1392/4/5 ۱۲:۵۸
پیام کوتاه بود: حسن لاهوتی در گذشت. آن قامت بلند با چشمان پُف کردۀ نافذ که در آستانۀ اتاقم در انتشارات علمی و فرهنگی و صدایی خسته و محزون، سراغ از استاد پرویز اتابکی میگرفت و خود را حسن لاهوتی مینامید هنوز هم پیش چشمان است. دیداری که چندی بعد به حضور حضرت مولانا به دوستی انجامید. ترجمۀ شرح مثنوی معنوی مولوی (اثر نیکلستن) به قلم او، در روزگاری که دل گذارم را به مشهد انداخته بود، در انتشارات علمی و فرهنگی جامۀ طبع بر تن میکرد.
پیام کوتاه بود: حسن لاهوتی در گذشت. آن قامت بلند با چشمان پُف کردۀ نافذ که در آستانۀ اتاقم در انتشارات علمی و فرهنگی و صدایی خسته و محزون، سراغ از استاد پرویز اتابکی میگرفت و خود را حسن لاهوتی مینامید هنوز هم پیش چشمان است. دیداری که چندی بعد به حضور حضرت مولانا به دوستی انجامید. ترجمۀ شرح مثنوی معنوی مولوی (اثر نیکلستن) به قلم او، در روزگاری که دل گذارم را به مشهد انداخته بود، در انتشارات علمی و فرهنگی جامۀ طبع بر تن میکرد. چند باری به عزم گرهگشایی از بخت آن کتاب مبارک، به سناباد مشهد و منزل مترجم نامدار آن، راهم افتاد. وقتی هم به خواستاری او بازنگاری و ویرایش علمی بخش آیات و احادیث فهارس ترجمۀ شرح مثنوی معنوی را به گردن گرفتم و رضایتش را بر آوردم دوستی ما پاگیر شد. بعد از آن دیدار با او در مشهد همواره بود و او هم هر وقت به دفتر ما میآمد دقایقی در اتاقم مینشست و از ری و روم و بغداد و از فارسی ندانی برخی مترجمان و از شلختگی نثر فارسی در ترجمهها سخن میگفتیم. آخرین دیدارمان هم، بعد از وقفهای دور و دراز، در کنگرۀ از بلخ تا قونیه (27 تیر 1391، تهران) بود. بعد از ایراد سخنرانی بسیار عالمانه و گیرایش، گفت فرهاد خان! همچنان بر سر عرفانستیزی و عارف گریزیات هستی؟ گفتم آری! اما ذرهای از ارادتم نسبت به شما که از عرفان پژوهان نامدار ایران و مترجم بسیار فرهیخته و چیره قلم متون عرفانی به زبان فارسی هستید کم نشده است. چون گذشتهها، خندهای بلند ازِ ته دل سر داد و رفت. هیچ هم حدس نمیزدم برای همیشه خواهد رفت و در غربت غرب به ملاقات خداوندگارش خواهد شتافت و سرنوشتی چون مرادش، مولانا، مییابد که نه در خراسان، که در جای دیگری ... ، حکایت غریبی است. سرآغاز دوستی و آخرین دیدارم با آن شیرین قلندر در محضر مولانا بود به یمن حضورش به هم پیوستیم و از هم گسستیم: بشنو از نی چون شکایت میکند / و ز جداییها شکایت میکند.
زندهیاد حسن لاهوتی دانشآموختۀ زبان انگلیسی از دانشگاه فردوسی بود و از همین رشته نیز از دانشگاه ایالتی میشیگان فوقلیسانس گرفته بود. از سال 1363، چندی در بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی مترجم بود و در دانشگاه پیامنور و دانشگاه آزاد مشهد تدریس میکرد. ترجمۀ فارسی کتابهای شکوه شمس؛ محمدرسول خدا؛ شرح مثنوی معنوی مولوی؛ خدمات مسلمانان به جغرافیا؛ جنبش اسلامی و گرایشهای قومی در مستعمرۀ هند؛ مسلمانان هند بریتانیا؛ مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب؛ و تألیف کتاب ارغنون مولوی و تدوین جانجان از آثار اوست. اعتبار و قدر آثار قلمی زندهیاد حسن لاهوتی، در وهلۀ نخست، در خلاقیتها و هنرنمایشهایش دربرگرداندن مفاهیم و اصطلاحات عرفانی و تعابیر دشوار تخصصی این حوزه از زبان انگلیسی به فارسی بود که به گمانم در نوع خود کمنظیر بود. او در ترجمه به «آنی» دست یافته بود که آثارش را در این موضوع و گونه، متمایز از دیگر نوشتههای همسنخ خود کرده بود. این «آن» درکیچنان عمیق از مفاهیم عرفانی و روحی زیباییشناسانه به وی عطا کرد که فیالمثل در ترجمۀ عنوان کتاب آنهماری شیمل The Triumphal Sun تعبیر بسیار بدیع و خوشآهنگ شکوه شمس را برگزید. همچنین مترجمی چون او میدانست که چگونه باید از ظرایف زبان فارسی و تعابیر دقیق عرفانی در ترجمه بهرهجوید و در برابر نهاد برگزیدۀ خود برای کلمۀ Spirit در کجاها، به مقتضای کلام، روح، نفس، دل، حال و هوا، و روان را برگزیند. وقتی هم در ترجمه به تعابیری برمیخورد که اصل و نسبی فارسی داشت، در پی یافتن اصل میکوشید و همان را بر قلم میراند و «تبسم خورشید» مینوشت نه «لبخند خورشید»، «گلزار ناز» برمیگزید، نه «گلشن یا گلستان ناز»، «اندر خون خود» را هم «درخون خود» ترجمه نمیکرد. زندهیاد لاهوتی، مترجمی محقق نیز بود. او در ترجمههای خود، منابع دست اول مؤلفان آثار را در مآخذ فارسی و عربی پیگرفته، به اصل اقوال و احادیث در متون عرفانی دستیافته و در برگرداندن تعابیر به زبان فارسی تنها به ترجمۀ صرف بسنده نکرده بلکه روایت مستند و اصیل گفتههای نویسنده را در اختیار فارسیزبانان گذاشته است. به همینسبب آثار او از این حیث، به نوعی، خود تألیف محققانۀ مستقل دیگری است که امتیاز مطالعۀ آن تنها از آن فارسیزبانان است (نمونه: ترجمۀ شکوه شمس و شرح مثنوی معنوی مولوی).
زندهیاد حسن لاهوتی از معدود اهل فضل بود که مفاهیم آثارش در نیکویی اخلاق و رفتارش تأثیر گذاشته بود. در علوم انسانی قلم زد و واقعاً هم انسان بود. افسوس که زود رفت و با خود دنیایی از لبخند و صفا را هم برد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید