سانتیمانتالیسم از دیروز تا امروز / علیرضا كریمی صارمی

1402/10/9 ۰۹:۰۱

سانتیمانتالیسم از دیروز تا امروز / علیرضا كریمی صارمی

احساس از ازل ریشه در جان انسان‌ها داشته و دارد. از۳۰۰هزار سال پیش كه انسان نئاندرتال آتش را شناخت و آن را حیات‌بخش دانست و از ۱۰۵هزار سال پیش زمانی كه دستانش را با احساس بر دیواره غار استاتواس در شمال اسپانیا كشید و با تمام وجود امنیت را در آن حس كرد و تا انقلابی ناآشكار در دوره پارینه‌سنگی كه آفرینش هنردر اروپا رخ داد، همه نشانگر احساسی قدرتمند در وجود انسان است.

اندیشیدن با احساسات

احساس از ازل ریشه در جان انسان‌ها داشته و دارد. از۳۰۰هزار سال پیش كه انسان نئاندرتال آتش را شناخت و آن را حیات‌بخش دانست و از ۱۰۵هزار سال پیش زمانی كه دستانش را با احساس بر دیواره غار استاتواس(1) (Estatuas) در شمال اسپانیا كشید و با تمام وجود امنیت را در آن حس كرد و تا انقلابی ناآشكار در دوره پارینه‌سنگی كه آفرینش هنردر اروپا رخ داد، همه نشانگر احساسی قدرتمند در وجود انسان است.

احساس، موضوعی كاملا آشنا و ملموس برای همه ما انسان‌ها است زیرا انسان‌ها و حتی حیوانات، زمینه‌های مختلف احساسی را در خود دارند. البته آنچه در روش همگانی با عنوان احساس خوب یا بد از آن تعبیر می‌شود با آنچه در علم روان‌شناسی با عنوان احساس از آن یاد می‌شود، متفاوت است. احساس در روان‌شناسی، اثری است از یك محرك داخلی یا خارجی كه از ‌گیرنده‌های حسی تا سیستم اعصاب مركزی پیش می‌رود و ارزش شناختی خاصی ندارد و اساس آن كاملا فیزیولوژیك (2) است.

می‌توان ادعا كرد، همین احساس است كه باعث تعبیر و تفسیر انسان و نوع حیوان از محیط درون و بیرون خود می‌شود كه نهایت آن به ادراك می‌انجامد. همان‌گونه كه اشاره شد احساس، اثر یك محرك است كه توسط مكانیزمی به اعصاب مركزی انتقال می‌یابد. (3)

احساس نزد داروین

موضوع عاطفه و تكامل احساسات در انسان و حیوانات، در رساله كلاسیك داروین، در سال ۱۸۷۲ ارایه شد. داروین به دنبال آن بود كه نظریه انتخاب طبیعی خود را فراتر از تكامل ساختارهای فیزیكی به حوزه ذهن و رفتار بسط دهد و بررسی كند كه چگونه احساسات نیز ممكن است به تكامل رسیده باشد. برای استدلال او، این واقعیت مهم بود كه برخی از احساسات به یك شكل در مردم سراسر جهان بیان می‌شوند، از جمله در مناطق دورافتاده كه مردمان آن تماس كمتری با دنیای بیرون داشته‌اند، برای بیان احساسات عاطفی، یادگیری و انتقال فرهنگ خویش با مشكل ارتباطی روبه‌رو بوده‌اند. این نظریه به او نشان داد كه باید یك مولفه موروثی قوی برای احساسات در افراد وجود داشته باشد. همچنین مشاهدات او بسیار حائزاهمیت بود زیرا نشان می‌داد كه بروز برخی از احساسات در میان گونه‌های مختلف، به ویژه گونه‌های نزدیك به هم به شكلی مشابه ابراز شده است كه نشانگر این واقعیت است كه احساسات از نظر فیلوژنتیكی (4) حفظ می‌شوند. (5)

احساس سرچشمه هنر

اما در این فراز و فرود تاریخی تا به امروز احساسات در زمینه‌های مختلف زندگی انسان، زمینه‌ساز تغییراتی شگرف در خط سیر زندگانی آدمیان بوده است. گاه در رفتارهای اجتماعی، گاه در قالب شعر و داستان و همچنین در قالب هنرهای تجسمی، سینما و تئاترو... به گونه‌ای كه می‌توان احساس را جزو جدایی‌ناپذیر رفتارهای اجتماعی، هنر و ادبیات دانست. «زیرا می‌توان گفت كه احساس، مبدا و سرچشمه هنر است، پس هر تغییری كه در آن حاصل می‌شود، مسلما آثار مستقیم بر روح محصول خود [هنرمند] یعنی اثر هنری باقی خواهد گذاشت (6).»

باید درنظر داشت كه احساس و احساسگرایی در جانِ وجود فرهنگ، ادب و هنر ایرانی نیز تا به امروز طنین‌انداز بوده است. در لغت‌نامه دهخدا احساس یا به زبان پارسی سِهش این‌گونه معنا شده است: «درك چیزی است با یكی از حواس. اگر احساس با حس ظاهری باشد آن را مشاهدات گویند و اگر با حس باطن باشد وجدانیات.»

شفیعی كدكنی می‌گوید: «احساس در ادبیات، حالت و اعجابی است كه شاعر یا نویسنده از رویداد حادثه‌ای در خویش احساس می‌كند و از خواننده یا شنونده می‌خواهد كه با وی در این احساس شركت داشته باشد. نكته مهم این است كه هنرمند، نمی‌تواند احساس و حالت عاطفی را به مخاطب خویش منتقل كند، بی‌آن‌كه خود آن حالت را در جان خویش تجربه كرده باشد(7).»

ابوالمجد مجدود بن آدم متخلص به سنایی (8) در طبع استغنای خویش سروده است:

خدایست در هر عنایی معینم

خدایست در هر بلایی ملاذم

شب و روز غرقه در احساس اویم

كه تاجیست احسان او بر چكادم

احساس و اندیشه

اولین‌بار واژه «احساس» در زبان انگلیسی در دهه۱۷۴۰م به صورت چاپی ظاهر شده و از آن پس واژه احساسات شروع به ایفای نقشی مهم در ادبیات نموده است.

لویی بِرِدوُلد (9) گفته است، «نمایشنامه و داستان كشف كرد كه مهرورزی به بهترین وجه می‌تواند قلب را نرم كند و اشك‌هایی را كه نشانه‌ انسانیت است، جاری كند.»(10)

همان‌گونه كه اشاره شد یكی از مهم‌ترین اهداف و مقصود هر صاحب قلمی به نوعی ایجاد دگرگونی در اندیشه مخاطبان‌شان است، احساس همواره عنصری مطرح و پراهمیت در عرصه‌ ادبیات بوده و همچنان نیز هست. چنانكه كولریج، شاعر و نویسنده انگلیسی، معتقد بود: «اندیشه‌ ژرف فقط در پرتو احساسی ژرف حاصل می‌شود (11).»

اصولا یكی از اهداف پدیدآورندگان آثار ادبی، تحت‌‌تاثیر قرار دادن مخاطب از طریق تحریك احساس اوست. این نكته به‌ویژه درباره مكتب رمانتیسم (12) و آنانی كه در خلق آثار ادبی از واژگان، عبارات، اصطلاحات و تعبیرات پراحساس یا احساس‌برانگیز بهره می‌جویند مصداق دارد. (13) اما بسیار مشاهده می‌شود كه امروزه گاهی برای تحت‌تاثیر قرار دادن بیشتر مخاطبین شاهد گزافه‌گویی و افراط در ترسیم احساس هستیم كه می‌توان به آن سانتیمانتالیسم گفت.

سانتیمانتال

استفاده از واژه سانتیمانتال در فرهنگ عامه ایران بدون آگاهی از معنای درست آن به منظور سُخره گرفتن برخی اشخاص، مورد استفاده قرار می‌گرفته است. در سال‌های گذشته این صفت كلامی، به فرنگ رفته‌ها و تحصیلكرده‌ها داده می‌شد و بدون در نظر گرفتن بار معنایی آن كه همانا احساسات افراطی داشتن است آن را به عنوان واژه‌ای شیك برای پیروان مُد روز... به‌ كار می‌بردند. البته باید توجه داشت كه تعریف واژه سانتیمانتال در فرهنگ معین به معنی دارای ظاهری آراسته و رفتاری همراه با ظرافت، دارای روحیه‌ای ظریف و احساساتی تعریف شده است. شاید این تعریف باعث برداشتی متفاوت از این واژه بوده است.

اما مشكل از آنجا آغاز شد كه انسان با غلو كردن در ارایه واژه‌های احساسی، به دنبال جلب‌توجه و انحراف فكری و احساسی دیگران گام برداشت و احساسات‌گرایی افراطی را وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف و حتی مقاصد شوم خود قرار داد. به‌طور مثال می‌توان از استراتژی آدولف هیتلر در سخنرانی‌ها و تحریك احساسات طرفدارانش نام برد. او با استفاده از جملاتی احساسی مردم را به وجد می‌آورد. به‌طور مثال كلید سخنرانی هیتلر در ۱۵ مارس ۱۹۲۹درمونیخ این جملات بوده است: «اگر مردها بخواهند زندگی كنند، مجبورند دیگران را بكشند.» او تاكید می‌كرد «كشتن مردم اگر به نفع بقای هم‌نوع شما باشد اشكالی ندارد.» «ما همچنین اعتراف می‌كنیم كه هر كسی كه جرات كند مانع ما شود او را تكه تكه خواهیم كرد.» «آلمان چكش و دشمنان ما سندان خواهند بود.» او مردم را به اطاعت از فرمان پیشوا ترغیب می‌كرد كه مردم نیز باید به این اطاعت خود افتخار كنند... (14)

محبوب طبقه متوسط

محمد فروزنده (15) می‌گوید «احساسات‌گری، [سانتیمانتالیسم] در واقع ابراز احساسات و عواطف بیش از حد و اغراق‌‌آمیز منبعث از مواجهه با یك پدیده است. اساسی‌‌ترین آسیب غلبه این پدیده، سرپوش گذاشتن خودآگاهانه و اغلب ناخودآگاهانه بر وجوه دیگر و غیاب عقلانیت لازم در پارادایم علمی است.(16)»

اما با تمام این مطالب، احساسِ عشق و نفرت نیز جایگاه تمام‌عیاری در جسم و روح ما انسان‌ها دارد. گاهی در تعادلی ناپایدار عاشق می‌شویم و گاهی سراسر وجودمان را نفرت فرا می‌گیرد و درنهایت در غباری از ابر احساسی آغشته به عوام‌فریبی در مسیر جاده بن‌بست احساس‌گرایی افراطی یا سانتیمانتالیسم قرار می‌گیریم كه غالبا موجب ناتوانی در ارزیابی عقلانی احساسات می‌گردد، به گونه‌ای كه بر اساس آن استدلالی مبالغه‌آمیز صورت می‌پذیرد.

احساس‌گرایی در درجه اول به عنوان یك پدیده، در طبقه متوسط جامعه توسعه یافت كه مهربانی و بروز احساس به عنوان یك ویژگی شخصیتی مطلوب در آن به شمار می‌رفت. پیدایش سانتیمانتالیسم ادبی از اواسط تا اواخر قرن هجدهم میلادی در انگلستان بوده و در حدود دهه۱۸۲۰به فرهنگ اروپایی مسلط شده است. یكی از نمایندگان برجسته این ژانر، جیمز تامسون (17) اسكاتلندی بود كه مجموعه‌ای از اشعار فصل‌ها را نوشت.

در فرانسه نیز آثار آنتونی پِرِوُست (18) بسیار محبوب بود، خوانندگان مجذوب كتاب‌هایی مانند مانون لسكو (19) و پروفسور انگلیسی (20) شدند. اندكی بعد، فیلسوف و متفكر سوییسی ژان ژاك روسو یكی از رمان‌های اصلی احساسات‌گرایی به نام «ژولی، یا هِلویز جدید» (21) را نوشت. البته ویژگی تمامی این آثار در احساسی بودن و ارجاع اجباری به اخلاق بود.

نویسندگان سانتیمانتال در آن دوره عمدتا از طبقه متوسط جامعه بودند. آنها با گنجاندن لفاظی مذهبی در نوشته‌های خود، غالبا توسط منتقدان سكولار (22) كه رفتاری مردانه داشتند مورد انتقاد شدید قرار می‌گرفتند و باعث می‌شد تا به گونه‌ای تحقیرآمیز و اغلب بدون مطالعه آثار نویسندگان زن اواسط قرن نوزدهم، آثار آنها را مورد نقد كوبنده قرار دهند.

دهه زنانه

فرد لوئیس پتی (23) در سال ۱۹۴۰م در كتاب خود این دوره را به عنوان «دهه پنجاه زنانه» توصیف كرد و از «فانی فرن» (24) به عنوان نویسنده‌ای كه دارای حزن‌انگیزترین اخلاق زنانه آن دوره است نام برد.

هربرت راس براون (25) نویسنده امریكایی با مطالعه در مورد دوران پیش از جنگ جهانی، سانتیمانتالیسم را یك «بیماری» نامید و نویسندگان زن آن دوره را به دلیل عدم پرداختن به آنچه برای او مسائل «واقعی» بود، سرزنش می‌كرد.

نویسندگان سانتیمانتال آن دوره علاوه بر تلاش‌های خود برای پایان دادن به برده‌داری، مسائل جنسیتی را نیز مورد بررسی قرار داده و بی‌عدالتی‌هایی مانند قوانین مالیو ناتوانی‌های قانونی و نگرش‌های فرهنگی تحقیركننده به زنان را آشكار كردند. برای مثال، فانی فرن نویسنده امریكایی از استراتژی‌های مرسوم [غلو در بیان ادبی] برای آشكار كردن نابرابری‌ها در وضعیت زنان در نوشته‌های خود استفاده كرد. او با این واقعیت كه زنان عاقل را می‌توان بدون هیچ دلیلی در دیوانه‌خانه‌ها حبس كرد و درآمد مالی آنها را دراختیار گرفت و فرصت‌های شغلی استثمارگرانه یا ازدواج اجباری را به آنها تحمیل كرد به رشته تحریر درآورد. البته چنین نوشته‌هایی همواره با جلب همدردی خوانندگان زن و تحسین آنها روبه‌رو می‌شد، ولی با این وجود، باز هم زنان بدون هیچ‌گونه واكنشی از شوهران ظالم خود اطاعت می‌كردند. (26)

سانتیمانتالیسم در نقاشی

سانتیمانتالیسم ادبی در نقاشی آن زمان نیز تاثیر گذاشت و در پایان دوره روكوكو (27)، به هنرهای تجسمی رسوخ كرد. هنرمندانی كه در ژانر احساسات‌گرایی كار می‌كردند، از جنبه تاریك طبیعت انسانی دوری نموده و حسادت و طمع، خشم و تمایلات جنسی افراطی را از آثار خود بیرون راندند. به‌طور مثال ژان باپتیست گروز (28) نقاش شناخته‌شده فرانسوی هنرمندی با گرایش سانتیمانتالیسم بود كه آثار او مملو از آموزش و افراط‌گرایی در بیان احساس است. او با این آرزو كه آثارش بتواند تاثیرات اخلاقی مثبتی در جامعه به‌ جای بگذارد همراه با آثار هنری خود توضیحاتی را نیز ارایه می‌نمود. (29)

باید توجه داشت تصویرسازی سانتیمانتالیسم یا احساسات‌گرایی با فمینیسم (30)، راه خود را به دنیای هنر باز كرد، زمانی كه تصویرسازی به هندسه‌های واضح مینیمالیستی و زمینه‌های رنگی خالص انتزاعی پسا نقاشی نزول كرده بود، به وسیله هنر مفهومی از پای درآمد. در حالی كه مدت زمان جنبش الگو و دكوراسیون (31) كوتاه بود، اما بازوی سیاسی هنر فمینیستی برای بالا بردن آرمان خود در احساسات‌گرایی ثابت‌قدم ماند. در این خصوص، چیزی كه سانتیمانتالیسم اواسط قرن نوزدهم را از دوره‌های دیگر متمایز می‌كند، این است كه به‌طور كلی به عنوان جنبشی زنانه شناخته می‌شود. (32)

در ادامه این نگرش، موزه جدید هنرهای معاصر نیویورك در سال ۱۹۴۴م نمایشگاهی تحت عنوان «دختران بد» (33)، را به عنوان سیری بر هنر فمینیستی معاصر برگزار كرد. در این نمایشگاه، عروسك‌های باربی حلق‌آویز شده، نوزادان عقب‌مانده ذهنی كه شامل هزاران مواد مصرفی صورتی رنگ بود را در قالب هنر چیدمانی(34)، به نمایش گذاشت. مطمئنا، بسیاری از هنرمندان در نمایش چیدمانی وُمن هاوس (35) یا در نمایشگاه دختران بد، با همذات‌پنداری با موضوع این نمایشگاه‌ها، احساس می‌كردند كه انگار در خانه خود هستند.(36)

بنابراین شاید بتوان گفت هنرمندان معاصری كه با احساسات‌گرایی سر و كار دارند میراث مستقیم فمینیسم را منعكس می‌كنند.

احساس‌برانگیز یا الهام‌بخش

اما جایگاه سانتیمانتالیسم در هنر چیست؟ آیا اغراق در بروز احساسات و ارایه آن در قالب یك اثر هنری نشان از سانتیمانتالیسم در هنر محسوب می‌شود؟

دكتر ایلانا سیمونز (37) در این رابطه سوالی را مطرح می‌كند. او می‌پرسد: تفاوت بین هنری كه احساس را در شما برمی‌انگیزد و هنری كه به وسیله احساس الهام‌بخش شماست، چیست؟ او می‌گوید به هر حال، تمام هنرها برای برانگیختن یك احساس یا واكنشی به موضوعی احساسی در زندگی ساخته شده‌اند. یك هنرمند فیلم خود را می‌سازد زیرا به موضوعی فكر می‌كند كه برای او ارزش مثبت یا منفی دارد. او می‌خواهد كه شما را تحت‌تاثیر احساسات خود قرار دهد. شاید یكی از تعریف‌های هنر احساسی این باشد كه تجربه‌ای را كه الهام‌بخش احساسات است را با بیانی ساده ارایه كند.

اما دكتر متیو بویلستون (38)، دانشیار دانشگاه باپتیست هیوستن نظری متفاوت دارد؛ او در ۲۰ اكتبر ۲۰۱۷م در مقاله‌ای با عنوان «هنر احساسی چیست و چرا برای شما بد است؟» می‌گوید: به‌طور سنتی، هنر سانتیمانتال هنری است كه بر احساسات، عواطف و غم و اندوه یا دلتنگی، به بهای از دست دادن عقل یا منطق تاكید می‌كند. او می‌گوید هنر سانتیمانتال خودآزارگر است و بازنمایی كامل و واقعی موضوع هنر را از طریق جذابیت‌های اغراق‌آمیز خود به احساسات تحریف می‌كند. او در این مقاله، تعریف سانتیمانتالیسم یا «احساس‌گرایی» را گسترده‌تر می‌كند تا بسیاری از تحریف‌های هنری مرتبط را در بر گیرد. او توضیح می‌دهد كه هنر با خدای خالق ما چه ارتباطی دارد و چرا قدردانی از هنر احساساتی برای شما بد است. او اشاره می‌كند كه هنر سانتیمانتال به هر اثر هنری اطلاق می‌شود كه یكی از عناصر موجود در خود را به قیمت فدا كردن عناصر دیگر منحرف یا بیش از حد روی آن تاكید می‌كند. به عنوان مثال، رمان‌هایی كه بیش از حد بر طرح داستان به‌ازای سبك تاكید می‌كنند، احساساتی هستند و رمان‌هایی كه بیش از حد به سبك داستانی نیز تاكید می‌كنند، به همان اندازه احساساتی هستند.

او اضافه می‌كند اگر فرض كنیم كه خداوند، جهان را به شیوه‌ای كه یك هنرمند اثر هنری خود را خلق می‌كند ساخته است، پس باید فرض كنیم كه هر عنصری از یك اثر هنری با جنبه‌ای از خداوند هنرمند و خالق مطابقت دارد. وقتی به موسیقی گوش می‌دهیم، می‌توانیم این را خیلی واضح ببینیم كه برخی از عناصر موسیقی مانند ملودی، هارمونی، ریتم، لحن و صدا، اجزای سازنده هنر موسیقی هستند و در اصل می‌توان گفت آفریده خداوند بوده و نمایانگر جلوه‌ای از شخصیت خلاق اوست. خداوند ملودی، هارمونی، ریتم، لحن، تُن و تمام عناصر دیگر موسیقی را آفریده است. وقتی روی یك عنصر موسیقی به بهای تمام عناصر دیگر تاكید می‌كنیم، مثلا می‌گوییم ریتم، چندین كار منفی انجام می‌دهیم یعنی كل قطعه موسیقی را تحریف می‌كنیم. اگر انسان خدا گونه است، پس وقتی یك اثر هنری می‌سازد، به آن بخش‌هایی از خودش دسترسی پیدا می‌كند كه تصویری از خالق هنرمند اوست. در غیر این صورت با تاكید بر یك عنصر از عناصر تشكیل‌دهنده یك هنر به بهای نادیده گرفتن دیگر عناصر آن، سویه‌هایی از هنر آفرینشگر بزرگ را كه با شخصیت او مطابقت دارد محدود نموده و مانع از توسعه آن می‌شو، زیرا ما به شكل او ساخته شده‌ایم، اما متاسفانه اجازه می‌دهیم آن خداگونه بودن از طریق استفاده نادرست از احساسات منحرف شود.

سانتیمانتالیسم و زندگی

متیو بویلستون با طرح این سوال كه: چگونه سانتیمانتالیسم در هنر این فرآیند زندگی ما را خراب می‌كند؟ می‌گوید اجازه دهید مثال متفاوتی ارایه نمایم: عشق. عناصر عشق شامل رابطه جنسی، شفقت، ایثار، صبر، مهربانی، دوستی و وفاداری است، اما محدود به آنها نیست. اگر ما بر رابطه تنانه به قیمت تمام عناصر دیگر عشق تاكید كنیم، به سرعت متوجه می‌شویم كه چرا سانتیمانتالیسم تا این حد برای خودمان مضر است. در واقع، فرهنگ عامه از قبل عشق را با تقلیل آن به یكی از عناصر آن، یعنی جنسیت، احساساتی می‌كند. هنگامی كه این بازنمایی احساسی از رابطه تنانه به‌طور خاص برای هدفی ناپسند طراحی شده باشد، آن را هرزه‌نگاری می‌نامیم. او اضافه می‌كند چقدر دلم می‌خواهد برای هنر احساسی سخنی قدرتمند داشته باشیم. اگر خدا عشق است، هر یك از این عناصر عشق با عنصری از شخص خدا مطابقت دارد. اگر شما خدا گونه هستید، با عدم رشد حس صبر، مهربانی، ایثار، دوستی، شفقت و وفاداری در كنار تمایلات خود در ازدواج، هرگز نمی‌توانید به عنوان شخصی خدا گونه در عشق رشد كنید و رشد نخواهید كرد تا توانایی‌های بالقوه خود را برآورده كنید. این مثال با مطالب ذكر شده قبلی متصل است. ریتم از دیرباز با طبیعت ما مرتبط بوده است. بنابراین «احساس‌انگاری» در یك اثر هنری به معنای تمركز غیرواقعی بر یك قطعه از قلمروی است كه هنر پوشش می‌دهد. (39)

در خاتمه باید اذعان داشت كه در عصر حاضر استفاده از واژه سانتیمانتال در فرهنگ هر كشوری متفاوت بوده و متاسفانه معنای درست آن با آنچه از دیروز تا به امروز از آن استفاده می‌شده است بسیار تغییر یافته است زیرا سانتیمانتالیسم با هدف تقدس بخشیدن به عشق و عاشقی و تبدیل آن به یك عشق معنوی ظهور كرد. در ابتدا بر پاك بودن و یگانه بودن تجربه عشق تاكید می‌كرد و بر ارزش‌های انسانی ارج می‌نهاد اما به مرور سانتیمانتالیسم جایگاه قدسی خود را به احساسات‌گرایی افراطی داد و در زمینه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی وهنری و حتی مناسك مذهبی دستخوش ابتذال و از هم گسیختگی بنیادی شد.

عكاس، مدرس دانشگاه علم و صنعت ایران

منابع در دفتر روزنامه موجود است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: