زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه

1402/3/10 ۱۰:۰۸

زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه

مری الن وایت استاد فلسفه بازنشسته گروه فلسفه و ادیان دانشگاه ایالتی كلیولند است. او در این كتاب با همكاری شماری از پژوهشگران فلسفه از میان برگ‌های خاك‌خورده قرون مجموعه‌مقالاتی در خصوص آثار و نظام فكری زنان فیلسوف از زمان سقراط و افلاطون تا دوران معاصر فراهم آورده است. او نقش و نشان زنان فیلسوف را از سنگین سایه‌های مردسالاری بر دانش، آكادمی و دانشگاه بیرون كشیده و با غبارروبی آن راهی به شناخت و به رسمیت شناختن سهم زنان در گام‌های تاریخ فلسفه به پس و پیش ساخته است. 

نقد و بررسی «تاریخ زنان فیلسوف معاصر»

غزاله صدر منوچهری: مری الن وایت  استاد فلسفه بازنشسته گروه فلسفه و ادیان دانشگاه ایالتی كلیولند است. از مقالات پژوهشی او می‌توان به «دوهزار و سیصد سال زنان فیلسوف»، «درباره درس ندادن تاریخ فلسفه»، «دیوتیمای مانتینه» و «هیپاتیای اسكندریه» اشاره كرد. وایت با مجموعه چهارجلدی «تاریخ زنان فیلسوف» (۱۹۸۷) كاری بدیع و تاثیرگذار را به جامعه علمی ارایه داد كه تا امروز در پژوهش‌های معتبر دانشگاهی ۴۳۹ بار به آن ارجاع شده است.  این پژوهشگر فلسفه در این كتاب با همكاری شماری از پژوهشگران فلسفه از میان برگ‌های خاك‌خورده قرون مجموعه‌مقالاتی در خصوص آثار و نظام فكری زنان فیلسوف از زمان سقراط و افلاطون تا دوران معاصر فراهم آورده است. او نقش و نشان زنان فیلسوف را از سنگین سایه‌های مردسالاری بر دانش، آكادمی و دانشگاه بیرون كشیده و با غبارروبی آن راهی به شناخت و به رسمیت شناختن سهم زنان در گام‌های تاریخ فلسفه به پس و پیش ساخته است.  الن وایت در جلد چهارم این مجموعه سیزده فیلسوف زن قرن بیستمی شامل ویكتوریا لیدی ولبی، ‌ای.‌ای. كنستانس جونز، شارلوت پركینز گیلمن، لو سالومه، مری ویتن كالكینز، ال. سوزان استبینگ، ادیت اشتاین، گردا والتر، آین رند، كورنلیا یوحانا دفوخل، هانا آرنت، سیمون دو بووار و سیمون وی را معرفی كرده است.  نشر كرگدن به ‌تازگی این مجلد را با عنوان «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» با ترجمه گروهی از مترجمان فلسفه‌خوانده تحت نظارت و سرپرستی مریم نصراصفهانی منتشر كرده است. به همین مناسبت، جلسه نقد و بررسی این كتاب روز سه‌شنبه دوم خرداد با حضور مصطفی ملكیان، مریم نصراصفهانی و سیده‌زهرا مبلغ در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار شد

******** 

علی‌اصغر محمدخانی: بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم

پیش از این همیشه نسبت زن با تاریخ فلسفه چه از جنبه آرا و نظرگاه‌های فیلسوفان به او، چه از نظر غیاب معنادار زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه در نظرم سوال‌برانگیز بود. از سویی، در تاریخ فلسفه‌های رسمی هیچ نشانی از فلاسفه زن نمی‌دیدم و از سوی دیگر تاریخ فلسفه غرب از ارسطو تا كانت و شوپنهاور پر بود از آرای غریب درباره زنان. حال آنكه شمار فیلسوفان زن در كشورهای غربی از جمله امریكا، آلمان، فرانسه و بریتانیا بسیار بیشتر از سایر جهان بوده است.  ما ایرانیان امروز با برخی از فیلسوفان زن غربی آشناییم و آثارشان نیز كم‌وبیش به فارسی برگردانده شده است. برای نمونه، هانا آرنت، سیمون دوبووار، هلن سیكزو، جودیت باتلر، ژولیا كریستوا و رزا لوكرازامبورگ برای‌مان شناخته‌شده‌اند. همه این موارد این سوال‌ها را پیش روی می‌آورد كه آیا به‌راستی تا پیش از قرن بیستم زنان از عرصه فلسفه غایب بوده‌اند و در آن نقش و حضوری نداشته‌اند؟ اگر نقش و حضوری داشته‌اند و ایده‌هایی پدید آورده و كارهایی را به سرانجام رسانده‌اند، چرا در تاریخ فلسفه اشاره‌ای به آنان نشده است؟ ریشه این كم‌توجهی‌ها چه می‌تواند باشد؟  مری الن وایت با معرفی سیزده زن فیلسوف معاصر در جلد چهارم از مجموعه چهارجلدی درباره زنان فیلسوف این اندیشه در حاشیه مانده را پیش چشم‌ها كشیده است. پژوهش‌ها و كتاب مری الن وایت و همكارانش زمینه‌ای برای فراخوان نام زنان به تاریخ فلسفه شده است. به دنبال این كتاب، رژین پی‌یترا «زنان فیلسوف در یونان و روم باستان» و لیزا وایتنینگ و ربكا باكستون «ملكه‌های فلسفه‌» را نوشته‌اند كه امروز برگردان فارسی هر دو در دسترس است. این دو كتاب افزون بر آنكه نقش زنان در گذشته را بیان می‌كنند، نشانی از توجه بیشتر به زن در فلسفه و به فیلسوفان زنند. چنان‌كه در ایران نیز شاهد آنیم كه در دو سه دهه گذشته حضور زنان در تحصیلات تكمیلی رشته فلسفه در مقایسه با دوران قبل از انقلاب رشدی قابل‌توجه داشته است. امروز باید توجه‌ها را به میراث فكری خارق‌العاده فیلسوفان زن جلب كنیم و نقش آنها را در شكل‌گیری سنت فلسفی یادآور شویم. تاكنون فلسفه مردمحور بوده است، اما اخیرا وضعیت در حال دگرگونی بوده و چه در عرصه تحصیلات تكمیلی، چه از نظر افكار و اندیشه‌های فیلسوفان در كشورهای مختلف، چه در انتشار و معرفی كتاب‌ها با بهبود وضعیت زنان روبرو بوده‌ایم.

مصطفی ملكیان: اینجا اردوی واضح  زنانه- مردانه‌ای در كار نیست

برای نگارش تاریخ فیلسوفان زن چهار انگیزه و كاركرد می‌توان در نظر گرفت. یكی حق‌طلبی و نشان دادن سهم زنان فیلسوف در تاریخ فلسفه غرب و جهان كه انگیزه‌ای ارزشمند و كاركردی مهم است. از این لحاظ این كتاب موفق است، چراكه حداقل نشان داده كه این سیزده زن فیلسوف معاصر قرن بیستمی هم در تحول و تطور فكر فلسفی ما در قرن بیستم، به خصوص در ساحت فلسفه غرب، چه سهمی داشته‌اند. این انگیزه و كاركرد می‌تواند قدری عمیق و پیچیده‌تر شود. این‌بار، سخن این است كه باید به آرای فلسفی زنان نیز مانند بقیه فیلسوفان توجه شود. اینجا دیگر مساله سهم زنان در عرصه فلسفه نیست، بلكه تاثیر آگاهی از آرای این فیلسوفان در تحولات فكری مخاطبان مطرح است. از این لحاظ نیز این كتاب موفق است. اما گاهی بحث انگیزه و كاركرد سوم و چهارمی است كه در این مجال به تفصیل از آن سخن می‌گویم.

امواج   فمینیسم

 جریان یا جنبشی كه از آن به جریان یا جنبش فمینیسم یاد می‌كنیم، در طول تاریخ خودش در غرب سه مرحله را پشت سر گذاشته است. در مرحله اول فمینیست‌ها می‌گفتند در زندگی اجتماعی و سیاسی باید حقوق زنان هم ادا شود و مورد اجحاف و تعدی و تجاوز و ظلم قرار نگیرد. عدالت اقتضا می‌كند كه حقوق زنان هم مانند حقوق مردان ادا شود. البته حقوق مردان در طول تاریخ كمابیش ادا می‌شده است، چراكه تاریخ مردسالار بوده است، ولی الان ما در پی ادای حقوق زنان هستیم. بحث در این مرحله حقوقی، اجتماعی و سیاسی بود.  در مرحله دوم نیز باز مشكل حقوقی، اجتماعی و سیاسی است. با این تفاوت كه حالا صرف حقوق زنان مطرح نیست. بلكه ایده رفع تبعیض جنسیتی در میان است. فمینیست‌های موج دوم بر آن بودند كه جدا از اینكه حق زنان باید ادا شود، زنان حقی برابر با مردان دارند. تقریبا از اوایل قرن بیستم، مخصوصا از پایان جنگ جهانی اول و به خصوص از پایان جنگ جهانی دوم، جریان فمینیستی سومی سر بلند می‌كند كه دیگر از احقاق حقوق زنان یا تساوی حقوق زن و مرد سخن نمی‌گوید، بلكه به لزوم گزارش شدن نحوه نگریستن زنان به جهان تاكید دارد. فمینیست‌های موج سوم برآنند كه تاكنون مردان به جهان نگریسته‌اند و در هنر، فلسفه، علم یا در فن همیشه نگرش‌های مردان مطرح بوده است و حالا باید نگرش‌های زنان نیز گزارش شود. به زبانی، گویا فرآیند فرآورده‌هایی كه دریافت می‌كردیم تاكنون در اذهان و نفوس مردان جریان داشته است و حالا می‌خواهیم بدانیم اگر این فرآیندها در اذهان و نفوس زنان جریان پیدا بكند چه فرآورده‌هایی به دست خواهد داد، وفاق و خلاف این گزارش‌ها به چه صورت است و اگر این گزارش‌ها به سمع و نظر بشریت می‌رسید چه تفاوت‌هایی ایجاد می‌كرد. اینجا دیگر مساله‌ اجتماعی یا حقوق یا سیاسی نیست، بلكه بیشتر معرفت‌شناختی و فلسفی است. تاكنون نگرش مردان جا را برای نگرش زنان تنگ كرده بود و اكنون باید نگرش زنان هم پهلوبه‌پهلوی نگرش مردان طرح شود. طبعا وقتی الن وایت «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» را می‌نویسد باید به این نكته بپردازد.

آیا پرسش‌ها و پاسخ‌های زنانه  داریم؟

اگر بنا بر این باشد كه وقتی زنان به جهان می‌نگرند نگرش دیگری غیر از نگرش مردان به دست دهند، تفاوت‌های زنان و مردان در ناحیه بدن در ناحیه ذهن و روان هم به تفاوت‌های متناظری می‌انجامد. چراكه اگر فقط بدن زن و مرد تفاوت نداشته باشد، ای‌بسا زنان با نگریستن به جهان فرآورده‌های دیگری به دست دهند. اگر فمینیسم در این مرحله سوم بخواهد ادعایی پذیرفتنی داشته باشد، باید این را بپذیریم كه زنان و مردان در قوای ذهنی و روانی هم باهم تفاوت دارند. در غیر این صورت، «تاریخ زنان فیلسوف معاصر» همان كاركرد اول و دوم را دارد و بس. چراكه قرار نیست زنان فرآورده منحصر‌ی به خودشان به دست دهند. حال آنكه اگر این تفاوت را پذیرفتیم، برای«تاریخ زنان فیلسوف معاصر» كاركرد سوم و چهارمی نیز در كار است. یكی اینكه زنان درباره جهان سوالاتی می‌كنند كه مردان نمی‌پرسند (سومی) و دیگری اینكه زنان به سوالات پاسخ‌هایی می‌دهند كه مردان نمی‌توانسته‌اند (چهارمی).

تفاوت كاركرد سوم و چهارم به بحثی در معرفت‌شناسی برمی‌گردد. هر شیء متعلق شناختی/هر پدیده‌ای وجوه متعدد و متفاوتی دارد و ممكن است كسی به وجهی از آن بنگرد و دیگری به وجهی غیر آن. بسته به اینكه به كدام وجه هر پدیده‌ای بنگرید دیدگاه متفاوتی پیدا می‌كنید و فرآورده‌های متفاوتی عرضه می‌كنید. این به مدرك مربوط است. اما مدرِك/عالم/شناسنده نیز می‌تواند نظرگاه‌های متفاوتی داشته باشد. اگر هر شیء متعلق شناختی جنبه‌های متفاوتی داشته باشد (n) و ادراك‌كنندگان نیز بتوانند از نظرگاه‌های متفاوت به آن معلوم بنگرند (m) آن‌گاه (n*m) فرآورده ممكن است. بنابراین، به لحاظ معرفت‌شناختی اگر دو نفر درباره یك پدیده مشخص حرف‌های مختلفی بزنند، احتمال آن هست كه هركدام به ساحتی از آن شی‌ء نگریسته باشند یا هر كدام از نظرگاهی به یك ساحت آن شیء نظر انداخته باشند. بنابراین ابعاد و جنبه‌های متفاوت یك معلوم سوالات را متفاوت می‌كنند و نظرگاه‌های علما و عالمان به آن معلوم موجب جواب‌های متفاوت می‌شوند.  هنگامی كه در خصوص فایده سوم «تاریخ فلسفه زنان» گفتم كه زنان سوالاتی درباره جهان هستی می‌كنند كه مردان نمی‌پرسند، این را در نظر داشتم كه زنان به ابعادی از امور می‌نگرند كه مردان به آن ابعاد نمی‌نگرند و هنگامی كه گفتم ممكن است زنان به سوالات جواب‌هایی متفاوت با جواب‌های مردان بدهند، بدین معنا بود كه مردان از نظرگاه‌هایی می‌نگرند و زنان از نظرگاه‌های دیگری. حال اگر ذهن و روان زنان مثل جسم‌شان با مردان متفاوت باشد، ممكن است هم سوالات‌شان با مردان متفاوت شود هم جواب‌های‌شان. اگر سوال‌های‌شان متفاوت شده است؛ یعنی زنان به ابعادی از یك پدیده می‌نگرند كه مردان به آن ابعاد توجه نمی‌كنند و اگر جواب‌های‌شان به سوالاتی واحد متفاوت بوده است بدین معناست كه نظرگاه ایشان با نظرگاه مردان متفاوت است.  این كاركرد سوم و چهارم زمانی در «تاریخ فلسفه زنان» نشان داده می‌شود كه زنان فیلسوف مورد مداقه قرار گرفته در آن كتاب یا سوال‌های مشترك و مختص داشته‌اند یا جواب‌های مشترك و مختص. یعنی یا سوالاتی بوده كه همه زنان فیلسوف می‌پرسند و فقط زنان فیلسوف می‌پرسند یا جواب‌هایی كه بین زنان فیلسوف مشترك است و فقط زنان فیلسوف چنین جواب‌هایی می‌دهند. بنابراین، هرچند زن و مرد در انسانیت مشتركند و حتما سوالات و جواب‌های مشتركی دارند ولی اگر نطفه فمینیسم در معنای زنانه‌نگری بخواهد منعقد شود، باید به این توجه كنیم كه افزون بر سوالات و جواب‌های مشترك زنان و مردان، سلسله سوالات و جواب‌هایی مشترك میان زنان و مختص به زنان نیز وجود دارد یا نه. در این زمان است كه كاركرد سوم و چهارم پدید می‌آید.

نگاه  فلسفی خاص  زنانه در كتاب  نیست

از این منظر، این كتاب موفق نیست. چراكه اولا تمام فیلسوف‌های زنی كه در این كتاب مطرح شده‌اند به تفاوت‌های ذهنی و روانی زنان و مردان قائل نیستند و بر این باورند كه فقط تفاوت‌های زیستی زنان و مردان درست است و بقیه تفاوت‌ها بعدها از طریق تحولات فرهنگی پدیده آمده است و با تحولات فرهنگی جدید یكی‌بودن زنان و مردان از لحاظ فكری و روانی مشخص می‌شود. پس پیش‌فرض (چه درست چه نادرست) تفاوت زن و مرد در ذهن و روان مقبول این فیلسوفان نیست. به جز این، در سراسر این كتاب رای مشتركی میان زنان فیلسوف زن و مختص به آنها نیست. نه سوالی كه فقط فیلسوفان زن پرسیده باشند و از نظر فیلسوفان مرد دور مانده باشد نه جوابی متفاوت و متخص به فیلسوفان زن و نه مردان فیلسوف. حتی خود ویراستار كتاب اعتراف می‌كند كه فقط در زنان فیثاغوری تفاوتی جدی با مردان فیثاغوری دیده است، هرچند اینان در یك مكتب پروش یافته بوده‌اند. همچنین اضافه می‌كند كه به جز این مورد میان زنان فیلسوف و مردان فیلسوف تفاوتی ندیده است؛ یعنی زنان فیلسوف مشتركا و متخصصا سوالی طرح نكرده‌ یا پاسخی پیش روی ننهاده‌اند كه هیچ مرد فیلسوفی نپرسیده یا آنچنان پاسخ نداده باشد.  البته برخی نویسندگان این كتاب مدعی تفاوت در ذهن و روان زنان و مردان شده‌اند. مثلا از پركینز گیلمن نقل می‌شود كه زنان هرگز به اندازه مردان به عقلانیت بها نمی‌دهند و در عوض مردان نیز به اندازه زنان به احساسات و عواطف بها نمی‌دهند. دیگر اینكه، مردان به استدلال‌های قیاسی اهمیت می‌دهند و زنان به استدلال‌های شهودی یا استقرایی. همچنین، زنان مایل به همكاری‌اند و مردان مایل به تسلط بر رقبا و همگنان خویش. این تفاوت‌ها ذهنی و روانی است. اما نه در آثار گیلمن نه در آثار بقیه فیلسوفان این كتاب هیچ نشانی از این نیست كه زنان بیش از مردان به احساسات و عواطف اهمیت داده باشند. در همین كتاب سوزان استبینگ كه یكی از شاگردان برتراند راسل بوده‌ است، عقلانیتی چنان سخت‌گیرانه و صلب دارد كه در كمتر مردی دیده می‌شود.

بنابراین از این لحاظ این كتاب در انگیزه و كاركرد سوم و چهارم موفق نیست. قصد من اثبات یا رد كردن تفاوت میان ذهن و روان زنان و مردان نیست. بلكه می‌گویم در متن این كتاب چنین چیزی نیست. این فیلسوفان زن نه سوالی مختص پیش كشیده‌اند نه به سوالی جوابی مختص داده‌اند. اختلاف زنان با فیلسوفان مرد مانند اختلافی است كه با فیلسوفان زن دارند و اختلاف میان خود فیلسوفان زن هم مانند اختلاف میان خود فیلسوفان مرد است. به بیان دیگر، نمی‌توان اردوی واضح و متمایزی برای زنان و مردان دید. در میان آرای این زنان فیلسوف آرایی شبیه آرای مردان و آرایی متفاوت با مردان هست. همانطور كه خود این زنان هم گاهی آرای نزدیك به هم دارند و گاهی آرای مخالف هم. بنابراین، آن مرزبندی در این كتاب مستند نیست.

مریم نصراصفهانی: علیه روایت غالب از غیاب زنان در تاریخ فلسفه

تاریخ فلسفه مانند تاریخ همه‌ چیزهای دیگر تاریخ مذكر است. تعداد زنان در این حوزه در جهان و در ایران (به دلایلی مضاعف) كمتر است. هنوز دپارتمان‌های فلسفه ما در مقابل هیات علمی‌های زن خیلی مقاومت می‌كنند. حتی امروز هم، روایت رسمی از تاریخ فلسفه پر است از گفته‌های ضدزن فیلسوفان. در چنین فضایی، مری الن وایت كه خود از نسل اول اساتید فلسفه بوده است و شاید مثل همه ما گمان می‌كرده زنان فیلسوف در قرن بیستم ظاهر شده‌اند، از سر اتفاق متوجه می‌شود فهرست‌هایی از زنان فیلسوف در طول تاریخ وجود دارد و پیگیر می‌شود تا شاید از این رهگذر مقاله‌ای منتشر كند. وایت فراخوانی می‌دهد و نتیجه این می‌شود كه مقاله‌ تبدیل می‌شود به مجموعه‌ای چهارجلدی كه از اولین مجموعه‌های منتشرشده درباره تاریخ فلسفه زنان است و متخصصان مسلط به متون زبان اصلی در آن دست داشته‌اند.  نویسنده در این كتاب به مشكلات عظیمی برمی‌خورد و خودش و تیم همكارش همتی ستودنی داشته‌اند. مثلا او اشاره می‌كند كه دست یافتن به اسنادی درباره هایپاتیا بسیار سخت بوده است. زندگی تراژیك هایپاتیا بسیار معروف است، ولی وایت برای دستیابی به اسنادی درباره این زن مجبور شده به بخش ریاضی كتابخانه برود و از روی اسناد مربوط به پدر و همكلاسی‌ها هایپاتیا را متولد كند. از سوی دیگر، صرفا برای اینكه ویكتوریا لیدی ولبی از خاندان سلطنتی بوده است، حتی نقاشی‌ كودكی‌اش را هم نگه داشته بودند. از این رو، قفسه‌ای پیش روی او بوده و باید با بررسی این حجم از آثار مقاله بنویسد؛ یعنی كارش دشوار بوده است.  زنان با استراتژی‌های متفاوتی با تاریخ فلسفه مواجه شده‌اند. یكی اینكه تاریخ حذف‌شدگان را بنویسیم؛ یعنی تاریخ كسانی را كه با جریان غالب فلسفه همراه نبوده‌اند. دیگر اینكه به سراغ تاریخ فلسفه می‌رویم تا جنبه مغفول‌مانده‌ای را در آن برجسته كنیم، مثلا به سراغ رساله‌ها یا مواضع فكری تاكنون بی‌اهمیت انگاشته ‌شده او. برای نمونه، اشاره به برابری زن و مرد در «جمهوری» برای سده‌های پیاپی موردتوجه نبوده است. درحالی كه این رساله مهم‌ترین و موثرترین رساله در فلسفه سیاسی است، ولی حتی آن مفسران نیز از اشاره افلاطون به برابری زنان و مردان می‌جهیدند. بنابراین، عجیب نیست كه این فیلسوفان زن گم شده‌اند و حالا كسانی با این سختی تاریخ را باستان‌شناسی و بازكاوی كرده‌اند و این شخصیت‌ها را بیرون كشیده‌اند و چنین تاریخی برای‌مان درست كرده‌اند. استراتژی سوم، بازخوانی تاریخ فلسفه به شیوه‌های خیلی مدرن است، مثلا روانكاوی افلاطون یا بیرون كشیدن استعاره‌های درون متون و تحلیل آنها. منتها این كار كلاسیك است و در واقع وایت خواسته به موازات تاریخ فلسفه‌های موجود تاریخ فلسفه‌ای ارایه بدهد كه به مرور جذب تاریخ فلسفه موجود شود، چراكه بسیاری از این افراد بسیار مهمند. در میان این متفكران كسانی هستند كه درباره مالكیت ایده‌شان بحث است یا چون زن بوده‌اند دیده و شنیده نشده‌اند، به خصوص در دوره‌ای كه به زنان مدرك دكترای فلسفه نمی‌دادند.  الن وایت در تالیف و تدوین این مجموعه نخست با زنان فیلسوف فیثاغوری در شش قرن پیش از میلاد مواجه می‌شود. او متوجه می‌شود كه آثاری از این زنان برجای مانده است، اما در حدی بی‌اهمیت انگاشته شده‌اند كه حتی به انگلیسی ترجمه نشده‌اند. وایت به مركز فیثاغورس‌شناسی مراجعه می‌كند و درباره این آثار از اساتید این حوزه می‌پرسد. این اساتید او را مطمئن می‌كنند كه اینها آثار ارزنده‌ای نیستند و فقط حرف‌هایی درباره آشپزخانه‌اند. وایت این قضیه را رها می‌كند، اما بعد دوباره برمی‌گردد و خودش متون را می‌خواند. اینجاست كه متوجه می‌شود گفته اساتید فیثاغورس‌شناسی نادرست بوده و این آثار دست‌كم گرفته شده نامه‌ها، رساله‌های كوتاه فلسفی درمورد همه‌چیزند، البته با رویكردی زنانه. بنابراین، وایت به جمع‌آوری این اسناد علاقه‌مند می‌شود. او قطعاتی از این آثار را ترجمه می‌كند و آثار این زنان را معرفی می‌كند. سقراط در رساله افلاطون اذعان دارد كه مفهوم عشق را از معلمش دیوتیما، كاهن معبد، آموخته است و حرف‌های او را تكرار می‌كند. اما وقتی وایت تحقیق درباره دیوتیما را شروع می‌كند، با گزاره تخیلی بودن این شخصیت مواجه می‌شود. اما این برای وایت جای سوال دارد، چراكه پژوهشگران هیچ‌ یك از شخصیت‌های دیالوگ‌ها را تخیلی ندانسته بودند و فقط برای دیوتیما استثنا قائل شده‌ بودند. او در این زمینه بیشتر تحقیق می‌كند و متوجه می‌شود كه مفسران افلاطونی با این استدلال كه تصور زنی تا این اندازه حكیم احمقانه است، دیوتیما را تخیلی دانسته‌اند! در ادامه هم این فرض به ‌قدری تكرار شده كه واقعی تصورش كرده‌اند.  وایت در جلد دوم این مجموعه به سراغ قرون‌ وسطی می‌رود. قرون ‌وسطی در تاریخ مطالعات زنان ویژگی منحصربه‌فردی دارد و آن صومعه‌هایی است كه راهبه‌های‌شان می‌توانستند باسواد شوند و به حكمت دسترسی داشته باشند. در همین دوره، فیلسوفانی بوده‌اند كه زمینه كاری‌شان بیشتر الهیات بوده و نسبتا شبیه همان‌ راهبه‌ها می‌اندیشیدند. در دوره مدرن متقدم نیز فیلسوف‌هایی از تاریخ حذف شده‌اند. برای نمونه فیلسوفی كه روی دكارت تاثیر زیادی گذاشته است یا فیلسوف دیگری كه لایب‌نیتس به قدری از او متاثر بوده كه كلمه مناد را از او گرفته است.  وقتی ترجمه این كار را شروع كردیم احساس می‌كردم این كار خیلی لازم است. اولین خاطرات من در كلاس فلسفه پس رانده شدن از قلمرو مردانه آن بود. برای همین باید ثابت كنیم زنان در عرصه فلسفه حاضر بوده‌اند، از زمانی كه لباس مبدل پوشیدند تا وارد آكادمی شوند، زمانی كه آرا و افكار فیثاغورس را طوری تفسیر كردند كه بتوانند آن ایده‌ها را در حوزه‌های تحت تسلط‌شان مثل خانه و خانواده و روابط دوستی میان خودشان بازیابی كنند. این كارها باید دیده شود. شاید این كارهای كلاسیك بتوانند نرم‌نرم دید ما را به تاریخ فلسفه و به یكه بودن روایت غالب از غیاب زنان در تاریخ فلسفه عوض كند.

زهرا مبلغ: دوست داشتن جهان در تعامل با دیگری‌ها

آیا چیز جدیدی در اندیشه‌های زنان فیلسوف وجود دارد؟ نه، قطعا چیز مشتركی در میان تفكرات همه زنان وجود ندارد و چیزی چون اندیشه زنانه یا مردانه امروز چه به لحاظ بیولوژیكی چه در عمل در این متن‌ها نشان‌دادنی نیست. آیا با خواندن آثار این فیلسوفان زن چیزی به تاریخ فلسفه اضافه می‌شود؟ آیا چیزی در تاریخ فلسفه یا در تفكر فلسفی گم شده یا از آن غایب بوده كه با خواندن و گردآوری اینها و بیش از اینها به آن اضافه‌اش كنیم؟

این فیلسوفان خیلی متفاوت با جریان رسمی فكر نكرده‌ یا ننوشته‌اند و نمی‌توان گفت كه عنصری زنانه در اندیشه این زنان وجود دارد كه بخواهیم آن را بیرون بكشیم و ادعا كنیم اندیشه زنان فیلسوف به تاریخ فلسفه یا تاریخ اندیشه اضافه می‌كند. میان سرگذشت این زنان فیلسوف با محتوای اندیشه‌ای كه تولید كرده‌اند نمی‌توان ارتباط ساده‌ای برقرار كرد. تفكر اینها خیلی باهم متفاوت بوده. یكی فیلسوف تحلیلی بسیار دقیق است و خیلی خط‌كشی‌شده فكر می‌كند و دیگری فیلسوفی اگزیستانسیالیستی است كه خیلی شاعرانه فكر می‌كند. آنچه در سرگذشت بیشتر این فیلسوفان مشترك است، زندگی دشوارشان است.

بسیاری از این فیلسوفان زن یا از آكادمی اخراج شده‌اند یا به آكادمی راه داده نشده‌اند، با اینكه میان همكلاسی‌های‌شان تراز اول بوده‌اند و اگر عدالت آموزشی‌ای وجود داشت، می‌بایست به‌ جای همكلاسی‌های مردشان در آكادمی می بودند. بعضی از اینها كشته شده‌اند، بعضی اجازه پیدا كردند و در حلقه‌های فلسفی راه یافته‌اند، اما این هم بیشتر به دزدیدن ایده‌های‌شان ختم شده است و هیچ محكمه‌ای هم نبوده كه به آن پناه ببرند. فضا در دست مردانی بوده كه بر آكادمی سلطه و احاطه داشته‌اند و اینان حتی نمی‌توانستند ادعای مالكیت آن ایده را بكنند. اینها برای كسی كه در آكادمی كار می‌كند و تمام هم‌وغمش درس و تحقیق و نوشتن است خیلی غمبار است. سرگذشت بعضی از این زنان فیلسوف قلب آدمی را فشرده می‌كند. از جمله ادیت اشتاین كه نهایتا به دادگاهی در وزارت علوم شكایت می‌كند و وزیر علوم و هنر و آموزش وقت حتی حكم می‌دهد كه زن بودن نباید مانع از پذیرفته شدن كسی در هیات‌علمی دانشگاه شود، ولی ادیت اشتاین اینقدر دلخور بوده كه دیگر به سراغ كار دانشگاهی نمی‌رود و كار دانشگاهی را رها می‌كند.

آیا اما این تجارب دشوار از زندگی آكادمیك و گاه زندگی معیشتی چیزی جدید در نوشته‌های این فیلسوفان پدید آورده است؟ آنچه در پس همه اینها مشترك است، آنچه باعث اخراج بسیاری از این زنان از فضای دانشگاهی شده و نام بسیاری از اینها را در محاق انداخته، ناهم‌سویی اینان با روایت رسمی بوده است. این‌طور نیست كه فقط این زنان از آكادمی اخراج شده باشند یا صدای‌شان شنیده نشده باشد، بسیاری از مردان نیز گمنام مانده‌اند و ما از آنها چیزی نمی‌دانیم و از فضای رسمی دانشگاه اخراج شده‌اند و از قضا كتاب مردان فیلسوف معاصری هم درباره آنها نوشته نخواهد شد.

آیا میان آنها كه از ساختار كنار گذاشته می‌شوند چیز مشتركی وجود دارد؟ نه، وجود ندارد. اما همیشه تجربه زیسته‌ای از طرد شدن و شنیده نشدن یا به قول آرنت «بی‌جهانی» در حیات این افراد وجود داشته كه در آثارشان بازتاب یافته است، هرچند در هر یك به شكلی. در جشن فارغ‌التحصیلی چند تن از دانشجویان فلسفه یكی از اساتید دانشجویان فلسفه را به عزلت‌گزینی و انزواطلبی توصیه كرد، با این استدلال كه فیلسوف با دیگر انسان‌ها فرق می‌كند و از جایی بالاتر از انسان‌های دیگر به جهان نگاه می‌كند. بنابراین، نمی‌تواند با آدم‌های دیگر ارتباط برقرار كند. اما من در مقابل این توصیه می‌گویم توصیه دانشجوی فلسفه به عزلت‌گزینی فراخوانی است به گسستن پیوند با تجارب انضمامی و بی‌اعتنایی به واقعیت در عرصه زندگی. این دعوتی است ضدعلوم انسانی. اگر علوم انسانی و دانشگاه جایی برای نقد مداوم وضع موجود نباشد، اساسا چه كاركردی می‌تواند داشته باشد؟ آرنت می‌گوید «اصلا آموزش آن جایی به وجود می‌آید كه من تصمیم بگیرم اینقدر جهان را دوست داشته باشم كه در برابر آن احساس مسوولیت بكنم» و مرادش از دوست داشتن جهان همین دوست داشتن جهان در تعامل با دیگری‌هاست؛ دیگری‌هایی از خودم پیش خودم تا دیگری‌هایی كه بیرون از بدن من هستند.

اگر بسیاری از این فیلسوفان زن به مساله بدن یا نقد سیاست‌های سركوبگر توجه می‌كنند، صرفا به خاطر زن بودن‌شان نیست. برای این است كه به دلیل زن بودن از ساختار متعارف بیرون شده‌اند و به چیزی می‌توانند فكر كنند كه در ساختار متعارف و روایت رسمی نقل نمی‌شود. بنابراین از قضا این فیلسوفان زن و طردشدگان از این ساختارها به منظری نسبت به جهان دسترسی دارند كه هیچگاه نه در روایت رسمی قابل‌دسترسی است، نه گفته می‌شود. بنابراین آن چیز مشترك میان این فیلسوفان تجربه زیسته سرشار از مبارزه آنهاست كه آنها را به حیات انضمامی و تجربه‌ای از ارتباط‌های پیچیده با دیگران وصل می‌كند و برای همین فلسفه اینان از قضا پویاتر و زنده‌تر است، چیزی كه امروز در آكادمی و به‌خصوص در رشته‌های علوم انسانی خیلی كمتر داریم. به‌خصوص كه استادان به اسم تخصصی شدن ارتباط با بیرون را متوقف می‌كنند و به نظرم ماهیت اصلی آكادمی را لغو می‌كنند.

این زنان فیلسوف نه به تصریح بلكه با اندیشه‌ای كه تولید كرده‌اند و به شیوه حیات و زندگی كردنشان وابسته بوده است، در واقع این ساختار آكادمی را نقد می‌كنند و حیات دیگری به فلسفه می‌بخشند. متن‌های اینان پر از شور زندگی و مسائلی است كه درگیرشان بوده‌اند. ازاین‌رو خواندن این كتاب و متون اصلی این فیلسوفان برای ما ضروری است و می‌تواند ما را به تجدیدنظر در ساختار آكادمی هدایت كند.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: