1401/10/14 ۱۱:۱۹
معمولاً منشأ ورزش باستانى ایران را در آغاز دوره اسلامى میجویند و آن را پوششى بر کوشش ایرانیان میهندوست در فراگرفتن شیوههاى نبرد با کمان و سپر وجز آن بر ضد تازیان میدانند. هرچند ممکن است این ورزش به این منظور یارى رسانیده باشد، ولى خطائى بزرگ است اگر سنت ورزش باستانى را به زمانى چنین نزدیک تاریخى نسبت دهیم.
معمولاً منشأ ورزش باستانى ایران را در آغاز دوره اسلامى میجویند و آن را پوششى بر کوشش ایرانیان میهندوست در فراگرفتن شیوههاى نبرد با کمان و سپر وجز آن بر ضد تازیان میدانند. هرچند ممکن است این ورزش به این منظور یارى رسانیده باشد، ولى خطائى بزرگ است اگر سنت ورزش باستانى را به زمانى چنین نزدیک تاریخى نسبت دهیم. درواقع ریشه و بنیان هیچ امر سنتى را نباید در دوران تاریخى تمدن ملل جستجو کرد؛ زیرا معمولا آنچه به سنت، مردمان اعصار جدیدتر را رسیده است، همه به اعصارى مربوط است که هنوز خطى و کتابتى در میان نبود؛ یعنى اعصار پیش از تاریخ. در مورد ورزش باستانى ایرانى نیز باید به چنین دورهاى رجوع کرد و براى شناختن ریشههاى این سنت به شناخت اعتقادات و آیینهاى کهن ایرانى پرداخت.
مطالعه اساطیر ایرانى ما را معتقد میسازد که سنت پهلوانى امرى کهن است و با فرهنگ دوره پیش از تاریخ مردم ما مربوط است. تحلیل شخصیتهاى پهلوانى اوستایى و شاهنامهاى نشان میدهد که بسیارى از خصوصیات این پهلوانان از جمله گرشاسب و رستم، همان خصوصیات یکى از ایزدان کهن تمدن هندوایرانى است که ایندره (Indra) نام دارد.
بنا به مدارکى که از ادبیات سنسکریت بازمانده است و در پى تطبیق آنها با زندگى رستم در شاهنامه، میتوان گفت به همانگونه که ایندره به طرزى نامعمول از پهلوى مادر به گیتى آمد، رستم نیز از پهلوى مادر زاده شد. به همانگونه که ایندره به هنگامى که هنوز کودکى نوزاد بود، چرخ خورشید را به حرکت آورد، رستم نیز در کودکى دلاوریها کرد. به همانگونه که ایندره گرز خویش را به ارث برده بود، رستم نیز گرز خویش را به ارث برده بود. به همانگونه که ایندره افشرۀ گیاه سکرآور سومه (Soma) را پیوسته مینوشید، رستم نیز در میخوارگى دلیر بود. به همانگونه که ایندره به درشتى اندام در میان خدایان شهره بود، رستم نیز پهلوانى تنومند و درشتاندام بود. به همانگونه که ایندره میتوانست تا سیصد گاومیش را کباب کند و بخورد، رستم نیز به پرخوراکى شهره بود؛ چونان که تنۀ درختى را سیخ کباب میساخت و گورخرى را بر آن کباب میکرد و میخورد.
اما تنها زندگى رستم نیست که به زندگى ایندره شبیه است و او را نمونه زمینى ایندره میسازد. ایندره با اژدهایى ورتره(Vrtra) نام که مظهر خشکى و تاریکى است، میجنگد، او را میکشد و از آن پس، ابرها را که زندانى ورتره شدهاند و گاه به زنان تشبیه میشوند، آزاد میکند. رستم نیز با کشتن دیو سپید، کاووس و ایرانیان دربند شده را آزاد میکند و تاریکى را از چشمان ایشان میزداید. این تنها رستم نیست که این کردار خدایى را درمورد کشتن اژدها انجام میدهد؛ فریدون، گرشاسب، گشتاسب، اسفندیار و حتى در دوره تاریخى، اردشیر بابکان با کشتن اژدها هر یک به گونهاى آزادى، نعمت و آب میآورند.علاوهبر پهلوانان، چنانکه در داستان فریدون، گشتاسب و اردشیر بابکان نیز دیدهایم، شاهان کشور هم خود تکرارکنندۀ الگوى کهن و آسمانى پهلوانى بودهاند؛ اما آیا این امر تنها در ایران اتفاق افتاده و آیا تکرار الگوى کهن تنها در امر پهلوانى پیش آمده است؟
مردمشناسان با مطالعه اساطیر ملل باستانى و بررسى ساختارهاى اجتماعى و آیینهاى مردم بدوى عصر ما، به این نتیجه رسیدهاند که این تکرار الگوهاى کهن، پایۀ همه آیینها و کردارهاى اقوام گوناگون پیش از تاریخ و اقوام بدوى زمان حاضر بوده و هست و دوام اعتقاد به این الگوهاى کهن را حتى تا دوره تاریخى و حتى تا عصر حاضر هم میتوان دید. اساطیر ایرانى، پهلوانى و جز آن، انباشته از الگوهاى کهن وتکرار آنها توسط مردمان است. اما مطالعه در تاریخ پهلوانى ایران نشان میدهد که پهلوانان و رفتار و کردار ایشان در دوره تاریخى، شباهت چندانى با ایندره و پهلوانان اساطیرى و رفتار و کردار ایشان ندارد. با درنظر گرفتن جوانب اخلاقى و عارفانۀ پهلوانان ایرانى دردوره تاریخى، باید به دنبال الگوى دیگرى رفت؛ زیرا در رفتار و کردار ایندره نشانى از جنبههاى اخلاقى و عارفانه دیده نمیشود. براى این جستجو، باید نخست از تحول اساطیر و اعتقادات ایرانیان، پس از جدایى از برادران هندى خود سخن گفت.
تحول اساطیر و اعتقادات ایرانیان
هندوایرانیان پیش از جدایى از یکدیگر، به دو دسته از خدایان معتقد بودند: اسورهها ( ایرانى: اهورهها) و دیوهها (ایرانى: دیوهها). اسورهها بیشتر با جنبه معنوى و دیوهها با جنبههاى مادى زندگى مربوط بودند. پس از آنکه مدتى از جدایى گذشت، هندیان بر دیوهها تکیه کردند و اسورهها را از مقام خدایى فرو انداختند، در حالى که ایرانیان برعکس بر اهورهها تکیه کردند و دیوهها را به مقام دیوى تنزل دادند. بدین روى ایندره که از دیوهها بود، در اساطیر ایرانى به دیوى تبدیل شد و تنها بخشى از خصوصیاتش در ایزد بهرام برجاى ماند و پهلوانى و قهرمانى او به ایزد مهر منتقل شد که در «مهریَشتِ» اوستایى منعکس است.
ایزد مهر در مهریشت، علاوهبر مظهر جنگاورى، دلیرى و شهریارى بودن، خداى راهنماى دین، دوستى و نعمت و برکت نیز گشت و به صورت مظهر سهگانۀ پریستارى، پهلوانى و استریوشى (کشت و دامدارى) درآمد. به گمان من، این خداى نوآراستۀ ایرانى است که از او الگوهاى دینى، عرفانى، شهریارى و پهلوانى پدید آمده است و بر تاریخ فرهنگ ما اثرى چنان عمیق نهاده است که مردم ما چه آگاهانه پیش از اسلام و چه ناآگاهانه پس از اسلام، پیوسته در پى تکرار الگوهاى رفتارى او بودهاند.
مظهر سه نیرو بودن مهر سبب شد تا ستایش او نه تنها در میان همه طبقات اجتماعى ایران، بلکه در میان همه طبقات اجتماعى آسیاى غربى و امپراتورى روم نیز راه یافته، دهقانان، سپاهیان، پیشهوران و حتى شهریاران پیروش گردند و هر یک بر حسب موقعیت اجتماعى خود، بر جنبهاى از او و آیینش تکیه کنند. این آیین در ایران به نام «زروانپرستى» و در اروپا با بعضى تغییرات و تفاوتها، به نام میترائیسم (مهرپرستى) خوانده شد.
مهرپرستان افسانههاى بسیارى را به مهر نسبت میدادند: نخست آنکه مهر از سنگى زاییده شد و به هنگام زادن، در دست راست خویش دشنهاى داشت. افسانه دیگر این بود که او، پس از زادن بر آن شد تا نیروى خود را برسنجد؛ بدین روى نخست با خورشید زورآزمایى کرد. در این کار، خورشید تاب نیروى مهر را نیاورد و بر زمین افتاد. سپس مهر او را یارى داد تا برخیزد و دست راست خویش را به سوى او دراز کرد. دو ایزد با یکدیگر دست دادند و این نشان آن بود که خورشید با مهر بیعت کرد. سپس مهر تاجى بر سر خورشید نهاد و از آن پس، آن دو یاران وفادار یکدیگر ماندند.
اسطوره مهرى دیگر، نبرد مهر و گاو بود. این گاو نخستین جانورى بود که هرمزد آفریده بود. بنا بدین اسطوره، مهر گاو را در چراگاهى مییابد و شاخهاش را به دست میگیرد و بر او سوار میشود؛ ولى گاو او را از پشت خود فرو میافکند، و مهر که شاخ گاو را همچنان در دست داشت، در کنار او میدود تا او را به غارى میبرد. گاو دوباره فرار میکند و مهر به دنبال او میدود تا سرانجام او را مییابد و به دستور خداى بزرگ او را میکشد تا از تن او حیات گیاهى و جانورى پدید آید.
در آیین مهر پیروان را با روحیهاى جنگى تربیت میکردند، بدین روى نیز در میان جنگاوران امپراتورى روم نفوذى عمیق داشت. در این آیینها تنها مردانى میتوانستند شرکت کنند که به سن بلوغ رسیده بودند؛ زنان را در آیینها شرکت نمیدادند. در میان پیروان مهر، مقام اجتماعى و ثروت ارزشى خاص ایجاد نمیکرد و ایشان یکدیگر را «برادر» میخواندند؛ ولى بزرگان دین از احترام و ستایش فراوان برخوردار بودند.
مراسم مهرى معمولا میبایست در غارها انجام مییافت. این غارها مظهر طاق آسمان بودند. در نزدیک این معابد طبیعى یا در آن، میبایست آبى روان وجود میداشت؛ اما در شهرها یا جلگهها که غارى نبود، این معابد را به شباهت غارها، در زیر زمین بنا میکردند. معبد به یارى پلکانى طولانى به سطح زمین میرسید. در داخل معبد دو ردیف سکّو در دو سو قرار داشت و در میان آن دو ردیف، صحن گود معبد قرار داشت که مراسم در آنجا انجام مییافت و تماشاگران تازهوارد بر نیمکتهایى که کنار سکوها بود، به تماشاى مراسم مینشستند.
در ته صحن، بر دیوار، منظرهاى از مهر در حال کشتن گاو وجود داشت. در کنار در ورودى، ظرف پایهدارى پر از آب تبرکشده قرار داشت و در طرف مقابل، در پاى تصویر مهر، دو آتشدان بود. بر دیوارهاى معبد اغلب تصویرهاى بسیار نقش شده بود. نکته عمومى درباره همه این معابد، کوچکى آنها بود که بیش از گروهى معدود را نمیتوانستند در خود جاى دهند.
آداب زورخانه
در آداب زورخانه آمده است که پهلوان باید طاهر و سحرخیز و پاکنظر باشد و علاوه بر اداى فرایض و سنن، متهجد و شبزندهدار، داراى حسن خلق باشد. در هنگام غلبه بر خصم، او را در انظار خفیف نسازد و از مروت دور نشود. مساکین و عجزه را تا سرحد توانایى اعانت کند و از اخلاق رذیله بپرهیزد. این کیفیات را در مهر نیز میبینیم:
در اوستا آمده است که پیکر مهر کلام ایزدى است (مهریشت، بند ۲۵)؛ او دشمن دروغ است (بند ۲۶)؛ نمایندۀ پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است (بند ۱۰۶)؛ نخستین ایزدى است که پیش از خورشید در بالاى کوه هرا برآید (بند ۱۳)؛ او حامى پیمان است (بند۳)؛ هرگز فریفته نمیشود (بند ۵)؛ او زورمندى بیخواب است که به پاسبانى مردم میپردازد (بند۷). یک پهلوان نمونه دلاورى بیباک است که هرگز هراس به دل راه نمیدهد. دلاورى است که یکتنه با دشمنان روبرو میشود و ایشان را از میان برمیدارد. مهر نیز در میان موجودات تواناترین است: خوشاندام، بلندبالا و نیرومند است؛ یلى جنگاور قوىبازوست؛ کسى است که در جنگ پایدار میماند؛ قویترین، نیرومندترین، چالاکترین، تیزترین و پیروزمندترین خدایان است. (بندهاى ۶، ۷، ۲۵، ۹۸).
در آیین پهلوانى، ورزش باید بعد از اداى فریضه صبح شروع شود و مهر نیز در همین هنگام بر جهان میتابد. رفتار پهلوانان با یکدیگر و مقررات پهلوانى نیز وجوه مشترکى با آیینهاى مهرى دارد. به همانگونه که پیروان مهر را با روحیهاى جنگى تربیت میکردند، در زورخانه نیز آداب نبرد به صورتى نمادین آموخته میشود. در زورخانه نیز تنها کسانى که بهسن بلوغ رسیدهاند، میتوانند راه پیدا کنند. در سنت پهلوانى است که باید شانه بر صورت تازهوارد بایستد (یعنى ریش داشته باشد).
در زورخانه نیز مانند آیین مهر، زنان را راه نمیدهند. در زورخانه نیز مانند آیین مهر مقام اجتماعى و ثروت ارزشى خاص ایجاد نمیکند و امتیازى نمیبخشد. پهلوانان نیز یکدیگر را «برادر» یا هممسلک میخوانند. در زورخانه همواره و در هر کار، حقتقدم با اشخاصى باسابقه و پیشکسوت است و این همان است که در آداب مهرى نیز میبینیم.
اما تنها خصوصیات مهر و رفتارها و مقررات مهرپرستان نیست که با خصوصیات پهلوانان و رفتارها و مقررات زورخانه تطبیق میکند؛ خود زورخانه نیز با معابد مهرى قابل مقایسه و تطبیق است. زورخانهها که تنها در شهرها وجود دارد، پیوسته با پلکانى طولانى از زیر به سطح خیابان میرسد و همه زورخانههاى کهن در زیر زمین و معمولا زیر ساختمانهاى دیگر بنا میشدند. این زورخانههاى کهن تنها نورى اندک داشتند. مانند معابد مهرى، پلکان زورخانه گاه به اتاقى قبل از محل اصلى زورخانه ختم میشود که پهلوانان و ورزشکاران خود را در آنجا آماده میکنند و سپس به خود زورخانه میروند و گاه، بازهم مانند معابد مهرى، پلکان زورخانه مستقیماً به زورخانه ختم میشود.
در داخل زورخانه، برخلاف معابد مهر، دو سکوى مستطیل و یک صحنۀ گود میانین وجود ندارد و گود چندضلعى زورخانه از همه سو با سکو احاطه شده؛ ولى درست مانند معابد مهرى در کنار سکو، در کنار دیوار، نیمکت قرار دارد که تماشاگران بر آنها مینشینند و به مراسم نگاه میکنند. به هر حال نکته اصلى، اشتراک گود و سکو است. در کنار در ورودى زورخانه، مانند معابد مهرى، آبدانى وجود دارد که البته امروز مفهوم اصلى خود را از دست داده است. به جاى آتشدانى که در معابد مهرى، در انتهاى صحنه و در دو سوى تصویر مهر قرار دارد، در زورخانه، در جلو سردم، اجاقى است که امروزه از آن براى گرمکردن ضرب و تهیه نوشیدنى گرم استفاده میشود. به همانگونه که بر دیوارهاى معابد مهرى نقشهایى مقدس بود، در زورخانهها نیز نقاشیها و اخیراً عکسهایى مربوط به کشتى گرفتن پهلوانان و داستانهاى رستم وجود دارد.
یک چیز در معابد مهرى هست که در زورخانهها نیست و آن نقش مهر در حال کشتن گاو است. در زورخانهها این صحنه وجود ندارد و علت آن بیگمان این است که در زیر تأثیر آیین زردشتى، کشتن گاو به اهریمن نسبت داده شده است و بدین روى، دیگر جایى براى وجود این صحنه در زورخانهها نمانده است.
کشتى گرفتن
در اینجا باید به سنت کشتى گرفتن و ارتباط آن با آیین مهر بپردازیم. به گمان من، آیین کشتى تقلید الگوى کهن کشتى مهر و خورشید است. نخست اینکه پهلوان مانند مهر، جامهاى بر تن ندارد و تنها بر میان خود لنگى دارد که برابر برگ انجیر مهر در اروپاست. برهنگى یکى از مراسم حتمى زورخانههاست.دو کشتیگیر در پایان کشتى، بنا به سنت با دستهاى چپ بازوهاى راست یکدیگر را میگیرند و با دستهاى راست به یکدیگر دست میدهند. این رسم مهر است که به خورشید دست داد و همان طور که مهر و خورشید با این دست دادن یار و دوست یکدیگر شدند، دو کشتیگیر نیز هرگز محق نیستند با یکدیگر دشمن باشند و اگر کینهاى پدید آید، باید یکدیگر را ببوسند و آشتى کنند.
رسم دیگر در زورخانه، زنگ زدن است و آن زنگى است که با زنجیرى بر سردم زورخانه آویزان است و مرشد براى پهلوانان بزرگ به هنگام ورودشان، آن را به صدا درمیآورد تا همگان از ورود او آگاه شوند. در معابد مهرى نیز این زنگ یافته شده است که معمولا آن را به نشان دادن تصویر مهر که شاید در پایان مراسم یا آغاز آن انجام میگرفته است، نسبت میدهند؛ ولى ممکن است این زنگ را به هنگام ورود بزرگان دین به آواز درمیآوردند.
از دیگر مشخصات زورخانه، به کار بردن القاب پهلوانى است، مانند: کهنهسوار، مرشد، پیشکسوت، صاحبزنگ، صاحبتاج، نوچه و جز آن که با آنچه از آیین مهر و عرفان میدانیم، کمابیش تطبیق میکند. مهر سوارى دلیر است و به عنوان مظهر دلاورى، کهنهسوار است… به کار بردن تاج را نیز در کشتى مهر و خورشید دیدیم. در آداب زورخانه، چون پهلوانى به مقام پهلوانى رسید، از طرف پیشوایان طریقت به استعمال «تاج فقر» نایل میگردد و این درست همان است که در اساطیر مهرى وجود دارد. نوچهها، پیشخیزها، نوخاستهها و ساختهها نیز در زورخانه همان مقامى را دارند که در آیین مهر، تازهواردان داشتند و در آیین عرفان و تصوف نیز چنین وضعى وجود دارد.
شاید آیین شطّاران دوره اسلامى که دوندگانى پهلوان بودند، بتواند یادآور سنت دویدن مهر به دنبال گاو باشد و شاید حمل «قمه» در میان عیّاران قدیم و «چاقو» در میان ورزشکاران زمان ما، معرّف دشنۀ مهر باشد که سلاح اصلى او بود. پهلوانان جز با قمه و دشنه با یکدیگر به نبرد نمیپرداختند. چاقوکشیهاى سالهاى گذشتۀ نزدیک نیز گویاى همین نکته است.
لازم است به ارتباط نزدیک به ورزش باستانى با تصوف و عرفان نیز اشاره کنم. این ارتباط تنها در مسائل فکرى نیست، بلکه ساختمان زورخانهها نیز شباهت بسیار با تکایا و خانقاهها دارد. وجود افرادى چون پوریاى ولى ـ چه افسانه باشد و چه حقیقت ـ معرّف این یگانگى پهلوانى و عرفان است و این خود جوهر آیین مهر است.
نتیجه
از همه این درازگویى چه نتیجههایى میتوان گرفت؟
۱ـ پهلوانان اساطیرى ما، مانند گرشاسب، رستم، اسفندیار، و شاهانى چون فریدون، ملهم از الگوى کهن خداى پهلوانى هند و ایرانى به نام ایندره هستند که انعکاس جامعهاى دامدار، شکارچى است. در این الگو جنبههاى اخلاقى یا دیده نمیشود یا بسیار اندک است و این را در میان همه پهلوانان هندواروپایى عصر اساطیرى نیز میبینیم.
۲ . پس از پدیدآمدن آیین مهر در آسیاى میانه و نجد ایران، پس از آنکه ایندره و الگوى او بر اثر نفوذ مهر رو به فراموشى نهادند، الگوى تازهاى پدیدار شد که بنا بر آن، پهلوانى با اخلاق و عرفان بهسختى درآمیخت و حتى نقش خود را هرچند اندک بر رستم و پهلوانان باستانى دیگر نیز نهاد. این الگوى جدید میتواند انعکاس جامعه رشدیافتۀ کشاورز، دامدار، پیشهور باشد.
۳ . پهلوانى در دوره اسلامى بر اساس الگوى کهن مهرى است.
شاید بتوان گفت که در دورهاى (میان اواخر هزارۀ نخست پ.م تا قرن ششم پ.م) دو آیین در ایران رواج مییابد: یکى آیین زردشت است و دیگرى آیین مهر؛ و به احتمال قوى آیین زردشت اندک اندک در میان طبقات حاکم راه مییابد و آیین مهر به عنوان مظهر برابرى و برادرى، در میان توده پیشهوران و دهقانان جاى میگیرد. در دورههاى بعدى، گاه این دو آیین که وجوه مشترکى با یکدیگر داشتند، به یکدیگر نزدیک میشدند و گاه دور.
نکته جالب توجه دیگر این است که بنا به روایات تاریخى، دین مهر توسط دزدان دریایى آسیاى صغیر به روم راه یافت. اگر توجه کنیم که عیاران را نیز نویسندگان قشرهاى بالا «دزدان دریایى» خطاب میکردند، شاید بتوان این دزدان دریایى را نیز نمونهاى از عیاران دانست که اموال بازرگانان مدیترانه را میستاندند و به بینوایان میبخشیدند. در دوره اسلامى همه نهضتهاى دهقانى، عیارى و عرفانى داراى عقایدى بودند که با آیین مهر شباهت بسیار داشته است، از آن جمله جسم یافتن خداوند در رهبر نهضتهاى دهقانى و شهرى و علاقه به ایجاد برابرى و برادرى در میان ایشان است؛ ولى هنوز زود است تا درباره این مسائل به قطع و یقین سخن بگوییم و به همین اشاره اکتفا میشود.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید