زيستن در جهاني بدون غرب / فرانسيس فوکوياما

1392/4/16 ۰۰:۴۵

زيستن در جهاني بدون غرب / فرانسيس فوکوياما

جهان سياست در اين دنياي بدون «غرب1» چگونه به نظر مي‌رسد؟ اين مسأله براي ژاپن و ساير کشورهايي که متحد نزديک آمريكا بوده‌اند بيشتر محسوس است چون اينها هم با افول قدرتِ ايالات‌متحده با انتخابي حياتي مواجه خواهند شد...

.

جهان سياست در اين دنياي بدون «غرب1» چگونه به نظر مي‌رسد؟ اين مسأله براي ژاپن و ساير کشورهايي که متحد نزديک آمريكا بوده‌اند بيشتر محسوس است چون اينها هم با افول قدرتِ ايالات‌متحده با انتخابي حياتي مواجه خواهند شد. پس از پايان جنگ جهاني دوم، ايالات‌متحده نظامي بين‌المللي را بر ساخت که به‌واسطه آن به طور يکجانبه برخي از محصولات عمومي بين‌المللي را فراهم مي‌آورد. اين سيستم که با شبکه‌اي از متحدان در آسيا و اروپا آغاز شد براي مهار اتحاد شوروي شکل گرفته شده بود. ايالات‌متحده با پرداخت سهم کلاني از امنيت نظامي در هر دو منطقه باعث شد که متحدانش بر رشد داخلي (چيزي که به طور اخص در مورد ژاپن مصداق دارد) متمرکز شوند و ژاپني‌ها توانستند هزينه‌هاي نظامي خود را در تمام اين دوران به زير يک درصدِ توليد ناخالص داخلي برسانند. اما ايالات‌متحده کالاهاي عمومي ديگري را هم ارائه داد. اين کالاها عبارت بود از سيستم باز تجارت جهاني که با «توافق عمومي براي تعرفه و تجارت2» آغاز شد و شکل تکميل يافته آن سازمان تجارت جهاني و مجموعه‌اي از تدابير آزادسازي دو جانبه و منطقه‌اي بود.

روشن است که هيچ قدرتي نمي‌تواند براي پر کردن نقش ساختاري در جهان سياست در مقياسي وسيع پا به ميان نهد. با اين حال، اين ضرورتاً بدين معنا نيست که جهان به جهاني با هرج و مرجِ بي‌پايان تبديل شود. آنچه پس از افول هژموني آمريكا رخ مي‌دهد به طرز چشمگيري به رفتار شرکاي آمريكا و اراده آنها براي سرمايه‌گذاري در ساختارهاي جديد چندجانبه بستگي خواهد داشت. نقش برتر ايالات‌متحده در سال‌هاي گذشته، متحدين آمريكا را از ضرورت سرمايه‌گذاري در ظرفيت‌هاي خويش يا بر عهده گرفتن نقشي در حل‌و‌فصل مشکلات منطقه‌اي بي‌نياز مي‌کرد. اکنون آنها بايد به اين مهم دست يازند و نقشي بر عهده گيرند.

اين چيزي است که در اروپا و خاورميانه در حال رخ دادن است. اکراه دولت اوباما براي همراهي با ترتيبات جديدِ پس از بهار عربي باعث شد که بريتانيا و فرانسه بار اصلي طرح ريزي‌هاي نظامي در ليبي را بر عهده بگيرند در حالي که ايالات‌متحده نقشي در پشت صحنه داشت و تنها به تأمين حمايت‌هاي لجستيکي و اطلاعاتي بسنده مي‌کرد. به نظر مي‌رسد همين سناريو در مالي در حال رخ دادن است و فرانسوي‌ها براي متوقف ساختن پيشرفت اسلام‌گرايان به جنوب اين کشور دست به مداخله زده‌اند. با اين حال، اين آزمون اساسي ساختارِ امنيتي جديد در آسيا خواهد بود. امروز، ظهور ابرقدرتي به نام چين، بزرگ‌ترين و پيچيده‌ترين چالش براي نظام بين‌الملل خواهد بود و اين با ظهور آلماني متحد پس از 1871 قابل مقايسه است. با آن چالش هم برخورد مناسبي صورت نگرفت و در نهايت منجر به شعله ور شدن جنگ جهاني اول شد. اگر ما بتوانيم از اين وضعيتي که در آسياي معاصر در حال رخ دادن است اجتناب ورزيم، بايد دقيق انديشه کنيم و ساز‌و‌کار جديدي براي تعامل با قدرت چين در آينده بينديشيم.

پافشاري چين با در نظر داشتن ادعاهاي سرزميني اين کشور در درياي جنوبي چين و سانکاکوس/ ديائويوس بازتاب قدرت در حال افزايش اين کشور است. تا پيش از سال 2008 چين اين مسائل را کم‌اهميت جلوه مي‌داد و به گونه‌اي رفتار مي‌کرد که گويي تهديدي براي همسايگانش نيست. اما با تداوم رشد اقتصادي اين کشور و ضعف آشکار ساير قدرت‌هاي جهاني، بلندپروازي‌ها و ادعاهاي اين کشور همچون بسياري از قدرت‌هاي بزرگِ پيش از آن گسترش يافته است. در آسيا هيچ‌کس نه دوست ندارد و نه نفعي در از کنترل خارج شدن اين مناقشات و سوق يافتن آن به سوي درگيري نظامي مي‌بيند. تمام اين مناقشات به لحاظ تئوريک در چارچوبي چند جانبه از جمله با حضور چين قابل حل هستند چرا که اين منافع مهم بيش از اينکه واقعي باشند، نمادين هستند. اما رفتن به سوي مذاکره نيازمند مقادير عظيمي از ديپلماسي است که تا کنون تحقق نيافته و با ملي‌گرايي روزافزون از سوي تمام طرف‌ها هم «ديپلماسي» مورد تهديد قرار گرفته است.

چين به خوبي مي‌داند که ظهور اين کشور منافع بسياري از همسايگانش را با تهديد مواجه ساخته و هدف ديپلماسي اخير اين کشور، همانا ممانعت از اقدام جمعي همسايگان براي مقابله با ادعاهاي سرزميني اوست. از اين رو، اين کشور به تمام دولت‌هاي ASEAN اعلام کرده که آنها نمي‌توانند مسائل سرزميني را به صورت چندجانبه و ميان خود به بحث بگذارند بلکه بايد به صورت دو جانبه و با خودِ چين وارد گفت‌و‌گو شوند تا پکن دست برتر داشته باشد. ايالات‌متحده هم مي‌کوشد تا رهبران «آ. سه. آن» را وادارد تا موضعي مشترک را بپذيرند - که هم قابل توجيه است و هم ضروري – و اين هم در مقابل، خشم چين را برانگيخته است. به‌رغم تلاش‌هاي کشورهايي مانند ويتنام، فيليپين و ساير دولت‌هاي «آ. سه. آن» براي يافتن رويکردي مشترک اما پکن تا کنون توانسته انسجام آنها را تضعيف کند. جلسه اخير «آ. سه. آن» در «پنوم پن» هم به دليل مواضع کامبوج که به نمايندگي از چين سخن مي‌گفت نتوانست به توافقي بينجامد.

وضعيت در شمال شرق آسيا از اين هم بدتر است. بايد در بلندمدت يک اشتراک استراتژيک و بزرگي در هدف ميان ژاپن و کره جنوبي در تعامل با چين شکل بگيرد چرا که هر دو دموکراسي هستند و متحد آمريكا و به اين ترتيب در برابر فشار چين آسيب‌پذير هستند. با اين حال، ژاپن هم در نتيجه تداوم مسائل تاريخي ميان خود و همسايگانش، خود را در منطقه به شدت منزوي مي‌بيند. مي‌توان همه طرف‌ها را به خاطر واقعياتي از اين دست متهم کرد اما يک ديپلماسي ماهرانه، مسائل تاريخي را در منافع مربوط به همکاري‌هاي استراتژيکِ بلندمدت به کنار مي‌نهد. دولت اوباما در «چرخش» به سوي آسيا و دادن اطمينان دوباره به متحدان منطقه‌اي و در دفاع از حق کشورهايي که به طور بالقوه نمي‌توانند با تهديدِ چين در ميان خود به راه‌حلي مشترک دست يابند بسيار به موقع عمل کرد و وارد ماجرا شد.  اما يکي از پيامدهاي وضعيت مالي ايالات‌متحده، همانا محدوديت‌هاي روزافزون بر توانايي‌هاي او جهت عمل به تعهداتش است. در حالي که ايالات‌متحده برخي از نيروهاي نظامي موجودِ خود را به شکل متفاوتي به آسيا اختصاص داده اما منحني بلندمدت بودجه دفاعي آمريكا روندي نزولي دارد. توازن نظامي منطقه‌اي بيش از آنچه که بسياري از متحدان آمريكا مايل به پذيرش آن باشند به سوي چين تغيير يافته است. افزون بر اين، در حالي که تعهد اساسي آمريكا به توکيو طبق توافق‌نامه امنيتي ژاپن – آمريكا همچنان مهم باقي‌مانده اما تمايل دولت اوباما براي ريسکِ درگيري نظامي با چين بر سر برخي جزاير خالي از سکنه در وسط اقيانوس آرام اصلاً روشن نيست.   پاسخ مناسب به اين شرايط متغير نبايد يکجانبه‌گرايي در سمت ژاپن، کره يا هر يک از کشورهاي «آ. سه. آن» باشد. به طور اخص، احتمال مي‌رود دولت جديد «آبه» در ژاپن دوستي با دوستاني که به آنها نياز خواهد داشت از جمله آمريكا را به چالش افکند و در صورتي که بر روايتي از ناسيوناليسم قرن بيستمي اصرار بورزد احتمال از دست دادن اين دوستان هست. همسايگان چين به تنهايي آنقدر ضعيف هستند که نمي‌توانند به تنهايي با اين قدرت در حال رشد مواجه شوند. نوع جديدي از ساختار چندجانبه‌گرايانه نه براي انزوا و «مهار» چين بلکه براي ساختن اهرم‌هاي چانه‌زني لازم است تا مسائل سرزميني را بتوان به صورت صلح‌آميز با همکاري چين حل و فصل کرد. در پايان، همگان بايد با واقعيت قدرت روزافزون چين دست و پنجه نرم کنند و راه‌هايي براي انطباق با آن بيابند حتا اگر چيني‌ها از منافع اساسي خود حمايت کنند.

نظام بين‌المللي آمريكامحوري که پس از جنگ جهاني دوم شکل گرفت عبارت بود از واگذاري حاکميت آلمان و ژاپن به قدرت‌هاي ديگر. در مورد آلمان، ايالات‌متحده به دو سازمان چندجانبه يعني اتحاديه اروپا و ناتو روي آورد که آلمان کاملاً در آنها حضور داشت. در مورد ژاپن، حاکميت براساس پيمان امنيتي تنها به ايالات‌متحده واگذار شد. تداوم مسائل تاريخي مانع از شکل‌گيري چارچوب چندجانبه وسيع‌تري براي عمل به عنوان حصاري براي قدرت آمريكا شده است؛ اين همان چيزي است که امروز بسيار به آن نياز است. فرصتي براي پر کردن خلأ دنياي بدون غرب با ساختارهاي جديدي هست که در واشنگتن خلق نخواهد شد بلکه رهبري و دورانديشي از ژاپن و به طور کلي آسيا خواهد بود

پی‌نوشت:

1  - G-O world : اشاره دارد به خلأ قدرتی که در سیاست بین‌الملل در حال پدیدار شدن است که این خلأ قدرت محصول افول نفوذ غرب و تمرکز داخلی کشورهای در حال توسعه است. این اصطلاح ابتدا از سوی «ایان برمر» و «دیوید گوردون» مطرح شد.

2 - General Agreement on Tariffs and Trade

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: