1404/3/5 ۱۰:۰۳
به نظر میرسد تفسیری که مکاینتایر از نظریه بحران معرفتشناختی ارائه میدهد، ما را در فهم تحولات فکری تاریخ ایران بسیار کمک میکند.
فضیلتگرای ارسطویی
رضا دستجردی: ۳۱ خردادماه بود که السدیر مکاینتایر فیلسوف نو ارسطویی معاصر درگذشت. این فیلسوف انگلیسی را که در زمره اجتماعگرایان قرار میگیرد، به واسطه مساهمتاش در فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی میشناسند. علیرضا بهشتی که خود، کتاب «بحرانهای معرفتشناختی و روایت داستانی» را از مکاینتایر ترجمه کرده در گفتوگو با ایبنا، به واکاوی اندیشهها و رویکردهای این فیلسوف معاصر پرداخته است.
****
لطفاً مختصری در باب منظومه فکری مکاینتایر بفرمایید.
مکاینتایر به لحاظ غیرفکری هم دچار بحران معرفتشناختی شده بود. ایشان در آغاز که در انگلستان زندگی میکرد، یک اندیشمند مارکسیست بود، بعد به آمریکا مهاجرت کرد و مارکسیسم را مورد نقد قرار داد. البته مثل همه اندیشمندان، از دستنوشتهها و اندیشههای مارکس استفاده میکرد، ولی از مارکسیسم به مثابه ایدئولوژی فاصله میگرفت. بعد هم در دانشگاههای کاتولیک در آمریکا مشغول به تدریس شد. نقش مهم او این است که با ارائه یک شناخت بسیار عمیق و تاریخمند از شکلگیری مدرنیته، مزایا و معایب آن را بازگو کرد و به ما شناخت داد. مکاینتایر یک نوع فضیلتگراست و به اندیشه ارسطویی و آکویناسی بازگشت دارد، ولی این به معنای بازگشت به سنتهای پیش از آن نیست، یعنی ضرورتاً به جریانهای پیشامدرن حرکت نمیکند، با این وجود، با آنچه که بهمثابه پستمدرن نئو نیچهای میشناسیم فاصله دارد. مهم است که شناخت جدیدی از این مهم ارائه میدهد که سنتهای فکری چه هستند، به این معنا که سنتهای فکری متفاوتی در طول تاریخ وجود داشته و دارد، و نگاه خطی که نسبت به تکامل اندیشه بشری که مبنای مدرنیته است را مورد نقد قرار میدهد. البته بعدها، خیلیها هم این نقد را داشتند. ولی به هرحال، آنچه میفهمیم این است که تنوع و تعدد سنتهای فکری را نشان میدهد و اینکه پشتوانه هر سنت فکری، عقلانیت خاص خودش است. حالا در رابطه با اینکه آیا یک نسبیگرایی مطلق وجود دارد، یعنی هر سنت فکری میتواند درست باشد و نمیتوان آن را با دیگری مقایسه کرد، یعنی رابطه قیاسناپذیری وجود دارد، با احتیاط حرف میزند، و میگوید ما نمیتوانیم قیاسناپذیری یا ترجمهناپذیری را رد کنیم، ولی مهم آن است که بههرحال میتوان برخی اندیشههای سنت کاوش اخلاقی رقیب را فهمید. در واقع، اگر طیفی را در نظر بگیریم که یک سر آن، سنتگرایی مطلق و سر دیگر آن، نسبیگرایی مطلق است، مکاینتایر و دیگر جماعتگرایان مثل او، به عنوان نسبیگرایان نسبی به لحاظ معرفتشناختی باید شناخته شوند.
ایشان در حوزه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی نیز صاحبنظر است.
مکاینتایر فیلسوف اخلاق و فیلسوف سیاسی محسوب میشود. البته خودش را محدود به فلسفه تحلیلی نمیکند، همچنانکه تمامی جماعتگرایان اینطور هستند، و برای هرآنچه در فلسفه که به کار آید محدودیتی برای خود قائل نیستند. البته مکاینتایر نسبت به هر یک، نقدهایی را دارد، فلسفه تحلیلی، پدیدارشناختی و … همه اینها را بررسی میکند و دیدگاههای خاص خودش را دارد. مکاینتایر به یک معنا، یک موسس است. وی در زمینه عدالت، بحثهای مفصلی دارد که متأسفانه از سهگانه مهمش، کتاب نخست آن «بحث از فضیلت» به فارسی ترجمه شده و نثر نسبتاً خوبی دارد، و کتاب سوم آن «سه تقریر رقیب در پژوهش اخلاقی» نام دارد، اما کتاب میانی این سهگانه که اهمیت بسیاری هم دارد و میبایست ترجمه شود، تاکنون ترجمه نشده، «عدالت چه کسی و کدامین عقلانیت» نام دارد. آثار او در سراسر جهان به زبانهای مختلف ترجمه شده است و تأثیرگذار بوده و همچنان تأثیرگذار هم هست. این بدان معنا نیست که بخواهیم تمامی افکار او را دربست بپذیریم، ولی برای ما که در رابطه با مدرنیته بایستی موضع خودمان را روشن کنیم و شاید موضع رد کامل یا پذیرش کامل را نخواهیم اتخاذ نماییم خیلی میتواند کمک کند برای اینکه چگونه باید با پدیده مدرنیته و علم مدرن برخورد کرد و چه بخشهایی از آن را میتوانیم بپذیریم و چه بخشهایی را نمیتوانیم قبول کنیم. این را از آن منظر ذکر عنوان میکنم که جامعهای که در آن زندگی میکنیم، مختصات فرهنگی، زمانی و مکانی خاص خودش را دارد.
به آثار مکاینتایر اشاره کردید. مخاطب فارسیزبان چقدر او را میشناسد؟
خیلی کم. بیش از سیسال است که به تدریس اشتغال دارم. معمولاً دو نوع برخورد با مکاینتایر صورت گرفته است و هر دو نوع مواجهه، غیرعلمی بوده است. یکی از این مواجهات، مواجهه کسانی است که چون مکاینتایر منتقد مدرنیته است، میخواهند به کلی او را کنار بگذارند، چون نگران پاسداشت آزادیهای فردی در جامعه هستند. در طرف مقابل، کسانی قرار دارند که به نظر من، شاید کنه تفکرات مکاینتایر را متوجه نشدهاند و باز از او میخواهند برای اثبات باورهای خودشان در مقابله کامل و رد کامل مدرنیته سواستفاده یا بهرهبرداری کنند. چون این دو مواجهه وجود داشته، آنگونه که باید و شاید به او پرداخته نشده و تعجب میکنم که در دورههای دکتری، دانشجویان گویا اولینبار است که چنین نامی را میشنوند. این مایه تأسف است برای شخصیتی که مانند بسیاری از دیگر اندیشمندان، نزدیک به پنجدهه در فرهنگها و کشورهای مختلف تأثیرگذار بوده است ولی در ایران با او اینطور برخورد میشود.
و این احتمالاً یکی از آن دلایلی است که اثری از وی را ترجمه کردید؟
یک دلیل این است و دلیل دیگر آنکه من در چاپ دوم کتاب «بحرانهای معرفتشناختی و روایت داستانی» دو مقاله دیگر به آن اضافه کردم که کاملاً قابل فهم باشد. مقاله اول، شرح آن نظریه است، نظریه دوم یک مورد مطالعاتی، یک کشیش الهیات رهاییبخش آفریقای جنوبی که مکاینتایر از طریق او، نظریه بحران معرفتشناختی که خودش در طول زندگی اجتماعی و فکری با آن مواجه بوده را شرح میدهد. از این جهت، فکر میکنم کتاب در زمانهای منتشر شد که دوره منازعات فکری بین کوهن و پوپر بود و افرادی دیگر در حوزه فلسفه علم هم کار میکردند. به نظر میرسد تفسیری که مکاینتایر از نظریه بحران معرفتشناختی ارائه میدهد، ما را در فهم تحولات فکری تاریخ ایران بسیار کمک میکند. این درک میتواند بسیار برای ما مفید باشد و از تفاسیر افراط و تفریطی نسبت به تحولات فکری و یا از ارائه حکمها یا قضاوتهایی که میتوانند در تفسیر آنچه که در تحولات فکری ایران رخ داده، نجات دهد و به یک تفسیر واقعبینانهتر مجهز کند. این آن چیزی بود که من از ترجمه این کتاب مقصودم بود. در کلاسها و مجامعی هم که بحث را ارائه کردم، به نظرم آمد که مخاطبینم چنین دریافتی دارند.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید