1404/3/20 ۱۰:۱۴
«درآمدی بر تحلیل فلسفی» نوشته هاسپرس، مناسبترین روش برای فلسفهورزی، استدلال و نگاه فلسفی به مسائل است. این کتاب برای اولین بار ما را با مسائل فلسفه و نحوه فلسفهورزی آشنا میکند.
مناسبترین روش برای فلسفهورزی
رضا دستجردی: نوزدهم خردادماه، سالروز تولد جان هاسپرس (۱۹۱۸-۲۰۱۱)، فیلسوف و فعال سیاسی معاصر است. وی که در فلسفه، زیباییشناسی و روانشناسی، پژوهشهای چندی صورت داده، صاحب آثار متعددی است که دو عنوان آن «فلسفه هنر و زیباییشناسی»، نیز «درآمدی بر تحلیل فلسفی» به فارسی ترجمه شدهاند. هاسپرس در «درآمدی بر تحلیل فلسفی» که بهقلم موسی اکرمی ترجمه و بههمت طرح نو منتشر شده، به بحث در خصوص بسیاری از مسائل مهم فلسفه، از نقش زبان و شناختشناسی، شناخت علمی، فلسفه دین، و فلسفه اخلاق با توجه به روشها و رویکردهای فلسفی رایج در دانشگاههای انگلستان و آمریکا پرداخته است. آنچه در پی میآید، ماحصل گفتوگوی ایبنا با موسی اکرمی مولف و مترجم آثار بسیار در قلمرو فلسفه و اندیشه است. دکتر اکرمی استاد و پژوهشگر فلسفه است و تا کنون آثار فراوانی تالیف و ترجمه کرده است.
******
تحلیل فلسفی نوین در چه بستری رشد کرد؟
فلسفه تحلیلی و تحلیل فلسفی نوین با یکدیگر پیوند تنگاتنگ دارند. در واقع، فلسفه تحلیلی عملاً با تحلیل فلسفی آغاز میشود. به همین علت، حتی برخی، تاریخ فلسفه تحلیلی را به عقب میبرند و به سقراط میرسانند، چون در آثار افلاطون که سقراط یک طرف سخن هست و پرسش و پاسخهایی را مطرح میکند، عملاً با گونهای تحلیل فلسفی روبهرو هستیم. اما به هرحال، صرفنظر از بحث تاریخی، آنچه که امروزه مشخصاً به عنوان فلسفه تحلیلی و تحلیل فلسفی مطرح میشود مربوط به قرن بیستم هست که تا به امروز نیز همچنان ادامه پیدا کرده است. این فلسفه تحلیلی بر پایه دستاوردهای جدیدی که در پیوند با فلسفه علم در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پدید آمد، شکل گرفت. میدانیم که این دوره زمانی مصادف است با پیدایی دو رشته جدید در فیزیک که عبارت هستند از مکانیک کوانتومی و نظریه نسبیت. این دو رشته، تبعات فلسفی بسیار زیادی دارند و همراه با رشدی که در ریاضیات و منطق اتفاق افتاده بود، همهچیز دست به دست یدیگر داد تا سهنفر بتوانند گونهای فلسفه تحلیلی را بنیان بگذارند، راسل، مور و فرگه. این سه تن فلسفه تحلیلی را ایجاد کردند. بر پایه این فلسفه، حلقه وین شکل گرفت، پوزیتیویسم منطقی پدید آمد و به امروز رسید. این فرایند، سنتی را در نگاه به فلسفه پدید آورد که به آن تحلیل فلسفی میگوییم. بههرحال، نگارش آثار فیلسوفان تحلیلی معمولاً در چارچوب تحلیل فلسفی مبتنی بر فلسفه تحلیلی است که یکی از بهترین و خوشنویسترینهای آنها، همین کتاب «درآمدی به تحلیل فلسفی» اثر جان هاسپرس است.
در تدقین تحلیل فلسفی، چه عواملی مهمترین نقش را داشت؟
در درجه نخست، پیدایش ریاضیات، فیزیک و منطق جدید اهمیت بسیاری داشت که باعث شد برای نخستینبار فلسفه با علم پیوند خورد. مسائلی که در علم شکل گرفته، که تاحدی به زیستشناسی هم میتوان اشاره کرد، سبب میشوند که فلسفه عرصههای تازهای را درنوردد و بنیانگذار فلسفه تحلیلی شود. البته میتوان به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هم که در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم به عنوان زمینه و بستر پیداش فلسفه تحلیلی رخ داد هم اشاره کرد.
پس از ناکامی اثباتگرایی منطقی، فلسفه تحلیلی به چه سرنوشتی دچار شد؟
اثباتگرایی منطقی بخشی از فلسفه تحلیلی است. این ناکامی بیشتر در حوزه معیار برای علمی بودن گزارهها مطرح شده است. اثباتگرایی منطقی، گزارهای را علمی میدانست که به لحاظ تجربی، اثباتپذیر باشد. اگر گزارهای به لحاظ تجربی، راستیآزماییپذیر نباشد، بیمعناست. گره زدن معناداری با راستیآزمایی تجربی بعدها توسط پوپر و دیگران نشان داده شد که نکته درستی نیست و از این نظر، اثباتگرایی منطقی دچار مشکلاتی شد، اما اثباتگرایی منطقی کالبد و زمینه اصلی فلسفه تحلیلی را تشکیل داد. صرفنظر از اینکه برخی افراد حتی امروز معتقد به اثباتگرایی منطقی و خوانش جدید از آن هستند، حتی اگر این را هم نادیده بگیریم، همچنان اثباتگرایی منطقی تلاش کرده تا به اشکال دیگری، خودش را سامان بدهد و بتواند مشکلات خود را حل کند. گفته شده که فلسفه تحلیلی، چتر عامی است که بر روشهای گوناگون در فلسفه تحلیلی و تحلیل فلسفی گسترده میشود. اثباتگرایی منطقی هم در شکل سنتی و هم در شکل جدید، در واقع نمونههایی است از اثباتگرایی منطقی که در چارچوب کل فلسفه تحلیلی میگنجد.
ایراد و مزیت فلسفه تحلیلی و تحلیل فلسفه کجاست؟
فلسفه تحلیلی امروزه قدرتمندترین فلسفه در کشورهای آنگلوساکسون، اروپا و حتی بخشهای گوناگون جهان است. حسن فلسفه تحلیلی در این است که بیش از فلسفههای قارهای، خودش را با دستاوردهای علمی پیوند داده است. این خیلی مهم است که فلسفه بتواند با علم تعامل داشته باشد، از دستاوردهای علمی استفاده کند و متقابلاً روی علم تأثیر بگذارد. پس فلسفه تحلیلی ماحصل کنش و واکنش علم و فلسفه است.
هاسپرس چه روشی در نگارش این کتاب داشت؟ به دیگر سخن، آموزش فلسفهورزی چه جایگاهی در این کتاب دارد؟
به نظر میآید که روش هاسپرس، تحلیل فلسفی، مناسبترین روش برای فلسفهورزی، استدلال و نگاه فلسفی به مسائل است. ما به طور سنتی، کتابهایی را برای آموزش فلسفه داشتهایم که هرکدام نگاههای مختلفی داشتهاند. این کتاب برای اولین بار ما را با مسائل فلسفه و نحوه فلسفهورزی آشنا میکند، لذا مهم است. برای همین است که ویرایش چهارم این کتاب از سوی انتشارات راتلج با تیراژ ۳۵۰ هزار نسخه به چاپ رسید. این نشاندهنده آن است که کتاب بسیار مورد توجه قرار گرفته، که نشان از رویکرد تازه آن به فلسفه و فلسفهآموزی دارد. پس اگر کسی بخواهد فلسفهورزی یاد بگیرد، با این کتاب بسیار بهتر از خواندن کتابهای دیگر میتواند فلسفه را یاد بگیرد. البته این توضیح، این مهم را نقض نمیکند که کسی که این کتاب را میخواند، طبعاً باید جداگانه مکتبها و اندیشههای فلسفی را هم بخواند.
از زمینههای تاریخی - فرهنگی ترجمه کتاب بگویید. زمانی که کتاب را ترجمه کردید، اقبال بسیاری به ترجمه وجود داشت و کتاب هم خوب دیده شد.
دوره زمانی انتشار این کتاب، دوره اصلاحات و زمانه فرهنگی ویژهای بود. رویکردها به سمت بیرون بیش از اندازه شده بود. ورود کتابها و ترجمه اهمیت بسیاری داشت، بیش از اواسط دهه هفتاد به قبل. ناشران خیلی خوبی هم وجود داشتند و طبعاً میطلبید این کتاب ترجمه شود. مخاطبان بسیاری جذب این اثر شدند. کتاب هم به خودی خود کتاب موفقی بود، همچنان که در خارج از کشور.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید