پیش‌نشست همایش بین‌المللی «کانت و جهان معاصر» برگزار شد

1403/8/20 ۱۰:۴۳

پیش‌نشست همایش بین‌المللی «کانت و جهان معاصر»  برگزار شد

حسن غفاری: این فرمولِ قضیه ترکیبیِ پیشینی در منطق اشارات ابن‌سینا هست و هیچ‌یک از تکلفات فرضیه‌های کانت را هم ندارد. این یک مطلب قطعی است و بنده با تمام وجود از این مطلب دفاع می‌کنم.

قضیه ترکیبیِ پیشینی، در فلسفه ابن‌سینا هم هست

این فرمولِ قضیه ترکیبیِ پیشینی در منطق اشارات ابن‌سینا هست و هیچ‌یک از تکلفات فرضیه‌های کانت را هم ندارد. این یک مطلب قطعی است و بنده با تمام وجود از این مطلب دفاع می‌کنم.

دومین پیش‌نشست همایش بین‌المللی «کانت و جهان معاصر» به همت انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در تالار اقبال آشتیانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، برگزار شد.

در این نشست حسین غفاری، استاد گروه فلسفهٔ دانشگاه تهران و مدیر انتشارات حکمت، سید محمد رضا بهشتی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران، و سید حمید طالب‌زاده، استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه تهران، به سخنرانی پرداختند و محمدتقی طباطبایی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران هم به عنوان دبیر و هم سخنران در این جلسه حاضر بود.

در ابتدای جلسه محمدتقی طباطبایی با بیان اینکه عنوان این جلسه «کانت و نقد اول» است، گفت: مسئله این است که چرا کانت اهمیت دارد و چرا باید به او بپردازیم. ما سعی کردیم این جلسه، یک جلسه صرف تخصصی نباشد گرچه جز با بحث تخصصی مطلب روشن نمی‌شود.

در ادامه حسین غفاری، استاد گروه فلسفه دانشگاه تهران و مدیر انتشارات حکمت گفت: گروه فلسفه دانشگاه تهران در سیر مباحث خود بیشترین تمرکز و توجه خود را در فلسفه غرب بر روی کانت گذاشته است. بیشترین رساله‌های نوشته شده هم مربوط به کانت است. این توجه به واسطه اهمیتی است که فلسفه کانت دارد. موضوع بحث بنده «ماهیت و امکان قضایای ترکیبیِ پیشینی» است. وقتی به کتاب «تمهیدات» کانت رجوع می‌کنیم، خود او می‌گوید تمام کاری که می‌خواهیم در فلسفه نقادی انجام دهیم این است که بر روی سه موضوع تحقیق کنیم؛ امکان قضایایِ ترکیبی پیشینی در ریاضیات، امکان قضایایِ ترکیبی پیشینی در علوم طبیعی و امکان قضایایِ ترکیبی پیشینی در مابعدالطبیعه. کانت امکانِ قضایایِ ترکیبی پیشینی را نفی می‌کند. البته برای همین امکان نداشتن باید یک دنیا فلسفه گفت.

این پژوهشگر فلسفه با اشاره به فقراتی از کانت، ادامه داد: او می‌گوید: «بر چنین قضایای ترکیبی‌ای یعنی مبادی و اصل‌های توسیعی است که می‌باید نهایتاً تمامی دانشِ پیشینی نظریِ ما بنا گردد. احکام تحلیلی بسیار مهم و ضروری دانش هستند اما تنها جهت حصول و وضوح لازم در مفاهیمی که در عرصه وسیع و مورد اطمینانی از احکام ترکیبی برای رهنمون گشتن به یک دانش اصیل و جدید، مورد نیاز است. در اینجا راز مهمی نهفته است که تنها با گشودن آن پیشرفت نامحدود دانش در حیطه فهم میسر و قابل وثوق و با ارزش خواهد بود». این یک پیش‌درآمدی بود برای اینکه متوجه شویم کانت برای این قضایا چه اهمیتی قائل است.

غفاری ادامه داد: او با تفاخر فراوان در مورد بدیع بودن و اهمیت دستاورد خود اینگونه می‌نویسد: «اگر برای فیلسوفان قدیم تا این زمان حتی در حد طرح مسئله این پرسش مطرح شده بود می‌توانست در مقابل تمامی نظام‌های عقلیِ محض، قدرتمندانه بایستد و آن‌ها را از خود متأثر سازد. و می‌توانست ما را نسبت به بسیاری از این تلاش‌های عبثی که کورکورانه و بدون اینکه بدانند چه باید انجام دهند به عمل آمده است، مصون دارد». کانت می‌خواهد بگوید که اگر حتی این پرسش برای بشر مطرح شده بود این همه وقت ما در رابطه با حداقل متافیزیک تلف نشده بود.

او در مقدمه نقد اول می‌گوید: «اکنون مشکل و مسئله خاص عقل محض در این پرسش فراهم آمده است که احکام ترکیبی پیشینی چگونه ممکن‌اند. اینکه مابعدالطبیعه تا کنون مذبذبانه در حالتی از تردید و تضادِ آرا باقی مانده است بیش از هر چیز مربوط به این واقعیت است که این مسئله و حتی شاید بتوان گفت اصل تمایز میان احکام تحلیلی و ترکیبی تا کنون هرگز مورد توجه قرار نگرفته است. پیشرفت یا سقوط مابعدالطبیعه در گرو ارائه بیانی به عنوان راه‌حل این مسئله است». کانت همچنین در رساله کشف سابقه تاریخی بین قضایا را به صورت امری تمثیلی، بسیار مبهم و اندک تا لاک می‌رساند.

این پژوهشگر فلسفه با بیان اینکه کانت همۀ قضایای عقل بشری را به دو نوعِ آنالیتیک (تحلیلی) و قضایای سنتتیک (ترکیبی) تقسیم می‌کند، گفت: کانت می‌گوید اگر در قضیه‌ای محمول یا عین موضوع بود یا بخشی از آن، این قضیه، تحلیلی است. به طور مثال در جمله «جسم، ممتد است»، ممتد یا محمول در اینجا حداقل بخشی از معنای جسم یا موضوع است. در این نوع قضایا از تحلیلِ خودِ موضوع، محمول استخراج می‌شود و به همین دلیل صدقِ آن ضروری است. در مقابل این قضایا، قضایایی وجود دارد که محمول از نظر ماهیت و مفهوم با موضوع مغایرت دارد. مثالی که خود کانت می‌زند این است که «مجموع زوایای مثلث ۱۸۰ درجه است». کانت می‌گوید در معنای این شکل سه ضلعی که مثلث است این نیست که زوایای آن باید ۱۸۰ درجه باشد. مثلث یعنی شکل سه ضلعی حالا زوایای داخلی این شکل ۱۰۰ درجه، ۱۲۰ درجه، ۱۸۰ درجه باشد. یعنی این محمول داخلِ معنای سه ضلعی بودن نیست.

غفاری ادامه داد: بنابراین ما احتیاج داریم برای اینکه ۱۸۰ درجه بودن را به مثلث نسبت دهیم، بگوییم که چگونه این نسبت را برقرار کردیم. دو راه وجود دارد. یکی اینکه تجربه کنیم و برویم تمام زوایای همه مثلث‌ها را اندازه‌گیری کنیم. این راه، قضیه ترکیبی پسینی یا ماتأخر به ما می‌دهد. این قضایا برای تأسیس علم مفید نیستند. کانت می‌گوید تمام علوم بشری باید دو ویژگی ضرورت و کلیت را دارا باشند. پس قضایای علوم باید ضروری باشد. در فلسفه ما هم گفته می‌شود که علوم برهانی باید مقدماتی ذاتی، ثابت و دائمی داشته باشد.

او افزود: کانت می‌گفت مبادی توسیعی یعنی قضایایی که ما را از این مقدار دانشی که داریم بالاتر ببرد. او می‌گوید در قضایای تجربی می‌شود نسبت را برقرار کرد اما محدود به مشاهده‌ی مشاهده‌کننده است و با آن نمی‌توانیم علم بسازیم. بنابراین منظور از قضیه ترکیبی پیشینی، قضیه‌ای است که اولاً ترکیبی باشد یعنی رابطه موضوع و محمول صرفاً به صورت این‌همانی نباشد. ثانیاً این قضیه ارتباط موضوع و محمول را از طریق تجربه اخذ نکرده باشد. کانت فکر می‌کند که در ریاضیات این کار را انجام داده، در علوم طبیعی هم به همین شکل اما می‌گوید این کار در علوم فلسفی ممکن نیست.

مدیر انتشارات حکمت در ادامه به توضیح دو ادعای کانت پرداخت و گفت: کانت می‌گوید این پرسش که «علوم بشری یا مکتسبه چگونه ممکن است؟» اصلاً در هیچ‌جایی در فلسفه مطرح نشده است. حتی هیوم هم فقط در حد اصل علیت آن را مطرح کرده و به سایر حوزه‌ها نپرداخته است. البته منظور او از فلسفه، فلسفه غرب است. دومین ادعای کانت این است که این مسئله راه‌حلی ندارد و راه‌حل، فقط در فلسفه خود اوست. او می‌گوید برای اینکه ما به این امکان برسیم باید به نظام خاصی در معرفت‌شناسی دست پیدا کنیم. کانت می‌گوید ما یک شهود حسی و یک شهود محض داریم. داده‌های حسی که به صورت پدیدارها با آن شهود محض به هم متصل می‌شوند و به این ترتیب اشیاء تعین پیدا می‌کنند.

غفاری، استاد فلسفه دانشگاه تهران، در ادامه به مقایسه‌ای تطبیقی میان کانت و ابن‌سینا پرداخت و در این رابطه گفت: ابن‌سینا در ابتدای منطق اشارات بحثی می‌کند راجع به اینکه ذاتی و غیر ذاتی به چه معناست. در آن‌جا ابن‌سینا نظری در مقابل منطقیون قدیم دارد. خواجه‌نصیر می‌گوید منطقیون قدیم می‌گفتند که ما نمی‌توانیم ذاتیاتی داشته باشیم که در عین حال که ذاتی هستند قضیه ما توتولوژی نشود. قضیه باید ضرورت داشته باشد و برای اینکه ضرورت داشته باشد باید ذاتی باشد. ذاتی مقوم اگر باشد دیگر علم نیست. چون همانطور که کانت می‌گوید باید توسیعی باشد. ابن‌سینا می‌گوید ما یک نوع لوازمی داریم که این‌ها ذاتی نیستند اما خواصِ ذاتی را دارند. خواجه‌نصیر می‌گوید منطقیون قدیم می‌گویند نمی‌شود چیزی ذاتی نباشد و در عین حال نسبت به موضوع لاینفک باشد. ابن‌سینا می‌گوید که می‌شود. پس دقیقاً صورت مسئله، صورت مسئله چگونگی پیدایش قضیه ترکیبی پیشینی است. تقسیم به حمل اولی و حمل شایع و قضیه تحلیلی و ترکیبی عیناً در فلسفه اسلامی وجود دارد. در اسفار به دقت این بحث مطرح شده است. مسئله دوم پاسخ به این مسئله است.

او ادامه داد: ابن‌سینا می‌گوید ما برخی اوقات اشیاء را به تنهایی در نظر می‌گیریم. در این حالت یا خصوصیات ذاتی آن‌ها را درمی‌یابیم یا نه. آن‌چیزهایی که به تنهایی در نظر می‌گیریم می‌شود ذاتیِ مقوم است. اما او می‌گوید داستان با این مسئله تمام نمی‌شود. ما گاهی اوقات اشیاء را با مقایسه در نظر می‌گیریم. ابن‌سینا می‌گوید حالِ شیء در حالِ مقایسه غیر از حالِ شیء در حالِ انفراد است. او می‌گوید مثلاً عدد ۶ را در نظر بگیرید .۶ به تنهایی عبارت است مثلاً عددی که ۶ واحد دارد و ۶ بار تکرار می‌شود. اما اگر بگوییم ۶ نسبت به ۱۲ چیست؟ می‌گویم ۶ یک‌دوم ۱۲ است. ابن‌سینا می‌گوید این‌ها لوازمی است که برای عدد ۶ در مقایسه پیدا می‌شود نه در تنهایی. او می‌گوید ما در علوم، ذاتیاتِ نسبی را در نظر می‌گیریم. یعنی موضوع را با اشیاء دیگر نسبت‌سنجی می‌کنیم. آن نسب‌سنجی را که به دست آوردیم، مثلاً عدد ۶، با آن معنای نسبی جزو ذاتیاتش است.

این استاد فلسفه در ادامه گفت: با ادبیاتِ کانتی اگر ما ۶ را به تنهایی در نظر بگیریم با قضیه تحلیلی مواجهیم، وقتی ما ۶ را نسبت به ۱۲ در نظر می‌گیریم باز هم قضیه تحلیلی است، یعنی می‌گوییم ۶ نسبت به ۱۲، یک‌دوم است. حالا از این مقایسه خارج می‌شیم. ما در مقایسه به یک حکمی در مورد ۶ رسیدیم که یک‌دوم ۱۲ است. می‌گویم در حالت قیاسی یک ماهیت جدیدی فرض می‌کنیم، یعنی فرض می‌کنیم جز ۶ و ۱۲ یک ششِ نسبت به دوازده هم داریم. یعنی این را هم یک واحد فرض می‌کنیم. می‌گوییم این ۶ نسبت به ۱۲، خاصیتش یک‌دوم است. این تحلیلی است. اما وقتی برمی‌گردیم دوباره ۶ را به تنهایی در نظر می‌گیریم، می‌بینیم یک‌دوم که نسبت به این فهمیدیم توسیعی است. یعنی خارج از ذات عدد ۶ به تنهایی است. بنابراین ما با این مقایسه به احکام جدیدی می‌رسیم که توسیعی است در عین حال ضروری هم هست، یعنی پیشینی است.

او در جمع‌بندی سخنان خود گفت: این فرمولِ قضیه ترکیبیِ پیشینی است که هیچیک از تکلفات فرضیه‌های کانت را ندارد. این یک مطلب قطعی است و بنده با تمام وجود از این مطلب دفاع می‌کنم. بنده این مطالب را به صورت مبسوط نوشته‌ام. بنابراین هم پرسش و هم پاسخ در فلسفه سینایی وجود دارد.

پرداختن به اندیشه‌های کانت گریزناپذیر است

در ادامه این نشست، سید محمد رضا بهشتی، دانشیار گروه فلسفه دانشگاه تهران، به عنوان دومین سخنران با اشاره به اینکه کانت یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان در مغرب زمین است، گفت: پرداختن به اندیشه‌های کانت گریزناپذیر است. از کنار کانت نمی‌شود عبور کرد البته از سوی دیگر در کانت متوقف هم نباید شد. این هم یک امتیاز است که دیگران را در فلسفه خود متوقف نمی‌کند و مجالی می‌دهد تا از این فلسفه فراروی کنند.

او در ادامه با بیان اینکه تمرکز بحث من بر روی استنتاج استعلایی است، گفت: کتابِ نقد اول به چند بخش تقسیم شده است. در یک تقسیم‌بندی کلی کتاب به دو بخش آموزه عناصرِ استعلایی و آموزه روش تقسیم می‌شود. در بخش عناصر استعلایی ما بحث حسیات استعلایی و منطق استعلایی را داریم. در بحث حسیات استعلایی بحث زمان و مکان مطرح می‌شود. در منطق استعلایی دو بحث تحلیل استعلایی و دیالکتیک استعلایی را شرح و بسط می‌دهد. در تحلیل استعلایی دو کار صورت می‌گیرد؛ یکی مفاهیم محض فاهمه و دیگری اصول.

بهشتی افزود: من می‌خواهم بر روی استنتاج استعلایی درنگ کنم؛ این استنتاج چگونه استنتاجی است؟ کانت می‌گوید راه ورود من به مفاهیم محض فاهمه، احکام منطقی‌ای است که سابقه چند هزار ساله دارد. او جدولی دارد که جدول احکام منطقی است و از آن‌جا خود را به جدول مقولات می‌رساند.

سؤال این است که آیا شیوه کار کانت همان شیوه‌ای است که از استنتاج انتظار داشتیم؟ معمولاً استنتاج به این معنا بود که مفهومی را به عنوان مفهوم بنیادین لحاظ کنیم و بعد شروع کنیم مفاهیم دیگر را از این مفهوم متفرع کنیم. وقتی نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که به این معنا استنتاج صورت نگرفته است. البته در ارسطو هم ما با استنتاج به معنای متفرع کردن مفاهیم از دل همدیگر روبرو نبودیم. در تاریخ فلسفه مغرب زمین کسی که خود را متعهد کرد که مفاهیم بنیادین خود را به شکل استنتاج از یکدیگر به دست بیاورد، هگل در کتاب منطق بود.

این استاد فلسفه با طرح این پرسش که «آیا بالکل کاربرد واژه استنتاج در اینجا نابه‌جا است؟ » گفت: واژه deduction در زمان کانت غیر از معنایی که در منطق متداول بود در یک حوزه دیگر هم کاربرد داشت و آن حوزه حقوق بود. حقوق‌دان از موارد یا به تعبیر امروزی از کیسِ حقوقی آغاز می‌کرد و مواردی را که با هم نسبت نزدیک‌تری داشتند کنار هم می‌چید و آن‌ها را ذیل یک نگاه کلی‌تری جای می‌داد. این کلی، کلی‌ای است که از طریق گردهمایی موارد به دست آمده است. به این کار هم deduction می‌گفتند. جالب است که کانت خودش به کار حقوق‌دان اشاره می‌کند. ما باید به deduction در کانت اینگونه بنگریم.

استاد فلسفه دانشگاه تهران در ادامه مطرح کرد: نکته دومی که می‌خواهم بگویم در مورد بخش کانت کتاب کاپلستون است. کتاب تاریخ فلسفه کاپلستون هم در فهم موضوعات و هم در بیان آن یک دست نیست. من بخش کانت آن را نمی‌پسندم. تلاش کاپلستون بیشتر از آن‌که تبیین و توضیح فلسفه کانت باشد، نشان دادن گره‌های کور فلسفه اوست. کاپلستون می‌گوید مگر در فلسفه کانت قرار نبود علیت را غیر از مورد شهودات حسی صورت‌بندی شده زمان و مکان به کار نگیریم پس چرا این مسئله به رابطه نومن و فنومن تسری پیدا کرده است؟ اولین بار یاکوبی این مسئله را مطرح کرده است. به نظر بنده این ادعا در مورد کانت صحیح نیست. علیت یک معنا ندارد. علیت در ساحت علم و فلسفه دو معنای متفاوت دارد. کانت هیچ‌کجا ادعای رابطه علی مابین نومن و فنومن نکرده است. فیلسوفان بزرگ ممکن است اشتباهات بزرگ بکنند. اما بعید است که کانت در قدم اول چنین اشتباهی انجام دهد.

او افزود: مفهوم شیء فی‌نفسه در کانت یک مفهوم حَدّی است. در فلسفه‌هایی که به عنوان یک نظام فلسفی مطرح می‌شوند ما با مفاهیم حدّی روبرو هستیم. ویژگی مفاهیم حدّی این است که در عین حال که ما نیازمند به آن‌ها هستیم، معلوم نیست برای ما شناخت آن‌ها همانطور که هستند مقدور باشد. از یک سمت «شیء فی‌نفسه» و از سوی دیگر «منِ استعلایی» مفاهیم حدّی فلسفه کانت هستند. ویژگی در نظام اندیشیدن این است که ما مفاهیم حدّی پیدا خواهیم کرد. نحوه مواجهه ارسطو با موجود این است که در یک سمت ما با یک توان‌شدِ محض یا هیولای اولی مواجهیم که هیولای اولی از آن جهت که هیولای اولی است به درک ما در نمی‌آید. ما نیاز داریم یک صورتی از آن داشته باشیم که وارد توانایی درک ما شود. در سمتِ دیگر فعلیتِ محض در دایره شناخت ما قرار نمی‌گیرد. در عین حال هر دوی این مفاهیم باید باشند تا این نظام قوام بگیرد. این ویژگی، ویژگیِ نظام‌مند اندیشیدن است. بنابراین در کانت با شیء فی‌نفسه‌ای مواجه شویم که می‌گوید من چاره‌ای ندارم که آن را به عنوان یک مفهوم لحاظ کنم با این حال هیچ چیز درباره این مفهوم نمی‌توانم بگویم.

بهشتی در پایان به سومین نکته خود در این سخنرانی اشاره کرد و گفت: یک مسئله دیگر تقریر مقولات فاهمه است. انگار ما با خانه‌های آماده‌ای در فاهمه روبرو هستیم که این داده‌ها می‌آیند و در آن‌ها ریخته می‌شوند. این نگاه به مقولات موجب می‌شود ما کانت را به درستی متوجه نشویم. مقولات فاهمه را هر بار فاهمه می‌سازد. فاهمه کاملاً فعال است. البته طبق یک قاعده مقولات فاهمه ساخته می‌شوند.

آرمان کانت مابعدالطبیعه به منزله علم است

ایران و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در تالار اقبال آشتیانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، برگزار شد.

سیدحمید طالب‌زاده، استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه تهران به‌عنوان سومین سخنران این جلسه با عنوان «مابعدالطبیعه به منزله علم» بحث خود را ارائه کرد و گفت: آرمان کانت مابعدالطبیعه به منزله علم است. کمااینکه عنوانِ فرعی کتاب تمهیدات «مقدمه‌ای برای هر مابعدالطبیعه‌ای که در آینده به‌عنوان علم عرضه شود» است. کانت دیباچه «نقد عقل محض» را اینگونه آغاز می‌کند: «اینکه آیا بحث و فحص شناخت‌هایی که در حوزه کاری عقل جای دارند در طریقِ مطمئن علم پیش می‌رود یا نه، به آسانی با نظر به ارمغان آن قابل ارزیابی است. زیرا اگر علمی پس از آماده‌سازی‌ها و مقدمه‌چینی‌های بسیار به محض اینکه نزدیک است به هدف برسد از پیش‌روی باز ماند یا برای رسیدن به هدف غالباً ناگزیر شود عقب‌گرد کند و راهی دیگر به سوی هدف، در پیش گیرد یا اگر دست‌اندرکاران مختلف این علم نتوانند در شیوه‌ای که آن‌ها را به هدف مشترک خود می‌رساند هم‌آواز شوند. در این حالت می‌توانیم یقین کنیم که چنین مطالعه‌ای هنوز بسی دور از آستانه طریقِ مطمئن علم است؛ بلکه صرفاً کورکورانه یا کورمال کورمال گام برمی‌دارد. پس این خدمتی است در حق عقل اگر بتوانیم طریق مطمئنی را که عقل می‌تواند در آن سیر کند پیدا کنیم ولو آنکه ناچار شویم بسی چیزها را که پیش از این بی‌تأمل در شمار اهداف پذیرفته بودیم، بی‌ثمر دانسته و به دور افکنیم». جان‌مایه سخن کانت در این‌جا که تمام بیان کانت در عقل محض را در بر می‌گیرد، این است که فلسفه چگونه می‌تواند به طریقِ مطمئن علم گام بگذارد.

طالب‌زاده در ادامه گفت: وقتی صحبت از شناخت‌های حوزه کارِ عقل می‌شود، چنانکه دکتر غفاری گفتند همان علوم برهانی یا علوم نظری است. علوم نظری مشتمل است بر منطق، علم طبیعی، علم ریاضی و فلسفه اولی. علم یا شناختِ عقلی یک سفرِ به سوی حقیقت است. اساساً تمام فعالیت‌های شناختی عقل برای حصول حقیقت است؛ بنابراین مقصد شناختِ عقلی هر چه باشد، شناخت حقیقت در آن حوزه به‌خصوص است. پس ما با یک سفر سر و کار داریم. سفر کردن دو جور است. یک وقت سفری است که مسافر حرکت می‌کند اما راه به سوی مقصد برای او روشن نیست. می‌خواهد به مقصد برسد اما راه برای او روشن نیست. بنابراین وقتی حرکت می‌کند دچار آزمون و خطا می‌شود. می‌داند چه می‌خواهد اما راه را پیدا نمی‌کند. اما مسافری هم داریم که قدم در راه می‌گذارد و از پیش مسیرِ سفر را در اختیار دارد. چنین مسافری در راهِ مطمئن قدم می‌گذارد.

او ادامه داد: کانت از چنین چیزی حرف می‌زند. او می‌گوید علم طریق مطمئنی دارد. این یعنی نقشه سفر از قبل نزد مسافر حاضر است. صحبت از پیشینی در کانت به معنای ادق کلمه این است. یعنی مسیری که نقشه آن مسیر از پیش نزد مسافر حاضر است. این است که کانت می‌گوید در تاریخ چنین چیزی نبوده که مسیر علم از پیش معلوم باشد. یک وقت مسافر، مسافر آفاقی است. یعنی مسافر زمینی است و می‌خواهد از نقطه‌ای به نقطه دیگر برود. وقتی می‌گوییم نقشه در اختیار او قرار دارد یعنی یک نقشه متعین مکانی که در آن فراز و نشیب‌ها نشان داده شده است. بنابراین نقشه جغرافیایی، نقشه متعین است. اما علم سفر جغرافیایی یا سفر آفاقی نیست بلکه علم سفر انفسی است. بنابراین آن نقشه اگر هست، نقشه‌ای تاریخی است. چراکه علم از همان اول که به مقصد نرسیده بلکه به سوی مقصد در حرکت است. مسیر، مسیری است که به نحو زمانی باید طی شود. به همین دلیل کانت می‌گوید طریق مطمئن علم، طریق پیشرفت بی‌پایان است. یعنی زمانی و تاریخی است.

طالب‌زاده با طرح این پرسش که چطور می‌شود نقشه راهِ یک مسیرِ انفسی یعنی یک مسیرِ تاریخی، از پیش نزد عالم حاضر باشد؟، گفت: تا این مطلب را متوجه نشویم کانت را نمی‌فهمیم. کانت می‌گوید در قریب به ۱۵۰ سال اخیر، علم طبیعی با یک انقلاب به مسیر مطئمن علم وارد شد. اما او می‌گوید مابعدالطبیعه وارد این مسیر نشده، چرا این اتفاق افتاده است؟ باید به مابعدالطبیعه کلاسیک نظر کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده و مقصود کانت چیست. مابعدالطبیعه کلاسیک عبارت است از یک سامانه‌ای از مفاهیم انتزاعی. مفاهیم انتزاعی از نسبت‌های وجودی اعیان به دست می‌آیند. یعنی اعیان نسبت‌های وجودی‌ای با هم دارند و فلسفه کلاسیک این نسبت‌ها را انتزاع می‌کند و به این انتزاعات یک سامانه می‌دهد که اسم آن متافیزیک است. این سامانه، سامانه‌ای خودبسنده است. به این سامانه از مفاهیم، سامانه معقولات ثانی فلسفی می‌گویند. یعنی از وجودِ موجود و نحوه وجودِ موجود انتزاع شده‌اند.

او ادامه داد: این سامانه خودکفا اگرچه می‌تواند مقدمتاً بر حس استوار باشد اما حس و دریافت‌های حسی برای چنین سامانه‌ای صرفاً گذرگاه است. وقتی فلسفه به آن سامانه از مفاهیم و معقولات ثانی دست پیدا کرد، دیگر به عنوان یک علم تام بر خودش استوار است. به همین دلیل ابن‌سینا و دیگر فیلسوفان اسلامی به واسطه تقدم و خودبسندگی این علم، به آن ماقبل‌الطبیعه می‌گویند. اما دریافت‌های حسی، امر انضمامی هستند. یعنی حس از طریق ارتباط بی‌واسطه‌ای که دستگاه حسیِ بشر با خارج دارد به نحو انضمامی دریافت می‌کند. پس دریافت‌های حسی انضمامی هستند درحالی که آن سامانه مفاهیم معقولات ثانی، انتزاعی هستند. حالا علم چگونه ممکن می‌شود؟ علم عبارت است از اینکه این دستگاه خودبسنده انتزاعیِ معقولات ثانی بتواند این دریافت‌هایی که از بیرون و با رجوع به طبیعت، یعنی امور انضمامی و دریافت‌های انضمامی، به دست می‌آیند را تبیین کند. تبیین شود یعنی چه؟ یعنی ضرورت و کلیتِ آن احراز شود. تا پشتوانه متافیزیکی و سامانه معقولات ثانی پشتِ دریافت‌های حسی نباشد، توجیه نمی‌شود.

این استاد و پژوهشگر فلسفه در ادامه اظهار کرد: سامانه معقولات ثانی فلسفی که با نظر به نسبت‌های وجودیِ نفس الامری به دست آمده یک محور کلی دارد که تمام آن معقولات ثانی حول این محور مطرح می‌شوند و آن «علّیت» است. تمام علوم برهانی متکی به علّیت هستند. کل نظام متافیزیک، یعنی نظام صدور عالم از واجب‌الوجود تا عالم ماده همه بر اساس ارتباط علّیت استوار است. بنابراین ستونِ خیمه این دستگاه اصل علّیت است. اصل علّیت، یک اصل صددرصد عقلی است. پس در تاریخ متافیزیک با دو چیز سر و کار داریم؛ یک سامانه انتزاعی و یک دریافت‌های انضمامی.

طالب‌زاده ادامه داد: کانت می‌گوید این ستون خیمه یعنی اصل علّیت به وسیله هیوم فرو ریخته است. ما نباید تصور کنیم که هیوم اصل علّیت را در تجربه می‌جسته و بعد آن را پیدا نکرده است. او به سراغ حیث عقلی علّیت رفته است. پس علّیت را از نظر عقلی ویران می‌کند. من کاری به درست و غلط بودن این ماجرا ندارم بلکه داستان را روایت می‌کنم. اگر اصل علیت به نحو عقلی ویران شود یعنی متافیزیک به عنوان سامانه خودبسنده‌ای از معقولات ثانی فلسفی ویران شده است. کانت می‌گوید با هیوم، متافیزیک کلاسیک فرو ریخته است و فرقی میان ارسطو و دکارت در این ماجرا وجود ندارد چون همه این نظام‌ها بر اساس اصل علّیت ساخته شده‌اند.

او افزود: کانت می‌گوید وقتی اصل علّیت فرو ریخت، علم ناممکن می‌شود. یعنی ما دیگر علم تجربی، طبیعی و مابعدالطبیعی نداریم. اگر به ریاضی هم رجوع کنیم و بگوییم ضرورت‌های این علم منطقی است، این توافق ذهن با ذهن است و بحث دیگری است. بنابراین با فروریختن اصل علّیت نظام علم و متافیزیک اساساً از بین می‌رود. او می‌گوید انقلاب دیگری نیاز است که بر اساس آن ما به نقطه‌ای برویم که آن نقطه مجدداً امکانِ احراز علم باشد. آن نقطه کجاست؟ کانت می‌گوید آن نقطه ذات عقل است و باید به ذات عقل برگردیم. اما چگونه برگردیم، مگر کار عقل انتزاع و درک کلیات نیست؟ انقلاب باید در ذاتِ عقل صورت بگیرد. این انقلاب کپرنیکی است که کانت می‌گوید. انقلاب کپرنیکی یعنی عقل دیگر کاشف، به‌دست‌آورنده و تابعِ موجود به ما هو موجود نیست.

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران بیان کرد: انقلاب کپرنیکی یعنی عقل در ذاتِ خودش قانون‌گذارِ هستی است، این غیر از این است که قانون را کشف کند؟ او می‌گوید تا عقل به نحو قانون‌گذار احراز نشود امکانِ هیچ علمی وجود ندارد. این، آن مطلبی است که در تاریخ فلسفه نبوده است. این نبوده که عقل به مثابه قانون‌گذار تلقی شود. قانون‌گذار بودن عقل یعنی همه‌چیز باید به ذاتِ عقل برگردد. ذاتِ عقل به این شکل احراز می‌شود. کانت می‌خواهد بگوید تمام تاریخ فلسفه، تاریخ فرعی بودنِ مفهوم عقل است. تاریخ فلسفه عقل را نفهمیده است بلکه من آن را می‌فهمم. حالا اگر عقل قانون‌گذار شد بنابراین ما با یک سیستم سر و کار داریم. چون قانون‌گذاری سیستماتیک است. پس علم به یک سیستمِ قانون‌گذاریِ پیوسته ارگانیک مبدل می‌شود. این معنای از علم برای اولین بار در تاریخ فلسفه با کانت امکان‌پذیر شد.

طالب‌زاده درباره تعریف کانت از فلسفه، گفت: بنابراین فلسفه عبارت است از قانون‌گذاری سیستماتیک عقل. این می‌شود راهِ مطمئن علمی. حالا عقل از پیش خودش قانون می‌گذارد و قانون می‌گذارد و …، و این قوانین پایان‌ناپذیر است. طبعاً برای چنین قانون‌گذاری‌ای باید از نفس‌الامر اعراض کند. چون نفس‌الامر تابع ما نیست. بنابراین برای چنین انقلابی از نفس‌الامر اعراض می‌کند و می‌گوید ما هیچ راهی به نفس‌الامر نداریم. چون اگر راهی پیدا می‌شد همان اصل علّیت مطرح می‌شد و اصل علّیت توسط هیوم فروپاشید.

او گفت: پس مابعدالطبیعه به منزله علم، سیستمِ بنیادین قانون‌گذارِ ارگانیک سیستماتیک عقل است. کانت به‌طور ابتدایی در «نقادی عقل محض» به بحث حرکت فلسفه در مسیر علم مطمئن رسیدگی می‌کند و می‌گوید این چیزی که من گفتم تمام مطلب نیست و حالا باید نظام فلسفه و متافیزیک بر این اساس که من می‌گویم تأسیس شود. او در جمله آخر نقادی می‌گوید «ای دوستان و خوانندگان که با من همراهید امیدوارم حرف من را بفهمید و با من مشارکت کنید و من امیدوارم تا این قرن پایان پیدا نکرده چنان مابعدالطبیعه‌ای تأسیس شود». او هگل را پیش‌بینی کرد و گفت به زودی کسی پیدا خواهد شد که این نظام را محقق خواهد کرد. جهان بر اساس چیزی که کانت می‌گوید اداره می‌شود و این سیستم مستقر است. علم و متافیزیک این‌گونه کار می‌کند. ما باید سنت خود را در نسبت با سیستم مستقر دوباره به سخن دربیاوریم.

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: