مردم در گفتمان‌های تاریخ معاصر ایران در گفت‌وگو با عیسی عبدی

1401/5/19 ۰۹:۵۰

مردم در گفتمان‌های تاریخ معاصر ایران در گفت‌وگو با عیسی عبدی

تعبیر «مردم» اصطلاحی آشنا در زبان فارسی است كه در روزگار معاصر، همسو با تحولات ژرف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، معناهای متفاوتی پیدا كرده است. در فرهنگ مدرن، مردم برای اشاره به اجتماعات انسانی با هویت مستقل و حقوق برابر به كار می‌رود.

از رعیت تا مردم

محسن آزموده: تعبیر «مردم» اصطلاحی آشنا در زبان فارسی است كه در روزگار معاصر، همسو با تحولات ژرف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی، معناهای متفاوتی پیدا كرده است. در فرهنگ مدرن، مردم برای اشاره به اجتماعات انسانی با هویت مستقل و حقوق برابر به كار می‌رود. در عصر پیشامدرن، مردم چنین جایگاهی نداشتند و عمدتا منقاد نیروها و قدرت‌های فرادست تلقی می‌شدند، یعنی رعیت یا رمه‌ای ناآگاه و ناتوان كه وابسته به منابع قدرتی بیرون از خویش محسوب می‌شدند. امروز كلمه مردم، در گفتار روزمره رسانه‌های عمومی، جایگاه والایی یافته و سیاستمداران، ولو در ظاهر و در سطح گفتار، ایشان را ولی‌نعمتان خود می‌خوانند. اما آیا در واقع چنین است؟ آیا مردم به عنوان اجتماعی از انسان‌های خودآیین و خودمختار، در گفتمان‌های سیاسی و اجتماعی ما حضور دارند؟ این مفهوم، در طول یكصد و اندی سال پس از مشروطه كه بسیاری آن را لحظه تولد مردم در معنای جدید می‌خوانند، دستخوش چه تحولاتی شده است؟ عیسی عبدی، پژوهشگر تاریخ ایران، در كتاب «مردم در گفتمان‌های تاریخ معاصر ایران (1357-1285)»، با رویكردی نشانه‌شناسانه به بررسی مفهوم «مردم» به عنوان یك دال (signifier) محوری در گفتارهای سیاسی تاریخ معاصر ایران پرداخته و سیر تحول و تطور آن و نحوه بازنمایی‌اش را از روزگار مشروطه تا انقلاب 1357 بررسی كرده است. به این مناسبت با او گفت‌وگویی كردیم كه از نظر می‌گذرد.

*******

    در ابتدا برای آشنایی مخاطبان به اختصار بفرمایید تعبیر «مردم» به عنوان یك «دال» یا «نشانه» به چه معناست و منظورتان از بررسی آن در تاریخ معاصر ایران چیست؟ همچنین بفرمایید رویكرد شما در این كتاب نشانه‌شناسانه و زبان‌شناختی است، چرا این رویكرد را برای بررسی مفهوم مردم انتخاب كرده‌اید؟

جهان امروز ما، جهانی در حال دگرگونی است كه شروع آن در غرب و شرق همزمان نبوده است. این دگرگونی از دوره مشروطه به این سو حداقل در كشور ما تشدید شده است. یعنی شتاب تحول تاریخی از مشروطه به این سو افزایش پیدا كرده است. این شتاب موجب شده ما با زبان‌های جدید و مفاهیم نوینی روبه‌رو شویم. حتی در برخی موارد با زبان و مفاهیم آشفته‌ای مواجه می‌شویم. تجدد در زبان و مفاهیم فرهنگی تاثیر زیادی گذاشت.

یكی از رویكردهای مهم كه از دهه ۶۰ و ۷۰ با چرخش زبانی و س‍پس فرهنگی شروع شد، رویكرد گفتمانی به تاریخ یعنی پیوند زبان و تاریخ است كه در مطالعه دوران پرشتاب تاریخی اهمیت بسزایی پیدا كرده است.تاریخ‌نگاری مدرن در طیفی عمیق‌تر، با تحولات معرفت‌شناسی بعد از چرخش زبانی و سپس چرخش فرهنگی پیوند تنگاتنگ دارد، زیرا این تحول نگاه مورخان را تغییر داده است. به عنوان نمونه، شكل‌گیری نشانه‌شناسی فرهنگی و نشانه‌شناسی تاریخ از مهم‌ترین تحولات معرفتی است كه در آنها كنش نشانه‌ای گذشته و حال اهمیت زیادی برای نگاه متفاوت به تاریخ پیدا می‌كند.

نشانه‌ها میان گذشته و حال در حالتی سیال قرار دارند. معانی جدید در بسترهای زایا و مناسبات قدرت از طریق تعامل نشانه‌ها شكل می‌گیرد. مردم هم یك نشانه است كه در تعامل گذشته و حال با سایر نشانه‌ها در مناسبات قدرت معانی متعدد به خود گرفته و همواره در حال دگرگونی بوده است. تحول معنایی دال مردم در گفتمان‌های مختلف از مشروطه به این سو می‌تواند روشنگر بسیاری از واقعیت‌ها باشد.

امروزه گفتمان یكی از محورهای اصلی تاریخ فرهنگی نوین است، زیرا گفتمان، فرآیند‌های تاریخی و فرهنگی را بیان می‌كند و دگرگونی‌ها را در قالب مناسبات قدرت نشان می‌دهد. گفتمان نظم نمادین است كه از تعامل دال‌ها شكل می‌گیرد و همواره در معرض دگرگونی قرار دارد. دال‌ها در تاریخ متكثر هستند، اما برخی دال‌های محوری در تاریخ فرهنگی جایگاه گفتمانی مهمی دارند و آیینه تحولات مفهومی هستند، یكی از این دال‌های محوری می‌تواند مثلا دال «مردم» باشد. سوژه‌شدگی مردم در قالب گفتمان‌ها بازتاب‌دهنده مناسبات قدرت است. زبان مسلط و یكدست‌كننده مركزی در تعارض مستمر با سایر گفتمان‌ها قرار دارد و دال‌ها در این عرصه پركشمكش قرار دارند. هر حزب یا نیروی سیاسی مردم را از منظر مسلك و ایدئولوژی خود ترسیم می‌كند و همین تصاویر مختلف از مردم آیینه‌ای از تعارض‌های نمادین و فرهنگی در تاریخ معاصر ایران است.

مساله دیگر اینكه رابطه زبان و تاریخ امروزه از چالش‌های گذشته و بسیاری بن‌بست‌های روشی عبور كرده است. بیشتر مورخان بر این دیدگاه اجماع دارند كه فهم زبان و شناخت سازوكار آن مانند چیستی روایت‌ها یا گفتمان‌ها به تحلیل بهتر تاریخ‌نگاری و فهم وقایع تاریخی كمك می‌كند.

    چرا نقطه آغاز بررسی خود را سال 1285 (سال وقوع مشروطه) انتخاب كرده‌اید؟ به عبارت دیگر اهمیت انقلاب مشروطه به عنوان یك نقطه عطف در تغییر معنای «مردم» در چیست؟

سال ۱۲۸۵ یك مقطع زمانی نمادین است. می‌دانیم كه تحولات فرهنگی مشروطه به تدریج پیش از این تاریخ شروع شده است. آنچه برای نگارنده اهمیت دارد، ورود تدریجی دال‌ها یا نشانه‌های جدید به سپهر فرهنگی ایران است كه در عرصه سیاسی هم نمود پیدا می‌كنند. «مردم در معنای متفاوت» یكی از این نشانه‌هاست كه وارد فرهنگ ما می‌شود. یعنی از این دوران همسو با تجدد، زبان هم دگرگون می‌شود. نظم‌های نمادین جدیدی به‌رغم تنش‌های فرهنگی در حال شكل‌گیری است. رعیت واژه‌ای است كه مربوط به یك نظام نمادین ریشه‌دار گذشته است ولی در تعارض با نظم نمادین جدید مدلول‌ها و معانی جدیدی پیدا می‌كند. نگاهی به قانون اساسی مشروطه نیز نشان می‌دهد كه نشانه «رعیت» در نظم نمادین جدید حضور ندارد، زیرا رعیت به مردم در مفهوم جدید یا به‌طور نسبی به «شهروند» تغییر معنا داده است.

    شما در فصل دوم كتاب با عنوان «بسط قدرت مردم» با بررسی دو متن یعنی دو رساله، یعنی «یك كلمه» و «تاریخ انحطاط مجلس اول» سعی كرده‌اید در دو سطح نظری و عملی، شكل‌گیری شبكه معنایی جدید مفهوم «مردم» را نشان بدهید. آیا این بررسی نشان می‌دهد كه فی‌الواقع قدرت مردم در این دوره بسط یافته است؟

بسط قدرت مردم در این فصل به گسترش حوزه معنایی مردم اشاره دارد. از نظر زبانی هم واقعیت همین است. ما متون متعددی را می‌بینیم كه تعاریف گسترده‌تری از مردم ارایه می‌دهند كه با رعیت دیگر همخوانی ندارد.یعنی رابطه رعیت با سلطنت دستخوش تزلزل می‌شود و مفاهیمی مانند قانون در واقع مناسبات قدرت قدیمی را تهدید می‌كند و همه این مفاهیم و نمادها به نوعی قدرت بخشیدن تدریجی به مردم است هر چند هنوز بسترها و نهادهای مرتبط با آن شكل نگرفته باشد. اكثریت رسایل مشروطیت با نگاه شرعی خواه‌ناخواه دنبال بازتعریف دال‌های مهم مانند عدالت، آزادی، مردم و مناسبات رعایا با شاه هستند.

زبان آبستن امكان‌های تاریخی است كه در آینده و به تدریج گشوده می‌شود. آنچه در رسایل یا بعدا در قانون اساسی مشروطیت نوشته می‌شود لزوما در عرصه تجربی به كاربست سیاسی و عینی نمی‌انجامد. لذا بسط قدرت مردم به شكل نمادین مشهود است، اما در عرصه تجربی آنچه اتفاق می‌افتد به علت كشمكش‌های فرهنگی همیشه منطبق بر زبان ازپیش گفته شده نیست.

    شما در یكی از فصل‌های مهم و جذاب كتاب، به تمایز دو زبان سكولار و دینی پرداخته‌اید. می‌دانیم یكی از اصلی‌ترین نقاط اختلاف در دوران مشروطه، تفاوت دو نگاه دینی و سكولار به مقوله مردم است كه موجب تمایزها و تقابل‌های اساسی شد. آیا این تقابل هیچ‌گاه حل شد و آیا می‌توان گفت، این معضل یا پروبلماتیك تا به امروز تداوم داشته است؟

زبان دینی و زبان سكولار به نظر نگارنده نشان‌دهنده تفاوت‌های فرهنگی است كه در ورود به دوران مشروطیت نمایان شد. این تنش از آن جهت بود كه منابع و سیر تاریخ فرهنگی این دو زبان با هم متفاوت بودند. وقتی منابع و خاستگاه‌های فرهنگی متفاوت باشند هنگام ورود مفاهیم تجدد، گفتمان‌هایی در مناسبات قدرت‌ زاده می‌شود كه به‌رغم گفت‌وگو با هم تضاد دارند. در تعریف دال‌ها مانند قانون، مردم، آزادی و... سوءتفاهم به وجود می‌آید در همان سال‌های اولیه، میرزا یوسف مستشارالدوله نویسنده رساله متقدم «یك كلمه» با همه تلاشی كه در ایجاد انطباق این دو منبع فرهنگی یعنی عرف و شرع به خرج می‌دهد باز درنهایت از پوشانیدن این تعارض باز ماند.

البته تحلیل زبان سكولار در برخی متون نشان می‌دهد كه نویسندگان آنها چندان نگران پیامدهای كوتاه‌مدت و بلندمدت فرهنگی نبوده‌اند. مثلا اجتماعیون عامیون با طرح مفاهیم و دال‌هایی كه از س‍پهر فرهنگی دیگر هستند به‌رغم استقلال نسبی بنای تحولاتی را در جامعه دارند كه در عمل با تضاد و تنش فرهنگی مواجه می‌شوند.

می‌توان گفت به علت نزاع تمدنی كه میان لایه‌های تاریخی ایران در عصر مشروطیت به این سو به وجود آمد بسیاری از دال‌ها مانند ملت، مردم و غیره به شكل سیال باقی ماندند. با این رویكرد می‌توان گفت كه تضاد میان زبان سكولار و زبان دینی در خود قانون اساسی مشروطه وارد شد كه بعدا در تعارض‌های جدی دهه ۴۰ و ۵۰ خود را نشان داد.

    شما دوره 1304 تا 1320 (پهلوی اول) را عصر گفتمان استبداد منور می‌خوانید. مفهوم مردم در دوران جدید چه نسبتی با استبداد دارد؟

همان‌طور كه اشاره شد آنچه در زبان از پیش طرح می‌شود به یكی از امكان‌های تاریخی می‌انجامد. آنچه در قانون اساسی مشروطیت نوشته شد به شكل مطلوب در عرصه تجربی محقق نشد، بلكه در عمل یك روند همیشه ناقص را تجربه كرد. در دوره پهلوی اول، بدون توجه به تنوع فرهنگی و تعدد معنا و ناهمزمانی میان لایه‌های فرهنگی و مذهبی ایران، یك گفتمان فرهنگی مسلط با رویكرد تمركزگرا، نوگرا و هویت‌گرا پی‌ریزی شد.در پرتو ارتش و نیروی امنیتی مدرن و گفتمان مسلط فرهنگی بنا بود كه مردم از سنت كنده شده، به زور از لحاظ بدن، هویت، زبان و فرهنگ عمومی از نو شكل داده شوند. برساختن و شكل دادن به مردم از بالا و در واقع یكدست كردن مردم جلوه‌ای از گفتمان مسلط بود كه تیمورتاش در اصلاحات مملكتیه شالوده‌های این گفتمان را طرح كرده است. آنچه از بالا به شكل احكام دیكته می‌شود، زبان مسلط است. در این دوره هر چند در پوشش مشروطه پیشرفت‌ها و تحولات مفید و اساسی به خصوص در جهت ایجاد دولت، امنیت و دیوان‌سالاری متمركز رخ داد كه نباید منكر آن شد، اما زبان یكدست‌كننده یا تك‌گو (به تعبیر باختین) سیطره یافت و شكل نوینی از استبداد را با ظاهر مدرن به وجود آورد. می‌توان گفت وقتی مردم از بالا باید متجدد می‌شدند نه از پایین؛ نوعی استبداد گفتمانی در سایه قوای قهریه در كار بوده است.

    به نظر می‌رسد كه در دوره پرجوش و خروش دهه 1320، بار دیگر مفهوم مردم در معنای جدید، فضایی برای رشد و نمو یافته، به خصوص كه در این دوره دو گفتار چپ‌گرایی و ملی‌گرایی، صدای بلند و نمایندگانی جدی و منسجم می‌یابند. وضعیت دال مردم در این دوره به چه صورت است و طرف‌های گوناگون سیاسی از این تعبیر چه چیزی مراد می‌كنند؟

فضای تاریخ بعد از شهریور ۲۰ را اغلب محققان بررسی كرده‌اند، آنچه در این كتاب اهمیت دارد، ورود به دوره گشودگی زبان بعد از دوره انسداد زبانی است. می‌دانیم كه در دوره پهلوی اول احزاب سركوب شدند و زبان شرع و مرجعیت دینی هم به حاشیه رفت. مرام اشتراكی یا كمونیسم كلا سركوب شد. اما از دهه ۱۳۲۰ شرایطی فراهم شد كه برای دوره‌ای به نسبت كوتاه؛ احزاب دوباره جان گرفتند و مطبوعات هم گسترش یافتند. بسیاری از مفاهیم مشروطیت احیا شد. حزب توده هم به تكاپو افتاد. در این میان فعالیت مراجع و كوشندگان دینی نیز علیه گسترش ماركسیسم و ملی‌گرایی افراطی آغاز شد و تشكل‌های دینی و نشریات وابسته به آنها افزایش بی‌سابقه‌ای پیدا كرد. در این فضا بود كه مفاهیم متعددی مانند «ملی»، «ملیت»، «ملت»، «مردم»، «قانون» و... در یك زنجیره و طیف گسترده‌ای بازخوانی شدند.

مثلا در تداوم این دوره در طیف مذهبیون نشریات و تشكل‌های دینی در تقابل با ماركسیسم و الحاد گسترش پیدا می‌كند. در دهه‌های بعدی این مساله اهمیت بیشتری پیدا می‌كند مثلا كتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت انتشار یافت كه در آن مهدی بازرگان و علمایی همچون مرتضی مطهری، بهشتی و دیگران به ایجاد نظم نمادین جدیدی برای نشر آموزه‌های دینی و بازتعریف مفهوم مردم و مناسبات مردم و مرجعیت در تقابل با ماركسیسم و الحاد روی می‌آورند.

از این دوره نیز ملی‌گرایی به شكلی متفاوت از ملی‌گرایی دوره پهلوی اول گسترش می‌یابد كه به دنبال طرح مفاهیم مشروطیت، تعدیل قدرت شاه و تقویت نهادهای مدنی است. در این گفتمان نیز تعریفی از مردم طرح می‌شود كه در عمل با سایر گفتمان‌ها در حالت گفت‌وگو یا تعارض قرار می‌گیرد و به كودتا منجر می‌شود.

بررسی متون حزب توده نیز حاكی از آن است كه آنها هم از منظر خود می‌كوشیده‌اند مناسبات مردم و قدرت را بازتعریف كنند و انتخاب واژه «توده» نیز از نكات مهمی است كه از یك منظر كلی به جای مردم به كار رفته است. خاستگاه فرهنگی این حزب و فرهنگی آن نیز در عمل به بن‌بست‌های بعدی انجامید. آنچه در این دوره اهمیت دارد، امكان طرح مفاهیم متعدد از «مردم » است.

    پس از كودتای 28 مرداد و به خصوص در دهه 1340 كه ایدئولوژی مدرن پادشاهی و پهلویسم در اوج هستند، جایگاه مردم چیست؟ از اواخر دهه 1340 و به خصوص با بالا رفتن درآمدهای نفتی دولت، به نظر می‌آید كه بار دیگر شاهد قدرت گرفتن وجهه استبدادی حاكمیت هستیم، امری كه شما از آن تحت عنوان تحدید قدرت مردم یاد كرده‌اید. واكنش روشنفكران و جامعه به این امر چیست؟

در این دوره حكومت به تدریج علاوه بر قدرت قهری دنبال پایه‌ریزی و تحكیم یك گفتمان سیاسی مسلط است كه مولفه‌های مختلفی را از تاریخ و از گفتمان‌های منتقد و مخالف می‌گیرد. از این‌رو پهلویسم به شكل التقاطی و نامنسجم دنبال طرح مفهومی از مردم بود كه سایر گفتمان‌ها را به حاشیه براند. نگاهی به كتاب‌های نوشته شده درباری در این دوره مانند انقلاب سفید و... نشان می‌دهد كه گفتمان مسلط به شیوه متفاوتی اما مشابه دوره پهلوی اول دنبال ارایه روایتی از مردم و تابع نظم مسلط است. اگرچه شاه و مردم و مشروطیت در كنار هم آورده می‌شوند، اما در عمل با تاسیس احزاب فرمایشی مانند حزب مردم و در نهایت حزب رستاخیز می‌توان گفت كه در این فضای پركشمكش، تعریفی كاریكاتوری از مردم از بالا شكل گرفت. از طرفی از این دوره و ورود به دهه بعدی به علت اتكا به اقتصاد نفت و عایدات آن و سایر مولفه‌های متمركز قدرت و به تدریج اعمال سانسور، مفهوم مردم به وجه اقتصادی تقلیل یافت. گفتمان پهلویسم نیز در روند انقلاب سفید و اصلاحات ارضی با گفتمان مذهبی تنش بیشتری پیدا كرد و موجب رادیكال شدن هر چه بیشتر جنبش مذهبی و شكل‌گیری قیام پانزده خرداد شد.

    عنوان فصل پایانی كتاب گسست در گفتمان رسمی است. منظورتان از گسست چیست و این گسست كجا رخ می‌دهد؟ آیا منظورتان تعارض دو گفتار شاه و گفتار مجلس است؟

منظور از این گسست در واقع آشكار شدن تعارض میان زبان آرمان‌گرایانه و زبان مردم است. زبان آرمان‌گرایانه دنبال تحولات كلان و ایجاد خوشبینی به آینده است. لذا طرح‌ها و برنامه‌ها توسط ارگان‌های رسمی و نطق‌های شاه در مجلس شورای ملی یا نمایندگان احزاب رسمی غالبا با نظر مثبت یاد می‌شود. استدلال‌ها در جهت متقاعد‌سازی و اقناع افكار عمومی است، اما در واقعیت شكاف‌هایی كه میان مردم و حكومت از پایین شكل می‌گیرد در گفتمان رسمی پنهان نگه داشته می‌شود. وقتی این شكاف آشكار و به صحن مجلس هم كشانده شود به‌طوری كه حزب رستاخیز هم نتواند بر این شكاف غلبه كند، خبر از گسست در گفتمان رسمی می‌دهد. آنجاست كه مفهوم مردم كه در گفتمان رسمی و پهلویسم شكل گرفته است، متزلزل می‌شود و هر گونه تلاش برای بازیابی مفهوم مردم ناكام می‌ماند.

    به عنوان پرسش پایانی بفرمایید، آیا در این كشاكش هفتاد و اندی ساله كه شما آن را بررسی كردید، می‌توان گفت كه تعبیر یا اصطلاح مردم، هر چه بیشتر به مفهوم آرمانی مدرن آن نزدیك شده است یا خیر؟ به عبارت دقیق‌تر، آیا می‌توان گفت در پایان این دوره مورد بررسی، مردم هر چه بیشتر و صد البته به‌طور نسبی به سوژه‌هایی خودآگاه‌تر و خودآیین‌تر بدل شده‌اند و آیا درك روشنفكران و كنشگران سیاسی نیز از این «دال» با چنین تحولی همراه بوده یا خیر؟

پاسخ به این پرسش دشوار است، زیرا لایه‌های تمدنی و هویتی ایران معاصر چندگانه هستند و رسیدن به مفهومی جامع از مردم منطبق با این لایه‌ها مستلزم گفت‌وگوی مستمر است. با این همه مفهومی كه اكنون از مردم در گفتمان معاصر جریان دارد نسبت به گذشته تحول بیشتری پیدا كرده و مولفه‌های نوینی به خود گرفته است. علت آن این است كه گفتمان فرهنگی معاصر در پیوند ملموس‌تری با دنیای مدرن و نمادها و انگاره‌های آن قرار دارد و همچنین ویژگی آن تعامل همیشگی با تاریخ است. مردم نیز در پرتو تحولات فرهنگی و ارتباطی جهان امروز و گسترش دامنه سواد به سوژه‌هایی آگاه‌تر تبدیل شده‌اند.

از طرفی دیگر، سنت كه مفاهیم گذشته را حمل می‌كند بیشتر از گذشته مورد خوانش قرار گرفته است. اما روی هم رفته تحركی كوتاه‌مدت كه در دوره مشروطه میان لایه‌های فرهنگی ایران و تجدد اتفاق افتاد و به‌رغم تنش‌ها به گفت‌وگومندی‌هایی منجر شد كمتر مجال پیدا كرد، به همین دلیل می‌توان گفت برخی دال‌ها همچنان سیال هستند . امروز نیاز جامعه معاصر ما تداوم این گفت‌وگوی مستمر برای رسیدن به فهمی فرهنگی، اصیل و روزآمد از مردم است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: