1392/3/26 ۱۱:۲۵
هادی خانیکی استاد دانشگاه علامه طباطبایی و مشاور رییس جمهور اسبق، سید محمد خاتمی معتقد است که متاسفانه بین دانشگاهیان ، روشنفکران و سیاستمداران فاصله ای افتاده و آنها با یکدیگر صحبت نمی کنند یا سر میز نمی نشینند . دکترخانیکی که در نشست «الگوی تعهد سیاسی روشنفکر نزد شریعتی» در بنياد شريعتي سخن می گفت ، افزود: ما دچار سوءتفاهم گستردهای هستیم و راهی برای کمکردن آن وجود ندارد.
هادی خانیکی استاد دانشگاه علامه طباطبایی و مشاور رییس جمهور اسبق، سید محمد خاتمی معتقد است که متاسفانه بین دانشگاهیان ، روشنفکران و سیاستمداران فاصله ای افتاده و آنها با یکدیگر صحبت نمی کنند یا سر میز نمی نشینند .
دکترخانیکی که در نشست «الگوی تعهد سیاسی روشنفکر نزد شریعتی» در بنياد شريعتي سخن می گفت ، افزود: ما دچار سوءتفاهم گستردهای هستیم و راهی برای کمکردن آن وجود ندارد. دانشگاه و حوزه روشنفکری و حوزه سیاسی با هم صحبت نمیکنند، مگر اینکه کسی از درون قدرت به آکادمی یا حوزه روشنفکری بازگردد.
دکترخانیکی در ادامه همچنین گفت: اکثر ما به دلیل تعلقخاطر به شریعتی مایلیم مرزهای بین الگوهای مطرح روشنفکری را دریابیم و بدانیم آیا الگوی شریعتی امروز کارآمد است یا نه؟ بر اساس تجربه زیسته شریعتی میتوان او را سه گونه تعریف کرد: شریعتی آکادمسین، شریعتی روشنفکر و شریعتی انقلابی یا سیاستورز. در ایران این سه چهره با هم آشنا نیستند. آکادمسین در اینجا کسی است که روشنفکر و سیاستورز نباشد. یعنی گویا هرچه بیشتر از این دو حوزه فاصله میگیریم آکادمسینتر میشویم. در مورد «دکتر غلامحسین صدیقی» میگوییمای کاش وارد سیاست نمیشد. آقای «دکتر تکمیل همایون» نقل میکند که استاد گفت خیلی بد شد که سیاست نگذاشت بفهمم علم چیست و علم نگذاشت بفهمم سیاست چیست؟ امثال ما مشکلی در دانشگاه داریم و مرسوم است میگویند چون سیاسی هستیم استادهای خوبی نیستیم. روشنفکر طراز اول هم همین است و کسی است که از آکادمی فاصله داشته باشد. معروف است میگویند در آکادمی جای ذوق نیست. پس برای شریعتی باید به هرسه این چهرهها و بیشتر به چهره سوم او پرداخت. کار «دکتر رهنما» این است که خواسته زندگی سیاسی او را از طریق مصاحبه نشان دهد. در آنجا فراز و فرود شریعتی را زیاد میبینیم. یعنی با اینکه میگویند شریعتی ضد حزب و ضد تشکیلات بود اما در مقاطعی وارد تشکیلات انجمن اسلامی میشود، شعار مینویسد، به زندان میافتد. یعنی کارهایی میکند که علیالقاعده روشنفکر نباید انجام دهد. وارد حزب ایران میشود، به بیعملی اصحاب سیاسی انتقاد وارد میکند. سپس رابطهای با جبهه ملی سوم و نهضت آزادی برقرار میکند. نسبت شریعتی با مجاهدین خلق هم جالب است. از طرفی وارد این تشکیلات نمیشود چون اختلاف رویکرد در همان ابتدا هم وجود دارد. وقتی «حنیفنژاد» میخواهد با شریعتی ملاقات کند دکتر یک ساعت دیر میآید. ولی هم او در حسینیه ارشاد به تربیت چریکها مشغول است. بین مجاهدین خلق به عنوان روشنفکرانی که وارد سیاست شدند و آنچه شریعتی اعتقاد دارد، شکاف گفتمانی وجود دارد. آنها هم گویا انتظار دارند که اگر شریعتی میخواهد به مجاهدین خلق بپیوندد و یک روشنفکر اکتیویست شود، باید خوب موتورسواری بلد باشد، خوب کوکتل مولوتوف بسازد و... شریعتی اینگونه نیست. درست است که پس از شهادت آنها خوابش نمیبرد و جابهجا از حنیفنژاد حرف میزند ولی ذهنیت او این نیست که همه وارد تشکیلات شوند و قدرت را تصاحب کنند. وجه تمیز او با انقلابیون زمان خویش، مساله آگاهیبخشی است. به نظر من رویکرد شریعتی این است که روشنفکر را با تعهد سیاسی و با تاکید روی روشنفکر مذهبی میبیند. روشنفکر از نظر او خودآگاه است، بر خلاف فیلسوف که جهانآگاه است. روشنفکر باید وضعیت خود را نسبت به جامعه روشن کند. عالم را آگاه به قوانین و تکنسین میبیند اما روشنفکر را آگاه به وضعیت اجتماعی میبیند. روشنفکری را هدایتگری میداند نه ذهنیتسازی، پیامبری میبیند نه فیلسوفی، خودآگاهیدادن به متن جامعه میداند نه رهبریکردن سیاسی، پلی از دنیای اسرارآمیز به متن مردم میداند، انتقال تضادها از جامعه به ذهنیت میداند. کشف روح غالب زمانه میداند. گریز از تقلید و سطحینگری میداند. هرسه الگوی روشنفکری را میتوانیم به عنوان الگوی موفق یا ناموفق بیان کنیم.
او افزود: زمانی آقای «دکتر میلانی» از فخرالدینشادمان یاد میکرد که خیلی روشنفکر بود و مفهوم مدرن را فهمیده بود ولی چون وزیر شد و در دولت کودتا حضور داشت هرگز حرفهایش فهمیده نشد. «محمدتقی بهار» هرکاری که فکر کنید انجام میدهد. ابتدا روحانی است، لباس روحانیت را درمیآورد و مدرن میشود. سپس اپوزیسیون میشود، زندان میرود، وزیر میشود و آخر هم سر از آکادمی درمیآورد. استاد سبکشناسی دانشگاه تهران میشود. وقتی از او پرسیدند عمرتان حیف نشد جواب میدهد که چه میشود کرد، در ایران برای اینکه سبکشناسی درس بدهی باید وزیر بشوی. بهار اگر وزیر نمیشد نمیتوانست مجوز تاسیس کرسی سبکشناسی را در دانشگاه تهران بگیرد. در کابینههای بعد از مشروطه وقتی دانشمندترین و روشنفکرترینها وارد حوزه قدرت شدند از نظامیها بهتر عمل نکردند. در خرداد 1342 تندترین موضع برای برخورد با مردم موضع «دکتر خانلری» یعنی روشنفکرترین عضو کابینه است که معتقد است مردم باید به شدت سرکوب شوند. این تجربه ناموفق است. تجربه موفق هم البته هست چه در دوره قاجار چه پهلوی و چه بعد از آن. دکترخایکی سپس به حضور آقای خاتمی و بخشی از روشنفکران در قدرت اساره می کند و می گوید: اگر بخواهیم از تجربه ورود آقای خاتمی به قدرت صحبت کنیم از منظر روشنفکری آن را میتوان تجربهای موفق دانست. نقدهای سیاسی به جای خود پابرجاست اما مفاهیمی وارد حوزه قدرت شد که قبل از آن وجود نداشت. در این حوزه چهار مشکل در جامعه ما وجود دارد. یکی اینکه جامعه حتی در حوزه سیاسی و روشنفکری ما جامعه غیرگفتوگویی است و انسداد گفتوگویی وجود دارد. ما دچار سوءتفاهم گستردهای هستیم و راهی برای کمکردن آن وجود ندارد. دانشگاه و حوزه روشنفکری و حوزه سیاسی با هم صحبت نمیکنند، مگر اینکه کسی از درون قدرت به آکادمی یا حوزه روشنفکری بازگردد. دوم ضعف ساختارها و نهادهای مدنی است. چون این نهادها ضعیف است سریع به قدرت وصل میشویم و چون چارهای نداریم وارد حوزه قدرت میشویم. سوم اینکه ساختار قدرت ساختار متصلب و خشک و بیروح است. اگر قدرت نقش شاه را دارد افکار عمومی نقش ملکه و تلطیفکننده قدرت را دارد. مساله چهارم که شریعتی هم به درستی وارد شده بود آگاهی و چگونگی آگاهیبخشی است که از شکل خود خارج میشود. در رویکرد دکتر شریعتی روشنفکر در یکجا باقی نمیماند و البته به یک شکل هم باقی نمیماند و نگاه انتقادی دارد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید