ایران، جامعه همیشه کوتاه مدت؛ گفت‌وگو با دکتر همایون کاتوزیان

1404/7/21 ۱۱:۲۰

ایران، جامعه همیشه کوتاه مدت؛ گفت‌وگو با دکتر همایون کاتوزیان

همایون کاتوزیان: ایران همیشه جامعه کوتاه مدت بوده و هنوز هم هست. جامعه کوتاه مدت به پهلوی‌ها و غیر پهلوی‌ها مربوط نیست از بدو تاریخ تا روزگار کنونی ایران همواره جامعه کوتاه مدت بوده است و پاسخی غیر از این نمی‌توان ارائه داد. تاریخ ایران در طول قرن‌ها دچار چرخه‌ای از استبداد، فروپاشی و هرج‌ومرج بوده است، زیرا در ایران هیچ‌گاه نهادها و قواعد پایدار میان دولت و مردم شکل نگرفته‌ است.

 رفتارهای کوتاه‌مدت، مصلحتی و شخصی ریشه تاریخی بی‌ثباتی در ایران

آناهید خزیر: کتاب «ایران در دوران حکومت پهلوی» تازه‌ترین اثر دکتر همایون کاتوزیان، تاریخ‌نگار، پژوهشگر و استاد نام‌آشنای ایرانی است که به‌تازگی از سوی نشر شهاب ثاقب منتشر شده است. این کتاب مجموعه‌ای از مقالات، مصاحبه‌ها، یادداشت‌ها، خاطرات و چند داستان کوتاه است که همگی در یکی‌دو سال اخیر نوشته یا منتشر شده‌اند.

این کتاب ترکیبی است از تحلیل تاریخی، تامل اجتماعی و روایت ادبی؛ اثری که در آن نویسنده با زبانی روشن و نگاهی نقادانه، به بازخوانی یکی از پرحادثه‌ترین دوره‌های تاریخ معاصر ایران می‌پردازد. محور اصلی کتاب، تحولات تاریخی، سیاسی و اجتماعی ایران در دوران حکومت رضا شاه و محمدرضا شاه است، اما نویسنده با نگاهی تحلیلی و انتقادی، فراتر از روایت صرف تاریخ، به ساختار قدرت، جامعه و فرهنگ ایرانی در این دوران می‌پردازد. با همایون کاتوزیان درباره این کتاب گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

******

استاد در ابتدا درباره ساختار و محتوای کتاب «ایران در دوران حکومت پهلوی» بگویید تا خوانندگان بیشتر با کتاب تازه شما آشنا شوند.

این کتاب صرفاً یک روایت واحد تاریخی نیست، بلکه موضوعات گوناگون تاریخی را دربرمی‌گیرد. تاریخی که من می‌نویسم فقط تشریحی نیست، بلکه تحلیلی است. مقاله «ایران در دوره حکومت پهلوی» ترکیبی است از روایت تاریخی و تحلیل نظری.

کتاب در سه بخش اصلی تنظیم شده است و بخش نخست به تاریخ، سیاست و اقتصاد می‌پردازد. در این بخش، مقالات تحلیلی درباره رویدادهای مهم دوران پهلوی گرد آمده است. بلندترین مقاله کتاب با عنوان «ایران در دوران حکومت پهلوی» که نام کتاب نیز از آن گرفته شده تصویری کلی از تحولات ایران از کودتای رضاخان تا انقلاب ۱۳۵۷ ارائه می‌دهد.

از دیگر مقالات این بخش می‌توان به این موارد اشاره کرد: جمهوری رضاخان چگونه شکست خورد؟، انقلاب مشروطه، انقلاب فئودالی نبود، بحران نفت ایران و انگلیس و کودتای ۱۳۳۲، پیام درباره کودتای ۲۸ مرداد، مصدق، حزب توده و خلیل ملکی، مرگ تختی و افسانه خواص!، همچنین نقدهایی بر آثار و شخصیت‌های فکری معاصر، از جمله حمید دباشی، سید حسین نصر، احمد فردید، جلال آل‌احمد، تقی‌زاده و غلامحسین صدیقی در این بخش آمده است.

بخش دوم کتاب به خاطرات اختصاص دارد. در این بخش خاطراتی از پدرم را روایت می‌کنم؛ مردی که با نهضت آزادی هند و شخصیت‌هایی چون سلطان‌الواعظین، شیخ خزعل، علی‌اکبر داور و شکوه‌الدوله در ارتباط بوده است. این بخش، نگاهی انسانی‌تر و خانوادگی‌تر به تاریخ دارد و لایه‌های کمترشناخته‌شده‌ای از فضای سیاسی و اجتماعی آن دوران را روشن می‌سازد.

بخش سوم و پایانی کتاب به ادبیات و نقد فرهنگی اختصاص دارد. مقالاتی درباره شفیعی کدکنی، نقد عبدالله انوار بر کتاب «سعدی، شاعر عشق و زندگی» و چند داستان کوتاه از خود کاتوزیان در این بخش گنجانده شده‌اند. از جمله داستان‌ها می‌توان به «دزد تهران»، «دعوای متخصص زیبایی با حسن پرتقالی» و «از شهر دیگر سخن می‌گفتیم» اشاره کرد.

محور اصلی کتاب‌های شما به تحولات تاریخی، سیاسی و اجتماعی ایران در دوران حکومت پهلوی اول و دوم اختصاص دارد. در نظریه «جامعه کوتاه‌مدت» که شما آن را بیان می‌کنید، جایگاه دولت پهلوی اول و دوم چگونه تعریف می‌شود؟

اگر منظورتان رژیم دولتی است، حکومت رضاخان - رضا شاه از زمان کودتا تا ۱۳۰۸ دیکتاتوری بود و سپس استبدادی شد. پسرش از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ شاه مشروطه بود. از ۳۲ تا ۴۲ دیکتاتور بود و از ۴۲ تا ۵۶ مستبد بود.

دیکتاتوری حکومت جمعی و حکومت فردی نیست بلکه حکومت اقلیت است. دیکتاتوری حکومت مبتنی بر قانون است در حالی که استبداد این‌طور نیست، استبداد حکومت فردی است و مبتنی بر قانون نیست یعنی فرد مستبد هر امری بکند همان قانون است و باید اجرا شود. بنابراین رضا شاه وقتی کودتا کرد تا سال ۱۳۰۸ به طور فزاینده‌ای دیکتاتور بود یعنی تا اندازه‌ای حکومت قانون بود و عده‌ای در قدرت شریک بودند. بعد از ۱۳۰۸ رضا شاه به طور کلی مستبد شد. امر، امر او بود و هر تصمیمی می‌گرفت باید اجرا می‌شد. قانون دیگر معنا نداشت و مجلس نیز به طور کلی قلابی بود.

بعد از ۱۳۲۰ حکومت مشروطه برقرار بود، مشروطه‌ای که همراه با هرج و مرج بود و شاه نه دیکتاتور بود و نه مستبد. در سال ۱۳۳۲ شاه بعد از کودتا به طور فزاینده‌ای دیکتاتور شد به همان معنایی که پدرش اوایل حکومتش دیکتاتور بود. تا ۱۳۴۲ محمدرضا شاه انقلاب سفید کرد حکومت فردی و استبدای شد و امر، امر شاه بود و هیچ کسی حق دخالت نداشت تا ۱۳۵۶ که قیام شد.

ایران همیشه جامعه کوتاه مدت بوده و هنوز هم هست. جامعه کوتاه مدت به پهلوی‌ها و غیر پهلوی‌ها مربوط نیست از بدو تاریخ تا روزگار کنونی ایران همواره جامعه کوتاه مدت بوده است و پاسخی غیر از این نمی‌توان ارائه داد. تاریخ ایران در طول قرن‌ها دچار چرخه‌ای از استبداد، فروپاشی و هرج‌ومرج بوده است، زیرا در ایران هیچ‌گاه نهادها و قواعد پایدار میان دولت و مردم شکل نگرفته است. مسأله اصلی ایران نه استبداد است و نه عقب‌ماندگی اقتصادی، بلکه نبود نهادهای پایدار و قانونی است که بتوانند رابطه‌ای متعادل و قابل پیش‌بینی میان دولت و ملت ایجاد کنند. در چنین جامعه‌ای هیچیک از دو سوی دولت و ملت، به آینده اعتماد ندارند و برنامه‌ریزی درازمدت جای خود را به رفتارهای کوتاه‌مدت، مصلحتی و شخصی می‌دهد و همین ریشه تاریخی بی‌ثباتی در ایران است.

آیا می‌توان اصلاحات رضاشاه را پایه‌گذار مدرنیته در ایران دانست یا تنها «نوسازی اقتدارگرایانه» بود؟

در یک نگاه کلی می‌توان گفت که اصلاحات رضا شاه شبه مدرنیستی بود یعنی تقلید میمون‌وار از فرنگ، اگر چه البته نتایج مثبت نیز داشت. مدرنیته در ایران اصطلاح بی‌ربطی است. رضا شاه یک سلسله اصلاحات کرد که تاثیر مثبتی هم داشت مثل مدرسه‌سازی و جاده‌سازی و… ولی نوع نوسازی‌اش میمون‌وار بود و تقلید بی چون و چرا از آنچه در فرنگ اتفاق می‌افتاد. شما نمونه اصلاحات داور را ببینید. داور آدم صریح و قابلی بود ولی می‌خواستند دادگستری و عدلیه مدرن درست کنند رفتند عدلیه‌ای درست کردند که به درد فرانسه می‌خورد و آن عدلیه را به ایران آوردند و ۵ درصد مردم به آن بیشتر دسترسی نداشتند زیرا هم سوادش را نداشتند و نه می‌توانستند هزینه‌اش را پرداخت کنند. این عدلیه بسیار شیک بود اما برای پاریس به درد ایران نمی‌خورد. وقتی می‌گوییم شبه مدرنیستی یا نوسازی میمون‌وار منظورم این مسایل است وگرنه می‌شد غیر از این هم رفتار کرد. می‌شد مدرن شد به معنی واقعی کلمه و سوژه‌ها را فرا گرفت و آن را با اوضاع ایران تطبیق داد. فکر کنید یک بقال چگونه می‌توانست به عدلیه برود و با آن سیستمی که عدلیه داشت از همسایه‌اش شکایت کند. این کارِ ظاهراً مفید علی‌اکبر داور، یکی از شریف‌ترین افرادی بود که با رضا شاه کار کرد و جان خود را بر سر این گذاشت.

یکی از مقالات مهم کتاب درباره «مرگ تختی و افسانه خواص!» است. دقیقاً جلال آل احمد نیز مقاله‌ای با نام «مرگ صمد و افسانه عوام» دارد که مرگ صمد بهرنگی را روایت کرده است. منظور شما از انتخاب این نام چیست؟ چرا در جامعه ایرانی برای مرگ برخی از شخصیت‌های مهم افسانه‌سازی می‌شود؟

یکی از مقالات شاخص این مجموعه با عنوان «مرگ تختی و افسانه خواص» به روایت‌های مختلف درباره درگذشت غلامرضا تختی می‌پردازد. من در مقاله «مرگ تختی و افسانه خواص» نشان داده‌ام که چگونه در جامعه ایران افسانه‌سازی رواج دارد. وقتی می‌پرسیم چرا چنین می‌گویند، پاسخ این است: «چون همه می‌گویند!» در این مقاله با نگاهی انتقادی به روایت‌های غیرمستند درباره مرگ غلامرضا تختی پرداخته و آن‌ها را در کنار افسانه‌های مشابه درباره مرگ صمد بهرنگی، جلال آل احمد و علی شریعتی بررسی کرده‌ام. جامعه ایران گرایش به افسانه‌سازی تاریخی دارد و باید از این ذهنیت فاصله گرفت و به تحلیل عقلانی تاریخ پرداخت. آل احمد درباره مرگ صمد بهرنگی مقاله‌ای به نام «مرگ صمد و افسانه عوام» داشت و من در مقاله خود با نام «مرگ تختی و افسانه خواص» نشان داده‌ام که همه این‌ها افسانه است. پس از مرگ تختی، برخی از خواص گفتند او به دلیل شکست در زندگی شخصی خودکشی کرده است.

درباره صمد بهرنگی افسانه‌های بسیاری ساخته‌اند؛ برخی می‌گویند او را به رودخانه بردند و خفه کردند، در حالی‌که چطور ممکن است کسی که شنا بلد نیست، خود به رودخانه برود؟ حتی گفته‌اند ساواک با تهدید او را به آب انداخت. این‌گونه روایت‌ها برخاسته از ذهنیت جمعی ماست. آل احمد به احتمال زیاد مبدع شایعه قتل صمد به دست ساواک بود که من آن را باور نکردم اگر چه همه باور کردند. یک خانم دکتر استاد دانشگاهی در آمریکا این ادعا را تکرار کرد و وقتی من پرسیدم چگونه؟ گفت: «هفت تیر در شقیقه او گذاشتند و گفتند که باید وارد رودخانه شوی!»

همین سرنوشت برای جلال آل احمد نیز تکرار شد. سیمین دانشور در مقاله‌ای به نام «غروب جلال» جزئیات درگذشت او را نوشته است، اما باز هم شایعه کردند که ساواک دستور نگارش آن را داده است! این نوع افسانه‌سازی‌ها در جامعه ما ریشه‌دار است، چون مردم می‌گویند: «همه چنین می‌گویند.»

برای شریعتی نیز این افسانه‌ها تکرار شد. زمان درگذشت شریعتی من در کانادا بودم. وقتی به انگلستان بازگشتم، خبر دست اول که همه باور داشتند قتل علی شریعتی به دست ساواک بود. در واقع شریعتی در یک شهرستان جتوبی انگلیس که مقیم آنجا بود بر اثر سکته قلبی مرده بود. من فوراً با دوستم «ان برلی» مسئول امور ایران در عفو بین‌المللی تماس گرفتم. دلش از دست ایرانی‌ها خون بود و می‌گفت ما گزارش رسمی بیمارستان را دیدیم و بررسی کردیم و روشن شد که مرگ شریعتی طبیعی بوده است!

افزون بر این کتاب چه اثری در حوزه تاریخ در دست نگارش دارید؟

در حوزه تاریخ، یک کتاب به زبان انگلیسی زیر چاپ دارم. این اثر «تاریخ ایران از رفتن رضا شاه تا امروز» نام دارد و محور اصلی آن انقلاب ایران است. در این کتاب به عواملی پرداخته‌ام که که به رفتن رضا شاه انجامید و پهلوی دوم شکل گرفت. همچنین به پیامدهای تاریخ ایران پس از انقلاب و در چارچوب حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی پرداخته‌ام.

در خارج از کشور، فرایند چاپ با ایران متفاوت است. نویسنده فقط اثر را به ناشر نمی‌سپارد و کار پایان نمی‌یابد بلکه باید در تمام مراحل ویرایش و بازخوانی حضور و نظارت داشته باشد.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: