1401/5/8 ۱۱:۱۷
ما قبلا در یادداشتی نشان دادیم كه آنچه جاحظ در كتاب حجج النبوه درباره عقیده شیعه در مورد مصحف زید بن ثابت گفته به معنی اتهامزنی به شیعیان از سوی او درباره عقیده تحریف قرآن نیست. سند مهم دیگری كه این نظر را تایید میكند و این باور ما را ثابت میكند كه باور تحریف قرآن نزد برخی شیعیان و اتهامزنی مخالفان به شیعه در این مورد قدیمتر از نیمه سده سوم قمری نیست
تصریح علمای امامیه به عدم تحریف قرآن
مدتی پیش یكی از شخصیتهای روشنفكر دینی طی اظهاراتی در مورد قرآن كریم، این ادعا را مطرح كرد كه شیعیان نخستین كسانی بودند كه قائل به «تحریف قرآن» شدند. بعدها در جریان جلسهای كه درباره كتاب «مصحف صنعا» با سخنرانی نویسندگان آن برگزار شد باز همان فرد مذكور (دكتر عبدالكریم سروش) مساله تحریف قرآن را در جامعه مسلمین برای اولینبار به شیعیان نسبت داد و حتی ادعا كرد این اعتقاد علمای بزرگی از شیعه نظیر شیخ مفید(ره) نیز بوده است. دكتر حسن انصاری استاد میهمان در موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون امریكا طی یك سخنرانی به ادعای فوق و اتهام مطرح شده درباره پیروان اهل بیت نبی مكرم اسلام(ص) پاسخ داد. لازم به ذكر است كه این متن توسط استاد انصاری بازبینی شده و عبارات اصلی از منابع مورد ارجاع (ازجمله آثار فضل بنشاذان - متكلم بزرگ شیعه و از صحابه ائمه اطهار- و دیگران) به زبان اصلی (عربی) افزوده شده بود كه با توجه به محدودیت فضای صفحه «دین و فلسفه» ناگزیر به حذف آن شدیم اما متن كامل یادداشت استاد انصاری با ارجاعات مستقیم به منابع دستاول تاریخی و كلامی در دفتر روزنامه موجود است. متن تنقیح یافته درسگفتار دكتر انصاری درباره تحریف قرآن در دو بخش تنظیم شده كه پیش از این بخش اول آن در همین صفحه منتشر شد و اكنون بخش دوم آن پیش روی شما است.
********
جاحظ و سندی مهم در مورد ادعای تحریف قرآن
ما قبلا در یادداشتی نشان دادیم كه آنچه جاحظ در كتاب حجج النبوه درباره عقیده شیعه در مورد مصحف زید بن ثابت گفته به معنی اتهامزنی به شیعیان از سوی او درباره عقیده تحریف قرآن نیست. سند مهم دیگری كه این نظر را تایید میكند و این باور ما را ثابت میكند كه باور تحریف قرآن نزد برخی شیعیان و اتهامزنی مخالفان به شیعه در این مورد قدیمتر از نیمه سده سوم قمری نیست و اینكه این باور در دهههای ششم و هفتم سده سوم تنها در میان غلات شیعی رواج یافت فصلی از كتاب العثمانیه تالیف جاحظ است كه در آن او به ذكر آیاتی میپردازد كه به نظر عثمانیه در شأن ابوبكر خلیفه اول نازل شده است. آنگاه جاحظ در دنباله مینویسد: «وقالت العثمانیة: فإن زعمت الرافضة أنالله أنزل فی علی آیا كثیرا، فكان مما أنزل فیه وفی ولده قوله: فأولی الأمر علی وولده. فلعمری لئن كان أصحاب الأخبار قد أطبقوا على أنها نزلت فی علی وولده إن طاعتهم لواجبة، وإن كان هذا شیئا تقوله متقول، أو جاء من وجه ضعیف، فهو مع ضعفه شاذ. ولیس فی ذلك لكم حجة، لأن الحدیث قد یحتمله الرجل الواحد الثقة عن مثله، فیكون شاذا، ما لم یكن مستفیضا شائعا قد نقل عن المستفیض الشائع...» (ص ۱۱۵). در دنباله صفحاتی را جاحظ اختصاص میدهد به آیاتی را كه شیعه امامیه مورد استناد قرار میدهد و معتقد است آنها در شأن حضرت امیر (ع) نازل شده است. تمامی آنچه شیعه به آنها در این قسمت استناد كرده آیات قرآنی است كه هماكنون نیز در قرآنهای موجود، وجود دارد و در اینجا هیچ نشانی از آیاتی كه ادعا میشود شیعیان آن را از قرآن و در شأن حضرت میدانند اما معتقدند از مصحف عثمان حذف شده دیده نمیشود. روشن است كه اینجا طبیعیترین جایی بود كه جاحظ با ذكر ادعای یاد شده، عقیده شیعیان به تحریف را مطرح و استناد به آن آیات را مردود اعلام كند اما میبینیم چنین نكرده است، چراكه اساسا در زمان تألیف كتاب العثمانیة چنین عقیدهای در میان شیعه وجود نداشت. بنابراین پژوهشگران و نویسندگانی كه اندیشه تحریف قرآن را امری اصیل در تشیع میدانند ظاهرا به این سند مهم تاكنون توجه نداشتهاند!
تحریف قرآن، عقیدهای اقلیتی در میان غلات شیعه بوده است
اعتقاد به عدم تحریف قرآن سابقه بسیار كهن در تشیع دارد و دستكم به سده سوم قمری میرسد. برخلاف آنچه آقای دكتر سروش میگویند غالب متكلمان و فقیهان شیعه در طول تاریخ قائل به تحریف قرآن نبودهاند. شگفتا كه ایشان از این موضوع اطلاع درستی ندارند! در میان اهل سنت هم انواعی از عقیده به تحریف وجود داشته و این امر مختص شیعیان نیست. عقیده به تحریف قرآن عقیده اقلیتی در میان غلات شیعی یا كسانی از اصحاب حدیث شیعی بوده است؛ بد نیست آقای سروش در این زمینه بیشتر مطالعه كند.
آقای سروش در همین یك تكه در فهم حدیثی از مرحوم كلینی در كافی و موضع علمای شیعه درباره این حدیث و از جمله موضع علامه مجلسی و تفسیر كلام او درباره صحت و تواتر حدیث دچار اشتباه و سوء برداشت شدهاند. اگر فرصتی دست داد در مقالهای مستقل آن را خواهم نوشت. فقط اینجا عرض كنم كه علامه حدیث را در احتمال اولی كه ذكر میكند نه صحیح بل موثق میداند و آگاهان میدانند كه تفاوت این دو در كلام متأخرین به چه معناست و اصلا دلیل بر تأیید صحت حدیث نیست. كلینی هم حدیث را در باب نوادر آورده است. خواهم نوشت كه اصلا ریشه روایت به كدام نسخه و متن حدیثی غیرمعتبر میرسد و اینكه معنای این حدیث را كسانی مانند شیخ صدوق متفاوت میفهمیدهاند و اما به روایت كتاب كافی بپردازیم كه مورد استناد دكتر سروش در دعوی اعتقاد شیعه به تحریف قرآن قرار گرفته است؛
روایتی كه آقای سروش بدان استناد كردهاند از این قرار است (الكافی؛ ج۲؛ ص۶۳۴ در كِتابُ فضْلِ الْقُرْآنِ ضمن باب النوادر (مُحمّدُ بْنُ یحْیى عنْ أحْمد بْنِ مُحمّدٍ عنْ) علِی بْنُ الْحكمِ عنْ هِشامِ بْنِ سالِمٍ عنْ أبِی عبْدِالله ع قال: إِنّ الْقُرْآن الّذِی جاء بِهِ جبْرئِیلُ(ع) إِلى مُحمّدٍ(ص) سبْعة عشر ألْف آیةٍ.
برخلاف دیدگاه آقای سروش این روایت لزوما به معنای اعتقاد كلینی به وجود تحریف در قرآن و اینكه قرآن به تعبیر ایشان از دیدگاه شیعه در اصل در ۳ مجلد بوده نیست. نخست اینكه كلینی این حدیث را در باب النوادر نقل كرده كه نشان میدهد نسبت به آن تحفظی داشته است. ثانیا صرف نقل حدیث در كافی به معنای اعتقاد بدان نیست كما اینكه از مقدمه كافی به روشنی این موضوع بر میآید و اساسا كسی كه با ابواب فقهی كافی آشنا باشد، میداند كه نحوه چینش احادیث در هر باب براساس نوع تلقی كلینی نسبت به صحت و همچنین بحث تعارض اخبار است. ثالثا دستكم شیخ صدوق كه در نسلی پس از كلینی كم و بیش زندگی میكرده در اعتقادات خود ظاهرا با عنایت به همین حدیث تفسیر كاملا متفاوتی از آن دارد و ابدا آن را در چارچوب تحریف قرآن نمیفهمد. عبارت او از این قرار است (الاعتقادات ص: ۸۴):
باب الاعتقاد فی مبلغ القرآن؛
قال الشیخ- رضیالله عنه-: اعتقادنا أنّ القرآن الذی أنزلهالله تعالى على نبیه محمد صلّىالله علیه والله و سلّم هو ما بین الدفّتین، و هو ما فی أیدی الناس، لیس بأكثر من ذلك، و مبلغ سوره عند الناس مائة و أربع عشرة سورة.
و عندنا أنّ الضحى و ألم نشرح سورة واحدة، و لإیلاف و أ لمتر كیف سورة واحدة . و من نسب إلینا أنّا نقول إنّه أكثر من ذلك فهو كاذب. و ما روی من ثواب قراءة كل سورة من القرآن، و ثواب من ختم القرآن كلّه، و جواز قراءة سورتین فی ركعة نافلة، و النهی عن القران بین سورتین فی ركعة فریضة، تصدیق لما قلناه فی أمر القرآن و أنّ مبلغه ما فی أیدی الناس. و كذلك ما روی من النهی عن قراءة القرآن كلّه فی لیلة واحدة، و أنّه لا یجوز أن یختم فی أقل من ثلاثة أیام، تصدیق لما قلناه أیضا . بل نقول: إنّه قد نزل الوحی الذی لیس بقرآن، ما لو جمع إلى القرآن لكانمبلغه مقدار سبعة عشر ألف آیة. و ذلك مثل قوْلِ جبْرئِیل لِلنّبِی صلّىالله علیهِ والله و سلّم: «إِنّالله تعالى یقُولُ لك: یا مُحمّدُ،دار خلْقِی» . و مثل قوْلِهِ: «اتّقِ شحْناء النّاسِ و عداوتهُمْ».
بنابراین شیخ صدوق معتقد است آنچه در این حدیث نقل شده مقصود كلام وحی غیر قرآنی (آنچه به حدیث قدسی معروف است) است.
ریشه روایت كافی درخصوص ۱۷۰۰۰ آیه قرآن
روایتی كه در كافی آمده و ما آن را قبلا نقل كردیم در سندش تعلیق به كار رفته و ظاهر امر این است كه تعلیق اشاره دارد به سند حدیث قبل از آن و بدینترتیب باید آن را از مجموعه احادیث سند محمد بن یحیی از احمد بن محمد دانست كه در اینجا منظور از محمد بن یحیی، عطار است و احمد بن محمد بن عیسی هم احمد بن محمد بن عیسی الأشعری است كه از علی بن الحكم روایت زیاد دارد. اگر این احتمال درست باشد در آن صورت با توجه به اینكه در دنباله سند هم نام هشام بن سالم آمده و همه روات این سند ثقه امامی به حساب میآیند طبعا در طریقه متأخرین باید حدیث را صحیح دانست. علامه مجلسی در مرآة العقول (ج۱۲، ص: ۵۲۵) مینویسد با این حساب حدیث كافی صحیح است اما در نسخههای دیگر كافی به جای هشام بن سالم نام هارون بن مسلم آمده كه در مذهب او سخن هست و چون توثیق شده بنابر شیوه متأخرین طبعا حدیثش موثق قلمداد میشود چنانكه علامه مجلسی هم در احتمال دوم همین را در مورد این حدیث بیان فرموده (البته با توجه به نقل سیاری كه پایینتر نقل خواهیم كرد ذكر هارون بن مسلم باید درست نباشد). من كاری به شیوههای علمای رجال ندارم. از نقطه نظر تاریخی در اینكه این روایت حتما از مجموعه روایات احمد بن محمد بن عیسی الأشعری است و آن را محمد بن یحیی العطار روایت كرده باشد تردید است. شاید به همین دلیل باشد كه این حدیث را شیخ صدوق در آثارش نقل نكرده با وجود آنكه او عنایت بسیار زیادی به روایات محمد بن یحیی و احمد بن محمد بن عیسی الأشعری دارد. یك احتمال هست كه این روایت به كلی از روایات الحاقی به نسخههای كلینی باشد و اصالتی نداشته باشد. به این معنا كه این حدیث را بعدها به نسخهای از كلینی كه مادر نسخه كنونی است، افزوده باشند. این احتمال البته چندان قوی نیست. احتمال دیگر این است كه كلینی در مورد منبع این روایت و اینكه منقول از مجموعه روایات محمد بن یحیی العطار از اشعری باشد تردید داشته است. بعید نیست این روایت را به همین دلیل هم در باب نوادر قرار داده باشد. احتمالا او این حدیث را جایی در دفاتر خود ثبت كرده بوده بدون آنكه صدر سند را ثبت كند و بعد با توجه به كثرت روایات اشعری از علی بن الحكم آن را ذیل حدیثی با این سند به شكل تعلیق در نسخه كافی روایت كرده است. این در حالی است كه روایت علی بن الحكم با این احتمال اصلا متعلق به این سند نبوده است. ما امروزه میدانیم كه عین این روایت با همین سند معلق شده در كتاب احمد بن محمد السیاری (القرائات، ص ۹) نقل شده است. بعید نیست كه منبع اصلی كلینی در واقع كتاب سیاری بوده باشد. كتاب سیاری از نقطه نظر موثوقیت تاریخی مشكلات جدی دارد و به روایت آن مطلقا نمیتوان اعتماد كرد.
مخالفات ائمه امامیه با اندیشه تحریف قرآن
فارغ از احادیثی كه در شماری از منابع امامیه نقل شده كه میتواند برای عقیده به تحریف قرآن به كار آید (و البته بسیاری از آنها تنها اشاره به تأویل است و نه تحریف در لفظ قرآن یا نهایتا در حد اختلاف قرائات است) در مقابل باید گفت داوری یكی از بزرگترین پیشوایان و مراجع مطلق امامیه یعنی شریف مرتضی در كتابهایش و ازجمله در «طرابلسیات اولی» كه به زودی در دسترس قرار خواهد گرفت به روشنی نشان میدهد كه امامیه و دستكم متكلمان قدیم امامی به هیچ روی اتفاق نظری در این زمینه نداشته یا مخالف عقیده تحریف بوده یا ابدا متعرض بحث تحریف نفیا یا اثباتا نشده بودند. بنابراین ادعای شماری از محققان جدید كه عقیده به تحریف قرآن را عقیده غالب امامیه تا عصر آل بویه میدانند به كلی نادرست است و با گواهی شریف مرتضی در تضاد است. روشن است كه در اینجا داوری شریف مرتضی از نقطه نظر تاریخی اهمیت بیشتری دارد، چراكه اولا بیشتر آثار متقدم امامیه دراختیار ما نیست اما دراختیار او حتما بوده و بنابراین گزارش او از نقطه نظر تاریخی اولویت دارد و ثانیا او نمیتوانسته در پاسخ به عقیدهمندان به تحریف قرآن كه در مساله دهم طرابلسیات اولی بدانان پاسخ میدهد خلافگویی كند و به خلاف اظهار دارد كه امامیه چنین اجماعی بر وقوع انواعی از تحریف ندارند. علاوه بر این شریف مرتضی در همینجا به عنوان یك كارشناس برجسته حدیث و تاریخ ابراز میدارد كه اخباری كه مشعر به تحریف است اخبار آحاد است و از لحاظ اصالت و سندیت مشكل دارند. كتابهایی مانند آثار سیاری از نقطه نظر تاریخی مردودند و برای اثبات تحریف در قرآن و انتساب عقیده تحریف به شیعه قابل استناد نیستند. عقیده شیعه و متكلمان قدیم شیعه را باید در گواهی شریف مرتضی دید.
شریف مرتضی در آثارش و از جمله در طرابلسیات اولی این ادعا را رد میكند كه اندیشه تحریف قرآن در شكلی كه مدعای شماری از امامیه در زمانش بوده مورد اجماع امامیه بوده است. او در حقیقت ناگزیر است به این ادعا بپردازد، چراكه بنابر گزارش او موافقان با اندیشه تحریف قرآن از میان امامیه معتقد بودهاند كه امامیه در این موضوع اجماع دارند و در مقابل شریف مرتضی قویا این ادعای آنان را رد میكند. در اینجا یك فایده مهم كه از كلام او
بر میآید این است كه نه تنها اندیشه تحریف قرآن اجماعی امامیه نبوده بلكه جز محدثان اخباری گرا كه آنان را شریف مرتضی به سبب عدم تخصص در فهم موازین صحت و اصالت و حجیت اخبار سرزنش میكند و قول آنان را ناچیز میشمارد، محصلان امامیه و به تعبیر او اهل تحصیل و متكلمان آنان مخالف این عقیده بوده یا دستكم نفیا و اثباتا چیزی در این موضوع نگفتهاند. در واقع این یك گزارش تاریخی مهمی است ناظر به آثار علمای اهل كلام در میان امامیه كه متاسفانه آثارشان امروزه در اختیار ما نیست اما شریف مرتضی از آن آثار اطلاع داشته و حتی نام شماری از آن متكلمان را هم میآورد. بدینترتیب عقیده به تحریف قرآن نه تنها عقیده اجماعی یا قول غالب نبوده بلكه به نظر شریف مرتضی نمایندگان اصلی امامیه كه همانا متكلمان بودهاند مخالف این نظر بودهاند. از همین رساله و از دیگر آثار شریف مرتضی (و اگر كسی با آثار او انسی داشته باشد این مطلب را تصدیق میكند) كاملا روشن است كه او اساسا نمایندگان اصلی و متولیان مذهب را متكلمان و به تعبیر خودش محصلان میداند و برای او اجماعی كه حجت است البته با عنایت به بحث كاشفیت از قول معصوم اجماع متكلمان است و اهل تحصیل و نظر. برای او مخالفت شماری از محدثان كه آنان را فاقد سطح لازم برای فهم امور نظری میداند اهمیتی ندارد. بنابراین در رساله «طرابلسیات اولی» نه تنها شریف مرتضی وجود چنین اجماعی را بر قول به تحریف رد میكند بلكه وجود سابقه قول به تحریف را در میان متكلمان امامی كه به نظر او تنها انظار آنان اهمیت دارد به كلی انكار میكند و چنانكه گفتیم شهادت مهمی است از سوی شریف مرتضی درباره موضوع تحریف قرآن.
تصریح علمای امامیه به عدم تحریف
در میان علمای شیعه به ویژه در چند سده نخستین كسانی كه تصریح به تحریف قرآن -حال چه به معنای تغییر و تبدیل و چه به معنای نوعی نقص در قرآن كردهاند- دستكم براساس منابع موجود زیاد نبودهاند. تعدادی از محدثان البته روایاتی را در كتابهای خود نقل كردهاند كه بعضا به تصریح و بعضا به تأویل چیزی مانند تحریف قرآن از آنها قابل استنباط است اما آن احادیث بیشتر ناظر به تفسیر و تأویل آیات قرآنند و نه موضوع اضافه و كم در متن مصحف و تازه باید آنها را در چارچوب ادبیات جدلی میان اهل سنت و شیعیان فهمید و نه لزوما به معنی تصریح بر تحریف قرآن. آنجا كه پای تصریح به میان آمده علمای شیعه معمولا ادعای تحریف را یا با بحثی كلامی رد كردهاند یا وقوع آن را نپذیرفتهاند. تعدادی حدیث هم هست كه غالیان شیعی نقل كردهاند و بعضا در آثار غیر معتبر نقل شده است. اصولا ادعای تحریف قرآن درباره مبحث امامت متعلق به دورهای است كه در آن هنوز بحث امكان تأویل باطنی آیات قرآن كمتر محل توجه بود. آنگاه كه این بحث مطرح شد لزومی نداشت بر تحریف قرآن ادعا شود تا بحثهای مرتبط با امامت توجیه شود بلكه به سادگی میشد با رویكرد تأویلی به آیات قرآن بحث امامت را به قرآن كشید.
درباره كتاب «مستدركالوسائل» محدث نوری
علمای اخباری در طول تاریخ خود بیشتر از اصولیان در نقل روایات تحریف كوشا بودهاند. البته ما اصولیان معتقد به تحریف قرآن هم داشتهایم. حاجی نوری البته اخباری به شكل متعارف آن نیست. او متعلق به دورانی است كه بر اثر سنت تحصیلی نمیتوانسته در فقه جنبه اخباری او ظهور و بروز كند اما كتاب مستدرك الوسائل او و نیز خاتمه آن با رویكردی كم و بیش اخباری است. خود متن كتاب مستدرك البته هیچگاه از دیدگاه فقها كتاب معتبر و مرجعی قلمداد نشد. خاتمه مستدرك به دلیل اشتمال بر اطلاعات رجالی و نقل اجازات بسی مفیدتر از كتاب مستدرك است. عمده منابع مستدرك منابعی است یا غیرمعتبر یا روایاتی است كه برای بحثهای فقیهان مفید نبوده است. آثار دیگر حاجی نوری هم كم و بیش همین وضعیت را دارد. عمدتا گردآوری احادیث و حكایات و روایات است بدون تأملات نظری و نقادانه. با این وصف چنانكه گفتم مهمترین خدمت حاجی نوری حفظ شماری از نسخههای خطی به ویژه در دانش حدیث و همچنین مطالب مفیدی است كه در حوزه تراجم نگاری و نقل اسناد و اجازات در خاتمه مستدرك دارد كه البته عمدتا هم متكی است بر ریاض العلماء. مرحوم آقای عسكری (علامه سید مرتضی عسكری) یك جلد كتاب در رد بر «فصلالخطاب» نوشته كه میتواند رویكرد یك دانشمند سنتگرا را به كتاب حاجی نوری نشان دهد. توجیهات بسیار برای تألیف این كتاب بعدها البته اظهار شد كه هیچ كدام قابل مفاهمه و گفتوگو نیست. حاجی نوری در فصلالخطاب گاه بر كتابهایی در ادعای تحریف تكیه كرده كه نه تنها قابل اعتماد نیستند بلكه جعلی بودن آنها جای بحث و چند و چون ندارد.
از عجایب این است كه حاجی نوری در فصلالخطاب متن واضح البطلان و مجعول و باردی همانند سوره النورین را از كتاب بیپایهای مانند دبستان المذاهب نقل میكند و آن را به عنوان یكی از ادله خود بر تحریف قرآن برمیشمارد و آنگاه در پایان نقل آن مینویسد (ص ۱۸۱): قلت: ظاهر كلامه انه اخذها من كتب الشیعه ولم اجد لها اثرا فیها غیر ان الشیخ محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی ذكر فی كتاب المثالب علی ما حكی عنه انهم اسقطوا من القرآن تمام سوره الولایه ولعلها هذه السوره والله العالم. درباره دبستان المذاهب و درباره ریشه سوره النورین اینقدر نوشتهاند كه دیگر حاجت نیست اینجا من چیزی اضافه كنم.
نظر آیتالله بروجردی در مورد تحریف قرآن
از بهترین و موجزترین و محققانهترین بحثها درباره موضوع تحریف قرآن و رد احادیثی كه برخی محدثان شیعی به نقل از غلات یا راویان غیرقابل وثوق نقل كردهاند (مانند سیاری كه كتابش آكنده از احادیث غیرقابل اعتماد یا غیرمرتبط با بحث زیادت و نقص در قرآن است) بحثی است كه فقیه محقق مرحوم آیتالله بروجردی در اصول خود مطرح كردهاند و آن را مرحوم آیتالله منتظری در تقریرات بیان كردهاند. در همان دو سه صفحه یكی از بهترین و محققانهترین بحثها درباره ریشه اندیشه تحریف مطرح شده است: اینكه چگونه ایده جمع مصحف از سوی حضرت امیر(ع) به عنوان عذری برای عدم طرح خلافت حضرت در سقیفه از سوی شماری از اهل سنت مطرح شد و بعد شماری از شیعیان آن را دلیلی بر وجود مصحفی متفاوت با مصحف عثمانی قلمداد كردند. ده، پانزده سال قبل این ایده را یكی از نویسندگان معاصر هم در مقالهای درباره تحریف قرآن به بحث گذاشت. مرحوم آیتالله بروجردی شناخت عمیقی از میراث تاریخی و كلامی و فقهی داشت و در اینجا نكته مهمی را براساس همین شناخت مطرح كرده است. مرحوم آقای بروجردی همچنین این نكته را متذكر میشود كه سبب نقل روایات درباره جمع قرآن در زمان ابوبكر و عثمان عمدتا توجه اهل سنت به تعظیم مشایخ و بدان نیت بوده است و غیرمستقیم این موضوع زمینه را برای طرح تحریف قرآن از سوی شماری از شیعیان فراهم كرده است. گواهی آقای بروجردی درباره ضعف روایات تحریف، گواهی مهمی است و به درستی بر غیرقابل اعتماد بودن روایات تحریف و از جمله كتاب سیاری تاكید میكند.
بخش اول درسگفتار را اینجا بخوانید.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید