1393/10/9 ۱۴:۰۰
در گذشته، پژوهشگران ماركسيست براي تعاريف «ايلات و عشاير» بيش از حد تحت تأثير الگوهاي كلي نظري" ماترياليسم تاريخي" قرار داشتند. به طور مثال تاردوف، ايرانشناس (اتحاد جماهیر شوروي سوسیالیستی سابق) پنج ويژگي مشترك جوامع قبيلهاي ايران را چنين بيان كرده است:
1- در جامعه قبيلهاي، توليد غله، مقام دوم را داراست.
2- مرتع و گله از نقش تعيينكنندهاي برخوردار است.
3- تقسيمكار، مناسبات توليدي و استثمار، بر مبناي استفاده مشترك از مرتع قرار دارد.
4- بقايا و آثار نظام كمون طايفهاي، دوران متمادي به حيات خود ادامه ميداد.
5- بر مبناي طرز زندگي كوچنشيني جنگي، حاكميت رهبران و آريستوكراسي طايفهاي مدت مديدي ادامه يافته است.1
چنانكه گفته شد،گروهي از انديشمندان به نقش «خويشاوندي» در نظام قبيلهاي توجه كردهاند، ابن خلدون مورخ قرن هشتم هجري قمري را بايد پيشكسوت اين گروه دانست، وي از نخستين كساني است كه وجوه تمايز جماعات ايلي را از جماعات يكجانشين بيان داشته است. او عصبيت را ملاك دانسته و معتقد است: نزد عشاير وابستگي به" نسبت "بيشتر اهميت دارد تا وابستگي به "محل".
در ميان مردمشناسان غربي، ل .هـ- مورگان مردمشناس آمريكايي، نخستين كسي است كه به اهميت عنصر «خويشاوندي» در سازمان اجتماعي قبيله توجه كرد.وي جامعه قبيلهاي را يك سازمان اجتماعي «غيرسياسي» ميديد. او خويشاندي را نخستين و كهنترين شكل تجمع انساني و عنصر اصلي در ساختار جوامع «ماقبل شهري» مي دانست. «عشيره» نمونه بارز چنين جوامع مبتني بر خويشاوندي در دوران معاصر است، دنباله كار مورگان توسط پژوهشگران ديگر پي گرفته شد. هر چند برخي نظرات مورگان مورد نقادي قرار گرفت، ولي به هر تقدير «خويشاوندي» جايگاه عظيم خويش را در ساخت اجتماعي جوامع ماقبل صنعتي به اثبات رسانيد.
شهبازي با جمعبندي نظرات فوق ،براي عشيره و قبيله تعاريف زير را پيشنهاد ميكند:
عشيره: جماعتي است كه بر اساس «پيوندهاي خوني» متحد شده است و تشكيل يك واحد مستقل هم بسته را ميدهد، در جوامعي كه پيوندهاي خوني نياي واحد به ثبوت نرسد، اين امر بافت عشيره را نفي نميكند، بلكه صرف وجود «احساس خويشاوندي» كافي است. چنين احساسي پيوند اجتماعي را تحكيم ميبخشد و اساس وحدت عشيره را تشكيل ميدهد. در اين تعريف عنصر اصلي، پيوند خوني و تباري است.
قبيله:وحدت پايدار و منسجم چند عشيره در چارچوب سازمان اجتماعي واحد را «قبيله» ميناميم. شاخصهاي قبيله، عبارتند از:
1- اقامت در سرزمين مشترك.
2- پيروي از «رسوم» مشترك.
3- احساس تعلق به قبيله.2
ايل
فسايي در فارسنامه ناصري بين «ايل» و «طايفه» تمايز قايل شده و معيار تمايز را «شيوه زيست» و «بعد مسافت» قرار داده است. براساس ديدگاه او عشايري كه كاملاً كوچنده هستند و كوچ آنها در دو منطقه است، "ايل" محسوب ميشوند و عشايري كه كوچ آنها در يك منطقه است، «طايفه»اند. اما برخلاف تعريف خود عملاً به عامل جمعيت توجه داشته و قبايل بزرگ را ايل ناميده است و قبايل كوچك را كه بعضاً كوچنده هستند و فاصله كوچشان نيز طولاني است، طايفه قلمداد كرده است.
مردمشناس فقيد ايراني، دكتر نادر افشار نادري، سه عامل را به عنوان عناصر اصلي تعريف «ايل» بيان ميدارد:
1- وجود ساختار ايلي، تقسيم ايل به طايفه، تيره و ...
2- باور اعضاي ايل كه به اين ساخت و نظام تعلق دارند.
3- وجود سرزمين مشترك.
در شناخت ايلات و عشاير بايد سه عنصر اساسي از هم تفكيك شوند:
1- عنصر قبيلهاي، به مثابه «سازمان اجتماعي» ايلات و عشاير.
2- عنصر كوچنشيني، به مثابه «شيوه زيست» ايلات و عشاير.
3- عنصر دامداري، به مثابه «شيوه معاش» آنها.
با تفكيك سه عنصر فوق كه سازمان اجتماعي، شيوه زيست و شيوه معاش عشاير را مشخص ميسازد، ميتوان به تعريف زير دست يافت: ايل، جماعتي است كه سازمان اجتماعي آن عشايري، شيوه زيست آن كوچنشيني (كوچنشيني كامل يا نيمه كوچنشيني) و شيوه معاش آن دامداري باشد و يك واحد مستقل اجتماعي و فرهنگي را تشكيل دهد.3
ميتوان شاخصهاي اصلي را در شناخت ايل به شرح زير بيان داشت.
1- ايل داراي سرزمين جغرافيايي، تاريخي و فرهنگ واحد است.
2- معمولاً در سطوح تيرهها و گاه در سطح طايفهها، مناسبت عشيرهاي (پيوند نسبي) بر قرار است و عضويت در ايل مستلزم پيوند تباري است و اعضاي ايل داراي «احساس تعلق به ايل» (به تعبير دكتر افشار نادري) و يا «عصبيت» (به تعبير ابنخلدون) هستند. اين روانشناسي را «عرق ايلي» ميناميم.
3- سازمان اجتماعي ايل بر پايه نظام عشايري است، يعني ايل به طايفه، تيره و واحدهاي اجتماعي تقسيم ميشوند.
4- در اقتصاد ايل، دامداري سنتي با بهرهگيري از مراتع طبيعي نقش اصلي را ايفا ميكند.
5- شيوه زيست ايل، كوچنشيني كامل يا نيمه كوچنشيني است.
كوچنشيني: برخي مردمشناسان خارجي، در شناخت ايلات و عشاير ايران، «كوچنشيني» يا «چادرنشيني» را شاخص اصلي دانسته و ترجيح دادهاند به جاي واژه «قبيله» واژه » كوچنشين "نوماد" را به كار برند. آنها بر شيوه زيست كوچنشيني تأكيد ورزيده و مثلاً ايل قشقايي را «كوچنشينان قشقايي» خواندهاند. آنها معتقدند واژه «كوچنشين» واژه دقيقي نيست، ايل قشقايي پيش از آنكه «نوماد» باشد «قبيله» است و ساختار قبيلهاي آن بقا و موجوديت سياسي و فرهنگي آن را موجب شده است. بسياري از ايلات و عشاير ايران سالهاست كه از نظر شيوه زندگي دستخوش تحولات جدي شده و به گروههاي مختلف تقسيم شدهاند، ولي «هويت اصلي» خود را حفظ كردهاند. اين تعلق صرفاً يك علاقه نيست و عموماً شبكه وسيعي از پيوندهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ... وجود دارد. بنابراين آنچه «هويت ايلي» را ميسازد نه صرفاً «كوچنشيني» بلكه تمامي شاخصهاي مورد نظر است.4
در پژوهشهاي دكتر امانالهي، منظور از زندگي كوچنشيني؛ آن نوع زندگي است كه در آن انسان از راه پرورش حيوانات و معمولاً با برخورداري از فرآوردههاي كشاورزي زيست ميكند و در پي چراگاههاي طبيعي ساليانه از محلي به محل ديگر كوچ ميكند.5 ودكترسيد رحيم مشيري استاد جغرافيا ، معتقد است :كوچ نشيني، حركت منظم ساليانه يا فصلي ،براي ارتزاق قومي يا قبيله كه اين حركت باعوامل محيطي و اوضاع انساني ، اجتماعي ارتباط مستقيم دارد6
1. شهبازي، عبدالله، ايل ناشناخته (پژوهشي در كوهنشينان سرخي فارس) نشر ني، تهران 1366، ص 18-17.
2. شهبازي، عبدالله، ايل ناشناخته (پژوهشي در كوهنشينان سرخي فارس) نشر ني، تهران 1366،صفحات 19، 20، 21 و 23. (با اندكي دخل و تصرف)
3. شهبازي، عبدالله، ايل ناشناخته (پژوهشي در كوهنشينان سرخي فارس) نشر ني، تهران 1366، صفحات 19، 20، 21 و 23.
4. شهبازي، عبدالله، ايل ناشناخته (پژوهشي در كوهنشينان سرخي فارس) نشر ني، تهران 1366، صفحات 19، 20، 21 و 23.
5. امان الهي ، اسكندر، كوچ نشيني در ايران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، تهران، 1360، ص 3.
6.مشيري،سيد رحيم.جغرافياي كوچ نشيني.انتشارات سمت،تهران:1372ص7.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید