1402/10/11 ۱۴:۵۱
بهتازگی كتاب «مسائل اصلی فلسفه» نوشته الیوت سوبر با ترجمه رضا یعقوبی در نشر كرگدن منتشر شده است. الیوت سوبر (۱۹۴۸) دكترای فلسفه خود را از دانشگاه هاروارد اخذ كرده و اكنون استاد فلسفه دانشگاه مدیسون است.
گزارش نشست كتاب مسائل اصلی فلسفه
غزاله صدر منوچهری: بهتازگی كتاب «مسائل اصلی فلسفه» نوشته الیوت سوبر با ترجمه رضا یعقوبی در نشر كرگدن منتشر شده است. الیوت سوبر (۱۹۴۸) دكترای فلسفه خود را از دانشگاه هاروارد اخذ كرده و اكنون استاد فلسفه دانشگاه مدیسون است. او به فعالیت در حوزه فلسفه زیستشناسی و فلسفه علم برای عموم شهره است و پیشتر، كتاب «فلسفه زیستشناسی» سوبر از مجموعه راهنمای فلسفه بلكول به فارسی ترجمه و در ایران منتشر شده است. سوبر در كتاب «مسائل اصلی فلسفه» همانطور كه از عنوان كتاب برمیآید، به موضوعاتی چون چیستی فلسفه، فلسفه دین، معرفتشناسی، فلسفه ذهن و اخلاق میپردازد. او در این ۳۵ فصل به برخی متون كلاسیك اشاره میكند و میكوشد با این متون وارد گفتوگو شود تا مخاطب را نیز به درگیر شدن با این ایدهها و ارزیابی و بهبود آنها تشویق كند. همچنین سوبر میكوشد ربط و نسبت مسائل سنی یا معاصر فلسفه را با مسائل زندگی روزمره معاصر مطرح كند. این كتاب به شیوه آموزشی نوشته شده و از درسگفتارهای این استاد دانشگاه در مدیسون استخراج شده و سالهاست به نوآموزان فلسفه تدریس میشود. گفتنی است مترجم این كتاب، رضا یعقوبی، دانشآموخته مهندسی برق است و برگردان فارسی مجموعه چهارجلدی «تاریخ فلسفه غرب» آنتونی كنی را در كارنامه خود دارد. نشست نقد و بررسی «مسائل اصلی فلسفه» الیوت سوبر سهشنبه پنجم دی با حضور حسین شیخرضایی، رضا یعقوبی، علیاصغر محمدخانی و با پخش پیام تصویری الیوت سوبر به مناسبت انتشار این كتاب در ایران در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار شد. آنچه میخوانید گزارشی از این نشست است.
فلسفه دین را جای خوبی برای آغاز یافتم / الیوت سوبر
من نوشتن كتاب «مسائل اصلی فلسفه» را در اواخر دهه ۱۹۸۰ آغاز كردم. یعنی پس از آنكه دو كتاب در فلسفه زیستشناسی با عنوانهای «ماهیت انتخاب» و «بازسازی گذشته؟» منتشر كرده بودم. با خودم گفتم شاید فكر بدی نباشد كه درسگفتارهایم را كه سالها در دوره مقدماتی كارشناسی تدریس كردهام به كتاب تبدیل كنم. تا حدی به این دلیل این طرح را انتخاب كردم كه نگران بودم طرح كتاب دیگری به ذهنم نرسد. اگر طرح كتاب جدیدی برای كار روی آن نمیداشتم باید با وقتم چه میكردم؟ مخاطب آن دوره و این كتاب دانشجویانی بودند كه تاكنون هرگز فلسفه نخوانده بودند. نام آن دوره «۱۰۱» بود و هست. در مدیسون دورهای با درجه پایینتر از این در فهرست دورهها وجود ندارد.
در تدریس این دوره فهمیدم كه فلسفه دین جای خوبی برای آغاز است. دانشجویان از قبل افكاری درباره این موضوع دارند و برخی استدلالهای فلسفی له و علیه وجود خدا را شنیدهاند. به علاوه، شروع كردن با موضوعی كه برای دانشجویان هم جذاب بود هم آشنا، شروع كردن دوره با فلسفه دین بستر مناسبی بود برای معرفی ایدههایی از منطق مقدماتی مثل مفهوم اعتبار قیاسی، ایده اینكه جملهها و استدلالها ویژگیای با نام «صورت منطقی» دارند و چند ایده درباره استدلال غیرقیاسی. در زندگی روزانه واژه «ادعا» (استدلال) از خشم و نزاع حكایت میكند؛ در فلسفه یك «ادعا» (استدلال) چیز جذابی است، چیزی است كه دربارهاش بحث میشود، ارزیابی و شاید هم از آن لذت برده میشود.
ایده دیگری كه در تدریس دوره مقدماتیام راهنمای من بود این بود كه دانشجویان باید تشویق شوند كه با آنچه در كتابها میخوانند مخالفت كنند و همچنین با آنچه از مدرس میشنوند مخالفت كنند. مدرسها میتوانند با به كار بردن این رهیافت انتقادی در كار تدریس آن را رواج دهند یعنی با مخالفت با كتابهایی كه تدریس میكنند و نیز با مخالفت با همدیگر. سالها پیش دورهای را به همراه رونالد نامبرز تدریس كردم كه مورخ علم و علاقهمند به رابطه علم و دین بود. نام آن دوره «داروین و داروینگرایی» بود. دانشجویان از اینكه میدیدند من و رونالد باهم مخالفت میكنیم تعجب میكردند! برای آنها آموزنده بود ولی برای ما دو تا سرگرمكننده بود.
بازگشت به فلسفه برای عموم مردم / حسین شیخرضایی
معمولا در همه جای دنیا فلسفه دو چیز را به ذهن مردمان متبادر میكند؛ یكی اینكه زبان سخت و اصطلاحات دشواری دارد و دیگری اینكه حرفها و بحثهای آن به زندگی متعارف ما بیربط است. حال آنكه اگر به منشأ شكلگیری فلسفه برگردیم با تصوری كاملا دیگرگون مواجهیم: فلسفهای در فضای عمومی و برای عموم مردم. سقراط علاوهبراینكه میخواهد چیزهایی درباره اخلاق و واقعیت و مسائلی اینچنینی به مخاطبان خود یاد بدهد، ادعا میكند آنكه فلسفه بلد است، زندگی بهتری میتواند داشته باشد و اساسا این فرم زندگی كردن نوعی سبك زندگی است.
تصور در خصوص فلسفه در طول تاریخ تغییر كرده و از تصور فلسفه به مثابه سبك زندگی به امری دانشگاهی و تخصصی رسیده است. پس ما با دو مفهوم از فلسفه روبهروییم: یكی فلسفه به معنای سبك زندگی و دیگری فلسفه به مثابه بحثی درونگروهی میان عدهای آدمهای متخصص و دانشگاهی. بسیاری از چهرههای بزرگ و نامهای اصلی در طول تاریخ فلسفه فیلسوف حرفهای نبودند و از این راه ارتزاق نمیكردهاند، در سنت ما ابنسینا و در سنت غرب آگوستین، هیوم، لایبنیتس. اینها مشاغل دیگری داشتهاند و ظاهرا اولین فیلسوف بزرگی كه از این راه كسب درآمد میكرده كانت است كه استاد فلسفه در دانشگاه بوده. به بیانی، از حدود سال ۱۸۷۰ میلادی با حرفهای شدن فلسفه روبهروییم: فلسفه رشتهای داخل دانشگاه است و آدمهایی با زبان ویژه درباره موضوعات موردعلاقه خودشان صحبت میكنند كه برای آدم بیرونی هم آن زبان سخت است و هم آن موضوعات بیربط.
این انتقاد بارها مطرح شده است كه فلسفه، بهویژه در سنت تحلیلی، بیش از آنكه به معنای زندگی یا كنشهای ما بپردازد، معطوف به معنای كلمات و مفاهیم و اصطلاحات است. در واكنش به چنین تصوری در دهههای اخیر جنبشی با عنوان فلسفه برای عموم (public philosophy) پا گرفته است كه به نوعی خواستار بازگشت به آن ریشه سقراطی است تا فلسفه پیوندی با زندگی روزمره داشته باشد و برای افرادی كه فیلسوف نیستند حرفی برای گفتن داشته باشد، چه در زبان چه در محتوا.
باید دو اصطلاح دیگر را مرور كنیم تا موقعیت فلسفه برای عموم روشن شود: یكی فلسفه عامهپسند (popular philosophy) و دیگری فلسفه كاربردی (applied philosophy) . اولی آن است كه مثلا فردی كتابی مینویسد تا موضوعی فلسفی یا برههای از تاریخ فلسفه یا فیلسوفی را به عموم مردم معرفی بكند، اما خودش فیلسوف حرفهای نیست و فقط توانایی نویسندگی بسیار خوبی دارد. او میتواند داستان بنویسد، اما داستان او لزوما ارزش فلسفی ندارد. ازسویدیگر، هدف فلسفه كاربردی این است كه دقیقا به موضوعاتی بپردازد كه در عمل گریبانگیر همه ما هستند، مثل گرمایش زمین، آزادی، اعتصاب، همبستگی. اما عامه مردم مخاطب این فیلسوف نیستند. او فیلسوفانی را در نظر دارد كه راجع به مفهومی مبتلابه بحث فنی میكنند. حال فلسفه برای عموم قرار است بین این دو قرار بگیرد؛ یعنی موضوعاتش را مثل فلسفه كاربردی از موضوعات مبتلابه عموم انتخاب بكند و روشش را از علم عامهپسند بگیرد تا بتواند با عموم مردم صحبت كند و استدلالهایش برای مخاطبش مفهوم باشد.
همین سخنان نشان میدهد كه فلسفه برای عموم دو وظیفه دارد: یكی فرمی و دیگری محتوایی. دقیقتر اینكه مباحث را در شكل و قالب و فرم و جاهایی مطرح بكند كه عموم مردم هستند و بتواند با عموم مردم مكالمه و مفاهمه داشته باشد. دیگری اینكه به سراغ مسائلی برود كه مبتلابه ماست و به خیر عمومی برمیگردد و نشان بدهد فلسفه در این موضوعات حرفی دارد و در حل این مناقشات محل تامل است.
ازآنجاكه فلسفه برای عموم میكوشد از قالبهای تازهای استفاده بكند و از فلسفه عامهپسند بیاموزد پادكست (مثل فیلوسوفی بایتز) یا فیلم و برنامه رادیویی و ستون در روزنامه عمومی (مثل ستون ثابت نیویوركتایمز برای فیلسوفان حرفهای)، سخنرانیهای تد، برنامه فلسفه برای كودكان، مشاوره فلسفه در بیمارستان یا فلسفه در كارخانهها همه شكلهای متنوعی از حضور فلسفهاند كه نشان از آن دارند كه فیلسوفان به لحاظ فرم و قالب كوشیدهاند به سمت مردم حركت كنند. افزونبراین، محتوا نیز بناست به زندگی روزمره و مناقشات و معارضههای موجود در جوامع ما مربوط باشد. مثلا راتلج كتابی منتشر كرده است كه فصول آن شامل گرمایش و آلودگی زمین، محیط زیست، عدالت، اعتصاب كردن، انرژی، بحران میانسالی، معلولیت، دگرجنسخواهی، خشونت، بخشش و نیكوكاری، صلحطلبی، بهروزی و انواع و اقسام اینهاست یا پیتر سینگر، فیلسوف نامآشنا در اخلاق، كتابی با عنوان «زندگیای كه میتوانی نجات دهی» نوشته كه به نیكوكاری و بخشایش برمیگردد و به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
یكی از قالبهایی كه در فلسفه برای عموم درباره آن صحبت میشود كتابهای نوشتهشده برای آشنایی فلسفهنخواندهها با فلسفه است؛ یعنی دانشجویان رشتههای دیگر كه باید درس عمومی در فلسفه بگذرانند یا دانشجویان فلسفه كه وارد دانشكده فلسفه شدهاند و پیشازآن چیزی نخواندهاند، مگر كتابهای مدرسهشان. كتاب سوبر نیز از درسگفتار دورهای استخراج شده است كه پیشنیاز فلسفهای ندارد. این كتابها میتواند برای آنها كه اهل فلسفه نیستند نیز مناسب باشد. بنابراین، چنین كتابی سه مخاطب دارد: عموم علاقهمندان، دانشآموزان نوآموز فلسفه، دانشجویان دیگر رشتهها كه میخواهند درسی عمومی در فلسفه بگذرانند.
این نوع خاص از كتابها بخشی از فلسفه برای عموم است، چراكه نگارش و نحوه ترتیب دادن شكل و محتوای آنها با كتابهای استاندارد فلسفه متفاوت است. مثلا در این نوع كتابها به ندرت به سراغ متن اصلی و دستاول یك فیلسوف میروند. سوبر نیز میگوید مخاطب را درگیر متن اصلی نمیكند، چراكه مخاطبی خاص دارد كه علاقه اصلیاش فلسفه نیست. نویسنده چنین كتابی باید بتواند نشان بدهد كه فلسفه در هرآنچه مخاطب به آن علاقه دارد یا در مناقشات كنونی جامعه حرفی دارد. این نوع كتابها باید دو كار را همزمان انجام دهند؛ یكی اینكه قدری فلسفه به مخاطبشان یاد بدهند و دانش او را بالا ببرند. دیگری اینكه نشان بدهند فلسفه در حوزههای مختلف معنادار است و چیزی صرفا مورد علاقه فیلسوفان نیست؛ یعنی قدری دانشجو را به خودشان نزدیك كنند و وعده بدهند كه اصطلاحات و نظریات و مفاهیمی به او میآموزند و به سمت دانشجو حركت كنند و متناسب با مشكلات و دغدغههای او سخن بگوید.
بعضی از همكاران فلسفهخوانده من كه در ایران مدرسند، بهشدت با چنین رویكردی مخالفند و بارها نوشتهاند و گفتهاند كه كلاس فلسفه یعنی از ابتدا دانشجو را در استخر متون كلاسیك و دستاول بیندازی، ولی این استراتژی مخالف تصور این جنبش است. همانطور كه سوبر در مقدمه گفته است، استراتژی این كتابها این است كه به دانشجو و مخاطب بگویند بارقههایی از متون كلاسیك به تو میدهم، تو خودت راجع به اینها فكر كن و توجه كن چقدر در حل مساله به تو كمك میكنند .
یكی از ویژگیهای چنین كتابی این است كه از این طریق میتوانیم به دانشجو جسارت درگیری بدهیم. ولی اینجا فلسفه جنبه ابزاری دارد، فلسفه برای فلسفه نیست. طبعا ازآنرو كه قرار است موضوعات مورد علاقه و مناقشههای روز را پوشش دهند، باید طیف وسیعی از موضوعات در این كتابها باشد. این كتاب الان چهار حوزه اصلی دین و معرفت و ذهن و اخلاق را در بر گرفته است و با دین شروع میكند كه مناقشهبرانگیزتر است و مخاطبان در مدرسه چیزهایی از آن شنیدهاند و مسالهای دارند.
در نوشتن این كتابها فیلسوف پذیرش بیشتری از خود نشان میدهد؛ یعنی نمیخواهد آنكه را قبول ندارد ضربهفنی كند و بیرون بیندازد، مثل فلسفه حرفهای كه به منزله زمین كشتی است و هركسی میكوشد نشان بدهد كه حرف طرف حفرههایی دارد كه اگر در آنها دقیق شوی ساختمان فرو میریزد. نویسنده چنین كتابهایی چنین رویكردی ندارد و میكوشد تكثرگرا و پذیرندهتر باشد.
كتاب «مسائل كلی فلسفه» برای اولینبار در سال ۱۹۹۰ منتشر شده است و به یكی از كتابهای اصلی آموزش فلسفه به تازهواردان به دانشگاه تبدیل شده و تاكنون ویراستهای جدیدی از آن منتشر شده است. مبنای این ترجمه ویراست هشتم (۲۰۲۱) بوده، ولی ویراست نهمی هم در كار است. سوبر بخشی از تغییرات آخرین نسخه را در اختیار مترجم قرار داده كه در این ترجمه وارد شده است. در مقایسه با دیگر كتابهای نوشتهشده برای این مخاطب فكر میكنم این كتاب یكی از بهترینهاست. به نظرم اگر كسی چهار سال لیسانس فلسفه بخواند و اندازه این كتاب دانش و مهارت داشته باشد، دوره بسیار خوبی را گذرانده است. هرچند گفتم كه این كتاب برای دانشجوی سال اول نوشته شده است، در مقایسه با وضع موجود این مقدار برای دانشجوی لیسانس فلسفه پذیرفتنی است.
در ادامه چند ویژگی كتاب را به فهرست در چارچوب فلسفه برای عموم میگذارم و میگویم چرا این كتاب را توصیه میكنم: یك. قرار است اینجا فلسفه حكم ابزار داشته باشد، كتاب هم با همین مقدمه شروع میشود. نویسنده میگوید دانشجویان چیزهایی در مورد خدا و اخلاق و ذهن شنیدهاند و ما سعی میكنیم بگوییم در مفروضاتت تجدیدنظر كن و اینها را دقیق بازسازی كن. از شرح تاریخی و درگیر شدن مستقیم با متن پرهیز میكند، هرچند در مطالعات بیشتر و منابع ارجاع میدهد. بنابراین میگوید مسائلی هست كه میخواهیم بدانیم فلسفه به آنها چه كمكی میكند.
دو. در این كتاب صدای نویسنده را میشنوید. نویسنده فیلسوف است و حرف خودش را میزند. سوبر میگوید به نظر من فلسفه یعنی استدلال و آنچه استدلالی نیست فلسفه نیست. او در مقدمه میگوید فلسفه ارزیابی استدلال و ساخت نظریه است. در ادامه وقتی در مورد تكامل و آفرینشگرایی سخن میگوید، حرفی دارد كه برای عموم میزند.
سه. چهار موضوع انتخابی سوبر تنوع دارد و همانهایی است كه دربارهشان مناقشه هست. هیچ بخشی از این كتاب در مورد متافیزیك نیست، چراكه این بخش بسیار انتزاعی فلسفه است و مباحث آن كمتر به مناقشات روز مربوط است. توجه به آغاز مساله هنری است كه در بسیاری از كتابها دیده نمیشود. معمولا تصور میكنند كه عمیقترین و شریفترین بخش فلسفه متافیزیك است، درحالی كه برای دانشآموز دبیرستان مسائلی مثل خدا و خوب و بد تقلب یا به بیانی مسائل زمینی مهم است و او تصوری از متافیزیك ندارد.
چهار. سوبر به مسائل روز نظیر اخلاق، تكامل و آفرینشگرایی، علمزدگی و مسائل اجتماعی مهم نظیر منگرایی شناختی میپردازد. هنوز در جامعه امریكایی پیرامون این قضیه بحث است كه آیا باید نظریه تكامل تدریس بشود یا نه. همچنین هنوز افرادی در جهان علم را یگانه منبعی میدانند كه میتواند درباره جهان حرف معناداری بزنند و ادعا میكنند كه اگر علم نتواند به سوالی پاسخ بدهد، آن سوال معنا ندارد. حال آنكه سوبر در مخالفت با این ادعا میگوید سوالات معناداری هستند كه علم نمیتواند به آنها پاسخ بدهد.
پنج. سوبر به مخاطب ابزارهایی میدهد كه او را در مناقشات اجتماعی یاری میكند و كمك میكند تا به گفتههای این كتاب محدود نباشد؛ به بیانی دیگر، سوبر دانش تحلیلی مخاطبش را بالا میبرد. مثلا اصل غافلگیری را معرفی میكند و در ادامه بارها در بررسی استدلالهای گوناگون به آن برمیگردد و از آن استفاده میكند، گویا به مخاطب میآموزد چگونه از این جعبه ابزار كمك بگیرد.
ششم. پذیرندگی و گشودگی در این كتاب دیده میشود؛ صدای سوبر در كتاب شنیده میشود، اما او خیلی جاها معتدل برخورد میكند و قصد ندارد حریف را از زمین بیندازد بیرون.
هفتم. نویسنده استدلالها را بسیار دقیق صورتبندی میكند و دقیقا در این جراحی خواننده در مییابد كه با تغییر دادن فلان فرض یا مقدمه یا نپذیرفتن یا تایید كردن آن، میتواند با استدلال مخالفت كند.
هشتم. خیلی بحثها در این كتاب نیست، مثلا در مورد زیبایی و زیباییشناسی، علوم و فلسفه علم، سیاست سخن نمیرود، اما مباحثی مثل منگرایی روانشناختی یا زندگی خوب از دید ارسطو كه عموما در كتابها مطرح نمیشود، اینجا مورد توجه سوبر بوده است.
وقتی روی آوردن به فلسفه حكم مخدر را دارد / رضا یعقوبی
هنگامی كه ترجمه تاریخ فلسفه آنتونی كنی را شروع كردم، منابع در دسترس دانشجویان كاپلستون و برخی كتابهای عامهپسند بودند كه یا خیلی تخصصی بودند و نوآموز را فراری میدادند یا مثل «دنیای سوفی» خیلی ساده بودند و بااینكه جذاب بودند، چندان چیزی به نوآموز یاد نمیدادند. همچنین، منابعی مثل «سیر حكمت در اروپا»ی محمدعلی فروغی یا «كلیات فلسفه» آوروم استرول با ترجمه و تالیف جلالالدین مجتبوی خیلی قدیمی شده بودند و نیاز بود تاریخ فلسفهای باشد كه هم مفصل و آموزشی و روان و مناسب دانشجویان دوره كارشناسی یا نوآموزان فلسفه باشد، هم بتواند فلسفهورزی را یاد بدهد و دانشجو را با خود فلسفه درگیر بكند، نه اینكه صرفا شرح آرا و نظرات فلاسفه مختلف باشد.
فضای سنتی تفكر و فكرورزی یا فلسفهورزی ما فضای متافیزیكزدهای بوده است. انسان در جوامعی كه از نظر سنتی بستهاند، نمیتواند با واقعیت كنار بیاید. چراكه واقعیت به امری صلب و موقعیتی تبدیل شده است كه بهدلیل شرایط انسداد نمیتوان تغییرش داد. انسدادی وجود دارد و برای همین مردم این كشورها بیشتر تفكر را درونی میكنند و فضای فلسفه را به فضایی اشراقی و عرفانی تبدیل میكنند یا از نظر عقلی مشغول مابعدالطبیعههای خیلی غلیظ میشوند مثل دوران باستان كه نور و حكمت و اشراق بوده.
در دوره اسلامی نیز فلسفه ارسطو آمد كه با توجه به اوضاعواحوال آزاد در شرایط آن روزگار یونان باستان تا حدودی توانسته بود با واقعیت نسبت بیابد و به متافیزیك خلاصه نمیشد و به اخلاق و سیاست و تدبیر منزل و موضوعاتی مثل ریاضیات و كیهانشناسی نیز مربوط میشد. حال آنكه وقتی این فلسفه یونانی از طریق ترجمههای مفصل عربی در دوره اسلامی وارد فضای فكری ما شد، جنبش فكریای راه افتاد، در فضای ما یا گرایش یافت كه خیلی عقلی شود و جدا از واقعیت پیش برود، مثلا درباره هیولای اولی و ماده اولیه و ازلی و ابدی بودن جهان بحث بكند یا عرفانی و اشراقی شود و در نهایت، ارتباط وضعیت فكری ما در همان شرایط ماند و پیشرفت خاصی نكرد؛ یعنی با واقعیت انضمامی ارتباطی نگرفت تا اینكه به دوره جدید رسیدیم و فلسفههای جدید وارد شد و با جهان غرب ارتباط گرفتیم و بحث آزادیهای سیاسی و اجتماعی مطرح شد و انقلاب شد. پیش از انقلاب دوره تبلیغات وسیع احزاب كمونیستی بود و فلسفههای ماركسیستی رواج داشتند كه بنیادهای متافیزیكی خاصی داشتند و مادیگرا بودند. اندیشمندان ما كه هنوز فضایشان دینی و سنتی بود تصمیم گرفتند با این فضای مادیگرایانه دربیفتند. قدری هم فضای فكرورزی و تفكر عقلانی تقویت شد، ولی محدود به متافیزیك بود. كتابهای مرحوم مطهری سراسر استدلالهای قوی در رد مادیگرایی است یا در دهههای بعدی روشنفكران دینی شكل گرفتند و هنوز داشتند فلسفه دین و معرفتشناسی دینی و تا حدی عرفان را ترویج میكردند. هرچه جلوتر آمدیم و فكر آزادی اجتماعی و سیاسی و مدنی تقویت شد، فضای فكری ما تجربهگراتر شد و بیشتر سعی كرد با علم و واقعیت انضمامی و بیرونی ارتباط بگیرد. این سرنوشت جوامع دیگری هم بوده است.
وقتی جوامع برخوردار از آزادی سیاسی و مدنی را مرور میكنید، این امر را ملاحظه میكنید. مثلا شاید برایتان سوال پیش آید كه چرا در انگلستان اینهمه تجربهگرایی قوی بوده است، ولی فلسفه قارهای عقلگراست. چرا فلسفه در امریكا پراگماتیسم را پدید آورده و فلسفههای شرقی به متافیزیك علاقه دارند. در دوره باستان دموكراسی یونان یا جمهوری روم باستان به همین ترتیب. هرچه اندیشمندان یا مردم بتوانند بیشتر با واقعیت ارتباط برقرار كنند و ارتباطشان با واقعیت ناشی از تاثیرگذاریشان باشد، فكر و فلسفهشان بیشتر به موقعیتهای عینی مرتبط میشده است.
ما امریكا را كشوری میشناسیم كه براساس آزادیها شكل گرفته است و وقتی فلسفه امریكایی وارد كار میشود و گل میكند كه فلسفهای است با دغدغه موقعیت، پراگماتیستها میگویند ما باید بافتار را در نظر بگیریم و به این بپردازیم كه وسایل ما چگونه به هدفمان منتهی میشوند یا چگونه این هدف از آن وسایل نتیجه میشود. به بیان دیویی پراگماتیستها ابزارانگارند؛ یعنی موقعیتمند و در پی حل مسالهاند.
فضای فكری ما هم در حال حركت به همین سمت است. بعد از انقلاب تاكنون فلسفههای تحلیلی، فلسفههای تحلیل زبانی، ویتگنشتاین یا فلسفههایی كه حالت حل مساله دارند، بیشتر مورد استقبال واقع شدهاند. ویتگنشتاین در فضای فكری ما در حال جاافتادن است، حالآنكه بر آن است كه فلسفه رها كردن عقل از افسون زبان است. این فلسفه معروف است به اینكه متافیزیك را جادوی زبان یا توهمهایی میداند كه بازیهای زبانی برای ما ایجاد میكنند. این امر هم سطحی جهانی دارد، هم سطح اجتماعی مخصوص به خودمان را كه ما را به خواندن آنها سوق میدهد. دهه هفتاد مردم فلسفه دین میخوانند و شرح مثنوی گوش میكنند و كتابهای عرفانی میخوانند. كتابی كه بهتازگی ترجمه شده است، با این فضای فكری همراهی دارد و مخاطب را وارد خود مسائل و موقعیتها میكند و با مسائلی روبهرو میشوید كه در طول روز با آنها سروكار دارید. مثلا چیزی مثل مساله تراموا و مسائل متعاقب آن یا مساله وجود خدا. مخاطب میتواند مسائل این كتاب را با مسائل روزمره خود ارتباط دهد.
اینكه فرد فلسفهای میخواند كه با موقعیتهای زندگی روزانه ارتباط برقرار كند یا فلسفهای بسیار درونی را دنبال كند، اهمیت فراوانی دارد، چراكه در جوامع انسدادی روی آوردن به فلسفه و حتی گاهی روی آوردن به علم بیشتر حكم مخدر را دارد و از آن روست كه شخص میخواهد از محیط اطرافش غافل شود. فلسفهای كه شخص در جامعه بسته (بدون راه تغییر) دنبال میكند با فلسفهای كه در جامعهای دموكراتیك دنبال میكند (كه شخص در آن میتواند چیزهایی را تغییر بدهد) خیلی متفاوت است.
باور من بر این است كه ما اكنون فلسفه را باید با نگاه تمدنی ببینیم و توجه كنیم كه فلسفه به رشد تمدن چه كمكی میكند. از دوره باستان هم همینطور بوده است. علوم زیادی از دل فلسفه بیرون آمدهاند و از آن جدا شدهاند، چنانكه برخی فلسفه را مادر علوم یا ملكه علوم و برخی دیگر قابله علوم یا خدمتگزار علوم مینامند، اما ما زمانی میتوانیم طوری با فلسفه برخورد كنیم تا به درد جامعه بخورد كه با نگاه پیشرفت تمدن به آن بنگریم.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید