عرفان و فلسفه در آثار خواجه نصیرالدین طوسی / علیرضا روشنایی - بخش اول

1401/12/1 ۱۰:۱۲

عرفان و فلسفه در آثار خواجه نصیرالدین طوسی / علیرضا روشنایی - بخش اول

خواجه نصیرالدین طوسی كه یكی از بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان اسلام به شمار می‌آید، در میان عالمان شیعی جایگاهی مخصوص داشته است و تا چند قرن بزرگان شیعه از وی با تعبیر «افضل‌المتاخرین» یا «افضل‌المتقدمین و المتاخرین» یاد می‌كردند.

 

گفت‌وگوی علمی، راز ماندگاری خواجه

خواجه نصیرالدین طوسی كه یكی از بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان اسلام به شمار می‌آید، در میان عالمان شیعی جایگاهی مخصوص داشته است و تا چند قرن بزرگان شیعه از وی با تعبیر «افضل‌المتاخرین» یا «افضل‌المتقدمین و المتاخرین» یاد می‌كردند. او خورشیدی بود كه از پس توده‌های ابر فتنه و ظلم و ستم و فساد و تباهی طلوع كرد و با نشر اندیشه‌های كلامی و فلسفی خود اجازه نداد شعله اندیشه در جهان اسلام خاموش شود.

تلاش خواجه برای روشن نگه داشتن چراغ فلسفه

خواجه امواج توفانی فتنه‌‏ها را به روشنی مشاهده می‌كرد كه موج فتنه و توفان فساد جامعه را فرا گرفته و اقیانوس فضایل انسانی و اخلاقی به تلاطم آمده و در معرض خطر جدی قرار گرفته است، لذا خود خواجه، كانون امواج بلا قرار گرفت و با استقامت و استواری و تكاپو تا آنجا كه توان و قدرت داشت در نشر و گسترش اندیشه و ترویج فضایل فعالیت كرد. او توانست شعله اندیشه و چراغ فكر فلسفی و كلامی را از خاموشی و فرومردن برهاند. با بررسی اندیشه‌های خواجه، ذات و جوهر او هویدا می‌شود. جوهر انسان بدون اندیشه به صحنه تصور و ساحت تصدیق درنمی‌آید .

راز ماندگاری اندیشه خواجه

علت ماندگاری اندیشه و بیان خواجه نصیر نسبت به دیگران، چیزی جز بهره‌گیری وی از اكسیر گفت‌وگو و برهان و تفكر نمی‌تواند باشد؛ چه، او بی‌دلیل و برهان و تایید و رای داوران منصف پشت كسی را به خاك نمالید و ناآگاهانه و از سر تعصب یا جهل با هیچ اهل تعقلی به مقابله و مبارزه نایستاده است. پرهیز خواجه از ساده‌نگری و سطحی‌اندیشی راه و رسم او در گفت‌وگوست كه آن را می‌توان مسیر نورانی او در پس اعصار و قرون دانست. می‌دانیم كه ماجرای علم و اندیشه بسیار پیچیده و به صورت اخذ و اقتباس است. می‌توان گفت: فرق انسان با غیر انسان در این است كه علم و اندیشه در حیوانات ‏به میراث نمی‌رسد ولی در انسان نسل به نسل باقی می‌ماند و نقل می‌شود و این امر مهم، خاصیت انسان است كه از ‏تجربیات دیگران استفاده می‌كند و تجربیات روی هم انباشته شده و كم‌كم تكامل پیدا می‌كند. اهل علم به خوبی می‌دانند كه علم مجموعه‌ای است از علم‌های روی ‏هم انباشته شده تا ساختمان و پیكر آن ساخته شود در این صورت اخذ و اقتباس یك امر صد در صد انسانی است یعنی یادگیری از دیگران كاملا طبیعی است. هنر دانشمندان بزرگ است كه بتوانند یك آجر یا چند آجر به پیكره این ساختمان لایتناهی علم اضافه كنند. تاریخ‌نگاران علم و تمدن آشكارا گواهی می‌دهند كه خواجه نصیرالدین طوسی با ابتكارات خویش در عرصه علوم مختلف از این امر مستثنی نبوده بلكه او توانست آجرهای بی‌شماری به این ساختمان بیفزاید و آن را ارتقا بخشد.

فلسفه، میدان ظهور گفت‌وگو

خواجه نصیر مقید به محدودیت‌های جغرافیایی و زمانی نبود و از طرق گوناگون راه و مسیر گفت‌وگو را بسط می‌داد. می‌توان گفت خواجه با همه فلاسفه زمان خودش گفت‌وگو و مكاتبه داشت. خواجه هر فیلسوفی را در هر گوشه عالم می‌شناخت یا حضورا می‌رفت یا برایش نامه می‌نوشت یا آنها نامه می‌نوشتند و او جوابش را می‌داد.

یكی از آثار ارزشمند خواجه كه در آن باب گفت‌وگو را با فلاسفه و اندیشمندان بزرگ گشوده است، مجموعه‌ای است تحت عنوان «اجوبه‌المسائل‌النصیریه» كه بیشتر رساله‌های این مجموعه، به زبان عربی و اندكی از آنها به زبان فارسی است و موضوع آنها مسائل فلسفی (به معنای اعم) و منطقی و موعظه و... است. در هر فصل این كتاب، خواجه با یكی از اندیشمندان بزرگ گفت‌وگو كرده و به بیان چگونگی اندیشه آنها پرداخته و نظر خود را راجع به هر موضوع ابراز داشته است.

محتوای كتاب «اجوبه المسائل‌النصیریه» این كتاب مشتمل بر بیست رساله است

1- رساله اول، به نام «اجوبه المسائل الرومیه» است و حاوی بیست و دو سوال از طرف شرف‌الدین محمد بن محمود رازی و پاسخ‏های خواجه است. این پرسش‏ها و پاسخ‏ها، در زمینه مسائل فلسفی (به معنای اعم) است. نمونه‏ای از آنها، چنین است: پرسش: اثر علت، در وجود معلول است یا در ماهیت آن؟ پاسخ: اثر علت، عبارت است از خود معلول، آن‏گاه این عقل ما است كه معلول را به وجود و ماهیت تحلیل می‏كند و الا در خارج، دو چیز جدا از هم نداریم تا سوال مزبور را به دنبال آورد.

2- رساله دوم، به نام «اجوبه مسائل فخر الدین ابو منصور كازرونی» است با یك سوال چند شاخه‏ای (كه حاصلش بیان ضرورت مرگ در اشخاص انسانی است) و پاسخ خواجه به آن.

3- رساله ‏سوم به نام «اجوبه مسائل نور الدین علی الشیعی» است با شش سوال و جواب كه نمونه‏ای از آنها چنین است: سوال: تفاوت بین صورت و صیغه چیست؟ جواب: شكلی كه كلمه، با توجه به ترتیب حروف و حركات، به خود گرفته و قیافه‏ای كه كلام با نظر به ترتیب كلمات پیدا كرده است، صورت آن كلمه یا كلام خوانده می‏شود؛ حال اگر متكلم به آن زبان، نظایر آن شكل و قیافه را در غیر آن تركیب، ذكر كند یا آن شكل و قیافه را به گونه‏ای قانون‏مند به شكل و قیافه‏ای دیگر تبدیل نماید، تا دلالت بر معنای مورد نظرش كند، به این اعتبار، شكل و قیافه مزبور را صیغه می‏خوانند.

4- رساله چهارم، به نام «اجوبه مسائل بهاء الدین المیاوی» است در زمینه خیریت وجود و عدمی بودن شر و باطل الذات بودن عدم، آن‏گاه چگونگی جمع این معنا با قول برخی از بزرگان كه نبودن خویش یا دیگری را خیر خوانده‏اند.

5- رساله پنجم، به نام «اجوبه مسائل عز الدین ابو الرضا سعد بن منصور بن كمونه البغدادی» است با هفت سوال و جواب.

6- رساله ششم، به نام «اجوبه مسائل محمد بن حسین الموسوی» است.

7- رساله هفتم، به نام «اجوبه مسائل فخر الدین محمد بن عبد‌الله بیاری قاضی الهراه» است با دو سوال و جواب در زمینه چگونگی صدور موجودات از خدای یگانه و چگونگی علم وی به جزییات.

8- رساله هشتم، به نام «اجوبه مسائل السید ركن‌الدین الاسترآبادی» است با بیست سوال و جواب درباره پاره‏ای از مسائل منطقی و فلسفی.

9- رساله نهم، به نام «اجوبه مسائل علی بن سلیمان البحرانی» است و حاوی مسائل فراوانی درباره علم است.

10- رساله دهم، به نام «مباحثات بین الطوسی و الكاتبی» است. این رساله، خود، حاوی شش رساله است كه بین خواجه و كاتبی در زمینه اثبات واجب‌الوجود، رد و بدل شده است. در رساله پنجم، كاتبی، اعتراف به حق نموده و در رساله ششم، خواجه، از وی تقدیر و تشكر كرده است.

11- رساله یازدهم، به نام «اجوبه المسائل الطبیه» است با ده سوال و جواب.

12- رساله دوازدهم، به نام «اجوبه مسائل صدر الدین القونوی» است كه خود، حاوی سه رساله است.

13- رساله سیزدهم، به نام «مسائل نصیر الدین الطوسی عن شمس الدین الخسروشاهی» است. در این رساله، خواجه، برخی سوالات فلسفی را از عالم بزرگ زمان خود، شمس الدین خسروشاهی می‏پرسد كه برخی از آنها چنین است :

الف) حكما گفته‏اند: آنچه برای امكان وجود و عدمش حاملی نیست، محال است كه پس از نیستی، موجود گردد یا پس از موجود شدن، معدوم گردد و از طرفی گفته‏اند: نفس انسان، حادث است، ولی فنای آن محال است؛ اكنون سوال می‏شود: اگر حامل امكان وجود آن، بدن است، چه مانعی دارد كه حامل امكان عدم آن نیز بدن باشد... .

ب) اگر سبب صدور كثیر از علت واحده، كثرتی است كه در ذات معلول اول است، اكنون سوال می‏شود كه این كثرت، از كجا حاصل شده است؟ اگر از علت نخست صادر شده، از دو حالت بیرون نیست:

1) با هم صادر شده‏اند و لازمه آن این است كه صدور كثیر از مبدا نخست، به واسطه كثرت در معلول نخست، نباشد؛ به عبارت دیگر از واحد، بی‏واسطه صادر شده باشد .

2) به ترتیب صادر شده‏اند، در این صورت معلول اول، معلول اول نخواهد بود و اگر كثرت مزبور، از علت نخست، صادر نشده است، پس جایز است كه كثرتی بدون استناد به علت نخستین تحقق یابد و همه فروع یاد شده باطل است.

14) رساله چهاردهم، به نام «اجوبه مسائل جمال الدین البحرینی» است.

15) رساله پانزدهم، به نام «رساله عز الدین الحسن المراغی الی نصیر الدین الطوسی» است.

16) رساله شانزدهم، به نام «رساله خواجه طوسی به عین الزمان جیلی» است با طرح سه سوال از طرف خواجه.

17) رساله هفدهم، به نام «رساله خواجه نصیر الدین محمد طوسی به اثیر الدین ابهری» است. این رساله، حاوی سه سوال از طرف خواجه و به زبان فارسی است.

18) رساله هجدهم، به نام «جواب رساله قاضی البحرین» است.

19) رساله نوزدهم، به نام «رساله خواجه نصیر الدین الطوسی به خواجه رجاء بزلق» است. این رساله، به زبان فارسی است.

20) رساله بیستم، به نام «اجوبه مسائل شمس الدین محمد كیشی» است با سه سوال و جواب، به زبان فارسی.

عقل و عشق مانعه الجمع نیستند

عارفان بیشتر از عشق دم زده‌اند و حكما پای عقل و استدلال را به میان كشیده‌اند. بحث در این است كه آیا انسان در آنِ واحد می‌تواند هم عاقل باشد هم عاشق؛ یا اینكه اگر عاشق شد باید عقل را كنار گذارد و با آن خداحافظی كند؟ اختلاف میان عقل و عشق را در ابتدا و حتی در اواسط راه می‌توان دید اما در نهایت و انتهای راه سخن از آشتی میان عقل و عشق است.

تاریخ فرهنگ اسلامی بیانگر ارتباطات عرفا و فلاسفه است. نوع رابطه عرفان و فلسفه در تاریخ فرهنگ اسلامی در قالب استفاده از زبان فلسفی و نحوه استدلال‌آوری فیلسوفانه در آثار اهل عرفان ظهور می‌یابد. استفاده عین‌القضات از فلسفه در آثاری چون زبده الحقایق و تمهیدات مشهود است و غزالی نیز در مشكاه‌الانوار به قوت از فلسفه استفاده می‌كند. اوج این رابطه را در آثار ابن عربی و شاگردان وی از جمله قونوی، كاشانی، قیصری و جامی می‌توان یافت. تلاش ابن فناری در مصباح الانس كه شرحی بر مفاتیح‌الغیب قونوی است نیز در این زمره قرار می‌گیرد.

تاثیرپذیری خواجه از شیخ

می‌توان اوصاف‌الاشراف را سند گرایشات عرفانی خواجه‌نصیر دانست. نظام فلسفی ابن سینا تاثیرات فراوانی بر فیلسوفان بعد از خود گذاشت. یكی از متاثرین، خواجه نصیر است و كاملا معتقد به ابن‌سینا، از فصول پایانی اشارات كه شیخ‌الرییس عالی‌ترین مباحث در باب عرفان و عارفان را بیان كرده، مباحث عرفانی را مورد توجه خود قرار داده است. اگر از مكاتبات خواجه با صدرالدین قونوی به دلیل واضح و روشنی در اثبات و تبیین گرایشات عرفانی او نرسیم در اوصاف‌الاشراف می‌توانیم رگه‌هایی از گرایشات عرفانی خواجه را به عین مشاهده كنیم؛ لكن با رویكردی متفاوت از رویكرد غالب اهل تصوف و عرفان در قاموس رسمی آن. گرایش عرفانی او كاملا شیعی و حاوی مشخصه‌هایی است. همچون عاری بودن از هر گونه شطحیات صوفیانه، كاملا مستند به قرآن و نیز حضور پررنگ عقل در عبارات و متن‌ها.

تاثیر خواجه بر گرایش‌های فكری بعدی

گرایش‌های فكری خواجه نصیر الدین تاثیر فراوانی بر دوره‌های بعدی گذاشت و اعتقاد وی به عرفان - در كنار سید ابن طاووس و كمال الدین میثم -  سبب شد كه پس از قرن هفتم عرفان در میان عالمان شیعی رواجی چشمگیر بیابد. یكی از این گرایش‌ها را می‌توان در آثار برجای مانده از او مشاهده كرد و از مهم‌ترین این آثار ارتباط خواجه با عارف بزرگ صدرالدین قونوی است.

مراسلات بین صدرالدین قونوی و خواجه نصیرالدین طوسی

چهره‌ درخشان جهان تشیع، صدرالدین قونوی نظریه‌پرداز عرفانی (متوفی به 673 ه ق / 1274 م) یكی از رجال بزرگ معرفت و عارف كم‌نظیر در جهان اسلام است. او نه تنها شاگرد ابن عربی، بلكه ربیب ابن عربی است؛ یعنی در واقع در سایه تربیت ابن عربی بزرگ شده از كودكی پسرخوانده‌اش است. او مهم‌ترین جانشین ابن عربی است و كتاب‌هایی كه از او به یادگار مانده خیلی عمیق است. این مرد بزرگ كه با خواجه نصیرالدین طوسی كه در میان عالمان شیعی جایگاهی مخصوص داشته است و تا چند قرن بزرگان شیعه از وی با تعبیر «افضل‌المتاخرین» یا «افضل‌‌المتقدمین و المتاخرین» یاد می‌كردند، معاصر بوده و نامه نوشته است؛ در مقدمه این نامه جمله‌هایی آمده كه خیلی جالب توجه است. فضایلی كه برای خواجه نقل می‌كند از روی اغراق نیست. خواجه را «حسنه دهر» خوانده است.

روزگار گاهی یك سیئات دارد و یك حسنات و حسنات دهر هم گاهی اوقات ظهور می‌كند. در یك شخص بزرگی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، البته خود قونوی هم از حسنات روزگار است.

صدرالدین قونوی‌ نامه خود را بعد از دعا و ادای احترام، چنین افتتاح می‌كند كه از آنجایی كه «طلب مواصلت و تاسیس قواعد مودت با اهل فضل پیوسته سنتی معهود و مالوف» بوده است و او مشتاق است كه با خواجه ملاقات حضوری داشته باشد ولی می‌گوید چون اكنون این ملاقات حضوری در حالی كه وضع من چنین است میسر نیست، لاجرم برای «فتح باب مواصلت» از طریق مكاتبت كه وی آن را «احداللقایین» می‌نامد، اقدام می‌كند. این مكاتبه یك نوع وصل و اتصال است. می‌توان گفت یك لقا با زبان و شفاهی است و یك لقا با نوشتن است كه آن هم ملاقات است و در واقع با همین نامه یك تبادل فكری انجام می‌شود.

مكاتبات قونوی و طوسی كه در عصر خویش، هركدام نماینده یك جریان عمده از فرهنگ ملی ما به شمار می‌روند. طوسی نماینده فلسفه و علم است و قونوی نماینده «عرفان» آن هم متاثر از عرفان ابن عربی. مراسلاتی میان خواجه و قونوی رد و بدل شده است كه مشتمل بر نوشته‌های ذیل است.

1) نامه فارسی قونوی به طوسی

2) الرساله المفصحه قسمتی از متن این رساله مطابق است با تفسیر قرآن قونوی «اعجازالبیان فی تاویل ‌ام‌القرآن»

3) اسئله قونوی از طوسی

4) نامه فارسی طوسی به قونوی همراه با نقد كتاب «رشح‌البال» قونوی

5) اجویه طوسی به قونوی (عربی)

6) نامه قونوی به طوسی با یك تعلیقه عربی در دفاع از كتاب «رشح البال»

7) رساله «الهادیه» قونوی

 جایگاه خواجه در میان مستشرقان غربی

انتشارات فرانز شتاینر آلمان سال 1995 كتابی تحت عنوان «المراسلات بین صدرالدین قونوی و نصیرالدین طوسی» از مجموعه «كتابخانه اسلامی» خود با شماره جلد ۴۳ از مجموعه النشرات الاسلامیه با تحقیق كودرون شوبرت در ۱۴۱۶‌ه.ق در بیروت به طبع رسیده است و قسمت‌هایی از آن نیز كه در احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی تالیف محمدتقی مدرس رضوی نقل شده، منتشر كرد. این كتاب در واقع متن جرج و تعدیل یافته رساله دكترای خانم «گودرون شوبرت» از دانشكده فلسفه و تاریخ دانشگاه بال سوییس است. خانم «گودرون شوبرت» از شاگردان اسلام‌شناس و سرشناس سوییسی پروفسور «فریتزمایر» است كه در زمینه عرفان اسلامی دارای آثار متعددی است كه می‌توان از كتاب‌های وی درباره ابوسعید ابوالخیر، بهاء ولد و همچنین تصحیح و توضیح متن «فواتح الجمال و فواتح الجلال» اثر نجم‌الدین كبری نام برد. طی پنج سال اقامت خود در تركیه، یعنی از 1982 تا 1987، خانم شوبرت موفق به جمع‌آوری و تطبیق نسخ خطی این مراسلات در «كتابخانه‌های نسخ خطی» استانبول شد كه مبنای رساله دكترا و سرانجام چاپ این كتاب قرار گرفت. در قسمت دوم از بخش لاتین كتاب، خانم شوبرت گزارش مفصلی از مضامین اجوبه و اسئله رد و بدل شده بین قونوی و خواجه نصیرالدین ارایه می‌دهد كه خود 39 صفحه از كتاب را در برمی‌گیرد.  البته برخی در صحت انتساب نامه‌های «قونوی» خواجه نصیرالدین طوسی شك كرده‌اند و معتقدند كه چون قونوی در نامه‌های خود فقط از «نصیرالدین» نام برده و نام «طوسی» صرفا در نامه دوم عنوان شده است پس نباید لزوما «نصیرالدین» همان خواجه «نصیرالدین طوسی» باشد. علاوه بر آن قونوی در نامه‌های دیگر از «شیخ نصیرالدین» یاد می‌كند كه با «طوسی» یكی نیست.

نادرستی این سخن را می‌توان با دو دلیل جواب داد.

1- اولا شواهدی در متن وجود دارد كه می‌توان به شكاكین بیان كرد كه نصیرالدین همان خواجه طوسی است. مثلا «طوسی» در جوابی كه به یكی از سوالات قونوی می‌دهد از یك برهان ریاضی استفاده می‌كند كه به همین شكل و مضمون در تفسیرش به «اشارات» ابن‌سینا آمده است. در هر حال به گفته خانم شوبرت جای هیچگونه شك و شبهه نسبت به اصالت مراسلات وجود ندارد.

2- ثانیا گواهی اسناد و كتب، چنین اشكالی را بی‌اعتبار می‌كند. برای مثال «ابن تیمیه» (728 ه ق / 1328 م) كه تقریبا با خواجه معاصر بوده است. در صفحه 267مجموعه فتاوی خود اشاره به این مراسلات بین خواجه و قونوی می‌كند و نیز علاوه بر این سید حیدرآملی عارف بزرگ قرن هشتم كه از علاقه‌مندان خواجه نیز هست این مراسلات را با خط مبارك خود برای تاریخ به یادگار گذاشته و در ابتدای آن تصریح به نام و نشان خواجه نموده است. این اثر در سال ۷۶۲ق در مدرسه امامیه غرویه بغداد استنساخ شده است.

عبدالرحمن جامی عارف (898 ه . ق / 1492 م) - 200 سال بعد از وفات نامه‌نگاران - نیز در ذكر احوال صدرالدین قونوی در كتاب نفحات الانس صفحه 554 خود به مراسلات اشاره‌ای دارد و صراحتا می‌نویسد كه «میان وی و خواجه نصیرالدین طوسی أسوله و أجوبه واقع شده است.» قونوی پرسش‌هایی را مطرح می‌كند كه از دوران جوانی بدان مشغول بوده است و از خواجه می‌خواهد تا براهینی بر این مدعیات اقامه كند كه وی بتواند میان دلیل برهانی و كشف عرفانی جمع كند. مسائلی كه وی با خواجه مطرح می‌كند، در تاریخ فلسفه مسبوق به سابقه بوده و خواجه با آن مسائل انس بسیار داشته است. قونوی ضمن این مكاتبات انس خود را با آثار ابن سینا به ویژه التعلیقات نشان می‌دهد و از افلاطون و بلیناس حكیم نام می‌برد و گاه نیز به رسائل اخوان‌الصفا اشاره می‌كند كه وی مطرح می‌كند.

   منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: