ناصرخسرو عقل مفید را ستایش می کند نه عقل مطلق / سید جعفر شهیدی - بخش دوم

1394/2/13 ۱۲:۲۳

ناصرخسرو عقل مفید را ستایش می کند نه عقل مطلق / سید جعفر شهیدی - بخش دوم

ناصر خسرو با اینکه در سراسر کتاب‌های خود عقل را می‌ستاید و مردم را به پیروی از حکم عقل می‌خواند، مقصودش عقل مقید است نه مطلق؛ عقلی که در حکم خود از ائمه‌ تأویل پیروی کند.

 

ناصر خسرو با اینکه در سراسر کتاب‌های خود عقل را می‌ستاید و مردم را به پیروی از حکم عقل می‌خواند، مقصودش عقل مقید است نه مطلق؛ عقلی که در حکم خود از ائمه‌ تأویل پیروی کند.

گام به گام با ناصر خسرو برنامه هایی است که در طی سال گذشته و امسال در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. بخش دوم یادداشت دکترسید جعفر شهیدی درباره ناصر خسرو را با هم مطالعه می کنیم.

در روش کلامی نیز راه تحقیق او به غایت باریک و افق دید وی ‌‌نهایت محدود است. با اینکه در سراسر کتاب‌های خود عقل را می‌ستاید و مردم را به پیروی از حکم عقل می‌خواند، مقصودش عقل مقید است نه مطلق؛ عقلی که در حکم خود از ائمه‌ تأویل پیروی کند.

می‌دانید فکر او وسعت دید متکلمانی چون قاضی عبدالجبار، غزالی طوسی، ابن تیمیه و دیگر متکلمان اسلامی را ندارد؛ هر چند در عمل شاید از جهاتی دست وی از آنان باز‌تر است. چنانکه خواهیم گفت، کتاب‌های فلسفه را به قصد تتبع و تحقیق و کشف حقیقت نخوانده است؛ غرض وی آگهی از افکار نویسندگان این کتاب‌ها به‌خاطر رد گفتار آنان بوده است. می‌توان گفت، کار وی در رد بر فلسفه‌ یونان مانند کار غزالی است. لیکن غزالی نخست فلسفه‌ یونان را فرا گرفت و چون درمان درد درونی خود را در آن نمی‌یافت، به جنگ آن برخاست و ناصر کلام اسماعیلی را آموخت، سپس به مطالعه‌ فلسفه‌ یونان پرداخت تا با آن بجنگد.

اگر بخواهیم جهان‌شناسی ناصر را بدانیم، ناچار باید کتاب‌های او را تتبع کنیم؛ زیرا تذکره‌نویسان قدیم بدین قسمت توجه نکرده‌اند. از معاصران ا. ی. برتلس خواسته است افکار و عقاید ناصر خسرو را از روی مطالب کتاب‌های او نشان دهد اما در عمل همه‌ مباحث را ذکر نکرده است. سال‌ها پیش، مطالعه‌ دیوان ناصرخسرو و جامع‌الحکمتین مرا با طرز تفکر ناصرخسرو آشنا ساخت. این روز‌ها که خواستم به نوشتن این مقاله‌ ناچیز برخیزم، یک بار دیگر دیوان، روشنایی‌نامه، جامع‌الحکمتین، زادالمسافرین، وجه‌دین، خوان‌الاخوان۱ و سفرنامه را تتبع کردم. به‌نظر من، باید زندگانی علمی ناصر را به دو بخش تقسیم کرد:  (پیش از سال ۴۳۷ که سفر هفت ساله‌ خود را آغاز کرده است و پس از آن) و قسمت دوم را نیز باید به دو بخش کرد:  (از آغاز سفر تا سال ۴۴۴ که به خراسان بازگشته است و از این سال تا پایان عمر وی).

برای اطلاع از قسمت اول و نیمه‌ اول قسمت دوم، جز سفرنامه، مآخذ قابل اعتمادی نداریم. اما سفرنامه با همه‌ اجمال، معلومات فراوانی در دسترس ما می‌گذارد. ناصر در مقدمه‌ کتاب چنین می‌نویسد:  «من مردی دبیر‌پیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی و به کارهای دیوانی مشغول بودم. در ربیع‌الاخر سنه‌ سبع و ثلاثین و اربعمائه، از مرو برفتم به شغل دیوانی.»

پس وی در سن چهل و سه سالگی دبیرپیشه بوده است. معلوماتی که دبیرپیشگان در آن عهد فرا می‌گرفته‌اند برای ما روشن است. البته مانعی ندارد که مردی با پایه‌ای بلند در علم و مخصوصاً حکمت برای گذران زندگی شغل دبیری را پیشه کند؛ چنان‌که ابن‌سینا در اوج مقام علمی، وزارت را عهده‌دار شد. اما چنین احتمال درباره‌ ناصرخسرو بعید است؛ چه او می‌گوید: «درمیان اقران شهرتی یافته بودم.»

این عبارت نشان می‌دهد که وی از دبیر پیشگان هم‌طراز خود به فضل مشهور‌تر بوده است و همین اعتراف بالملازمه او را از زمره‌ فیلسوفان و عالمان متبحر بیرون می‌کند. و باز می‌گوید: «با خود گفتم از خواب دوشین بیدار شدم، اکنون باید از خواب چهل ساله نیز بیدار شوم». این جمله اعتراف مردی صافی ضمیر است نه دانشمند متبحر در فلسفه. ۲

در طی سفرنامه جاهایی که به معلومات خود اشارت می‌کند، بیشتر اطلاع او در علم محاسبه و ریاضیات و نجوم است؛ یعنی آنچه به کار دبیرپیشگان و عمال دیوانی می‌آید؛ چنانکه در باب بحث خود با استاد علی نسائی، چنین نویسد:  «جمعی نزد وی حاضر، گروهی اقلیدس می‌خواندند و گروهی طب و گروهی حساب... چون با ایشان در بحث شدم، او گفت: من چیزی از سیاق ندانم و هوس دارم که چیزی از حساب بخوانم. عجب داشتم و بیرون آمدم و گفتم: چون چیزی نداند، چه به دیگری آموزد.» و نیز درباره‌ پیشگویی از روی نجوم برای امیر لحسا و هم‌چنین در گفت‌و‌گو و مناظره با ابوسعید بصری، امام معتزله، می‌گوید: «سوال‌ها کردیم و جواب‌ها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.»

تن‌ها در یک جای سفرنامه سخن از مطالب فلسفی به میان آمده است و آن مناظره یا گفت‌و گوی اوست با ابومنصور محمدبن دوست در قاین که چنین نویسد: «از هر علمی با خبر بود. از طب و نجوم و منطق چیزی از من پرسید که چه گویی بیرون این افلاک و انجم چیست؟ گفتم، ‌نام چیز بر آن افتد که داخل این افلاک است و بر دیگر نه. گفت، چه‌گویی بیرون از این گنبد‌ها معنی است یا نه، گفتم، چاره نیست که عالم محدود است و حد او فلک‌الافلاک. و حد آن را گویند که از جز او جدا باشد و چون این حال دانسته شد، واجب کند که بیرون افلاک نه چون اندرون باشد. گفت: پس آن معنی را که عقل اثبات می‌کند ‌‌نهایت هست از آنجانب اگر نه؟ اگر نهایتش هست تا کجاست و اگر نهایتش نیست، نامتناهی چگونه فنا پذیرد؟ و از این شیوه سخنی چند می‌رفت و گفت که بسیار تحیر در این خوردم. گفتم که نخورده است؟»

 

پی نوشت:

۱- به دلایلی که این بحث جای ذکر آن را ندارد، در انتساب خوان‌الاخوان به ناصر، تردید دارم بلکه مطمئنم که از او نیست و شاید این کتاب در دوره‌ حسن صباح یا پس از او نوشته شده باشد.

۲-معلوم نیست استنباط ا. ی. برتلس که: «از سفرنامه که نخستین اثری است که از او به دست ما رسیده پیداست که در حدود چهل و سه سالگی مردی بسیار دانشمند و آشنا به علوم و معارف زمان خود بوده (ناصرخسرو و اسماعیلیان، ص ۱۷۳) بر چه مآخذی است.

مهر

 

   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: