اينها خودشان را جلو مياندازند. حرف ما از اول اين بود كه دولت بايد دستش را از سينما يا هر كار هنري ديگر بشويد. بارها گفتم اين آييننامه شوراي عالي انقلاب فرهنگي را به مجلس ببريد و قانونش كنيد. وگرنه هر چهارسال يكبار، فردي با يك تفسير جديد از اين آييننامه ميآيد.
اين بحث قانون سينما را خود آقاي شمقدري هم مطرح كرد. اين نگراني وجود دارد كه قانون، مشكلهاي بيشتري ايجاد كند. مثلا در قانون مجازات اسلامي هم بحث توهين و استهزا آمده است اما اين مباحث در نهايت تفسيري هستند و برخي معتقدند همهچيز به نگاه تيم فرهنگي هر دولت وابسته خواهد بود.
نه. قانون چارچوب فعاليت مدير را روشن ميكند. در كدام بند آييننامه شوراي عالي انقلاب فرهنگي درباره سازمان سينمايي صحبت شده؟ قانون نميگذارد شما هر حرفي بزني. در نبود يك قانون مدون آقايان سعي كردند «بايد»ها را بردارند و «نبايد»ها را هم توضيح ندهند كه بعد بتوانند به ميل خود رفتار كنند. آقاي شمقدري روز اول با يك كتاب درباره فيلمسازي آمد. تعريفش از فيلم فاخر در آن كتاب، فيلم گران بود! كجاي دنيا تعريف فيلم فاخر، پروژه ميلياردياست؟ تاريخ سينماي جهان پر است از فيلمهاي فاخر و ماندگاري كه با كمترين سرمايه توليد شدهاند. كارنامه بسياري از فيلمسازان، از اورسن ولز تا جيم جارموش، پر از چنين فيلمهايي است. از اين تعريف و نگاه غلط، همين فيلمهاي ميلياردياي بيرون ميآيد كه سازندگانشان در هر سيستم فيلمسازي متمدنانهيي با اين هزينه توليد و ميزان بازگشت سرمايه شان بيترديد حذف ميشدند.
يكي از تفاوتهاي بارز پروژههاي فاخر سالهاي اخير با فيلمهايي كه توليد عادي دارند، شيوه خبررساني درباره مدت فيلمبرداري است. پروژههاي خصوصي به خبرنگاران ميگويند مثلا 34 جلسه فيلمبرداري داريم كه 14 جلسهاش مانده است. اما پروژههاي دولتي اصلا چنين فرضي ندارند. ميگويند فعلا داريم ميگيرم احتمالا تا يك يا دو ماه ديگر تمام ميشود.
چون فيلمسازي بلد نيستند. فيلمبرداري ميكنند، بعد در مرحله تدوين آن را به چند نفر نشان ميدهند و نتيجه ميگيرند فلان سكانسها را دوباره فيلمبرداري كنند. در امريكا جمله معروفي هست كه به كارگردان ميگويند تو به خوبي آخرين فيلم هستي. يعني اگر فيلمت نفروشد، براي ساخت فيلم بعدي مشكل خواهي داشت. وقتي من در يك فيلم يا سريال دولتي، ماهانه حقوق ميگيرم، چرا بايد براي پايان كار عجله كنم؟ به همين دليل سريالي كه بايد ظرف دوسال توليد شود، از مرز هفت سال هم ميگذرد. در سينما هم مهمترين بحث كه بازگشت سرمايه است، حذف شده و بودجههاي كلان را به يكسري فيلمساز ميدهند. آنها هم با آوردن نامهاي دهنپركن، ميكوشند به مديران بگويند آن بودجه را به اين شكل خرج كرديم. كشوري كه محمود كلاري را دارد، چرا بايد از استرارو دعوت كند؟ الان تنها زمينهيي كه شايد در آن نيازمند كمك از خارج از كشور باشيم، جلوههاي ويژه است كه آن را هم به هر شركتي بدهيد، براي شما انجام ميدهد. كار سختي هم نيست. با همين شركت جرج لوكاس هم ميتوانيد مذاكره كنيد. اما وقتي قرار است يك فيلمبرداري عادي داشته باشي، چه نيازي به آوردن استرارو است؟ فقط كلاري هم نيست. ما فيلمبرداران جوان درجه يكي مثل داود اميري داريم. نميگويم او را براي فيلمبرداري چنين كارهايي بياوريد اما استرارو چه ميتواند انجام دهد كه كلاري نميتواند؟
مدت زمان توليد فيلمهاي روز جهان در سايتها در دسترس است. شما كه زماني درگير توليد و تهيه فيلم در سطح جهاني بوديد، بر اساس تجربههاي شخصي تان، چنين زمانهاي طولاني توليدي را در فيلمهاي قديميتر به ياد داريد؟
واقعا نه. مواردي استثنايي مثل تايتانيك بوده كه كارگردان صدميليون دلار خودش را هم روي بودجه فيلم گذاشته كه فيلمبرداري ادامه پيدا كند اما نميتوانيد تا بينهايت ادامه دهيد. اينها ايراد سينماي رانتي است. كسي پولي ميدهد و اگر به جاي استرارو به او بگويي كامبيز، تفاوتشان را نميفهمد. معتقدم دولت بايد برود در پستو و فقط براي صدور پروانه نمايش بيرون بيايد! صدور پروانه نمايش حق هر دولتي است. در انگلستان و كشورهاي ديگر هم هست. در امريكا اتحاديه تهيهكنندگان فيلمها را درجهبندي ميكند. اگر سكس و خشونت فيلم زياد باشد، درجه Xميگيرد كه امكان تبليغ در هيچ رسانهيي را ندارد. تهيهكننده مجبور ميشود سكس و خشونت فيلم را كم كند. تماشاي فيلم درجه R هم براي زير هجده سال ممنوع است. در نهايت هم درجه PG است كه با راهنمايي والدين و تصميم آنها بچهها ميتوانند فيلم را ببينند. الان در كانادا شما نميتوانيد بعد از ساعت 7 شب، بچهها را به سينما ببريد. هيچ جا هرج و مرج نيست اما اينكه يك نفر بنشيند فيلمنامه من را بخواند و ايراد بگيرد و بعد از گذشتن از اين مرز، باز براي تهيه امكانات ساخت فيلم سراغ نهاد دولتي ديگري برويم، بيمعني است. مگر فيلمنامه خواندن كار راحتي است؟ اولا فيلمنامه بايد در يك نشست خوانده شود.
دوم اينكه خواننده آن بايد تخيلي قوي داشته باشد. وقتي در «خاك آشنا» رضا كيانيان پس از شنيدن خبر درگذشت دوستش در پاسخ به مامور امنيتي ميگويد شما كار خودتان را بكنيد ما هم كار خودمان را ميكنيم، خواننده فيلمنامه ميتواند حدس بزند گريه كيانيان در آن سكانس تا اين حد تاثيرگذار خواهد بود؟ بعد هم به مرحله ساخت فيلم ميرسيم.
فارابي زماني تاسيس شد كه به دليل نابساماني فرهنگي، براي ساخت فيلم سرمايهگذار خصوصي وجود نداشت. اما الان اين بنياد كاركردش را از دست داده و به يكي از نهادهايي تبديل شده كه ميتوان از طريق آنها رانت گرفت. قبل از انقلاب فيلمهاي زيرنويس يا دوبله به اندازه فيلمفارسيها به شهرداري عوارض ميدادند. اما آن زمان هم شهيد ثالث داشت فيلمش را ميساخت. نتيجه اين تلاش شديد دولت براي ساخت فيلمهاي ميلياردي و دولتي كردن سينما اين شده كه شما يا برويد از نهادهايي بودجه بگيريد كه اصلا كسي اجازه مداخله در كار شما را نداشته باشد يا به سازمان تبليغات اسلامي برويد كه باز هم بحث بازگشت سرمايه در آن مطرح نيست. نهادي كه زماني براي كسب درآمد، تعداي سينما در اختيارش گذاشته شد و الان دارد براي اكران شدن يا نشدن فيلمها در فلان شهرستان تصميم ميگيرد و خط و نشان ميكشد. كسي هم نيست بگويد آقايان شما نهايتش سينمادار هستيد.
الان خيلي از امكانات در دست دولت است و اين مالكيت در چهارسال اخير افزايش هم يافته است. فكر ميكنيد اگر بر فرض دولت از فردا بگويد خودش را كاملا از سينما كنار ميكشد، سينماي ايران دوام ميآورد؟
بايد يكبار براي هميشه اين اتفاق بيفتد يا سينما ميتواند روي پايش بايستد يا نه. مشكلات سينماي ايران پيچيده نيست. تعداد سالنها براي يك كشور هفتاد ميليوني يا بيشتر، كم است. شبكه خانگي هم بايد فعالتر از اين باشد. پروانه ساختي هم كه در ابتدا ميدهند، با حسن نيت نيست. به فيلمنامه «خاك آشنا» تنها يك ايراد گرفته شد. شخصيتي به نام «نظام» در فيلم بود كه ميخواست به دوبي برود. گفتند نظام دوبي نميرود. پرسيدم منصور دوبي ميرود؟ با خنده جواب مثبت دادند. اين تنها ايراد بود. بعد كه ميروي و چند صد ميليون هزينه ميكني، روي برخي صحنهها دست ميگذارند و ميگويند اينها را حذف كن. يعني برخي ايرادها را براي بعد از ساخت فيلم ميگذارند. در حوزه اكران هم سينماداران برنامه ميچينند و ميگويند ميخواهيم تا ابد «رسوايي» را نگه داريم! فيلم يك موجود زنده است. چهار يا هشت سال بعد بالاخره ديده ميشود اما برخي فيلمها تاريخ مصرف دارند و به موضوعات روز اشاره ميكنند. اكران ديرهنگام اين فيلمها سرنوشتشان را تغيير ميدهد. «خاك آشنا» از همين فيلمها بود.
اين پرسش ربط مستقيمي به مباحث قبلي ندارد. شما در دانشگاه كاليفرنياي جنوبي، سينما را به شكل آكادميك و در بالاترين سطح آموختهايد. تجربه نشان داده كه هنرمندان متكي به تحصيلات دانشگاهي، معلمهاي بهتري هستند. با توجه به اين پيشينه و اين ميزان دل بستگي تان به جوانان، چرا تدريس نميكنيد؟
من شلخته بازي را دوست ندارم. هميشه هم معتقد بودهام كه براي فيلمساز شدن بايد از شلختگي دوري كرد. حالا اين شلختگي ميتواند در انتخاب كادر باشد يا در انتخاب بازيگر. از هم نسلان من هم كساني كه شلخته نشدهاند، هنوز خوب فيلم ميسازند. برخي هم عددها برايشان مهمتر است كه مثلا بگويند بيست و ششمين فيلم فلاني و خب نتيجهاش را ميبينيم. اين را گفتم كه توضيح بدهم آدمي نيستم كه آموزشگاهي راه بيندازم و فقط از اسمم استفاده كنم. بايد بتوانم رسيدگي كنم و شرايطش را ندارم.
چرا در يكي از همين آموزشگاهها ورك شاپ يا كلاسي برگزار نميكنيد؟
يكبار بحثش مطرح شد. اما ديدم ميخواهند از بچهها يك ميليون و پانصد هزارتومان بگيرند. براي بچهيي كه از شهرستان ميآيد، رقم سنگيني است. تازه ميخواستيم درآمد آن كلاس را به حساب بنياد گلشيري بريزيم. چون سالي هفت يا هشت ميليون تومان خرج دارد و شايد تصورش دشوار باشد اما فراهم كردن اين رقم راحت نيست. به هر حال در نهايت شرايط مهيا نشد.
واقعا اين مبلغ با سختي تهيه ميشود؟
بله. جايزهها و پول داوران و...
كمي عجيب نيست؟
در مملكتي كه ايراد فرهنگي دارد و كسي مثل حميد سمندريان را 10 سال از تئاتر دور نگه ميدارد، عجيب نيست. اين شرم سيستم فرهنگي ما است كه سمندريان در دورهيي مجبور شد كبابي باز كند. چرا بيضايي بايد در دانشگاه استنفورد نمايشي روي صحنه ببرد و بعد هم آنجا به تدريس بپردازد؟ جاي بيضايي اينجاست. حرف من در «خاك آشنا» هم اين بود كه بايد دستت را در اين خاك كني و گرفتارش شوي. الان كتابهاي داريوش شايگان ابتدا به فرانسه منتشر ميشوند، اما خودش اينجاست.
در اين چهارسال، نهادهاي زيادي از سينما سهم گرفتهاند و به اين راحتي هم آن را پس نخواهند داد. سينماگران فعال در اين نهادها كه مورد اعتماد آنها شدهاند، بعيد است به اين سادگي جايگاه شان را ترك كنند. سينماي خصوصي و مستقل هم ضربههاي زيادي خورد. بهمن فرمان آرا در چنين شرايطي براي مديران فرهنگي بعدي چه پيشنهادي دارد؟
فقط به آنها يادآور ميشوم كه سرمايه ارزشمندي به نام اميد مردم را دارند. در فضاي مملكت هم ميبينيم آدمها كمي با هم مهربانتر شدهاند و عصبي نيستند. حالا مساله اين است كه مديران با اين سرمايه چه ميكنند؟ اولا اميدوارم وقتشان را صرف كارهاي بيهودهيي مثل تعطيلي خانه سينما نكنند. آخر كدام عاقلي به جاي درخواست تغيير يك يا دو بند اساسنامه، نهاد صنفي يك حرفه را ميبندد؟ مثل اين است كه يك خياط به خاطر دلخوري از خياط ديگر كه خوب شلوار ميدوزد، برود اتحاديه را تعطيل كند! در مرحله بعد، باز هم تكرار ميكنم كه فارابي زماني براي حل مشكل آمد و الان خودش به يك مشكل تبديل شده. آرزو ميكنم مديران فرهنگي با روشن كردن تكليف اين نهاد نشان دهند كه ميخواهند به سمت كاهش سهم دولت در سينما حركت كنند. فراموش نكنيم كه مديران فعلي از دو ماه ديگر نميروند بخوابند. كهاي كاش چنين ميكردند. آنها منتظر هر فرصتي براي انتقاد و زدن تركش خواهند بود. رسانههايي هم دارند و نامهنگاري و صدور بيانيه به هر مناسبتي، از اقدامات قابل پيشبيني آنهاست. در نهايت هم منتظر روزيام كه اين عبارت ارشاد از عنوان وزارتخانه حذف شود. ما به لطف تابلوهاي شهرداري هر روز در معرض ارشاد هستيم.
همين جملههاي نصيحتگونه را ميگوييد؟
بله. نصيحت ما را كشت!
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید