1401/4/5 ۰۸:۵۴
دكترقدمعلی سرامی، استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی است. او عضو هیات امنای بنیاد فردوسی و یكی از پنج استاد برتر شاهنامهپژوه ایران به انتخاب نخستین دوره جایزه پژوهش پروفسور آقابزرگ در سال ۱۳۹۰ است.
مختار شكریپور: دكترقدمعلی سرامی، استاد دانشگاه، نویسنده، شاعر و پژوهشگر ایرانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی است. او عضو هیات امنای بنیاد فردوسی و یكی از پنج استاد برتر شاهنامهپژوه ایران به انتخاب نخستین دوره جایزه پژوهش پروفسور آقابزرگ در سال ۱۳۹۰ است. سرامی در ۸ بهمن ۱۳۲۲ در شهر رامهرمز به دنیا آمد. او كه دكتری خود در رشته ادبیات فارسی را در سال ۱۳۶۵ از دانشگاه تهران دریافت كرد، تاكنون دهها كتاب در زمینههای مختلف پژوهشی، شعر و كودك و نوجوان منتشر كرده است. دكترقدمعلی سرامی از استادانی است كه در محضر استادان پیشكسوت و برجسته زبان وادبیات فارسی تلمذ كرده كه از جمله آنها میتوان عبدالحسین زرینكوب، ذبیحالله صفا، دكتر حسن مینوچهر، پرویز ناتل خانلری، بدیعالزمان فروزانفر، جلالالدین همایی و بهرام فرهوشی را نام برد. از آثار دكتر سرامی در زمینه پژوهش، كتاب «از رنگ گل تا رنج خار» است كه به شكلشناسی داستانهای شاهنامه میپردازد و مورد تشویق شورای كتاب سال قرار گرفته است. از دیگر كتابهای دكتر سرامی، جستارهایی درباره ادبیات و فرهنگ ایران با نام «باز هم اندرخم یك كوچهایم » است؛ همینطور «ای گدایان خرابات» كه نگاهی است به سی و سه غزل حافظ از منظر نقدی كلگرا، ساختارگرا و پساساختارگرا و بهطور مشترك با دكتر مهری تلخابی نوشته شده است. «شیرینتر از پرواز» هم از آثار او برای كودكان و نوجوانان است كه شورای كتاب كودك در سال 67 آن را شایسته تقدیر دانست و «مرضیه محبوب» آن را به صورت تئاتر عروسكی در تئاتر شهر اجرا كرد.
كتاب «عشق است اگر حقیقتی است» نوشته مهری تلخابی هم پژوهشی است در باب شعرهای دكتر سرامی كه نویسنده كوشیده است در آن با بهرهگیری از نظرات شالودهشكنی، بینامتنیت و نقد كهنالگویی امكانات متنوع شعر این شاعر را بررسی كند.
آنچه میخوانید گفتوگوییست كه دفترپاسداشت زبان فارسی حوزه هنری در ادامه گفتوگو با اساتید زبان و ادبیات فارسی با دكتر سرامی انجام داده و در اختیار روزنامه اعتماد قرار گرفته است.
******
یكی از وجوه بارز و مهم زبان، هویتمندی آن یا هویتسازی و هویتآفرینی است، درخصوص مبحث زبان به مثابه هویت چه مسائلی طرح شده یا قابل طرح است؟
زبان را شاید بتوان بزرگترین پاره فرهنگی هر قومی پنداشت چون نه تنها خودش بخش عظیمی از فرهنگ است بلكه بخشهای دیگر فرهنگ را هم نمایندگی میكند و علاوه براین، ابزاری برای بیان فرهنگ هم هست. برای بیان این نكته باید گفت كه برای عرضه هر آنچه كه ایرانیان قبول دارند، باید آن را در ظرف زبان فارسی بریزیم. اخلاق، فلسفه، ریاضی، اخترشناسی و ... همه باید در ظرف زبان فارسی ارایه شوند. به همین خاطر زبان، هم جزئی از فرهنگ است و هم به یك معنایی ظرف كل فرهنگ است. هم پارهای از مظروف فرهنگ و هم كل فرهنگ است. خب فرهنگ هم بهطور كلی دو پاره بزرگ دارد؛ یكی تمدن كه پاره مادی فرهنگ است مثل اثر معماری عالی قاپو، كاخ آپادانا و مسجد جامع اصفهان و حتی گورگاه فلان پادشاه باستانی.اما بخشی از فرهنگ هم كه جنبه نرم افزاری و نظری دارد و معناست، عنوان دقیق فرهنگ است. یك روی زبان هم، كه صورت مصوت آن است، مادی است و ازاصوات ساخته میشود. این روی از زبان، دارای فونومهای مختلف است ودر زمره دانشی به نام اكوستیكس از آن بحث میشود. آن روی دیگر زبان، معانی است كه مقوله گستردهای از زبان است و در حیطه دانشی به عنوان معناشناسی از آن سخن به میان میآید. پس خود زبان هم، هر دو رویه فرهنگ را دارد و به قول قدیمتر شامل الفاظ و معانی است. علت درگیری اقوام بشری بر سر زبانها، نه به خاطر معانی زبانی بلكه بر سر الفاظ زبانی است. به عنوان مثال، كردها یك قوماند و معانی كه در ذهن شان است مشتركاند اما تفاوت درالفاظ زبانی باعث میشود كه هر كدام از شاخههای آن زبان، هویت خود را در الفاظ آن زبان پیدا كنند. یا اینكه ما با عربها از نظر معانی زبانی مثل هم هستیم و میتوانیم متون عربی را به فارسی برگردانیم و عربها هم بالعكس اما به خاطر الفاظ زبانی با هم اختلاف داریم و همدیگر را دو قوم متفاوت میدانیم. ناصر خسرو میگوید: «من آنم كه در پای خوكان نریزم/ مر این قیمتی دُرّ لفظ دری را». ازمعانی دری نمیگوید و این الفاظ است كه برایش مقدساند. یا اقبال لاهوری كه زبان اصلیاش، یكی از زبانهای هندی است، میگوید: «گرچه هندی در عزوبت شكر است/ طرز الفاظ دری شیرینتر است». الفاظ دری نه معانی دری؛ این است كه زبان یكی از اساسیترین پارههای ملی هر ملتی است.
چه ظرفیتهایی در زبان فارسی نهفته است كه باعث جلبتوجه غیرفارسی زبانان به آن میشود؟
زبان فارسی ابعاد گفتاری و شنیداری مطلوبی دارد. بگذارید مثالی بزنم. یكباردر هتل الیزابت مجمعی برپا بود. یك خانم خارجی به نام «آن پلوفسكی» هم دعوت شده بود. دوستان گفتند كه فلانی شاعراست و اصرار كرد كه شعری بخوانم. به او گفتم شما كه زبان فارسی بلد نیستی ولی گفت بخوان. گفتم دو شعر برای تان میخوانم ولی شما نمیفهمی. گفت بخوان من گوش میكنم. در ابتدا شعری خواندم كه ریتم خیلی رقصانی داشت. مستفعلن مفاعیل مستفعلن مفاعیل؛ بعد شعر دیگری با ریتمی كرخت در مفعول فاعلاتن مفاعیل فاعلن خواندم. بعد گفتم كه خانم پلوفسكی چه فهمیدی؟ گفت: در شعراول، آدم را به شادی و دست افشانی و پایكوبی دعوت میكردی. دقیقا درآن شعر همین كار را كرده بودم.... خانم پلوفسكی درباره شعر دوم هم گفت كه درآن پند و اندرز میدادی و میگفتی كه نسبت به این دنیا نباید زیاد چسبندگی پیدا كنیم. من فهمیدم كه این زن با اینكه سلسله معانی را در دست نداشت اما از روی نظام الفاظ و ریتم و وزن توانست مضمون شعرها را حدس بزند. این ویژگی را در كمتر زبانی دیدهام.
من هزاران سخنرانی كردهام و میبینم كه مخاطبانم مج ذوب میشوند. یكباردر یك دبستانی سخنرانی كردم و درخلال سخنرانی شعری از خودم با عنوان «قالیچه سلیمان» خواندم و دیدم كه بچههای دبستانی در سكوت كامل هستند! بعد مدیر مدرسه گفت و شنودی گذاشت تا با بچهها حرف بزنم. به آنها گفتم برایم خیلی جالب بود كه شما درحین سخنرانی و شعرخوانی من چیزی نمیگفتید! یكی از بچهها گفت آقا آدم كه سوار دوچرخه میشود خسته نمیشود! گفتم اینجا كه دوچرخهای دركار نیست و گفت: همین قالیچه سلیمانی كه خواندید، دوتا دوتا بود دیگر: «بچه كه بودیم همه چی صفا داشت/ شیطونیام نشونی از خدا داشت». خیلی برایم جالب بود كه موزونیت در تفهیم و یادگیری بچهها اینقدر نقش دارد! صد بیت را پشت سرهم شنیدند بدون اینكه چیزی بگویند درحالی كه من آموخته بودم كه برای بچهها باید كوتاه سخن گفت.
زبان فارسی با وجود چنین ظرفیتی، چه كاركردی میتواند برای غیرفارسیزبانان داشته باشد؟
ما با زبان فارسی، بزرگترین خدمت را به ناخودآگاه بشر كردهایم و بزرگترین زبان را برای پی بردن به حرف حساب ناخودآگاه بشر داریم. فكر نكنید كه دنیا بیدلیل مولانا و عطار و حافظ را دوست دارد. آنها آدمها را به قلمرو ناخودآگاهشان میبرند و آن ضمیر پنهانشان را برایشان باز میكنند. آدم وقتی شاهنامه را میخواند، احساس قدرتمندی میكند. وقتی كه فردوسی شعر خود را میسازد، میگوید: «نمیرم از این پس كه من زندهام/ كه تخم سخن را پراكندهام».
این احساس قدرتمند در چه زمینه و بستری شكل میگیرد یا به چه نقطه عطفهایی در زبان برمیگردد؟
خود الفاظ این زبان و هیمنه و وقاری كه این زبان دارد، به او حس زندگی تام و تمام میدهد. یكی از ویژگیهای زبان فارسی، تئاتریكالیته بالای آن است. طوری كه میتوانیم بدون داشتن ابزار تئاتری و فقط با زبانمان، تئاتر برگزار كنیم. یكنفره نمایشی منظوم را به گونهای اجرا میكنیم كه مخاطبان آن احساس میكنند نمایشی درحال اجراست. به خاطراینكه ایماژیسم قدرتمندی دراین زبان هست و صورت حركتی و تئاتری و شأن تئاتری آن خیلی بالا است. یكی از سندیتهای هر زبان، سندیت جد و طنز آن است. این دو مقوله در زبان فارسی به قدری متفاوتند كه بنا به تجربهام اعتقاد دارم كه هیچ زبانی این قدرقدرت خنداندن مخاطب را ندارد. فقط عبید زاكانی، سوزنی سمرقندی و یغمای جندقی یا ابوالقاسم حالت و شاعران مجله توفیق نیستند كه مثال بزنیم. این زبان، زبان طنز و شوخ طبعی است. به همین دلیل، بزرگترین صنعت شعری ما صنعت ایهام است. سعدی دراین بیت میگوید: «تن آدمی شریف است به جان آدمیت/ نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت». میتوان این شعر را با رویكرد استفهامی و تعجب جوری دیگر خواند: «تن آدمی شریف است به جان آدمیت؟/ نه، همین لباس زبیاست نشان آدمیت». فردوسی هم بیتی دارد كه میگوید: «زن و اژدها هر دو درخاك به/ جهان پاك از این هر دو ناپاك به». من در منظومهای كه در جوابش ساختهام، این بیت فردوسی را با رویكرد استفهامی و تعجب اینگونه تلفظ كردهام: «الا رستم هفت خوان سخن/ نه مردی ست دشنام گفتن به زن - زن و اژدها هردو درخاك به؟!/ جهان پاك ازاین هردو ناپاك به!؟» تلفظ و وضع بیانی من نشاندهنده این است كه این حرف، حرف بیربط و زشتی است و در شأن فردوسی نیست. دربیت بعدی میگویم: «نه، این بیت سخته از آن تو نیست/ نه، این زخم تیغ زبان تو نیست». این درحالی است كه میدانم بیت از فردوسی است اما برای انتقاد از آن با رویكردی استفهام انكاری آن را بیان میكنم. شادیگرایی هم یكی از مسائل نهفته در فرهنگ ما است. داریوش در كتیبه بیستون میگوید: «بگ وزرك اهوره مزدا/ هی ایمام بُومیم ادا/ هی اوم اسمانم ادا/ هی مرتی یم ادا/ هی شیاتیام ادا/ مرت ئی هیا». برگردان این سرود بنیادین جهانبینی داریوشیان به فارسی این است: «بغ بزرگ است اهورهمزدا/ همین كه بزرگترین خدا نام دارد/ همین كه این زمین ما را داد/ همین كه آن آسمان ما را داد/ همین كه مردمان ما را داد/ همین كه شادی ما را داد/ و برای مردم همان را [شادی را] داد. در دو بند آخر میگوید: آهورامزدا كسی است كه شادی را برای انسان آفریده است. گرایش به شادی اینقدر در فرهنگ ما زیاد است كه در زبان ما هم منتقل شده و ما میتوانیم طرف مقابل را با زبانمان برقصانیم و وادار به پایكوبی كنیم. حافظ راست میگوید: «چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش/ كه دستافشان غزل خوانیم و پاكوبان سر اندازیم». زبان ما متعلق به فرهنگی است كه در آن بزرگترین آدمها با همان زبان سماع میكرده، میرقصیده و چرخ میزدهاند. فقط هم چرخ عاشقانه و عارفانه نزدهاند بلكه چرخهای حماسی هم زدهاند. در زورخانه هم وقتی كه مرشد برای شان با ضرب و زنگ شعرحماسی میخوانند، عكس العمل نشان میدهند. این ویژگی شادی گرایی و تبدیل كردن آدمها به آدمهای حسی كامل، خاصه و و یژگی زبان فارسی است. نكتهای دیگر كه باید در نظر بگیریم، نظام امثال زبان فارسی است. مثل مأخوذ ازشباهت است و تمام شعر و ادبیات، اگر تشبیه و استعاره نباشد، بخش عظیمی از آن شامل ایماژها، تصاویر، تشبیهات و تمثیلات است. ما به كمك زبان فارسی، یكی از نظامهای تمثیلی جهان را داریم. وقتی كتاب عظیم امثال و حكم مرحوم دهخدا را میخوانیم، میفهمیم كه چه قدرت تمثیلی دراین زبان هست. یا وقتی كار مرحوم انجوی شیرازی یا جمالزاده بزرگوار، كه عمرش در خارج گذشت و دیگر كارهایی كه روی امثال فارسی شده را ملاحظه میكنیم، متوجه میشویم كه این قابلیت نشان دادن، نقاشی كردن و به حیطه دیدارآوردن به كمك زبان چه مقوله بزرگی است كه ما آن را در زبان مادری مان داریم. فقرات گوناگونی در زبان فارسی هست كه اكنون فرصت برشمردن آنها دراینجا نیست اما این نكته حكمت آمیز را بدانید كه زبان فارسی با اینكه حكومتهای ایرانی چندان قدرت تسلط بر كشورهای دیگر را نداشتهاند، جهانگیرشده است. هنوز زبان فارسی، یكی از زبانهای شایع درهندوستان است و فارسی زبانهای اروپا انجمنهای بسیاری درخصوص زبان فارسی، به خصوص دراروپای شرقی، دارند. یكی از دلایل این قضیه، الاستیسیته زبان فارسی است. نرمش این زبان است كه به آدم راه میدهد. به عنوان مثال، درقدیم تذكیر و تأنیثهایی، هم در اوستایی و هم در فارسی باستان، داشتیم اما ملت ایران، این موارد را زود دور ریختند. این درحالی است كه اعراب، آلمانیها، روسها و برخی دیگراز ملتهای مترقی دنیای امروز هنوز گرفتاراین مذكر و مونثها چون ختنی و كمون هستند. زبان ما از رودكی تا روزگار ما، دیگردر فكراینكه این زن است كه حرف میزند یا مرد نیست و این وسعت دید و مشرب غنی زبان فارسی، باعث اقتدار بیمانند آن در میان دیگر زبانهای دنیا شده است.
شما پژوهشهای زیادی درباره شاهنامه كردهاید كه نمونه آن میتوان به كتاب «از رنگ گل تا رنج خار» شما اشاره كرد. ماندگاری و نهادینه شدن این اثر در ذهن و زبان و ناخودآگاه جمعی مردم ایران، تا چه حد مرهون ویژگیهای زبانی آن است؟
«جهان انسان شد و انسان جهانی/ ازاین پاكیزهتر نبود بیانی». بنا به اعتقادات عرفانی ما، انسان فشرده كل كیهان و صورت مجمل كل كائنات است و كل كائنات هم صورت تفصیلی انسان است. عالم كبر را هم میگویند انسان بزرگتر. این قضیه حكایتگر آن است كه ادب و عرفان و ادب عرفانی روی اقشار كمسواد این جامعه هم نفوذ كرده است. تاثیرگذاری شاهنامه فردوسی روی مردم نیز همینگونه است. دانشی به اسم اسطورهشناسی عصبی داریم كه در آن تأثیر روانی این اسطورههای باستانی مثل «رستم وسهرا ب» و «رستم و اسفندیار» روی ذهن ما ایرانیها نمایان است. اینكه ما چه شاهنامه خوانده باشیم یا نه، اسم بچه مان را میگذاریم سیاوش. اگر داستان سیاوش را بدانیم، شاید هم نگذاریم چون سیاوش از منظر زندگی این دنیایی، بدبخت است و تورانیها عین گوسفند سرش را میبرند. یا اسم بچهمان را میگذاریم «ایرج» درحالی كه تور با صندلی به سر ایرج كه بهترین فرزند از سه پسر فریدون است میزند و برادرش را میكشد. چه قدر اسم ایرانی مثل ایرج، بیژن، منیژه، گودرز، تهمینه، گردآفرید، منوچهر، شیرین و خسرو داریم كه درسینه عصبی هر ایرانی و جزو ناخودآگاه قومی ملت ما هستند. ضمیرنا خودآگاه هم از دیدگاه یونگ شامل ناخودآگاه فردی و جمعی است. من اعتقاد دارم كه میان این دو گونه، یك ناخودآگاه دیگر هم هست. ناخودآگاه جمعی شامل كل بشریت است و ناخودآگاه فردی هم ناخودآگاه هر آدمی است اما من اعتقاد دارم كه هر قوم و ملتی هم ناخودآگاه ویژه خودش را دارد. ناخودآگاه ما ایرانیها، ما را به كوروش، رستم، اسفندیار، بیژن و منیژه و... برمیگرداند. از این رو است كه داشتههای زبانی ما مثل شاهنامه فردوسی و مثنوی معنوی مولانا، جهان فكری مانتالیته بشری را تصرف كردهاند. اكنون، فردوسی یك شخصیت اول ذهن بشر است. حافظ و مولانا هم همین طور. خیام، چه قدر روی جهان معاصر اثر گذاشته است! سازمانهای مسیحی به خاطرانجمنهای خیام كه در امریكا تشكیل میشد، عدهای را بازداشت میكردند چون میگفتند این انجمنها دارند كسی را تبلیغ میكنند كه اعتقاد شرعی ما را زیرسئوال میبرد. میخواهم بگویم كه این شخصیتهای بزرگ، نمایندگان زبان مادری ما هستند و خودبهخود هر كدام روی روان ما تاثیر میگذارند. وقتی به یاد میآوریم كه نظامی گنجوی میگوید: «در نا امیدی بسی امید است/ پایان شب سیه سپید است» یادمان میآید كه جهان بیخود هرشب سیاهی را صبح نمیكند! یكی از دلایلش این است كه آدم بداند كه هیچ تاریكییی مستدام نیست و ...
شما علاوه بر شاهنامه، پژوهش های زیادی هم روی آثار مولانا از جمله مثنوی معنوی كردهاید. نقش مولانا در زبان فارسی و اعتلای آن چیست و چه تاثیری در این باره گذاشته است؟
اثر مولانا روی روانشناسی ما خیلی ژرف است و حتی اعتقادات مذهبی ما كمی به این برمیگردد كه مثنوی معنویاش، تفسیر عجمی قرآن است. یعنی تأثیرگذاری این مرد روی این مردم به اندازهای است كه دیانتشان را هم تحتالشعاع قرارداده است. بسیاری ازشاگردانم را میشناسم كه اعتقادات دینیشان را دراین روزگار وانفسا به این دلیل نگه داشتهاند كه شخصیتهایی مثل مولانا و حافظ، كتابهای دینی ما را قبول داشتهاند. این جریان مبنای فكری دارد و تمام عرفان ایرانی، با اینكه ظاهرش اسلامی است، اما از لحاط باطنی ملهم ازآیین مهر است كه ما داشتهایم. اینكه انسان هیچی نیست جز مهر و این ریشه اصلیاش در مكتب میتراییسم است. ایرانیها قبل از زرتشت، یك دیانت دیگری به نام «زروانیسم» داشتهاند. زروانیسم یعنی اصالت زمان. زمان در اندیشه ایرانی، یك نوع خدایی داشته است و امروز هم بحث ازلی و ابدی بودن زمان مطرح است. اینكه ممكن است بگویید كه دنیا از بین میرود اما زمان كه از بین نمیرود! ممكن است بگویید كه دنیا در فلان هزاره قبل از میلاد هستی پذیرفته است اما زمان به هیچ مكانی محدود نیست و زمان موذل و موبداست. زمان عین خداست؛ یعنی وجودش را با تمام رگ و پوست و خونمان حس میكنیم اما كجاست؟! موجودیتاش عین خداست و صرمدی به معنای ازلی وابدی است. این یعنی همانالله الصمد قرآن. اینها از جمله اندیشههای والای ایرانی است. تضادی هم كه درمذهب مانی است، هیچ جا مطرح نبوده است. همین اندیشههای چپی كمونیسم و سوسیالیسم كه در اروپا رواج پیدا میكند، رگ و ریشه آن در مذهب مزدك است. مزدك است كه اعلام میكند، تمام دعواها سر پول و خواسته و دارایی و زن است.چون در دوره ساسانی برخی مردها 4- 5 زن داشتند و برخی هم هیچ زنی نداشتند. تمام این فهمهای بزرگ را پدران ما قبل از اینكه مسلمان شوند برای جهان آوردهاند. پندارنیك، گفتارنیك و كردارنیك. این اصول سه گانه آیین زرتشتی است اما مسیحیت، آیین یهود، دین اسلام و حتی سیكهای هند و دیگرمذاهب گوناگون هندی هم این سه گانه را قبول دارند. كردها، لرها، انگلیسیها و... هم همین طور. هیچكسی نیست كه این سه گانه را قبول نداشته باشد و در عمل كردن به آنها كوشش نكند. مولانا روی اخلاق ما ایرانیها خیلی اثر گذاشته است و این مرد است كه به ما خوی مداراگری را یاد میدهد. این آدم میگوید همه ادیان رهنمودهای درستی دارند و بخشهایی هم دارند كه فقط خود صاحبان آن دینها قبول دارند: «آنكه گوید جمله حقاند ابلهی است/ وآنكه گوید جمله باطل او شقی است». مقداری حق در همه هست... همین كه حافظ میگوید را هم از مولانا یاد گرفتهایم: «جنگ هفتاد و سه ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند». یا اینكه میگوید: «حدیث ازمطرب و میگو و راز دهر كمتر جو/ كه كس نگشود و نگشاید به حكمت این معما را». وظیفه ما این است كه شاد باشیم. بهترین عبادت خدا هم شاد زیستن است. اگرخوش بودی، خدا را قبول داری و اگر همهش عبوس بودی و ناراحتی خودت و همه را خواستی، معلوم است كه خدا را هم قبول نداری. چون میخواهی این دنیایی را كه خداوند برای شادی مردم آفریده است، هر چه ظلمانیتر، تاریكتر و غمگنانهتر كنی».
در پایان از كارهای اخیر خودتان بگویید؟
كتاب شعری با عنوان «مثنوی مینوی» دارم كه انشاءالله در فصل پاییز 1401 منتشر خواهد شد و امیدوارم كتاب اثرگذاری باشد. دو بیت آن را میخوانم: «آب گفت از صافی و از سادگی/ خاك خواند افسانه افتادگی - باد آزادانه راه خود گشود/ آتش از معراج شعری نو سرود». همه پدیدههای این عالم به ما چیزهایی یاد میدهند. آب و باد و خاك و آتش كه با هم مخالفاند هم به ما چیزهای گوناگونی یاد میدهند. معنیاش این نیست كه ما بیدلیل اقتدا كنیم. شما سركش باش اما جایی كه جای سركشی است! افتاده باش در جایی كه جای افتادگی است. آزادگی كن، هرجا كه جای آزاد زیستن است؛ و همین طور صاف و ساده باش اما همه جا، جای صافی و سادگی نیست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید