1392/3/20 ۱۱:۵۸
در ابتدا باید اشارهای کنم به تمایز دو رویکرد نخبهگرایانه و عامهگرایانه در سیاست. به نظرم معمولا رویکردی که حضور در عرصه سیاست و فعالیت سیاسی را محدود و منحصر به گروهی نخبه اجتماعی میداند؛ رویکرد نخبهگرا (Elitism) دانسته میشود که البته «نخبهسالاری» معادل مناسبتری برای آن است. نکته مهم آن است که این رویکرد اغلب جنبه تجویزی هم مییابد، زیرا فرض بر آن است که عموم مردم توانایی لازم برای درک خیر و مصلحت خود را ندارند.
در ابتدا باید اشارهای کنم به تمایز دو رویکرد نخبهگرایانه و عامهگرایانه در سیاست. به نظرم معمولا رویکردی که حضور در عرصه سیاست و فعالیت سیاسی را محدود و منحصر به گروهی نخبه اجتماعی میداند؛ رویکرد نخبهگرا (Elitism) دانسته میشود که البته «نخبهسالاری» معادل مناسبتری برای آن است. نکته مهم آن است که این رویکرد اغلب جنبه تجویزی هم مییابد، زیرا فرض بر آن است که عموم مردم توانایی لازم برای درک خیر و مصلحت خود را ندارند. در مقابل، رویکرد عامهگرا یا پوپولیسم (Populism) قرار دارد که اولویت را حضور و تعیینکنندگی خواست و اراده عامه مردم در امور مختلف، از جمله مسائل سیاسی، میداند. بر این اساس، رویکرد پوپولیستی با حاکمیت و سیاستگذاری تعداد اندکی، تحت عنوان نخبه، سر ناسازگاری دارد و میخواهد اراده عموم که اغلب هم به حاشیه رانده میشوند، حاکم شود. به نظر میرسد این دوگانهسازی (نخبهگرایی/ عامهگرایی) و ساخت نوعی تیپ ایدهآل از دو رویکرد یادشده میتواند برای بحث حاضر مفید باشد؛ هرچند باید توجه داشت عالم واقع، در نهایت، پیچیدهتر از چنین دوگانهسازیها و تقلیلگراییهایی است و با نتایج این بحثها باید با قدری احتیاط برخورد کرد.
با مبنا قرار دادن این چارچوب، میتوان سیر تطور جنبشهای اسلامی اهل سنت در خاورمیانه عربی را بررسی کرد. جنبشهای اسلامی معاصر، اعم از رادیکال و میانهرو، در بدو ظهور خود عامهگرا و ضدنخبگان حاکم بودند، اما پس از تثبیت و تشدید چالش برای کسب قدرت سیاسی خود به نوعی دچار وضعیت نخبهسالاری شدند. میتوان با استفاده از تعبیر گرامشی هژمونی و تمرکز بر تجربه اخوانالمسلمین مصر، ابعاد عامهگرایانه دعوت حسن البنّا را یادآور شد و اینکه این جنبش از ابتدا مرزبندی روشنی با قدرتهای خارجی -به طور مشخص انگلیس- نخبگان سیاسی (حکومت سلطنتی) و مذهبی (الازهر) وقت ترسیم کرد. البنا، در مقام موسس اخوانالمسلمین مصر، در عینحال که رویکردی مسالمتآمیز و اصلاحی داشت، مخاطب خود را عامه مردم میدانست و دعوتش را هم از قهوهخانهها و منازل شخصی و نه از مساجد که بهطور معمول زیر نظر الازهر هستند، شروع کرد. با این حال، در ادامه و پس از تثبیت سازمان و گسترش هواداران و بهویژه پس از مرگ بنا که رهبری کاریزماتیک بود، خود اخوان دچار الزامات وضعیت جدید از جمله رقابتهای درون و برونسازمانی شد. در اخوان، که به تدریج نوعی ساختار سلسلهمراتبی متصلب پدید آمد، هرچند رابطه با حاشیهنشینان جامعه مصر حفظ شد، اما کمکم منافع حزبی مقدم شد و رقابتهای درونسازمانی بر سر مسائل مختلف اوج گرفت. این اختلافات، گاه به بروز انشعاباتی مهم هم انجامید؛ مانند جدایی رادیکالهایی که بعدا در سازمان الجهادالاسلامی تجمع کردند، یا میانهروهایی که حزب الاوسط و حزب مصر قوی را تشکیل دادند. نقد مشترک همه این رادیکالها و میانهروها آن بوده است که اخوان در درون خود دچار خودرایی حزبی و نخبهسالاری متصلب است. در نتیجه، اخوان از پیگیری منافع و مصالح عامه ناتوان و رابطهاش با فقرا فقط برای جلب توجه و کسب رای است. همچنین اخوان نشان داده برای حفظ موقعیت خود بسان یک بازیگر سیاسی عمل میکند و بیش از هر چیز دغدغه قدرت دارد. بازیگری اخوانیها براساس اصل بده بستان و رعایت حساسیتهای حکومتهای مختلف مصر نکتهای نیست که به سادگی فراموش شود. در واقع، در همین چارچوب است که گردش درونی نخبگان در اخوان رخ میدهد و این جنبش دیگر نه نماینده خواست و اراده عامه مردم مصر که بسان یک بازیگر سیاسی یا تجلی منافع اعضای یک باشگاه عمل میکند. این تحول و تجربه، البته، منحصر به بخش میانهروی جریان اسلامگرایی در جهان عرب نبوده است، بلکه اسلامگرایان رادیکال نیز به نوعی دچار این وضعیت شدهاند. درست است که اسلامگرایان رادیکال تاکید بسیاری بر برابری همه افراد در برابر خداوند داشتهاند و مطابق با اندیشه خود با هرگونه سلطه مخالفت کردهاند و حتی از همین منظر عملکرد میانهروها را مورد نقد قرار دادهاند، اما در اندیشه آنان نیز رگههایی از گرایش به نخبهسالاری وجود دارد. شاید ریشه این مسئله را بتوان در بحث سیدقطب درباره پیشتازان امت دید که مسلمانانی فداکار هستند که خود را وقف جهاد و مبارزه با سلطه جاهلی میکنند. بحث سیدقطب در این زمینه حاوی نوعی سوگیری تجویزی و آشکارا مشابه دیدگاه لنین درباره نقش پیشتازانه حزب است. وی اگرچه با هرگونه مرزبندی و ردهبندی میان افراد که برآمده از شریعت نباشد مخالفت میکند، ناخواسته راه را برای شکلگیری همان مرزبندیها و حاکمیت اراده تعداد معدودی در جامعه بازمیکند. عملکرد بعدی اسلامگرایان رادیکال نیز موید چنین امری است، چنانکه اعتماد به رهبران مبارزهجو به آنجا میرسد که برداشت و اراده آنان به جای متون و نصوص مینشیند و آنان میتوانند با استناد به تقدس هدف، تصمیمگیریها و رفتارهایشان را توجیه کنند. در اینباره میتوان جواز کشتار غیرنظامیان در جنگ و جهاد را یادآور شد که اسلامگرایان رادیکال به آن قائلاند، در حالی که عموم فقهای شیعه و سنی نسبت به این مسئله حساسیت و کمال احتیاط را به خرج دادهاند. بهعبارت دیگر، اسلامگرایی رادیکال که همواره بر بازگشت به اسلام راستین، اجرای شریعت و نمایندگی خواست مردم مسلمان تاکید داشته است، پایهگذار هژمونی جدیدی میشود که در محتوا با هژمونی و مرزبندیهای سابق تفاوتی ندارد و حکومت همچنان در انحصار تعدادی معدود باقی میماند.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید