1404/3/12 ۰۹:۵۳
فاطمه بختیاری: در دانش تاریخ امکان پرداخت به امور فراتاریخی و ایمانی به دلیل در اختیار نداشتن ابزار مفهومی کافی وجود ندارد.
طاهره مهری: مداخله امر ایمانی در امر تاریخی همواره یکی از چالشهای جدی مورخان بوده و هست. این مسئله مورخان را با این پرسش روبهرو میکند که تاریخنگار باید چه نسبتی میان این دو برقرار کند تا تاریخنگاری از حدود و ثغور دانش تاریخ خارج نشود. آنچه در این مواجهه بیشتر خود را نمایان میکند، مناسبات علمی و روششناختی میان دو ساحت معرفتی تاریخ و الهیات است. کتاب «امر تاریخی و امر ایمانی در تاریخنگاری اسلام نخستین» تلاشی ژرفنگر برای فهم این تنش پنهان اما بنیادین است. کتاب «امر تاریخی و امر ایمانی در تاریخنگاری اسلام نخستین» تالیف فاطمه بختیاری است که از سوی نشر یام به بازار کتاب آمده است. این کتاب فرصتی برای بازاندیشی در نسبت میان روایت تاریخی و ایمان است و دریچهای تازه به روی پژوهشگران تاریخ اسلام و علاقهمندان مطالعات الهیاتی میگشاید. با فاطمه بختیاری، مولف کتاب به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
***
با توجه به «امر ایمانی و امر تاریخی در تاریخنگاری اسلام نخستین» تاریخنگاری اسلام نخستین از چه زمانی آغاز شده است؟
در کتاب حاضر تلاش کردم توجه مخاطب را به جداسازی دو مقوله ایمانی و تاریخی و وجود این دو نوع ادراک در گذشته جلب کنم و نشان بدهم که الهیات به عنوان ساحتی از اندیشه با عبور از چهار دستگاه فکری شکل گرفت و حتماً در مسیری که در حال گذر از آن بود به امور مربوط به گذشته نیز میپرداخت اما نه به آن نحوی که ما امروز با عنوان «تاریخنگاری» از آن یاد میکنیم، بلکه با مولفههای ایمانی که در هر چهار دستگاه فکری یعنی اندیشه تفسیری، حدیثی، کلامی و فلسفی شکل گرفته بود. همین موضوع باعث میشد روایت گذشته ایمانیتر صورت پذیرد چون دغدغه این نوع از اندیشگی نه پرداخت به گذشته از جهت امور رخ داده بلکه اشاره به آن در جهت تثبیت ایمان و باور بوده است. در حالی که «معرفت تاریخی» به معنای شناخت گذشته متولیانی داشته چون این نوع شناخت امر نوینی نبود که به یکباره با پیشرفت ذهن بشر حاصل شود و یا در تغییر ساختار جامعه از کافر به مسلمان مورد توجه قرار بگیرد. در واقع شناخت گذشته هم در جامعه عربی وجود داشته و هم در قرآن با عنوان دنبال کردن ردپای گذشتگان در قالب «قصص» مورد توجه بوده است.
البته این موضوع را نباید به منزله جداسازی دقیق گروهی به اسم مورخان از گروه دیگری به اسم متألهان و یا مرزکشی بین آنان تلقی کرد، چون در گذشته دور به صورت دقیق مرزکشی به این شکل در دنیای علوم یا همان چیزی که امروز به آن تخصصگرایی میگوییم وجود نداشته است.
برای جلوگیری از این برداشت، من مورخان را به دو گروه تقسیم کردم: مورخان تاریخگرا و مورخان الهیاتگرا.
این یعنی از همان ابتدای شکلگیری تاریخنگاری اسلامی به خصوص در شکل متنی و رسمی آن (که شاید اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم زمان مناسبی است که باید به آن اشاره کرد) توجه به روایت گذشته هم در قالب تاریخی و هم ذیل مبانی ایمانی وجود داشته اما این موضوع به انتخاب مورخان بستگی داشت. گروهی از مورخان با اثرپذیری از اندیشههای ایمانی تاریخ را ذیل ایمان روایت میکردند درحالی که گروهی از مورخان در تاریخنگاری خود مقید به اصول تاریخی یعنی دیدن وقایع در چارچوب زمان و مکان بودند و برای پرداخت به امور ایمانی کتاب دیگری مینوشتند نه کتاب تاریخی.
برای این انتخاب نمیتوان زمان شروع و یا پایان داد و یا نمودار زمانی ترسیم کرد چون در بررسی حدوداً سه قرنی که مورد توجه این کتاب است، این امر کاملاً وابسته به انتخاب مورخان بوده و مولفهای که بتوان بر اساس آن این تغییر رویکرد را از حیث زمانی تحلیل کرد، وجود ندارد. ممکن است در قرن سوم دو مورخ به یک واقعه اشاره کنند اما یکی کاملاً آن را ذیل باور الهیاتی روایت کند و دیگری به آن نگاه عینیتر داشته باشد و فقط آن را به مثابه امری که در گذشته رخ داده است مورد توجه قرار دهد. مانند تفاوتی که بین روایت ابنهشام و مسعودی از جنگهای ابتدای اسلام وجود دارد و ممکن است همین موضوع را مورخ قرن چهارمی کلاً در چارچوب ایمان روایت کند مانند روایتی که مقدسی دارد.
بنابراین وجود مورخانی که تاریخ را در چارچوب زمان و مکان روایت میکردند یا همان «مورخان تاریخگرا» نشان میدهد دو نوع ادراک تاریخی و ایمانی نسبت به امور گذشته در طول هم وجود داشتند و تاریخنگاری به مثابه یک فن کاملاً جدا از حرفه مفسران و یا محدثان جریان داشته است.
امر ایمانی یعنی چه و چه تفاوتی با امر تاریخی دارد؟
منظور از امر ایمانی و امر تاریخی در این کتاب پرداخت به گذشته ذیل دو ساحت است. در یکی گذشته ذیل ایمان قرار میگیرد، به این معنا که امور مربوط به گذشته در چارچوب اصول ماوراءالطبیعی، مافوق بشری، ذهنی یا متافیزیکی روایت شود، زیرا در قالب ایمان، تبیین وقایع با این مبانی ممکن است. اما وظیفه دانش تاریخ شناخت امر تاریخی است، یعنی نزدیک شدن به شناخت واقعهای که در گذشته رخ داده است و باید آن را در چارچوب زمان و مکان و قواعد فیزیک فهمید و تحلیل کرد. ممکن است تاریخپژوهی بخواهد سیر اندیشههای الهیاتی و ایمانی در طی قرون را مورد بررسی قرار دهد، مانند چگونگی فهم وحی توسط جامعه نخستین اسلام. این مدل از شناخت امکانپذیر است چون تنها فرآیند یک نوع از اندیشه مورد بررسی است اما نمیتوان در دانش تاریخ چگونگی ماهیت یک امر فراتاریخی مثل وحی، فرشته، معراج و… را مورد شناخت و بررسی قرار داد، چون این موضوع وظیفه این دانش نیست و اصلاً ابزار شناخت آن را در اختیار ندارد. این امور باید در تخصصی دیگری مانند فلسفه و یا الهیات تعریف و تحلیل شوند.
به عنوان مثال یک مورخ تنها میتواند پیروزی و یا شکست در جنگهای نخستین اسلامی را به مثابه امری تاریخی ببیند و در روایت، تفسیر یا تبیین چگونگی و چرایی آن فقط علت و یا دلیل زمینی و فیزیکی را وارد کند. مورخ نمیتواند در روایت و تبیین این موضوع امر فراتاریخی مانند حضور و یا عدم حضور فرشتگان در جنگ، یا خواست خدا یا تقدیر را دخیل سازد چون در این صورت پا از تخصص تاریخی فراتر گذاشته و دیگر مقید به چارچوب مبانی معرفتی این رشته نیست.
کل کتاب در تلاش است تا توجه را به این موضوع جلب کند که متاسفانه گاهی به اشتباه از آن به عنوان جداسازی دین از دانش یا تاریخ سکولار یاد و انتقاد میشود در حالی که اصلاً بحث نه این موضوع بلکه بررسی امکانیات یک رشته و معرفت است.
تاریخ سدههای نخست وابسته به امر ایمانی بود، یعنی چه؟
زمانی که از جامعه نخستین اسلامی صحبت میکنیم در واقع در حال بررسی جامعهای بر محور ایمانیم که فهم الهیاتی در ساحت اندیشگی آن فضای بسیاری دارد؛ بنابراین جریانهای ایمانی مانند تفسیر قرآن و حدیث در قرون نخستین و سپس جریانهای کلام و فلسفه سردمدار روایت گذشته میشوند و فهم گذشته در آن چارچوب صورت میگیرد و از آنجایی که این جریانها همه چیز را مبتنی بر اصول الهیاتی و باورهای ایمانی توصیف و روایت میکردند، «تاریخ» (به مثابه رخدادها) نیز مبتنی بر مبانی ایمانی روایت میشد.
عملاً چون متولیان این جریانها به خصوص محدثان و متکلمان در قدرت سیاسی عاملیت داشتند، روایت گذشته را زودتر از مورخان در دست گرفتند و این موضوع باعث شد روایت گذشته در سدههای نخست بیشتر وابسته به ایمان صورت پذیرد. در حالی که در این کتاب نشان داده میشود که در طول این جریانها، همچنان معرفت تاریخی به مثابه معرفتی جدا از معرفت ایمانی وجود داشته و متخصصانی متولیان آن بودند. اگرچه فضایی برای پویایی این جریان تاریخگرا وجود نداشت اما هرگز از بین نرفت و توانست جدا از انواع شناخت ایمانی خود را حفظ کند.
هدف از تاریخنگاری در سدههای نخست چه بود، آیا برای رستگاری میخواندند؟
میتوان این سوال را با توجه به گروهبندی مورخان به دو گروه تاریخگرا و الهیاتگرا پاسخ داد. به بیان دیگر، با توجه به اینکه مورخ، گرایش به چه نوع درکی از رخدادها داشت و در چه راستایی به ثبت گذشته روی میآورد، تاریخورزی او میتوانست در دو مسیر واقع شود: یا در راستای مبانی ایمانی و ذیل اثبات عقاید مذهبی با هدف دستیابی به رستگاری صورت میپذیرفت که در این حالت، معرفت تاریخی همچون ابزاری برای پیروزی در جدل کلامی و فلسفی با دیگر ادیان و مذاهب مورد استفاده و گاهی سوءاستفاده قرار میگرفت مانند آثار ابنهشام و مقدسی.
یا فراخواندن گذشته و ثبت آن کاملاً در راستای یک فن صورت میپذیرفت یعنی تاریخ به مثابه رخدادها و وقایع، از حیث معرفتی مورد توجه بود و به عنوان موضوعی قابل شناخت فراخوانده و روایت میشد مانند اقدامی که در تاریخنگاری بلاذری و مسعودی، ابوعلی مسکویه مشاهده میکنیم.
این نظر را که در قرن دوم هجری فراتر از آگاهی تاریخی، تاریخنگاری به مثابه یک فن و معرفت وجود داشته و به تدریج با پرداختن به فرهنگ و جامعه خود را از شاخههای ایمانی جدا کرده است، چگونه تبیین میکنید؟
در این کتاب، تاریخ «معرفت تاریخی» را مورد توجه قرار دادم تا نشان دهم در قرون ابتدایی، شناخت گذشته تنها از جنس آگاهی آن هم فقط در قالب گزارش یعنی کاری که محدثان یا وقایعنگاران انجام میدادند نبوده بلکه نوعی شناخت عمیقتر و لایهبندی شده جریان داشته و متخصصانی عهدهدار این امر بودند. هرچند که به آن میدانی داده نمیشد تا به صورت رسمی و مجزا از دیگر معارف اعلام وجود کنند.
در واقع، این فن در مسیر تکامل خود اصول و قواعدی را مورد توجه قرار میداد که بتواند از معارف دیگری که به گذشته نگاه داشتند، متفاوت باشد.
در این نوع معرفت تاریخی، جنس شناخت فراتر از آگاهی صرف و در راستای رستگاری اخروی بوده و وقایع در راستای فهم یک فرآیند کلیتر تبیین و یا تفسیر میشدند و از همین رو پرداخت به گذشته دنیوی و زمینی جزئی از اصول این معرفت بود.
دقیقاً به دلیل همین ویژگی است که در طبقهبندی علوم در اندیشه اسلامی که اغلب توسط متألهان و بر محور الهیات شکل گرفته، «تاریخ» به عنوان شاخهای مستقل دارای جایگاه نیست. در واقع، در این نوع طبقهبندی، تعریف علم اساساً بر مبنای امور ایمانی و رستگاری بود و هرآنچه از این معیار فاصله میگرفت دیگر علم به شمار نمیآمد و «تاریخ» به دلیل پرداخت به اموری به اصطلاح «دنیوی» که دارای زمان و مکان بودند، مانند سیر پادشاهی و حکمرانیها یا جریانهای فرهنگی و رخدادهای اجتماعی، دارای جایگاه مستقلی نبود؛ یا خارج از طبقهبندی علوم بود و یا ذیل علوم دینی و الهی شمرده میشد.
در مسیر تاریخپژوهی در حوزه اسلام آغازین چه چالشها و مشکلاتی وجود داشته است؟
چالش اصلی «تاریخ» به مثابه یک معرفت و دانش زنده ماندن در همین بستر فکری بود، بستری که در آن الهیات و ایمان مبنای تعریف علوم قلمداد میشد و به معرفت تاریخی یا همان فن تاریخ به دلیل پرداخت به تمام وجوه گذشته، جایگاه مستقلی اختصاص داده نمیشد. اما به هر طریقی بود این حرفه حتی به آرامی توانست خود را از دیگر شاخههای معرفتی جدا کند و باقی بماند و امروز به عنوان یک رشته دانشگاهی که مهارت و روش خود را داراست، آموزش داده شود.
تاریخنگارانی مانند ابنهشام و ابن اسحاق و… با چه هدفی به تاریخنگاری پرداختهاند؟
در پاسخ به پرسشهای قبلی اشاره کردم که بسته به اینکه مورخ در کدام گروه قرار میگرفت و چه پیشینهای شغلی داشت در مسیر تاریخنگاری به امور متفاوتی توجه و آنان را در روایت و تبیین خود وارد میکرد. به عنوان مثال از آنجایی که ابن اسحاق و ابنهشام بیشتر در گروه محدثان قرار داشتند و از زاویه حدیث یا به اصطلاح «دستگاه فکری حدیث» به تاریخ پیامبر پرداختند، عملاً مبانی ایمانی در تاریخنگاری آنان پررنگتر است. از همین روست که باید آنان را جزء مورخان الهیاتگرا شمرد.
اینکه شش هزار نفر در جنگهای صدر اسلام کشته شدهاند، این شش هزار نفر آیا با سنجههای زمان ما سنجیده میشود یا با سنجههای صدر اسلام؟
پاسخ به این سوال یعنی تحلیل تعداد افراد حاضر در جنگ و یا تعداد کشتهشدگان، بر اساس سنجههای کنونی یا تاریخی دغدغه این کتاب نبود. به بیان دیگر، این موضوع که برخی از گزارشهای آمده در منابع تاریخی فراتر از عقل تاریخیاند و نمیتوان آنان را پذیرفت، در اینجا مورد توجه نیست؛ بلکه این موضوع که در دانش تاریخ امکان پرداخت به امور فراتاریخی و ایمانی به دلیل در اختیار نداشتن ابزار مفهومی کافی وجود ندارد، موضوع اصلی است. زیرا پرداخت به این امور در چارچوب این رشته نیست اموری مانند امداد فرشتگان در جنگهای نخستین و یا شکاف سینه و شستوشوی قلب پیامبر توسط فرشتگان و یا سفر آسمانی پیامبر با براق همان اسب بالدار باید در تخصصی که امور ایمانی را تحلیل و تعریف میکنند، مورد بررسی قرار گیرد.
گسستی که در شناخت ما از تاریخ پیشامدرن رخ داده است، چه اثری در فهم ما از تاریخ گذشته گذاشته است؟
دقیقاً در این کتاب در تلاشم تا نشان دهم که برخلاف آنچه به نظر میرسد تاریخ به مثابه دانش و تخصص از عصر روشنگری مورد توجه قرار نگرفته بل در گذشته دور نیز حاضر بوده و چارچوب و اصول خود را داشته است، اگرچه بنا به دلایل ذکر شده در طبقهبندی علوم جایگاه مستقلی به آن اختصاص داده نشد اما نشانههای حضور و وجود آن در گذشته دور نشاندهنده تاریخمندی این حرفه و جدایی آن از معارف ایمانی است، حرفهای که با وجود همه تنگناها از پس گسستها عبور کرده و خود را به دنیای اکنون رسانده است.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید