کردهاي ايزدي مهرپرستان ايراني/ دكتر محمدعلي سلطاني - بخش اول

1393/11/15 ۰۹:۴۷

کردهاي ايزدي مهرپرستان ايراني/ دكتر محمدعلي سلطاني - بخش اول

آغاز و انجام نوشتار، اهدا به اندوه ابدي دختران ايزدي که در بازار برده‌فروشان تازي جهان مدرن به نام اسلام فروخته شدند! اين کندوکاو که نگاهي متفاوت و شايد تازه به پيشينة کردهاي ايزدي است، مي‌کوشد تا رشتة توانمند اين مکتب کهنسال همسال با روزگار را هرچند به اختصار در حوزة تاريخ و ادبيات و هنر و سياست که از ديرباز تا ايرانِ امروز ريشه دوانده است؛ از يک سو مسير سنجار و خولان تا نوبهار و بلخ و مغان و آذربايجان و... و از سويي ديگر شنگال تا به عربستان را براساس پژوهشهاي ارکان صاحب‌نام و منابع معتبر به نشانه‌هاي مستند و آشکار به خواستاران ارائه نمايد.


 


همي گويم و گفته‌ام بارها:

بوَد کيش من مهر دلدارها

پرستش به مستي ‌است درکيش مهر

برونند زين حلقه هشيارها...

(علامه طباطبايي)

آغاز و انجام نوشتار، اهدا به اندوه ابدي دختران ايزدي که در بازار برده‌فروشان تازي جهان مدرن به نام اسلام فروخته شدند! اين کندوکاو که نگاهي متفاوت و شايد تازه به پيشينة کردهاي ايزدي است، مي‌کوشد تا رشتة توانمند اين مکتب کهنسال همسال با روزگار را هرچند به اختصار در حوزة تاريخ و ادبيات و هنر و سياست که از ديرباز تا ايرانِ امروز ريشه دوانده است؛ از يک سو مسير سنجار و خولان تا نوبهار و بلخ و مغان و آذربايجان و... و از سويي ديگر شنگال تا به عربستان را براساس پژوهشهاي ارکان صاحب‌نام و منابع معتبر به نشانه‌هاي مستند و آشکار به خواستاران ارائه نمايد.

بيان اين نکته ضروري است که دور نيست با پاكسازي نژادي کُردهاي ايزدي و تخريب نشانه‌هاي تاريخي و جغرافيايي در شنگال و حومة آن به نام اسلام، بخواهند مستندات محسوس و موجود دربارة پيامبران تاريخي در جهان به‌ويژه حضرت ابراهيم خليل(ع) و به تبع پيامبر اسلام(ص) را با امحاي آثار و مآثر کردهاي ايزدي نابود سازند؛ زيرا حضرات نوح، موسي و عيسي عليهم‌السلام که به تأييد قرآن کريم هيچ شک و ترديدي در نبوّتشان وجود ندارد، از لحاظ تاريخي در غبار غليظ و فقدان اسناد و نشانه‌هاي موجود قابل استناد و اختلاط شخصيتي همانند مهر و مسيح و... در تاريخ سيمايي کمرنگ دارند و پيامبر خاتم(ص) و پيشينة روشن و تاريخي او و متن «لاريب فيهِ» قرآن با نشانه‌هاي موجود، برهان قاطع مسير الهي آدم تا خاتم است و مؤيد نکات راهگشا در تورات و انجيل است.

کردهاي ايزدي را ادامه و بازماندگان «ترهايا» ـ قبيلة زردشتي ايراني ـ مي‌دانند که با ظهور اعراب، به شمال موصل پناه بردند تا از تعرض تازيان در امان باشند. (دکتر محمد التونجي، 1380، ص89) و در طي هزاره‌ها با درک و دريافت آميزه‌هايي از اديان ابراهيمي و به‌ويژه تصوف اسلامي و پاسداري از هسته‌هاي اصلي عقايد «مِهريِ» به‌ جامانده در کيش زردشتي و مانوي به امروز رسيده‌اند. به سبب حُسن همجواري و شجاعت، تسلط بر کوهستان و طبيعت سختِ سنجار، تعدادي از قبايل عرب نيز به آيين آنها پيوستند؛ اما اکثر قريب به اتفاق آنها کرد هستند و به شيوة اقليت‌هاي مدافع، روزگار را به يکجانشيني و قلعه‌گزيني مي‌گذرانند.

اکثريت آنها در سنجار ـ نزديک موصل ـ به‌ويژه در منطقة غربي دجله، شيخان و اطراف معبد لالش زندگي مي‌کنند.‏ «شيخان» سرزمين وسيعي است که بيش از چهل روستا را دربرمي‌گيرد. ديگر «بعشيقا» يا بحشيقاست، روستايي در فاصلة شش تا هفت ساعتي موصل. نام اين روستا سُرياني است به معني «خانة آرد» يا «خانة سرکوب‌شدگان». ياقوت حموي در معجم‌البلدان آن را «باعشوقا» مي‌خواند که کلمه‌اي آرامي است. اين روستا در دامنة کوهستان «مقلوب» واقع شده است. ايزديان پيشين که خواندن و نوشتن را بر پيروان خود تحريم کرده بودند، فقط به فرزندان اين روستا اجازه داده بودند خواندن و نوشتن بياموزند.‏

«باعدري» در فاصلة 44 کيلومتري شمال شرقي موصل و به معني «پناهگاه»، برگرفته از واژه‌اي سرياني يا کلداني است. شيخ عادي = عدي [آدي] روستاي شيخ عدي مسافر بوده و نزديک باعدري است. «تجزاني» در نزديکي بعشيقاست و تعدادي از زيارتگاههاي ايزديان در آنجاست. تجزاني واژه‌اي سُرياني و به معني «مکان وحي» است. «عَنْسِفِن» (به معني چشمة زلال) از ديگر روستاهاي ايزدي‌هاست و شيخدري (مُحرَّف شيخ خضر) نيز «کابار» (به معني ستمگر) واژه‌اي سُرياني است. تلخَش (به معني تپة دردها) و باقِصْري (خانة قصّاران) هر دو واژه‌اي سُرياني است؛ همچنين قصبات و روستاهاي ديگر چون: بوزان، خانکو قپاخ، ختاد، دوغاتا، مقلوب، جکاتا.

تمامي روستاهاي ايزدي‌نشين در مجاورت يکديگر قرار دارند؛ همانند هلالي در دامنة کوه سنجار. بدين ترتيب که چون هاله‌اي که ماه را در بر مي‌گيرد، روستاهاي کوهستان سنجار را احاطه کرده‌اند. سنجار (سنجر، به معني عقاب و شاهين) که مي‌گويند به سبب استحکام و عدم دسترسي به آن، بدين نام خوانده شده است؛ اما اين عنوان و معني را براي عثماني جلوه دادن زيستگاه ايزدي‌ها، چنين تعبير و تفسير کرده و تغيير داده‌اند که در طي اين نوشتار به ريشة واژة شنگال مي‌پردازيم. براي پيمودن مسافت اطراف کوه سنجار، سه روز زمان لازم است. (همان، 1380، صص 91ـ92) ايزدي‌ها در شوروي سابق، ترکيه، سوريه، آلمان و... نيز سکونت دارند که در ادامة بحث به معرفي زيستگاه و سوابق آنها در ايران نيز خواهيم پرداخت.

‏ پيشينة تاريخي کُردهاي ايزدي

به‌رغم آنچه در پژوهشهاي متعدد و متوالي عربي و اروپايي و معدودي فارسي که بررسي پيشينة کردهاي ايزدي را از قرن ششم و حضور شيخ عدي مسافر مورد مداقه قرار مي‌دهند، در اين نوشتار براساس نکات اعتقادي کُردهاي ايزدي و روايت تاريخي و اساطيري و کتب مقدس اديان ابراهيمي به ويژه «تورات» (عهد قديم)، پيشينة تاريخي کردان ايزدي را مورد کندوکاو قرار مي‌دهيم و از ديدگاه ديگري به بررسي و تحليل آن مي‌پردازيم.‏

امري بديهي است که انديشه و عقايد در طي مسير تاريخي خود، از تأثير و تأثر و وام‌گيري و وام‌دهي غيرخودي برکنار نمي‌ماند، به‌ويژه اگر مربوط به گروه اقليت باشد. ويژگي انديشة نگاهداري هستة اصلي و زيربنايي، حکم مي‌کند از قبول هر رنگ و نما و نام ناگزير باشد و کردهاي ايزدي که هزاران سال در قلمرو اعراب زيستند، جز در يکي دو بُرهة تاريخي، براي حفظ کيان اعتقادي خود نفسي به ر‌احتي برنياوردند که يکي در عصر تسلط و سلطنت يزيد بن معاويه لاعلاج و ناچار ابزاري براي ترويج انديشه‌هاي دوران جاهلي و نسخ احکام اسلامي شدند تا جايي که بازماندگان آل‌اميّه پس از انقراض امويان و ظهور نهضت خراسان و ابومسلم، در سيماي امرا و علماي کُرد ايزدي چهره نمودند و به حيات خود ادامه دادند و اين تودة محروم و محکوم نيز اين ابزارمندي را به هر صورت پذيرفتند و خواسته‌هاي آنها را که در قطع و وصلهاي مصلحتي هرچند گاه در بين آنها رايج يا مانع مي‌شود، به عنوان عقايد ديني اطاعت کردند. از آن جمله: عدم پذيرش آموزش و پرورش و تحريم سوادآموزي پيروان و معامله با زنان و دختران چون کالا و ابزار (همچون نگرش عهد جاهلي) و... مواردي است که از امر و نهي امويان بر اين کهن نحلة ايراني تحميل شد.‏ هرچند به‌تدريج در سير تطور اعتقادي خود ـ به‌ويژه در دهه‌هاي اخير ـ از زير بار آن شانه خالي کرده و به انديشه‌هاي اصيل خويش بازگشته‌اند.

شيخ عدي

مرحلة دوم، ظهور شيخ عدي [آديِ] مسافر و شاگردي او در محضر شيخ عبدالقادر گيلاني ـ از عرفاي نامدار ايراني در جهان اسلام و پرچمدار زبان و ادب فارسي در ايران و ميانرودان و هند و...ـ1 بود که اين شخصيت‌ها حلقه‌اي واسطه در صيانت و پيوستگي انديشة پيشرو ايراني با بازماندگان آيين کهن اهورايي بودند. در اين برهه کُردهاي ايزدي از سلطة امر و نهي امويان خارج مي‌شوند؛ اما اين مُهر و داغ همبستگي، بر اعتقاد آنها مي‌ماند و هرچند گاه نيز به همين اتهام واهي مي‌سوزند. دلايل متقن و قابل بحث براي اثبات اين امر، اينکه:

اولاً، از زمان انقراض امويان تا ظهور شيخ عدي [آدي] مسافر کُرد هکاري به حضور و وجود ايزدي‌ها و سران آنها در منابع مهم تاريخي به هيچ نام و عنواني اشاره‌اي نشده است.

دوم، هيچ يک از منابع معتبر تاريخي به اموي يا حتي عرب بودن شيخ عدي [آدي] مسافر [کُرد هکاري] اشاره‌اي نکرده‌اند، بلکه از وي با عنوان نسبي (هکاري) از مناطق کردستان و «شيخ الاکراد» نام برده‌اند.2

سوم، اينکه نژادپرستان عرب و حکومتهاي عربي‌محور در طي تاريخ تسلط خود، به علل متعدد از جمله نگهداري کوهستانهاي صعب‌العبور زيستگاه کردهاي ايزدي و نيز ايجاد ديواري استوار مابين کردستان و مناطق عرب‌نشين، به‌ويژه مصونيت شهر استراتژيک موصل (که واژة موصل تعريب واژه کُردي «خولان» است)،3 بر پيوند سران کُرد ايزدي با آل‌اميه و تعريب آنها ابايي نداشته و به انحاي مختلف در آثار و تأليفات خود سعي بر ثبت و ضبط بي‌اساس اين پيوند واهي داشته‌اند و حتي جمعيتي از اعراب را نيز به پيروي از عقيدة آنان واداشتند، در حالي که توده‌هاي آگاه و معتقد ايزدي با ظهور شيخ عدي [آدي] مسافر کُرد هکاري، پيوند تحميلي با آل‌اميه را گسستند، هرچند تعليمات و تلقينات و تسلط پانصدسالة آنان به صورت پوشيده و مخفي و در انزوايي تاريخي و اجتماعي، رسوبات خود را در کردار و فروعات فکري آنها بر جاي گذاشت.

يعقوب سرکيس در مطالعات خويش به متني آرامي که «راميشوع راهب» آن را در سال 855 ق/1451ميلادي ترجمه نموده و همچنين به متون جديد فرانسوي استناد كرده كه در تمامي اين منابع ايزدي‌ها نام برده شده و آمده که نام پدر عادي [= آدي = عدي]، مسافر بن احمد و از کُردهاي تيراهيه4 است. اين کردها معمولاً در فصل تابستان به کوهستان مي‌آيند و آنجا مي‌مانند. سپس در زمستان به اطراف موصل کوچ مي‌کنند که يکي از آنها عشيرة ايزدي هستندکه از احفاد شيخ عدي مي‌باشند. اين قبايل به همراهي ايزدي‌ها تابستانها و زمستانها کوچ مي‌کردند. در حقيقت [ايزدي‌ها] به ساکنان کوهستان به نظر خدمه و کارکنان خود نگاه مي‌کردند و هنگامي که کردهاي ايزدي در اول اکتبر از کوهستان برمي‌گشتند، در سراسر راه خود به نزد آدي ـ فرزند امير خود ـ مي‌رفتند و با خود هديه و تحفه‌هاي گرانبهايي براي او مي‌بردند. آدي از آنها پذيرايي گرمي مي‌کرد و همه‌گونه غذا و نوشيدني به آنها داده، شب‌نشيني‌هاي بسيار مفرح برايشان ترتيب مي‌داد. تعداد اين خانواده‌ها 650 خانواده و تعداد خيمه‌هاي آنها بيش از هزار خيمه بود و اغلبشان از قبيلة تيراهيه بودند. [آدي در اينجا بايد مقصود مقبرة شيخ آدي و ميزبان که آدي خوانده شده بايد مير وقت باشد.]‏

شيخ راغب طباخ از [رضي] حنبلي نقل مي‌کند که: «عزالدين بن يوسف کردي عَدَوي امير ولايت حلب در اواخر دورة چرکسها و اوايل دولت عثماني، از طايفه‌اي بود که منسوب به شيخ عدي بن مسافر و معروف به شيخ مند بودند...»5‏

بنابراين ايزدي‌ها بازماندگان مهرپرستان کردستان و مريدان شيخ آدي هکاري کُردي و مير و باباشيخ و... که در حال حاضر رهبري آنها را بر عهده دارند، از اولاد شيخ آدي مسافر هکاري هستند که هيچ ربطي نسبي و تاريخي و منطقي با آل‌اميه ندارند.

کردهاي ايزدي چگونه مي‌توانند پيرو آل‌اميه باشند در حالي که پس از آميختن به تصوف اسلامي و ارادت تمام به شيخ آدي در قرن ششم هجري، قريب نهصد سال است كه اين عبارات متن اصلي نماز ميت آنهاست: «اي آدميزاد درمانده و مسکين، اي انسان محتاج، اين دنيا سراي مستي و بي‌خبري بود، زندگي دنيوي به خواب و رؤياي شبانه مي‌ماند، مانند خورشيد و ساية درختان که روز از نو شروع مي‌شد و شب هنگام به پايان مي‌رسيد. [اي بندة خدا] به ياد بياور و ببين که رفتگان پيش از ما از جمله سليمان نبي و بلقيس با آن همه شهرت و نام و... کجايند؟ خدايا، بقا و جاودانگي تنها از آن توست. آنان [که نام برديم] دنيا را ترک گفتند. غير از تو يارب، کسي نخواهد ماند. اي بني‌آدم، بر مال و ثروت دنيايي و زندگي فناپذير آن حريص مباش. بيهوده ثروت جمع مکن که اين دنيا براي رسول خدا نيز ابدي و ماندگار نبود. حمزه، علي، اوليا و انبيا کجا رفتند؟ تنها اجسادشان در قبور مانده است. هزار حسرت و افسوس براي آنان که صاحب فضيلت و اخلاق نيکو بودند و از اين دنيا رخت بربستند. گريه و شيون کاري است بيهوده و کفن و دفن جنازه ميت امري است بر ما واجب.»6‏

با کدام منطق اموياني که تا عصر عمر بن عبدالعزيز نفرين و جسارت را ـ نعوذ بالله ـ بر مولي‌الموحدين علي(ع) لازم مي‌دانستند و مجريان آن را از عوارض و ماليات معاف مي‌کردند و اين در منابع تاريخ اسلام ثابت شده است، روا مي‌شمردند كه نام آن بزرگ در نماز ميت، تذکار عظمت تسليم‌شدن در برابر مرگ شود؟! و نيز نام سيدالشهدا حمزه که تا زمان شهادت، سپر پيامبر(ص) در مقابل آل‌اميه و ابي‌سفيان بود و دشمني با رسول‌خدا(ص) در فرايند بازگرداندن سنت او به عهد جاهليت، اساس کار آل‌اميه بود و ايزدي‌هاي مظلوم براي انجام اين کار، ابزار آنان قرار گرفته بودند. به هر حال اين نماز ميت سند گسستن ايزدي‌ها از امويان و پيوستن به انديشة عرفان اسلامي است به رهبري شيخ آدي کُرد هکاري، مريد شيخ عبدالقادر گيلاني ـ شخصيت نامدار تصوف اسلامي و مروج محبت خاندان رسول خدا(ص) و اهل بيت(ع).‏

از ديگر وجه تمايز کردهاي ايزدي با آل‌اميه، اعتنا و اعتقاد تمام به سلمان فارسي است که کردهاي ايزدي او را «سلمان پاک» مي‌گويند و در محل «مغاره» نزديک سنجار، نظرگاه يا آستان سلمان، از اعتاب مقدس آنهاست که با حرمت تمام زيارتش مي‌کنند.7

آنچه بيش از هر نکته کردهاي ايزدي را با انديشه و ادبيات عرفاني ايران نزديک و يکپارچه مي‌سازد، وجه مشترک آميختن و اتحاد شخصيتي حضرت ابراهيم خليل(ع) و زرتشت است. کردهاي ايزدي با اينکه اکثر قريب به اتفاق اصول مهرپرستان و مُغان را در آيين خود پاس داشته‌اند، ضمن اعتقاد به تمام پيامبران از آدم تا خاتم، براي زرتشت و دينش احترام خاصي قائل هستند؛ اما در مباحثات، خود را پيرو آيين ابراهيم خليل مي‌دانند8 که نکتة يکانگي ابراهيم خليل و زرتشت مورد اتفاق اکابر شاعران عارف و عرفاي شاعر ايراني است. هر چند از لحاظ تاريخي قابل بحث و تأمل باشد؛ اما انديشة آييني در مواردي خاص از منطق تاريخ و تکثر ظاهر مي‌گذرد و به مابعدالتاريخ مي‌رسد. همان طور که با طبيعت ظاهر به يگانگي مابعدالطبيعه مي‌انديشد.‏

ادامه دارد

پي‌نوشتها:

1ـ رک. سلطاني، محمدعلي، «کردها پرچمداران ادب فارسي در ايران و ميانرودان»، روزنامه اطلاعات، يکشنبه 23 شهريور 1393؛ سال هشتادونهم، شماره 25970 تا دوشنبه 5 آبان 1393، شماره 26005، ص 6. ‏

‏2ـ معجم‌البلدان، ج5، ص 28؛ البدايـه و النهايـه، ج12، ص243؛‏ يوسفي، عثمان، تاريخ و حيات اجتماعي ـ فرهنگي کردهاي ايزدي، پژوهشکدة تاريخ اسلام، تهران، 1391، ص79‌.

3ـ موصل کرسي ديار ربيعه در ساحل باختري دجله، جايي که شاخه‌هاي اين رود به هم پيوسته رود بزرگي را تشکيل مي‌دهند، واقع است و مي‌گويند به همين مناسبت است که آن‌را موصل، يعني محل اتصال، ناميده‌اند. شهري را که در زمان ساسانيان در محل موصل کنوني واقع بود، «بوذاردشير» مي‌ناميدند. ‏

در زمان امويان بر اهميت موصل افزوده شد و در آن شهر با زورق‌هاپلي بر روي دجله بستند که شهر را، که در ساحل باختري بود، به خرابه‌هاي نينوا که در جانب خاوري آن قرار داشت، متصل مي‌کرد. موصل در زمان مروان دوم (آخرين خليفة اموي) کرسي ايالت جزيره گرديد و با مرگ اين خليفه در آن شهر، مسجدي ساختند که بعدها به جامع کهنه معروف شد.(مقدسي، صص 136 ـ 138؛ ابن خردادبه، ص17؛ ياقوت، ج4، صص682 ـ 684؛ مراصد الاطلاع، ج1، ص84).

ابن‌حوقل که در سال 358 در موصل بوده، گويد: «شهري است نيکو، داراي بازارهاي عالي در ميان زمينهاي حاصلخيز که مشهورترين آنها روستاي نينواست و در آن روستا قبر يونس پيغمبر واقع است.» عمدة اهالي موصل در قرن چهارم کُرد بودند. ابن‌حوقل تمام ولايتها و روستاهاي فراوان اطراف موصل را که «ديار ربيعه» از آنها تشکيل مي‌گرديد، اسم برده و برشمرده است.

مَقْدسي کاروانسراهاي متعدد آن شهر را ستوده و گويد: «شهري است داراي ابنية نيکو و باشکوه و خود شهر به شکل نيم‌دايره و وسعت آن به اندازة يک سوم بصره است. قلعة آن موسوم به مربعه در کنار نهر زبيده واقع است و درون قلعه بازاري بود معروف به چهارشنبه بازار و گاهي خود قلعه هم به همين اسم خوانده مي‌شد. مسجدجامع (يعني مسجد مروان دوم) به فاصلة يک تيررس از شط بر روي تلي بنا شده است و به وسيلة يک پلکان سنگي بدان وارد مي‌شدند و مدخلهايي که از شبستان مسجد به صحن آن باز مي‌شد، فاقد در بود.» ‏

مقدسي هشت کوچة مهم شهر را اسم برده و گويد خانه‌هاي شهر به مسافت زياد در امتداد شط واقع است. مقدسي مي‌نويسد: سابقاً اسم موصل «خولان» بوده و قصر خليفه در جانب ديگر شط نيم فرسخي شهر واقع و مشرف بر خرابه‌هاي نينوا قرار داشته است. اين قصر به وسيلة چندين دژ نگاهباني مي‌شد که اکنون همة آنها بر اثر وزش باد سرنگون گرديده‌اند و اکنون در خرابه‌هاي آنها نهر «خوسر» جريان دارد. اين خرابه‌ها در زمان مقدسي کشتزار بود. ‏

در سال 580 ابن جبير موصل را ديده و در سفرنامة خود وصف آن را آورده است و اندکي قبل از آن نورالدين معروف، که صلاح‌الدين ايوبي در آغاز کار زير لواي او بود، مسجدي در ميان بازار بنا کرده بود ولي مسجد کهنه که به امر مروان دوم ساخته شد، هنوز در ساحل شط با منبر زيبا و پنجره‌هاي قشنگ خود پايدار بود. ‏

در قسمت بالاي شهر، دژ بزرگ واقع بود که باروي شهر با برجهايش بدان پيوسته و در امتداد نهر قرار داشت و کوچه‌اي پهناور بالاي شهر را به پايين شهر متصل مي‌کرد. پشت بارو حومه‌اي بود بزرگ داراي تعداد زيادي مساجد کوچک، کاروانسراها، گرمابه‌ها، بيمارستان شهر و همچنين بازار بزرگ آن موسوم به قيصريه مشهور بود و مدارس متعددي در آنجا وجود داشت. ‏

قزويني سياهه‌اي از ديرهاي نصاراي حول و حوش موصل ترتيب داده و از خندق عميق و باروي قلعة موصل سخن رانده است. پيرامون شهر باغهاي بسيار واقع بود که بنابه گفتة قزويني با چرخابها مشروب مي‌شد.

خرابه‌هاي نينوا در زمان مقدسي به «تل توبه» معروف بود و مي‌گويند حضرت يونس(ع) از فراز آن اهالي نينوا را به توبه دعوت مي‌کرد. در آنجا مسجدي است و اطرافش منازلي است براي زوار از بناهاي ناصرالدولة حمداني، و به فاصلة نيم فرسخي آن «چشمة يونس» جاري است که آبش را تبرکاً براي شفاي بيماران به کار مي‌برند. در مجاورت چشمه مسجدي است و درخت کدوي قليايي در آنجا ديده مي‌شود که مي‌گويند يونس پيغمبر آن را کاشته است.

ياقوت گويد اکثر ساختمانهاي موصل با سنگ مرمر و گچ ساخته شده و قبر جرجيس پيغمبر نيز در آن شهر است. ابن‌بطوطه که در قرن هشتم از موصل عبور کرده، گويد اين شهر دو بارو پشت يکديگر دارد با برجهاي متعدد و مرتفع مثل باروي شهر دهلي. دژ موصل در آن زمان معروف بود به «حدباء»، يعني گوژپشت و در مسجدجامع آن (که باني‌اش نورالدين زنگي است) حوضي هشت‌ضلعي بود با فواره‌اي که يک قامت آب از آن جستن مي‌کرد. سومين مسجد آن شهر که در زمانهاي اخير ساخته شده بود، در کنار دجله و مشرف بر آن قرار داشت و شايد همين مسجد است که حمدالله مستوفي گويد: «مسجد جامعي دارد و محرابي از سنگ تراشيده و مقطع کرده که هيچ ملکي مثل آن عظيم کس از چوب نکرده باشد.»‏

در زمان او دور باروي موصل هزار گام بود و وي به قبر يونس که در جانب ديگر دجله بالاي خرابه‌هاي نينوا قرار داشت نيز اضافه کرده است. (ابن‌حوقل، 143ـ 145؛ مقدسي، 138، 139، 146؛ ابن‌جبير، 236 ـ 238؛ ياقوت، ج4، 684 ؛ ابن‌بطوطه، ج2، 135؛ قزويني، ج2، 247، 309؛ مستوفي، 165، 167‏)‏ لسترنج، جغرافياي سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمة محمود عرفان، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1364، صص 94ـ97.

چنان‌که مي‌بينيم به تأييد و تصريح جغرافي‌دانان مسلمان، زيستگاه ايزدي‌ها قلمروي تاريخي و جغرافيايي کُردهاي آريانژاد بوده که پس از ظهور اسلام به بهانه خلافت و... به اشغال امويان و دنباله‌هاي آنها درآمده است.‏

‏4ـ در توضيح تيراهيه آمده است: گروهي از کردهاي زرتشتي هستند. ابن‌اثير در کتاب کامل، ج12، ص211 [با انديشة عربي و پوسته‌گرا] دربارة تيراهيه مي‌گويد: «آنها کافر بوده و ديني نداشته که به آن معتقد باشند و مذهبي هم نداشتند که به آن تکيه نمايند. آنها براي غارت مسلمانان به حد سوران و مکرهان رفتند؛ ولي تاج‌الدين نايب ـ غلام شهاب‌الدين ـ بسياري از آنها را کشت. اين واقعه در سال 602ق اتفاق افتاد.» التونجي، محمد، اليزيديون واقعهم، تاريخهم، معتقداتهم، ترجمة احسان مقدس، انتشارات عطايي، تهران، 1380، ص84.

5 ـ شيخ راغب طباخ در ص525 از ج5 کتابش (اعلام النبلاء بتاريخ حلب الشهباء) مطلب يادشده را از کتاب «درر الحبيب» که کتابي خطي و تأليف رضي حنبلي است، نقل مي‌کند. ـ همان، 1380، ص84 ـ 85.

6 ـ الموت و احکام الميت عند الايزديه، ص31. ـ يوسفي، عثمان، همان، ص 175‌.

7ـ همان، ص 136‌. 8 ـ همان، ص 114‌.

اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: