چگونه آل‌احمد هم محصول جامعه است، هم افشاگر آن؟

1392/3/29 ۱۱:۰۶

چگونه آل‌احمد هم محصول جامعه است، هم افشاگر آن؟

از اواسط سال گذشته تاکنون سلسله‌نشست‌هایی در خانه هنرمندان با عنوان «نظریه چیست؟» برگزار می‌شود. در این نشست‌ها استادان دانشگاه به بررسی نظریه‌ها در حوزه‌های اجتماعی، فلسفه و هنر می‌پردازند. در هشتمین نشست از این مراسم، دکتر مسعود کوثری، عضو هیات علمی دانشگاه تهران ضمن تشریح جغرافیای نظریه‌های اجتماعی ناظر بر هنر و ادبیات از قرن نوزدهم به این‌سو، به بحث درباره چالش‌های پیش‌روی این نظریه‌ها هم در شکل کلی و هم در ایران پرداخت.


از اواسط سال گذشته تاکنون سلسله‌نشست‌هایی در خانه هنرمندان با عنوان «نظریه چیست؟» برگزار می‌شود. در این نشست‌ها استادان دانشگاه به بررسی نظریه‌ها در حوزه‌های اجتماعی، فلسفه و هنر می‌پردازند. در هشتمین نشست از این مراسم، دکتر مسعود کوثری، عضو هیات علمی دانشگاه تهران ضمن تشریح جغرافیای نظریه‌های اجتماعی ناظر بر هنر و ادبیات از قرن نوزدهم به این‌سو، به بحث درباره چالش‌های پیش‌روی این نظریه‌ها هم در شکل کلی و هم در ایران پرداخت. در گزارش پیش‌رو متن خلاصه‌شده سخنان دکتر کوثری را از نظر می‌گذرانیم.


***
نظریه‌های اجتماعی در قرن نوزدهم میلادی، از همان آغاز شکل‌گیریشان، با پرسش از چیستی و کم و کیف نظریه همراه بوده است. در این توصیف، غالب‌ترین تعریف نظریه، توصیف و رویکرد پوزیتیویستی است که نظریه را شکلی منطقی از قضایا و مفاهیم می‌داند. در این رویکرد، علم هم‌معنای نظریه تعبیر می‌شود و نیز ترکیبی از مفاهیم و گزاره‌ها. به این ترتیب علم مجموعه‌ای از مفاهیم و روابط میان آن‌ها تعریف خواهد شد.


اما در برداشتی دیگر که در همان میانه‌های قرن 19میلادی شکل می‌گیرد، معناها و دلایل اهمیت بیشتری می‌یابد و جایگزین توصیف روابط مکانیکی میان مفاهیم می‌شود. در دفاع از این رویکرد دوم چنین عنوان می‌شود که شاید مثلا در فیزیک روابط میان جرم و گرانش مهم‌ترین عناصر درک مفهوم جاذبه باشد، اما در روابط انسانی و اجتماعی صرف توجه به متغیرها برای درک ماهیت یک پدیده اجتماعی کافی نخواهد بود. در این معنا دلیل یا reason به جای علت یا cause  می‌نشیند و کشف دلایل و معانی پدیده‌ها و کنش‌های انسانی جایگزین کشف روابط می‌شود. در همین معناست که ماکس و
بر جامعه‌شناسی را علم معنای کنش‌ها می‌خواند. با این تحول نظریه‌های معنامحور شکل می‌گیرند و مفهوم تیپ ایده‌آل برای به دست آمدن مفهومی کلی از یک رفتار معنادار مطرح می‌شود. وبر مفهوم تیپ ایده‌آل را از دیلتای اخذ می‌کند و چنین عنوان می‌کند که ما برای فهم هر پدیده، فرمی کلی را از آن مفهوم یا کنش ترسیم می‌کنیم که کلی‌ترین خصایص از مجموعه ویژگی‌های آن را انتزاع کرده و بنابراین این تیپ ایده‌آل تنها از خلال مواجهه محقق با واقعیت پدید می‌آید.


این رویکرد موجب شکسته شدن سیطره پوزیتیویسم شد و دو جریان هرمنوتیک و پدیدارشناسی هردو پیروان این رویکرد دوم محسوب می‌شوند. جریان هرمنوتیک با عرضه مفهوم تیپ ایده‌آل از سوی وبر معانی کنش‌های انسانی و جمعی، هدف و وسیله و رابطه آن با عقلانیت مورد بررسی جدی قرار می‌گیرد. اما در جریان پدیدارشناسی نیز مفهوم تجربه زیسته به توصیف خصایص و ویژگی‌های مشترک میان تجربه‌های شخصی انسان‌ها می‌پردازد. این نگرش بر این باور است که در کنار مسائل متعینی مانند ترشح هورمو‌ن‌ها، تغییرات فیزیولوژیک، تغییرات فیزیکی و...، همچنان معنای مادر شدن، معنایی فراتر از این پارامترهاست و این تجربه را تنها کسی که مادرشده می‌تواند توصیف کند. به این معنا مثلا مادر شدن مفهومی معلق در آسمان نیست و تنها در واقعیت و نسبت حقیقی ا‌ست که معنا می‌یابد. از سوی دیگر این تجربیات هم گرچه هریک یگانه و بی‌همتاست، اما مجموعه‌ای از ویژگی‌های تکرارپذیر نیز در آن به چشم می‌خورد که می‌توان با بیرون کشیدن آن‌ها، به ذات این معنا دست یافت. پس کشف و ترسیم دو مفهوم تجربه زیسته و تیپ ایده‌آل الگوی تحقیق رویکرد دوم است.


اما دیدگاه سومی هم در میان این دو رویکرد قرار می‌گیرد و آن اندیشه فیلسوف نوکانتی، گئورگ زیمل است. او اصل فلسفه را برجسته‌سازی یکی یا بخشی از تارهای وجودی یک مفهوم می‌داند و به همین دلیل صدق یکی تنها یکی از این دو رویکرد و الزاما کذب دیگری را امری ناگزیر نمی‌داند و باور دارد که در هر الگو بخشی از حقیقت عیان و برجسته می‌شود. چنانکه شوپنهاور بر اراده دست می‌گذارد، هایدگر وجود را مورد توجه قرار می‌دهد و کانت ماهیت معرفت و شناخت را بررسی می‌کند.
در علوم انسانی و اجتماعی هیچ نظریه‌ای جز با پیوند با یک چارچوب فلسفی معنا نمی‌یابد. یکی از مشکلات نظریه‌پردازی در ایران عدم توجه صاحب‌نظران به چارچوب‌های فلسفی و التزامات منطقی نظریات اجتماعی‌است که طرح می‌کنند. پیش از هر بحث نظری درباره پدیده‌های اجتماعی مانند هنر، باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا نظریه را مجموعه‌ای از گزاره‌ها می‌دانیم؟ یا توصیف یک تیپ ایده‌ئال؟ یا ترسیم تجربه‌های زیسته بشری و اجتماعی؟ مهم این نیست که پاسخ چیست، مهم آن است که بر مبنای نگرش نظام‌‌مند و سامان‌یافته می‌توانیم زمینه رشد علمی را در کشور فراهم آوریم.


نظریه‌های جامعه‌شناسی هنر و ادبیات متاثر از دو دیدگاه عمده فلسفی کانتی و هگلی است. در نظام کانتی، چنانکه قوای سه‌گانه احکام عقل نظری، عقل عملی (اخلاق) و احساسات از یکدیگر تفکیک شوند، قوای ادراک زیبایی از فاهمه هم تفکیک می‌شود و به این ترتیب، هنر فاقد نظام معنایی تعریف می‌شود. با این تعریف الگوی ایده‌آل هنر، تعبیر هنر برای هنر است و دیگر جایی برای مفاهیمی مانند تعهد سیاسی یا رسالت اجتماعی و اخلاقی هنرمند باقی نمی‌ماند.


اما در سوی دیگر نظام هگلی هنر را قادر به انتقال مفاهیم در ضمن تجربه زیبایی‌شناختی تعریف می‌کند و بنابراین بیشتر نظریه‌پردازانی که به اصالت پیام و معنای اثر باور دارند (خصوصا مارکسیست‌ها) در این اردوگاه قرار می‌گیرند و مفاهیمی مانند آموزش، آگاهی‌بخشی و... درباره هنر محصول این چارچوب است. اما دیگر اندیشمندانی که به انفکاک میان فرم و محتوا قائل هستند، رویکرد هگلی دارند. در این تعریف از هنر تکنیک و فرم تاثیر فراوانی بر محتوا و فهم مخاطب دارد و این دو مکمل یکدیگر یاد می‌شوند. به این ترتیب، محتوا و معنا امری قابل دریافت، اما دیریاب و پیچیده است و همین خاصیت نیز به اعتلای اثر کمک می‌کند؛ چنانکه پیچیدگی فرم موسیقی کلاسیک آن را از موسیقی مردم‌پسند متعالی‌تر می‌سازد.


پرسشی که اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه هنر می‌تواند همزمان محصول یک فضا و افشاکننده آن باشد؟ پرسش این است که چگونه ممکن است جلال آل‌احمد هم محصول جامعه زمان خود باشد و هم نسبت به شرایط آن جامعه افشاگری و آگاهی‌بخشی کند؟ پاسخ در معنای نابغه- هنرمند نهفته است. البته برای فهم معنای نابغه باید به آرای رومانتیک‌ها رجوع کرد. تنها نابغه است که نسبت به جامعه و شرایط حاکم می‌شورد و افشاگری می‌کند. نمونه‌ها نیز از این‌دست فراوان هستند: بالزاک، تولستوی و... اما سازوکار این شورش و آگاهی‌بخشی چیست؟ چطور می‌شود انسان چنین متناقض سخن بگوید؟


پاسخ نخست پاسخ روانکاوی است که به کارکرد ناخودآگاه اشاره دارد. این‌که لایه‌های درونی ذهن ناخودآگاه به سخن می‌آید و حقایق را عیان می‌سازد. اما این پاسخ در همه موارد کاربردی نیست و اتفاقا درباره نوابغی چون تولستوی و بالزاک منطقی هم نیست بگوییم آگاهانه نمی‌دانسته‌اند چه می‌‌نویسند. اما پاسخ دوم، پاسخ باختین به این مسئله است که با تعریف مفهوم کارناوالیسم، زبان را نظامی متکثر توصیف می‌کند که همزمان روایت‌های متفاوت و گاه متناقض را از یک پدیده به نمایش می‌گذارد. به این ترتیب هر روایتی ممکن است نقض خود را نیز در درون داشته باشد و هرچه وجه زیبایی‌شناختی و پیچیدگی بیان (چنانکه به دیریابی و تامل‌برانگیزی تعبیر شد) در اثر هنری غالب‌تر باشد، این روایت‌های متناقض و متکثر آشکارتر خواهند شد. به این تعبیر «بوف کور» که خود متاثر از شرایط دیکتاتوری رضاخانی است و به دست شاهزاده‌ای متمول نگاشته شده، در درون خود و از زبان شخصیت‌های مختلف مانند لکاته و پیرمرد خنزرپنزری و غیره تصاویر متفاوتی را از یک موضوع واحد نمایش می‌دهد و نمونه معاصر آن را نیز می‌توان در فیلم «هامون» و رابطه آن با جامعه روشنفکری ایران مشاهده کرد.
 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: