قانعی‌راد: روشنفکران هم عامل نجات بودند و هم عامل فاجعه‌

1392/3/27 ۱۲:۴۸

قانعی‌راد: روشنفکران هم عامل نجات بودند و هم عامل فاجعه‌

محمد امین قانعی راد رییس انجمن جامعه شناسی ایران بر این باور است که دکتر علی شریعتی خلاقیت‌های بسیار داشت اما در عین حال فرزند زمانه خویش بود. به گزارش دبا (مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی)دکتر قانعی راد که درباره سالگرد مرک دکتر شریعتی سخن می گفت، به جریان روشنفکری ایران پرداخت و از این زاویه نگاهی به اوضاع و احوال امروز ایران انداخت و گفت:


محمد امین قانعی راد رییس انجمن جامعه شناسی ایران بر این باور است که دکتر علی شریعتی خلاقیت‌های بسیار داشت اما در عین حال فرزند زمانه خویش بود.


به گزارش دبا (مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی)دکتر قانعی راد که درباره سالگرد مرک دکتر شریعتی سخن می گفت، به جریان روشنفکری ایران پرداخت و از این زاویه نگاهی به اوضاع و احوال امروز ایران انداخت و گفت: روشنفکران نمی‌توانند ناموزونی‌ها و نیازهای زمانه را بازتاب ندهند. پس مشکل امروز خطر فروپاشی فرهنگ نیست، بلکه خطر فروپاشی جامعه و امر اجتماعی است. امروز نه میراث فرهنگی ما در خطر است، نه شاهنامه در خطر است . خود جامعه در معرض خطر است.


رییس انجمن جامعه شناسی ایران با این پرسش که الگوی روشنفکر «شریعتی» چگونه بود و این الگو تحت چه شرایطی ایجاد شد؟ گفت: شرایط ما چیست و چه الگویی را شرایط ما ایجاب می‌کند؟ برای صحبت در مورد الگوی روشنفکر، چارچوب مفهومی همانا حقیقت و مردم است. دو قطبی که ما می‌توانیم برای مفهوم‌پردازی کار روشنفکری استفاده کنیم.

گرایشی تاریخی برای پیوندزدن و نزدیک‌کردن حقیقت به مردم وجود داشته است. قراردادن حقیقت در خدمت مردم و حرکت مردم بر مبنای چیزی که چارچوب فکری دارد و صرفا بر مبنای واکنش‌های روزانه و تعصبات قومی یا گرایشات فردی نیست بلکه چارچوبی تئوریک دارد.


به گفته او روشنفکران در طول تاریخ از هر دو طرف افتاده‌اند. یا به سمت حقیقت رفته‌اند، همچون «افلاطون» که نمی‌توان گفت انتلکتوئل (به مفهوم وبری) نیست. افلاطون کسی است که کار فکری می‌کند، اما آنقدر روی لبه حقیقت افتاده که می‌گوید تمام مردم برای نجات باید خود را با الگوی حقیقت تطبیق دهند. در نظر او حقیقت از عالَم دیگری به دست می‌آید، از طریق توسعه نوعی خرد انتزاعی. ولی در عین حال در همان‌جا هم عالم «مُثُل» افلاطونی نسبتی با «جمهور» دارد و به همان نسبت که با جمهور رابطه دارد متعلق به کار روشنفکری است. فلسفه افلاطون فلسفه‌ای نیست که از سعادت مردم در مدینه غافل باشد ولی اشکال آن این است که آنقدر حقیقت را عمده و بزرگ می‌کند که مردم از دست می‌روند و جایی برای مردم باقی نمی‌ماند. از سوی دیگر، بسیاری از روشنفکران به لبه مردم افتاده‌اند و به نوعی مردمگرایی ایدئولوژیک دامن زده‌اند. نمونه آن را می‌توان در روشنفکران چپ استالینیستی یا موارد دیگر دید. کسانی که از یک چارچوب جغرافیایی، یک قوم، جمعیت، ملت و وضعیت اجتماعی دفاع کردند. وقتی حقیقت عمده می‌شود اندیشه خودمختار می‌شود، از سوی دیگر قوم یا مردم خودمختاری پیدا می‌کنند.
دکتر این موضوع را یک فاجعه‌ای دوگانه می خواندکه روشنفکران همیشه در طول تاریخ آفریده‌اند.


به گفته او روشنفکران هم از عوامل نجات بوده‌اند و هم عوامل فاجعه‌ساز. شاید گفته شود این فجایع اجتماعی بوده‌اند اما بالاخره روشنفکران آن را صورت‌بندی کرده‌اند. در این دوقطبی تعهد به حقیقت که به حقیقت می‌انجامد و تعهد به مردم که به دام ایدئولوژی می‌افتد، اولی به افلاطون‌گرایی می‌انجامد و تا حدودی پیامبری. پیامبران هم قصد نجات مردم را داشته‌اند اما آنها هم از موضع حقیقت متعالی با مردم سخن می‌گویند. همان الگوی روشنفکر «شلر»ی که می‌گفت روشنفکر حقیقت را از عالَم ایده‌های مطلق کسب و در بین توده‌ها پخش می‌کند. شریعتی به کدام یک از این دو تعلق دارد؟ تعهد به حقیقت در او بیشتر است یا تعهد به مردم؟ اگر بتوان تفکیک «گرامشی» در مورد روشنفکران سنتی و روشنفکران اندام‌وار را به این دو نزدیک کنیم روشنفکران سنتی به‌عنوان روشنفکران حقیقت فعالیت داشته‌اند. مثال‌های خود گرامشی عبارتند از کشیش، حقوقدان و پزشک که به نام حقیقت سخن می‌گویند در مقابل روشنفکران انداموار که به‌عنوان روشنفکران مردم سخن می‌گویند. اگر هم ایده تولید می‌کنند برای مردم است. او می گوید: روشنفکر انداموار از مردم به سوی حقیقت می‌رود. در حالی‌که روشنفکر سنتی از حقیقت به سمت مردم می‌رود. الگوی شریعتی با ضریب بالای تعهد به مردم در برابر تعهد به حقیقت الگوی انداموار است. به همین دلیل وقتی از او می‌پرسند شما نظریه‌پردازی می‌کنید جواب می‌دهد نظریه‌پردازی کار دانشگاه است نه من. وقتی از مردم سخن می‌گوییم باید فکر و اندیشه را چنان سازماندهی کنیم که به درد مردم بخورد. در همین دوگانگی است که شریعتی تقابل بین ابوذر و ابوعلی را مطرح می‌کند. تقابلی که بین علامه‌قزوینی و ستارخان هم ایجاد می‌شود. در این دعوا و دوقطبی‌سازی، شریعتی یک قطب را فیلسوفان می‌داند و یک قطب را پیامبران. فیلسوفان از حقیقت انتزاعی سخن می‌گویند و در یک دنیای انتزاعی هستند و به مردم کاری ندارند. اما پیامبران و ابوذر که نمونه الگوی روشنفکر متاثر از پیامبری است به مردم و سرنوشت مردم می‌پردازند.

دکتر فاضلی  مساله روشنفکر را نابرابری اجتماعی و فقر می خواند و یادآور می شود فیلسوف که نمونه آن ابوعلی است در فضای انتزاعی سخن می‌گوید.

به گفته این جامعه شناس دکتر علی شریعتی در مورد فیلسوفان ارزیابی منفی به کار می‌برد و روشنفکران را پیامبرگونه و وظیفه آنها را انتشار آزادی می‌بیند. پس شریعتی هرچند که در بین حقیقت و مردم رفت‌وآمد می‌کرد ولی زمانه نوعی ناموزونی را به او تحمیل کرد و آن تمایل بیشتر به مردم بود تا به حقیقت. تمایل به مردم و تغییر شرایط اجتماعی که مساله آن تغییر است. این شرایط چگونه به وجود آمد؟ علت آن بحران از بیرون بود. وقتی شریعتی فکر می‌کند از بیرون تهدیدی داریم و فرهنگ ایرانی- اسلامی در حال فروپاشی است. همین تحلیل را «آل‌احمد» هم داشت. مفاهیمی مثل بازگشت به خویش و غربزدگی مفاهیمی است که نشان‌دهنده شرایط شریعتی و آل‌احمد است. در شرایط هجوم غرب باید برای مقابله با آن انرژی اجتماعی تولید کنیم و کار روشنفکر در این شرایط خندق‌کندن بین خود و دیگری است. دیگری که تهدید او از بیرون متوجه ماست و بنابراین روشنفکر ارگانیک می‌خواهد معنا و ایدئولوژی بسازد و انرژی اجتماعی تولید کند. شرایط کنونی چیست؟ اگر شما هنوز معتقدید که از بیرون تهدیدی متوجه ماست و در تهاجم فرهنگی هستیم کمابیش با همان الگوی شریعتی و آل‌احمد باید پیش برویم و از بازگشت به خویشتن و ساختن هویت برای جامعه سخن بگوییم.

دکتر فاضلی معتقد است: ما امروز با بحرانی از درون مواجهیم. این بحران بسیار سنگین‌تر از بحران از بیرون است. شرایط امروز با شرایط زمان شریعتی متفاوت است. شریعتی خلاقیت‌های بسیار داشت اما در عین حال فرزند زمانه خویش بود. روشنفکران نمی‌توانند ناموزونی‌ها و نیازهای زمانه را بازتاب ندهند. پس مشکل امروز خطر فروپاشی فرهنگ نیست، بلکه خطر فروپاشی جامعه و امر اجتماعی است. امروز نه میراث فرهنگی ما در خطر است، نه شاهنامه در خطر است و نه اسلام در خطر است. خود جامعه در معرض خطر است. بنابراین چیزی که به آن نیاز داریم ایجاد هم‌دلی اجتماعی برای نزدیک‌کردن گروه‌های متفرق جامعه به همدیگر است. دفاع از کلیت امر اجتماعی و جلوگیری از از هم ‌پاشیدگی یک جامعه ترک‌خورده و تلاش برای ایجاد پل‌های ارتباطی بین گروه‌هایی که جدایی آنها جامعه را از بین می‌برد. این مساله در بررسی ادبیات مربوط به روشنفکری هم وجود دارد: وقتی می‌گویند وظیفه روشنفکری جلوگیری از تقلیل جامعه مدنی به بازار یا به یک اجتماع فروبسته است. بنابراین جلوگیری از فروپاشی جامعه با استعانت از مفهومی جدید از حقیقت و مفهومی جدید از مردم که با مفهوم سنتی متفاوت است. این حقیقت حقیقتی کوچک‌تر است، بنابراین اسم آن را حقیقت گفت‌وگویی می‌گذارم. حقیقتی که در فرآیند گفت‌وگوی گروه‌های اجتماعی شکل می‌گیرد و از آن طرف مردمی بزرگ‌تر. این مردم یک گروه اجتماعی خاص نیست که روشنفکر بخواهد به صورت انداموار از آن سخن بگوید؛ پس امروز شرایط اجتماعی ما همان دو دغدغه مردم و حقیقت را نیاز دارد و باید بین این دو پیوند به وجود بیاید. شریعتی در زمان خود این پیوند را با بحث تهاجم از بیرون به وجود آورد .

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: