1402/3/7 ۱۰:۲۸
بیژن عبدالکریمی با اشاره به اینکه اندیشههای داوری،واسطه و گامی ضروری برای تغییر منطق فهم و روش تحلیل معضل تاریخی توسعهنایافتگی است، اظهار کرد: ما نیازمند ایدههایی هستیم که بتوانند وحدت ملی را در جامعه ایجاد کنند و جامعه را از تفرق ارادهها نجات دهند و توسعهنایافتگی میتواند نقطه شروع باشد. امروز یک ناامیدی و استیصال بین مردم و نخبگان مشاهده میشود. حال سؤال این است؛ آیا میتوان در اندیشههای داوری راهی برای نجات از ناامیدی پیدا کرد؟ چگونه میشود به توسعه دست یافت و حاصل هویتی و فرهنگی خود را حفظ کرد؟
اندیشههای دکتر داوری راهی برای برونرفت از ناامیدی به ما میدهد
آیتالله سید مصطفی محقق داماد، استاد حقوق و عضو پیوسته فرهنگستان علوم در نشست دو روزه «داوری در ترازوی داوری» که به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی صبح دیروز ششم خرداد ماه در تالار تمدن این پژوهشگاه آغاز به کار کرد؛ گفت: این جلسه برای مدح استاد داوری اردکانی نیست، ولی در عین حال داوری و قضاوت درباره کارهای او است. تا حدود نیمقرن قبل اگر در ایران میگفتند فلسفه، مراد فلسفه اسلامی شامل فلسفه مشاء، اشراق و ملاصدرا بود؛ در حالی که در همین تاریخ در مغربزمین فیلسوفان، مکتب ایجاد کرده بودند.
وی افزود: جایگاه فلسفه در مغربزمین با جایگاه آن در جوامع اسلامی متفاوت است. فیلسوفان غربی نقش مستقیم در تحول زندگی مردم آن دیار داشتهاند در حالی که حکیمان مسلمان، گویی با انزوا و گوشهگیری کامل از اجتماع، به گفتگو و بحث جدال در محدوده همطرازان خود بسنده کرده و هرگز دانش خود را به زندگی روزمره مردم منتقل نکرده و نقش تحولآمیزی در جامعهای که در آن میزیستند، نداشتهاند. برای بررسی همهجانبه این برداشت، باید از یکسو نگاهی به تاریخ فلسفه و تحولات آن در دوران معاصر بیفکنیم و از سوی دیگر چالشهای پیش روی حکیمان مسلمان را مورد توجه قرار دهیم.
این عضو فرهنگستان علوم تصریح کرد: میگویند مباحث اسلامی کاری به روزمره مردم ندارند. واقعیت این است که سیاست جامعه اسلامی به فقها سپرده شد و فیلسوفان هیچ دخالتی نداشتند و این اشکال تا اینجا وارد است. بهنظر میرسد تا اینجا در قرن معاصر چند چالش جلوی فیلسوفان قرار دارد. «حقوق بشر» بحث دنیای امروز است و فیلسوف اسلامی باید به آن پاسخ دهد. اگر ما مدعی نظام فلسفی هستیم، باید حقوق بشر اسلامی را عرضه کنیم.
محقق داماد ادامه داد: باید بدانیم فیلسوفان درباره محیط زیست که معضل جهانی است چه نظری دارند. نکته دیگر اینکه منطقه خاورمیانه امالقرای دین است و دین مرز بسیار باریکی با خرافات دارد. نقطه مقابل عقلگرایی، جهل است. این حکیمان هستند که جامعه دینی را از جهل نجات میدهند. اندیشهورزی براساس استدلال و برهان و جامعه را با خرد آشناکردن، کار حکیمان است و خرد دینداریکردن و دینداری خردورزانه، از ویژگیهای حکیمان است. یکی از چالشهای مهم، ورود اندیشهورزی، تعقل، حکمت و خرد در فهم دینی است.
وی درباره ویژگیهای استاد داوری بیان کرد: خطرناکترین مسأله برای بشر میتواند عقیده باشد. اینکه انسان بعضاً خودسانسور میشود، برای این است که عقیده و باور دارد. داوری، متفکر است و متفکر آن است که اگر دید حرفش را میتواند عوض کند، آن را تغییر دهد، شجاعت اعتراف به اینکه فکرم اشتباه بوده را داشته باشد. داوری همواره تحمل بحث و اشکال را دارد و این امر روحیهای عالی است که باید در همه اهل اندیشه وجود داشته باشد.
بیژن عبدالکریمی، پژوهشگر علوم انسانی نیز در این نشست گفت: بیتردید در روزگار ما برای بخش عظیمی از ساکنان جهان، یعنی برای اکثر جوامع غیرغربی، توسعهنایافتگی و آثار آن نه به یک مسأله، بلکه به یک معضل یا حتی ابرمعضل تبدیل شده است.
وی افزود: بدیهی است هیچ تفکر اصیل و حقیقی نمیتواند نسبت به این ابرمعضله بیتفاوت باشد. داوری نیز در زمره اندیشمندانی است که هرچند نسبت به خود واقعیت تاریخی بسیار دیر، اما در قیاس با متفکرانی چون علی شریعتی، سید احمد فردید،
سیدحسین نصر و …بسیار زود به فهم توسعهنیافتگی به منزله یک معضل فلسفی- اجتماعی در جوامعی چون ایران نائل آمد.
این استاد دانشگاه اظهارکرد: توسعهنیافتن در جامعه ما یک امر جهانی است و به همان اندازه که جهانی و تمدنی است، متافیزیکی هم است. مراد از متافیزیکی آن است که در حوزه سیاست، اقتصاد و بینالملل به صورت جدا نمیشود آن را حل کرد و وجوهی دارد که دیگر رشتهها نمیتوانند به آن نزدیک شوند. توسعهنیافتگی با یک امر تاریخی، ارتباط دارد و توسعهیافتگی، نیازمند عقلانیت است.
عبدالکریمی گفت: انبوه اندیشمندان و روشنفکران ما آنچنان درگیر مسأله بحران هویت تاریخی حاصل از چالش میان سنت و مدرنیته بودند که به مسأله توسعه به منزله شری ضروری ولی مطلقا اجتنابناپذیر، توجه نکردند. داوری در این میان یک استثنا است.
وی افزود: پرسش این است که آیا داوری در مواجهه با مسأله توسعه و توسعهنایافتگی از همان منطق فهم و روش تحلیل اکثر روشنفکرانمان تبعیت کردهاست؟ پاسخ تاحدود زیادی منفی است و بنده معتقدم همین امر، داوری را میان اندیشمندان و روشنفکران ما ممتاز و یگانه میسازد.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: اما آیا ما با داوری میتوانیم به یک شیفت پارادایمی و تغییر در منطق فهم و روش تحلیل مسأله توسعهنایافتگی در کشور نائل شویم؟ پاسخ این است که چون توسعهنایافتگی یک وضعیت تاریخی تمدنی و نه صرف یک مسأله سیاسی است، اندیشههای داوری، واسطه و گامی ضروری برای تغییر منطق فهم و روش تحلیل معضل تاریخی توسعهنایافتگی است.
عبدالکریمی یادآور شد: اما به دلیل نزدیکنشدن به نگرش مارکسی و هایدگری، یعنی عدم توجه به هستی اجتماعی و نیروهای تاریخی لازم برای توسعه (مثل فرایندهای انباشت سرمایه و ظهور و رشد طبقه متوسط در پهنه جهان و آنچه هایدگر ماهیت تکنولوژی مینامد) و در نتیجه نادیده انگاشتن ابتنای خرد توسعه بر نوعی فراماسیون اجتماعی خاص و نه نوعی اخلاق یا معرفتشناسی؛ اندیشههای داوری برای نیل به نوعی شیفت پارادایمی در منطق فهم و روش تحلیل معضل تاریخی توسعهنایافتگی، ناکافی و ناپسند به نظر میرسد .
وی افزود: انتقاد من به جامعه فلسفه آن است که ایدههایی را برای جامعه پیدا کنند. ایدهها میتوانند یک ملت را به ملت تبدیل کنند. ما نیازمند ایدههایی هستیم که بتوانند وحدت ملی را در جامعه ایجاد کنند و جامعه را از تفرق ارادهها نجات دهند و توسعهنایافتگی میتواند نقطه شروع باشد. امروز یک ناامیدی و استیصال بین مردم و نخبگان مشاهده میشود. حال سؤال این است؛ آیا میتوان در اندیشههای داوری راهی برای نجات از ناامیدی پیدا کرد؟چگونه میشود به توسعه دست یافت و حاصل هویتی و فرهنگی خود را حفظ کرد؟
این استاد دانشگاه تأکید کرد: در دو قرن اخیر روشنفکران طرحهای نظری بسیاری داشتند اما منطق فهم و روش تحلیل مسائل آنان تغییری نکرده است. تا وقتی درک مشترکی بین توسعهنیافتگی وجود دارد نمیتوان راه برونشدی از وضعیت کنونی یافت .
پیام دکتر داوری
رضا داوری اردکانی، استاد برجسته فلسفه و رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، در پیامی تصویری به این همایش اظهار کرد: بسیار ممنون و خوشبختم که آثار و نوشتههایی که حاصل شصت سال مطالعه دائم بوده است برای اولین بار مورد توجه و نقد اهالی علم و فرهنگ قرار میگیرد. آنچه خود درباره آنها میتوانم و باید بگویم این است که اینها حاصل پژوهش نیستند بلکه بیشتر یافتههایی هستند که آنها را با جوهر جان نوشتهام و البته میدانم که جانها همواره پرورش دهنده حقایق نیستند و دچار خطا و لغزش میشوند پس به فرض اینکه سخنی از دل برآمده باشد آن را نباید معاف از نقد دانست.
نکته دیگر این است که هر آنچه نوشتهام فلسفه است اما هرگز خودم را در پژوهشهای تاریخ فلسفه محدود نکردهام. در حدود هفتاد سال پیش، نوشتن را با روزنامهنویسی آغاز کردم. از آن زمان تاکنون در جهان و ایران حوادثی رخ داده و تحولاتی صورت گرفته است که کمتر کسی تصور آن را میکرده است. در کشور ما با پایان یافتن دهه سی هجری شمسی، سکوتی که بر اساس کودتا پدید آمده بود تا حدودی شکسته شد و مخصوصاً در شعر، ادب، سیاست و روشنفکری، نشانههایی از تحول پدیدار شد .
بنده ناظر این شرایط بودم و با آن همدلیها داشتم اما در مسیر آن وارد نشده و ترجیح دادم در حاشیه بمانم و در حاشیه ماندنم را به این صورت توجیه میکردم و هنوز آن را موجه میدانم که کار سیاست و فلسفه و روشنفکری نباید خلط شود. اما مگر ما راه خانه فلسفه را میشناختیم و اگر میشناختیم چه نسبتی با آن داشتیم؟ مارکس میگفت که فیلسوفان باید جهان را تغییر دهند.اگر این سخن را بپذیریم، فلسفه را از سیاست و جامعه نباید دور دانست. البته سخن مارکس دارای چون و چراست اما سخن مارکس از سوی دیگر نشانه تغییر نگاه به فلسفه است.
راستی آیا فیلسوفان صرفاً جهان را تفسیر کرده بودند و به تغییر آن نظر نداشتند؟ پس تکلیف طرح مدینه افلاطونی چه میشود؟ چرا همه فیلسوفان قدیمی به اخلاق و سیاست اهمیت میدادند. طرح مدینه ضرورتاً ناظر به تغییر جهان نیست بلکه بیشتر ناظر به حفظ جوهره اخلاق و سیاست است؛ مثلاً فارابی که از مدینه فاضله گفت بیشتر مفسر ارسطو بود و به فضیلت عقلی توجه داشت. او در طرح مدینه فاضله خود، بیشتر از آرای اهل مدینه و صفات و آموزگاری رئیس آن سخن گفت در حالیکه فیلسوفان قدیم بیشتر به خرد جاویدان اعتقاد داشتند و فکر میکردند باید به چیزها همانگونه که هستند توجه کرد و قصد دگرگونی آنها را نداشت. این نشان میدهد که فیلسوف فقط به مباحث انتزاعی نمیپردازد بلکه فلسفه معتقد است که چیزها نظم و سامانی دارند و اگر دچار پریشانی و آشوب شوند چیزی نیستند که بمانند.
فلسفه پاسدار وجود است و جهان تفوق و پریشانی از نظم دور است. فلسفه به معنای تفکر باید باشد تا کارها را تذکر دهد. البته اگر نباشد پریشانی و ندانم کاری همه جا را فرامیگیرد. پیدا بود که بنده با این تلقی از جهان روشنفکری دور میماندم و روشنفکران هم به سخن من وقعی نمینهادند چنانکه تاکنون هم ننهادهاند. البته بنده هم مقداری از سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی باخبر بودم اما نمیخواستم اینها پیلههایی شوند که فکر و روح من را در حصار خود قرار داده و نسبتم را با آنچه میگذرد قطع کنند. نمیخواهم از تنهایی خود چشمپوشی کنم مخصوصاً از همان اوایل جوانی و مخصوصاً در چند دهه اخیر مورد لطف و احسان دانشمندان، استادان و دانشجویان و گروههایی از جوانان کتابخوان بودهام و این لطف در حدی است که توهینها و تهمتها در برابر آن هیچ است.
امتیاز لطف این مجلس توجه به نوشتهها و نقد آن است که تاکنون به تأخیر افتاده بود. من میدانستم که کارم بیهوده نبوده و پس از مرگم حجابهای زمان برداشته میشود و نوشتههای من هم در حد جوهری که دارند جایی پیدا میکنند، اما مقدر این بود که زنده بمانم تا جمعی بزرگ از اهالی علم و دانش به بررسی آثارم بپردازند و این بررسی در بزرگترین پژوهشگاه علوم انسانی کشور صورت گیرد.
منبع: مهر
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید