1392/3/26 ۱۰:۵۶
عمادالدین باقی پژوهشگر حوزه حقوق بشر می گوید: تعاریف موجود از روشنفکری ایران دیگر گویا نیست و باید تعریفی جدید از روشنفکری ارایه داد. به گزارش خبرنگار دبا (سایت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی) عمادالدین باقی که در نشست «الگوی تعهد سیاسی روشنفکر نزد شریعتی» در بنياد شريعتي سخن می گفت، افزود:در بحثهای چند سال اخیر با یک نارسایی در زمینه مفاهیم و لغات در مبحث روشنفکری همراه بودهایم. این بحث چند لایه است.
عمادالدین باقی پژوهشگر حوزه حقوق بشر می گوید: تعاریف موجود از روشنفکری ایران دیگر گویا نیست و باید تعریفی جدید از روشنفکری ارایه داد.
به گزارش خبرنگار دبا (سایت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی) عمادالدین باقی که در نشست «الگوی تعهد سیاسی روشنفکر نزد شریعتی» در بنياد شريعتي سخن می گفت، افزود:در بحثهای چند سال اخیر با یک نارسایی در زمینه مفاهیم و لغات در مبحث روشنفکری همراه بودهایم. این بحث چند لایه است. در یک سطح در مورد خود مفهوم روشنفکری است. در سطح بعدی در مورد صفاتی است که به این مفهوم منتسب میشود مثل روشنفکری مذهبی و روشنفکری سکولار. هرکدام از اینها هم شقوقی دارد. مثلا اینکه هرکدام از این انواع روشنفکر مولد است یا موزع، عملگراست یا نظریهپرداز. در مصداق هم محل نزاع وجود دارد. تعریف واژه روشنفکر مشکلاتی دارد و باید به خاستگاه آن پی برد.
به گفته وی تاریخ روشنفکری ارتباط وثیقی با جنبش چپ و تحلیل طبقاتی دارد و در جامعه ما جداشده از مفاهیم طبقاتی مطرح میشود. نکته دوم این است که روشنفکری در دورهای تاریخی کارکرد و مفهومی داشته که امروز آن مفهوم را از دست داده است. همچنین هرچه زمان پیش رفته، مفهوم روشنفکر کل، اهمیت خود را از دست داده و نقشیابی تخصصی در همه حوزههای جامعه مدنی اتفاق افتاده است. پس چندان موجه نیست که امروز مثل روشنفکرهای قرن نوزدهمی ایدههای جهانشمول و کلی داشته باشیم.
باقی یادآوری می کند : در بحثی که با «دکتر شایگان» هم داشتم عنوان کردم که دوره روشنفکر کل بهسر آمده است. با توجه به این نکات باید به تعریف جدیدی از روشنفکری پرداخت. البته باید توجه کرد که در حوزه علوم انسانی نمیتوان مثل ریاضیات تعریفی کامل و بسته ارایه داد که روشنفکر این است و جز این نیست. میتوان معنایی به این واژه داد که «ابوذر» هم روشنفکر باشد و میتوان تعریفی داد که ابوذر روشنفکر نباشد. چون این امر یک امر ذاتی و طبیعی نیست و اعتباری است. البته این به این معنا نیست که هیچ معیاری برای این تعریف وجود ندارد. مثلا من گاهی دیدهام که روشنفکری و اصلاحطلبی را به جای هم استفاده میکنند. در حالیکه اینها دو مقوله جدا هستند. اینهمانی و یکسانانگاری در این زمینه اشتباه است. در عین اینکه مفهومی اعتباری است اما مرزها و شاخصهایی هم وجود دارد که براساس آن تعریف میشود. مثلا یکی از ویژگیهای بارز روشنفکر، نقادی است، روشنفکری که نقاد وضع موجود و اندیشههای موجود نباشد دیگر روشنفکر نیست. ملاک دیگر وفاداری به حقیقت است.
باقی معتقد است : فعالیت کنشگر سیاسی بیشتر معطوف به قدرت است اما روشنفکر وفادار به حقیقت است. روشنفکر در یک جامعه توسعهیافته که نقشها تفکیک شده، لازم نیست وارد حوزهای مثل انتخابات شود. ما در شرایط تاریخی خاصی به سر میبریم که تمایزیابیها صورت نگرفته است. ولی به هرحال اصل بر عدم دخالت است و روشنفکر نباید وارد مصادیقی مانند انتخابات شود. فقط دخالت از باب اضطرار لازم میشود. مثل سال 1384 که شرایط خاصی پیش آمده بود و من تا قبل از آن بهعنوان یک فعال حقوقبشر لازم نمیدیدم در انتخابات اعلام موضع کنم. اما در یک فرد باید یک نقش مثل روشنفکر یا آکادمیسین پررنگتر باشد. نمیتوان در عین حال در همه نقشها حضور داشت. اگر بخواهی در همه نقشها باشی در حقیقت در هیچکدام نخواهی بود. نه سیاستمدار حرفهای خواهی بود نه روشنفکر حرفهای نه حزبی حرفهای و نه هیچ چیز دیگر. هرکدام از اینها لوازمی دارد.
این پژوهشگر حوزه حقوق بشر می افزاید: نکته دیگر اینکه روشنفکری در هر زمانه شرایط خود را دارد میتوان گفت حافظ و مولوی و فردوسی در زمان خود روشنفکر بودند ولی با تعریف امروزی نمیتوان آنها را روشنفکر محسوب کرد. باید فرزند زمانه خویش بود. بنابراین مراقب باشیم که گرفتار روشهای شترمرغی نشویم و نه این باشیم و نه آن، یا هم این باشیم و هم آن. ما این مشکل را نه فقط در حوزه روشنفکری که در حوزه حقوقبشری هم داشتهایم. گاهی هزینه وجاهتی کار سیاسی بالا میرود. یعنی در مقاطعی انفعال سیاسی در جامعه وجود دارد و موجب میشود عدهای از حوزه سیاسی به حوزه حقوقبشری وارد شوند چون وجاهت آن بیشتر است. عده زیادی به صورت ناگهانی فعال حقوقبشر میشوند، هرازگاهی با یک سرمایه اجتماعی سر میکنیم، هر وقت اوضاع مساعد بود سیاستورزی میکنیم و هر وقت لازم بود فعالیت حقوقبشری را بدنام میکنیم. نمیشود فعال حقوقبشر باشی و کار سیاسی معطوف به قدرت انجام دهی. حقوقبشر چارچوب و ادبیات و اخلاق خود را دارد. مرزهای حوزههای مختلف باید روشن شود. مثلا من سال 82 گفتم از این تاریخ کار سیاسی را تعطیل کرده و میخواهم کار حقوقبشری کنم در حالیکه عطش کار سیاسی هم داشتم. اما همیشه از تداخل نقشها پرهیز کردهام. حکومت هم راحتتر باور میکند که من دنبال براندازی نیستم. نه میخواهم کسی را بالا بیاورم و نه پایین. فقط میخواهم حقوق انسانها رعایت شود. الان هم اگر هر کاندیدایی مثل محسن رضایی یا هر کاندیدای اصولگرایی از من مشورت بخواهد من کمک خواهم کرد و سیاسیکاری نمیکنم. البته تاکنون فقط آقای کروبی چنین خواستهای از من داشتهاند. پس از آشفتگی نقشها باید اجتناب کرد چون پروسه رسیدن به جامعه مدنی را به تاخیر خواهد انداخت.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید