راوی درد جاودانگی بشر / بهاءالدین خرمشاهی

1404/3/5 ۱۰:۰۰

راوی درد جاودانگی بشر / بهاءالدین خرمشاهی

بهاءالدین خرمشاهی:‌ اونامونو بزرگترین فیلسوف و متفکر ثلث سوم قرن نوزدهم به علاوة ثلث اول از قرن بیستم میلادی اسپانیاست و یکی از ایرانیانی که دهه‌ها در پایتخت اسپانیا زیسته و حیات فرهنگی و فضای فکری، سیاسی، اجتماعی و محیط و محافل دانشگاهی آن کشور را ژرفاژرف می‌شناسد

متن سخنرانی استاد بهاءالدین خرمشاهی در شب اونامونو

هشتصد و پنجاه و یکمین شب از سلسله شب‌های مجلۀ بخارا به بزرگداشت میگل د اونامونو، یکی از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین اندیشمندان جهان اسپانیایی‌زبان، اختصاص یافته است. در شب اونامونو سخنرانی‌های ارزشمندی توسط آنتونیو سانچز بندیتو، سفیر اسپانیا در تهران؛ دکتر خوان مانوئل کورچادو، رئیس دانشگاه سالامانکا و بنیاد اونامونو (به‌صورت مجازی)؛ دکتر زکیانی، رئیس دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبان‌های خارجی و استاد گروه فلسفه؛ دکتر رسولی‌پور، استاد فلسفه و رئیس پیشین دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه خوارزمی؛ دکتر باشی‌زاده، مدیر گروه زبان و ادبیات اسپانیایی و علیرضا امیدبخش مدیر گروه زبان و ادبیات انگلیسی و عضو گروه زبان اسپانیایی برگزار خواهد شد. بهاءالدین خرمشاهی پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی و مترجم کتاب «درد جاودانگی» اثر اونامونو نیز برای این شب متنی نوشته که قرار است در این مراسم قرائت شود. این متن به طور اختصاصی در اختیار ایبنا قرار گرفته است.

***

با درود به روحِ جاویدانِ میگِل دِ اونامونو حکیمِ هنرمندِ دانشمندِ نویسنده و شاعر اسپانیا (متولد ۱۸۶۴، درگذشتة ۱۹۳۶ م) و سپاس صمیمانه از استاد علی دهباشی و همکارانشان در نشریه‌های بخارا و سمرقند و مددرسانان به برگزاری شب‌های بخارا که این بار هشتصد و پنجاه و یکمین شب آن با یاری رئیس و جمعی از استادان و همکاران دانشکدة زبان و ادبیات دانشگاه علّامه شادروان محمدحسین طباطبایی برپا می‌گردد و تشکّرِ از دل برخاسته از سخنرانان و همداستانان و یکایک شرکت‌کنندگان فرزانه، عرضه می‌دارد:

اونامونو بزرگترین فیلسوف و متفکر ثلث سوم قرن نوزدهم به علاوة ثلث اول از قرن بیستم میلادی اسپانیاست و یکی از ایرانیانی که دهه‌ها در پایتخت اسپانیا زیسته و حیات فرهنگی و فضای فکری، سیاسی، اجتماعی و محیط و محافل دانشگاهی آن کشور را ژرفاژرف می‌شناسد او را همانند حافظ (خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی) در کشور ما ارزیابی کرده است. این فرزانة فکورِ فرهیخته سالیان سال رئیس و استاد زبانها و ادبیات لاتین و یونانی بوده و در حیات فرهنگی و حتی سیاسی و استبدادستیزی اسپانیا سهم و نقش فراموشی‌ناپذیر دارد. این زبانشناس و ادیب و نویسنده و شاعر بزرگ به ۱۶ زبان تسلط داشته و برای نمونه زبانِ دانمارکی را عمدتاً برای آن آموخته است که بتواند آثار متفکر و متأله معروف دانمارک سورن کی‌یر که‌گور را به زبان اصلی بخواند. او هم مانند اونامونو، اندیشه‌ورِ اگزیستانسیالیستِ دیندار بوده است.

دربارة زندگی فردی، فکری، فرهنگی و فلسفی و ادبی و هنری و سیاسی اونامونو، هم در سخنرانی‌های اونامونوشناسان ایرانی امشب و هم در مقدمه‌های سه اثر از او که از پنجاه سال پیش تاکنون به فارسی ترجمه شده یعنی «درد جاودانگی» و «هابیل و چند داستان دیگر»، هردو ترجمة بهاءالدین خرمشاهی، و نیز در بزرگترین اثر داستانی‌اش به نام «خاله تولا» ترجمة اونامونوشناس فرهیختة ایرانی خانم دکتر نجمة شبیری شناسا و پژوهشگر زبان، ادبیات و فرهنگ اسپانیانی آمده است و بی‌شک سخنرانان امشب (شبیاد اونامونو) نیز به کوشش‌ها و پژوهش‌های آکادمیک ایشان اشاره و بحث کرده‌اند.

*

از مخاطبانِ دانشورِ این محفل بی‌نظیر اجازه می‌خواهم به حدود پنجاه و پنج سال پیش برگردم و شمّه‌ای از آغاز شناختن یا شناخته‌شدن و شناساندن این بزرگمردِ جهان فرهنگ و فرهنگ جهان، در ایران، عرضه بدارم.

تردید ندارم که همة حاضران استاد کامران فانی را می‌شناسند. ایشان در این ایام بیمارند و در منزلشان استراحت می‌کنند. می‌توانم بگویم فرهنگ‌آموزی و مترجم‌پروری جناب ایشان در ۶ دهة اخیرِ تاریخِ فرهنگِ ایرانِ دلبندِ ما سابقه و همتا ندارد. این مرد بزرگ و شیدای فرهنگ ایران و اسلام و جهان، بسیاری از دوستان خود را به زبان‌آموزی (منظورم زبان انگلیسی است) تشویق کرده‌اند و دست‌کم نیم نسلی از مترجمان دهة چهل و پنجاه قرن چهاردهم شمسی را راه انداخته‌اند.

یکی از شیوه‌های اخلاقی فرهنگی ایشان بخشیدن کتاب به مترجمان نوخاسته برای خواندن و بیش از آن برای ترجمه کردن بوده است.

متن انگلیسی دو کتاب «درد جاودانگی» و «عرفان و فلسفه» را ایشان به بنده اهدا فرمودند و از هیچ راهنمایی و تشویق چه در حق من چه در حق همانندانم فروگذار نکرده‌اند.

پنجاه و چهار سال پیش، یعنی سال ۱۳۵۰ شمسی، سفری برایم به تبریز پیش آمد که این سفر را در معیّت مادرم با قطار طی کردیم.

همراهم در این سفر خاطره‌انگیز، فقط یک کتاب بود؛ که هدیة جناب فانی بود و پس از حدود یک سال از اهدا، آن را نخوانده بودم. حال آنکه کاروبار ما در آن سالها کتابخوانی به فارسی و انگلیسی بود. این کتاب «سرشت سوگناک زندگی» شاهکار اونامونو بود که سرانجام با عنوان «درد جاودانگی» منتشر شد و (سرشت سوگناک زندگی) به صورت عنوان فرعی (سوتیتر) یاد شد.

خواندن این اثر بی‌همتا را، در قطار تهران / قزوین ← تبریز شروع کردم و پس از آنکه سی چهل صفحه پیش رفتم، به اهمیت و یگانگی آن پی بردم. پس از رسیدن به تبریز و دیدار با خواهرم و همسرش، به خواندن ادامه دادم و سه روز نشده آن را تمام کردم، و تبی ماوراءالطبیعی و گیج‌کننده وجودم را فرا گرفت. پنج شش سال پیش از آن، با خواندنِ‌کتاب دگرگون‌کنندة «چنین گفت زردشت»، شاهکار نیچه به ترجمة انگلیسی هالینگدال (انتشارات پنگوئین) همین تب را، آن هم به طول یک هفته آزموده بودم. ضمناً در آن زمان هنوز ترجمة عالی دوست دانشورم استاد داریوش آشوری منتشر نشده بود، وگرنه همین ترجمة ایشان را می‌خواندم. بعدها شنیدم استاد فروزانفر هم با خواندن آثار عارف و حکیم بزرگ مسلمان اندلسی، یعنی ابن عربی، در حدود دو هفته گرفتار چنین تبی بوده است. توجیه یا توضیح آن را نمی‌دانم ولی علّت آن حمله و هجوم سیل معنا، یا معنا درد است.

سخن کوتاه کنم. در سال ۱۳۵۲ ش به درخواست شادروان دکتر غلامحسین ساعدی (۱۳۱۴ ۱۳۶۴ ش) که دوست و مشوّق من بود فصل آخر کتاب «درد جاودانگی» را به نام «دن کیشوت در تراژدی کمدی امروز اروپا» که اصلش ۳۰ صفحه بود ترجمه کردم که در شمارة اول نشریة «الفبا» همراه با عکس شکوهمندی از اونامونو چاپ شد و در محافل روشنفکری، فرهنگی و کتاب و نشریه‌ها، بازتاب یافت.

یک دو سال دیگر همة کتاب را از روی ترجمة عالی انگلیسی ترجمه کردم. اونامونو در یادداشتی دوصفحه‌ای، یکی از دو ترجمه را که مبنای اصلی کار من بود صمیمانه تحسین و تأیید کرده است که توضیح بیشترش خواهد آمد. در سال ۱۳۵۴ یا ۱۳۵۵ کل ترجمة فارسی را به انتشارات امیرکبیر که ناشر کتاب ادواری «الفبا» هم بود برای چاپ سپردم که به دلایلی ازجمله پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ و مصادرة آن انتشارات، نشرش پنج شش سال طول کشید و در سال ۱۳۶۰ با چاپی نامناسب و دوست‌نداشتنی و به‌ویژه بدتر از هر چیز با حروف ریز منتشر شد. یک سال بعد به درخواست من و جوانمردی جناب علی علمی مدیر انتشارات البرز، از نو حروفنگاری و به شکلی آبرومند و خوشخوان درآمد.

یک رویداد مهم دیگر این بود که یکی از شخصیت‌های ادبی و احتمالاً دانشگاهی به ترجمة بنده ایراد گرفته بود که چرا با واسطه یعنی از روی ترجمة انگلیسی صورت گرفته، و نه مستقیماً از روی اصل اسپانیایی؟ من به آن دوست نادیده، پیغام فرستادم مگر شما یادداشت کوتاه اونامونو را (= ۲ صفحه) که طبعاً بنده در ترجمه‌ام آورده‌ام ملاحظه نکرده‌اید؟ به نظر من این یادداشت چندان اهمیتی به ترجمة انگلیسی می‌دهد، که هر مترجمی دلش گرم می‌شود و هر ایراد و اعتراض احتمالی منتفی می‌شود. بخشی از آن یادداشت را می‌آورم:

«… در صحت و دقت این ترجمه [ی انگلیسی] همین بس که من و مترجم در خانة من، در شهر باستانی سالامانکا، متن و ترجمه را مقابله و تنقیح کرده‌ایم، و علاوه بر آن متن را نیز در بعضی موارد تصحیح کرده‌ام… بالنتیجه این ترجمة انگلیسی «سرشت سوگناک زندگی» [= درد جاودانگی] از بعضی جهات پیراسته‌تر و درست‌تر از متن اصلی اسپانیایی است، و شاید این حُسن، از دست رفتن بداهت اندیشة اسپانیایی مرا، که گاه فکر می‌کنم ترجمه‌ناپذیر است، جبران کند…»

*

اما یک رویداد بیگ‌بنگی را به اختصار شرح دهم: در حدود ده سال پیش در شهر کتاب خیابان بخارست، به مدیریت آقای اصغر محمدخانی، مجلسی ساده برای گرامیداشت اونامونو برگزار گردید. در آن مجلس با خانم دکتر نجمة شبیری که استاد مسلّم زبان و ادبیات اسپانیایی [و سالها مدیر گروه همین رشته در همین دانشگاه / علامه طباطبایی بودند و سپس سالهاست که مدیریت همین رشته را در دانشگاه تهران عهده‌دار هستند و نیز اونامونوشناس برجسته‌ای به حساب می‌آیند] آشنا شدم. از ایشان نومیدانه پرسیدم که آیا ممکن است ترجمة فارسی مرا با متن اصلی اسپانیایی با همیاری چند نفر از دانشجویان دکتری زبان و ادبیات اسپانیایی مقابله کنند و موارد نادرست یا ناروا را برای من یادداشت کنند؟ ایشان با مهر و خوشرویی فراموشی‌ناپذیری گفتند: حتماً این کار را با همکاری چند تن از استادان و سرپرستی و همکاری خودم انجام می‌دهیم. و شش ماهه انجام دادند و یادداشت‌های فراوانی نوشتند. از ایشان که «خاله تولا» ی اونامونو را هم ترجمه کرده‌اند و استادان همکارشان، سروران دکتر وحید خدادادی، دکتر سعید متین و دکتر خاویر ارناندث (اسپانیایی و مسلّط به هر دو زبان و دکتر در زبان و ادبیات فارسی) از ژرفای قلبم سپاسگزارم. طبعاً و شادمانه ترجمه را ویرایش کردم و اکنون چاپ چهاردهم ویراست سوم «درد جاودانگی» از سوی نشر ناهید به مدیریت آقای مسعود کریمی منتشر شده است.

در پایان پس از تجدید تشکر از همة کسانی که به نحوی از انحا به «درد جاودانگی» خدمت کرده‌اند و در این شب یاد سهم داشته‌اند، از یک رویداد فرخندة دیگر به نیکی یاد می‌کنم. و آن این است که یکی از مترجمان دانا و کوشای معاصر، استاد دکتر صالح حسینی استاد زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه چمران / اهواز و مترجم توانای چندین اثر مهم از ادبیات انگلیسی به فارسی، با احاطة علمی شایانی نقد و نظری با عنوان «درد جاودانگی و ترجمه‌ای پهناور» با تأکید بر نثر فارسی ترجمة این اثر، در مقاله‌ای ۱۳ صفحه‌ای که در پایان ترجمه، به صورت پیوستی ماندگار، از چاپ ششم هفتم به این سو درج شده، نوشته‌اند. مریزاد دستی که انگور چید.

آخرین سخنم دربارة ایشان و چهار استاد همکارِ سرکار خانم دکتر نجمة شبیری عرض می‌کنم: «چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.» با عرض خسته نباشید خدمت دوست فرهنگ‌پرور و فرهنگ‌گسترم جناب استاد علی دهباشی. خداش در همه حال از بلا نگه دارد (حافظ)

منبع: ایبنا

   

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: