1401/2/26 ۱۰:۰۹
زیباییشناسی به عنوان یك شاخه مطالعاتی مستقل مبحثی نسبتا جدید و متاخر در حوزه مطالعات نظری است، اگرچه متفكران و فیلسوفان از دیرباز به مفهوم امر زیبا، چیستی زیبایی و ویژگیها و شاخصههای آن پرداختهاند.
شیما زارعی: زیباییشناسی به عنوان یك شاخه مطالعاتی مستقل مبحثی نسبتا جدید و متاخر در حوزه مطالعات نظری است، اگرچه متفكران و فیلسوفان از دیرباز به مفهوم امر زیبا، چیستی زیبایی و ویژگیها و شاخصههای آن پرداختهاند. در سنت فكری حكمت اسلامی-ایرانی نیز متفكران و حكیمان ایرانی- اسلامی، تاملات قابل توجه و ارزشمندی در زمینه زیبایی و معنا و مفهوم آن صورت دادهاند. دهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره سهروردی به «شأن وجودی و معرفتشناختی زیبایی (امر زیبا) در فلسفه سهروردی» اختصاص داشت كه با حضور دكتر محمد رحیمیان شیرمرد، عضو هیات علمی دانشگاه كردستان، در مركز فرهنگی شهر كتاب برگزار شد. دكتر رحیمیان در آغاز بحث خود به گزارشی كلی از پایگاه و جایگاه مفهوم زیبا در فلسفه و تطور و خط سیر این مفهوم در اندیشه فلاسفه پرداخت.
آنچه زیباست، دشوار است
عنوان «زیبا چیست؟» پرسشی جدی و سقراطی است كه در دیالكتیك سقراط و رسالات افلاطون مطرح میشود. در حین گفتوگو این مفهوم از جنبههای گوناگون سنجیده میشود و در نهایت آخرین جمله سقراط این است كه آنچه زیباست دشوار است؛ این یكی از ویژگیهای رسالات سقراطی و دیالكتیك سقراطی است كه پایان بحث باز است تا مفاهیم بتوانند خودشان را بازتعریف كنند. علاوه بر این در رسالات دیگر امر یا مفهوم زیبا یك مفهوم مساوق با فضیلت و در مواردی مساوق با خیر و در رسالات افلاطون به صورت كلی این مفهوم در كنار مفاهیم دیگر طرح میشود. با توجه به عالم مُثُل افلاطون و اینكه جهان سایه آن تلقی میشود طبیعتا زیبایی این جهانی اصالتی ندارد و اصالت زیبا و امر اصیل زیبایی هم در عالم مثل است. به تبع این اندیشه امر هنری هم همینطور است. تخنه یا آنچه امروز هنر مینامیم در افلاطون به شكل یك كپی دست سوم از یك الگوی اصیل مطرح میشود.
ارسطو مساله زیبا و هنر را به صورتی مطرح میكند كه گویا دفاعیهای از این دو مفهوم است در برابر نگاه افلاطون. ضمن اینكه نظریه صورت یكی از محوریترین مفاهیم فلسفه ارسطو است .از طرفی دیگر در بحث علل چهارگانه در چارچوب نظریه صورت، امر زیبا را تحلیل و تبیین كنیم. علاوه بر این ارسطو در كتاب فن شعر زیبایی را به دو بخش زیبایی طبیعی و مصنوع تقسیم میكند و نهایتا از این منظر زیبایی به عنوان امری ابژكتیو مطرح میشود. دیگر مباحثی كه در فن شعر مطرح میشود به نوعی تعریفی دیگر و متفاوت با افلاطون درباره هنر و زیبایی است. ارسطو زیبایی را مساوق با مفاهیم دیگر یا ذیل آنها مطرح نمیكند بلكه خط مشخص و مرز مشخصی در بین ارزش اخلاقی و ارزش زیبایی طرح میكند.
زیبا آن است كه لذتی بیافریند
در قرون وسطی متكلمان مسیحی از جمله سنت آگوستین و توماس آكویناس تحتتاثیر نوافلاطونیان و همچنین در لفافه كلام و عرفان مسیحی مساله امر زیبا را مطرح میكنند و در این چارچوب به تبیین این مساله میپردازند. در قرن هجدهم باومگارتن اصلاح استتیك یا زیباییشناسی را مطرح میكند و مورد توجه قرار میگیرد و در حوزه زیباییشناسی به عنوان یك مبحث مستقل بیان میشود. در همین قرن كانت سومین كتابش را با عنوان نقد قوه حكم مینویسد كه محور اصلی كتاب تحلیل عناصر پیشینی حاكم بر احكام حسی است. با تحلیل احكام حسی نهایتا كانت یك نظام فلسفی را طراحی میكند و در آن طبقهبندی راجع به ذوق و امر حسی صورت میگیرد و سه مفهوم امر مطبوع، امر زیبا و امر خیر مرزبندی میشوند و هر كدام حوزه خاص خودشان را پیدا میكنند. تعریفی كه در كلیت اثر كانت از زیبایی ارایه میشود این است كه زیبا آن است كه لذتی بیافریند. منتها این لذت مختصاتی دارد: رها از بهره و سودمندی است، فاقد هر گونه مفهومی است و نهایتا همگانی است. ویژگی همگانی كه به زیبا نسبت میدهند در حالی كه زیبا یك امر حسی است و هر حكمی درباره امر زیبا ارایه كنیم حكم حسی است. كار مهم كانت در نقد قوه حكم این است كه از یك مفهوم جزیی و حسانی مفهومی كلی، همگانی و قابل تعمیم ارایه میدهد. طبق دیدگاه كانت امر زیبا در عین اینكه امری سوبژكتیو است در عین حال در چارچوب یك نظام فلسفی قوی، مستدل و قابل توجه مطرح میشود و بر اساس نظریه او میتوان به هنر و مساله زیبایی به صورت یك مفهوم مستقل در فلسفه نگاه كرد.
تقدیس اندیشه سهروردی با ذات فلسفه همخوان نیست
خوانشهای مختلفی كه درباره سهروردی صورت میگیرد عمدتا آمیخته با شیفتگی است. این شیفتگی باعث تقدیس اندیشه سهروردی میشود كه با ذات فلسفه همخوان نیست. با این رویكرد دو اشكال ایجاد میشود: چنانچه اندیشه سهروردی فلسفی است باید همواره مورد نقد و تردید قرار بگیرد. همچنین این تقدیس با روش خود سهروردی هماهنگ نیست. فلسفه سهروردی در مواجهه انتقادی با فلسفه مشاییان شكل میگیرد و صورتبندی میشود. سهروردی در حكمت الاشراق اشاره میكند كه بدترین قرنها، قرنی است كه سیر اندیشهها منقطع گردد. با تقدیس یك اندیشه طبیعتا سیر اندیشه منقطع میشود. بنابراین باید خوانش سهروردی سویه انتقادی داشته باشد. برای رسیدن به مفهوم زیبایی و هنر در تفكر اشراقی لازم است روش و متد سهروردی را مورد بررسی قرار دهیم. روش و متد سهروردی روشی بحثی و ذوقی است. متد برهانی ـ اكتشافی است. تركیبی از عقل و قلب است. سهروردی در مواجهه با فلسفه مشاییان كه فلسفهای استدلالی، بحثی و عقلانی است خوانشی ذوقی ارایه میدهد و در كنار فلسفهورزی مستدل و عقلانی سعی میكند آن را با ذوق، اشراق و اكتشاف بیامیزد.
سهروردی در كلیت آثارش دو زبان دارد: زبان فلسفی و حكمی و زبان رمزی. برای فهم فلسفه اشراقی لازم است كتاب حكمتالاشراق را مورد بررسی قرار دهیم. زبان سهروردی در این كتاب زبانی مستدل و فلسفی است. با نگاه كلی به آثار او درمییابیم كه سهروردی در مواردی دیدگاه مشاییان را تایید میكند و در مواردی ابطال و از نو نظریه جدیدی راجع به آن موضوع ارایه میدهد. دسته دیگری از آثار سهروردی رسالهها و داستانهایی است كه زبان رمزی دارند. رساله غربهالغربیه برای ورود به زبان سهروردی و شیوه او در اینگونه رسالات مهم است.
در مقدمه حكمت الاشراق سهروردی به چند نكته مهم اشاره میكند: میگوید پیش از نوشتن این كتاب و اثنای آن كتابهایی به طریق مشاییان نوشته و قواعد آن را تلخیص كردم. تلویحات یكی از آن كتابها و مشتمل بر قواعد فراوان است و كتاب دیگر لمحات است. حكمتالاشراق روش دیگر و طریقی نزدیكتر از آن دو دارد. او اشاره میكند كه این را براساس قاعده و روش مشاییان نوشتم و مجموعه قواعد فكری مشاییان را در این خلاصه كردم. گرچه این كتاب را بر اساس روش مشاییان نوشتم اما روش من در این كتاب سیاق و روش دیگری است و طریق و مشرب من در اینجا نزدیك به مشرب اهل طریقت است. این اثر مبتنی بر علم حصولی نبوده است. یعنی میخواسته بگوید ابتدا از طریق علم حضوری و قلب و بر اساس كشف و شهود و قاعده قلبی بر دل من وارد شدهاند كه پس از دریافت آنها جویای برهان برای آنها شدهام و به روش فلسفی، لباسِ قاعده بر قامتشان دوختم. این تذوق و روش من، روش پیشوای حكمت و رییس آن، افلاطون و پیشینیان افلاطون است از جمله هرمس. زبان حكمای افلاطونی و پیش از آن زبان رمزی است. روش من به غیر از افلاطون و هرمس، روش جاماسب و بزرگمهر و فرشاوشتر بوده است. در خوانش سهروردی از حكمت باستانی وجه مشتركی در بین حكمای یونان باستان و ایران باستان نهفته است كه همان وجه كشف و شهود است. در خوانش سهروردی بهرغم تفاوتهای فرهنگی و مرزهای تاریخی و جغرافیایی یك امر مشتركی در روش افلاطون با حكمای ایران باستان كشف میكند كه همان كشف و شهود و دریافت قلبی مسائل است. آخرین نكته قابل توجه این مقدمه سهروردی این است كه میگوید بهرغم اینكه ارسطو عظیمالشان است و عظیمالقدر و مسائل بسیار عمیقی را مطرح میكند و غور و تعمق در مسائل میكند اما نباید درباره ارسطو چنان اغراق كرد كه استادان ارسطو به حاشیه بروند. منظور او این است كه باید ارسطو را رها كرد و به حكمای پیش از او توجه داشت.
مباحث ارسطو استدلالی و برهانی است و حكمای پیش از او و ایران باستان مباحثشان ذوقی است. سهروردی مدعی است كه اول مفاهیم را شهود میكنم و بعد بر این كشف و شهود خودم لباس قاعده میپوشانم و قلب و عقل را به نوعی باهم جمع میكند.
حی بن یقظان عاری از اشاره بهطور اعظم
در مورد رسالات رمزی سهروردی كه پایه اصلی او فلسفه مشاییان و به ویژه ابنسیناست. رساله الطیر ابنسینا مورد توجه سهروردی قرار میگیرد به گونهای كه او رساله الطیر را كه یك داستان فلسفی است به نام قصه مرغان به فارسی درمیآورد اما اظهارنظری دربارهاش نمیكند. منتها در مقدمه غربهالغربیه اشاره میكند كه قصه حی بن یقظان ابنسینا را خواندم و در آن اگرچه كلمات عجیب، روحانی و اشارات عمیق وجود دارد اما آن را عاری از اشاره بهطور اعظم یافتم. طور اعظم همان طامه كبری است همان واقعه و حادثه بزرگ است كه همان شهود و كشف قلبی و ذوق شهودی است. ویژگیهایی برای آن نقل میكند كه طامه كبری در كتاب الهی ذخیره شده است و مخبون و پوشیده در بیان حكماست و همچنین این طور اعظم در قصه سلامان و ابسال مخفی بود. غربهالغربیه با نقد دو اثر ابنسینا نوشته میشود: سلامان و ابسال و حی بن یقظان كه در آنها چندان غور نشده است و بهطور اعظم یا طامه كبری اشاره نشده است. بنابراین میگوید تصمیم گرفتم از این طامه كبری اندكی را بیان كنم. پس این روش دوم سهروردی در نگارش رسالات داستانی است. روش سهروردی مشخص شد كه بحثی ـ ذوقی است. روش بحثی بدین شكل است كه در حكمت الاشراق واردات قلبیاش را به صورت قاعدهمند بیان و ادا كرده است و در بخش ذوقی در رسالات داستانی آن كشف و شهود و مشاهدات قلبی را به زبان عادی بیان كرده است در كدهایی كه ما آنها را رمز میدانیم مشاهدات خود را بیان كرده است. وجه اشتراك حكمتالاشراق و رسالات رمزی این است كه شهودات قلبی در شیوهای قاعدهمند و مستدل و فلسفی بیان میشوند و از حالت انتزاعی به حالت انضمامی درمیآیند.
معرفتشناسی سهروردی مبتنی بر عشق و لذت
اگر به فلسفه سهروردی بپردازیم به این منظور كه زیباشناسی اشراقی را از منظر او بازسازی كنیم فلسفه او از حیث شكل اندیشه و عناصر ساختاری و شیوه تبیین مختصاتی دارد كه مطابق آن میتوان زیباییشناسی را به عنوان یك مفهوم و موضوع تبیین كرد. آن ویژگیها و محورهایی كه در فلسفه سهروردی وجود دارد عبارتند از یك صورتبندی سلسلهمراتبی در جهانشناسی او. تقسیم عالم به جهان صغیر و كبیر، ظهور و تجلی هستی مبتنی بر افاضه نور، طراحی جهان سلسلهمراتبی به صورت عالم معقول، عالم محسوس و در بین این دو، عالم خیال یا عالم مثال و تناظر این جهانشناسی و صورتبندی سلسلهمراتبی با سلسلهمراتب نوریه. در طراحی هستیشناسی سهروردی یك سلسلهمراتب و عوالمی وجود دارد كه باهم ربط و نسبت دارند. فاصله میان این عوالم با اشتیاق و عشق پر شده است. از عالم بالا به عالم پایین افاضه نور میشود و جهانی رمزی و رنگارنگ و توام با خیال و مثال طراحی میشود كه خود به خود نظام فلسفیاش وجه زیباشناختی پیدا میكند. هستیشناسی و معرفتشناسی سهروردی توامان مبتنی بر عشق و لذت است و این را بر اساس رساله فی حقیقهالعشق كه در آنجا تمثیل حسن، عشق و حزن مطرح میشود. به یك زبان تمثیلی معرفتشناسی و جهانشناسی خودش را در فیحقیقهالعشق تبیین میكند. ساختار این فلسفه و این شكل از بیان بر اساس زیبایی و عشق به زیبایی و ادراك حقیقت توام با لذت است. فاصله انوار در جهان سلسلهمراتبی سهروردی با عشق و زیبایی پر شده است چون همواره نور عالی و نور سافل در اینجا مطرح است. آن نور برین و بالایی همواره بر نور پایین قهر و غلبه دارد و نور پایین برای اینكه متشبه به نور بالایی بشود همیشه مشتاق است به نوعی تاسی به نور بالاتر از خود بكند. نور عالی و سافل در هر مرتبهای مطرح است. نور عالی بر نور سافل قهر و غلبه دارد. نور سافل بر نور عالی عشق میورزد. از مختصات نور برین یا نورالانوار این است كه آشكار است هم بر دیگران و هم بر خود و این نهایت كمال اوست و میداند زیباترین و بالاترین كمال را دارد. نورالانوار سه مشخصه كمال، زیبایی و آشكارگی را داراست. هر كدام از انوار پایینتر سعی میكند تشبه بیشتری نسبت به نور بالاتر داشته باشد. هر نوری كه از تشبه بیشتری نسبت به نور بالاتر برخوردار باشد به همان مقدار زیباتر است. بنابراین زیبایی عبارت است از كمال، غلبه، تسلط، محیط بودن بر حوزه معرفتشناسی و آشكارگی. لذت عبارت است از حصول كمال و ادراك آن. یعنی وقتی زیبایی در كمال آشكارگی است حصول این كمال و درك آن توام با لذت است. فهم و معرفت و شناخت در فلسفه اشراقی همراه با لذت است.
چون نیك اندیشه كنی همه طالب حسنند
مولفه دیگر در فلسفه سهروردی ابداع عالم خیال و صور معلقه است. در حكمتالاشراق در دفاع از مُثل افلاطونی در مقابل استدلال مشاییان و ابطال آن از طرف مشاییان اشاره میكند كه در عالم عقول ماهیاتی وجود دارند كه قائم به ذات خود هستند كه این عقول قائم به ذات دارای كمال ذاتی هستند. طبق گفته افلاطون این ماهیاتی كه ذاتا دارای كمال هستند در این جهان اصنامی دارند كه قائم به ذات خود نیستند پس با دو حقیقت مواجه هستیم: عقول و ماهیاتی كه قائم به ذات هستند و ماهیاتی كه قائم به ذات نیستند و به عنوان اصنام و نمونههای آن الگوی ازلی مطرح میشوند. عالم مثال سهروردی شبیه عالم مثال افلاطونی است اما تفاوتهایی دارد كه خود سهروردی اشاره میكند. آن چیزی كه افلاطون به عنوان مثل و ایدهها در عالم مثل مطرح میكند سهروردی نامش را صور معلقه میگذارد. این صور معلقه بر خلاف عقول یا ایدههای افلاطون كه ثابتند، معلق هستند. برخی ظلمانی و برخی مستنیر هستند و جالب اینكه از مظهری به مظهر دیگر منتقل میشوند. این صور خیالیه مكانمند نیستند. امری عینی یا ذهنی نیستند اما وجود دارند. میگوید چون در عالم مثال به تصور درمیآیند و قابل شهود از طریق حكیم متاله هستند بنابراین وجود دارند.
در حكمتالاشراق مشخصا اشاره میكند كه در نفس خودم تجارب صحیحی برای من حاصل شده است كه عوالم چهارگونهاند: عالم انوار قاهره، عالم انوار مدبره، عالم انوار برازخ و عالم صور معلقه. اشاره میكند كه این صور معلقه ضمن اینكه متغیر هستند ممكن است به عنوان حصول جدید ابداع شوند. از طریق حكیم متاله و متوغل میتوانند ابداع شود. همان چیزی كه برای اولیا و عرفا اتفاق میافتد كه در كشف و شهود آنها صوری را ابداع میكنند كه بعد از مدتی ممكن است محو شوند. در مثل افلاطونی این صور غیرقابل تغییر هستند.
در تمثیلی كه در فیحقیقهالعشق میآورد اولین چیزی كه حق بیافرید گوهری بودی تابناك او را عقل نام كرد. این گوهر را سه صفت بخشید: شناخت حق، شناخت خود و شناخت آنكه نبود و پس ببود. از طریق شناخت حق، حُسن پدید میآید. از طریق شناخت خود عشق پدید میآید و از طریق شناخت امور مسبوق به عدم، حزن پدید میآید. به عبارتی موجودیت حسن، منوط به شناخت حق است. موجودیت عشق منوط به خودشناسی عقل است و موجودیت حزن منوط به شناخت دیگری است.
در امر زیبا سلسلهمراتبی را شاهدیم: زیبا، زیباتر و زیباترین. این سلسلهمراتب هم در حوزه معرفتشناختی تبیین میشود و هم در حوزه وجودشناختی. نورالانوار اجمل و اكمل است. همه موجودات روحانی و جسمانی متمایل به این كمال و جمال هستند. «پس چون نیك اندیشه كنی همه طالب حسنند.» حسنی كه نتیجه شناخت حق است. با این حساب شأن حضور زیبایی در جهان نیز تسری مییابد و در قوس نزولی بر عالم ساطع میشود. این زیبایی در حكمتالاشراق، نورالانوار و در پرتونامه، واجبالوجود نامیده میشود. نورالانوار وجود بخش همه موجودات است لذا نافعترین حقیقت و خیر محض است. همه چیزها آرزومند آنند. موجودیت و حیث وجودی جهان منوط است به زیبایی، كمال، خیر مطلق و اشتیاق به ادراك این حقایق.
صور معلقه هر كدام اصنامی در این جهان دارند. زیباییهای جسمانی مظهر زیباییهای برین هستند. در افلاطون زیبایی اصیل در عالم مثل بود در ارسطو زیبایی امری ابژكتیو است در كانت امری سوبژكتیو است. اما در سهروردی زیبایی در سلسلهمراتبی نمایندگی و تشبه دارد به یك زیبایی كه نورالانوار دارد. زیباییهای این جهان نمود و مظهر زیبایی صور معلقه هستند كه آنها هم نمود صور بالاتر از خود هستند.
این جهان سلسلهمراتبی و افاضه انوار در قوس نزولی و اشتیاقی كه در قوس صعودی وجود دارد هر مرتبهای مظهری برای افاضه مرتبه بالاتر است. یعنی هر مرتبهای ضروری است كه خودش را آماده كند كه استعداد این را داشته باشد كه نمایندگی مرتبه بالاتر از خودش را بكند. همه اینها ایجاب میكند كه زیبایی در عالم جسم دارای عینیت و مظهری برای زیبایی برین باشد. هر امر زیباشناختی و امر هنری نمود و مظهری است از یك زیبایی اصیل.
نور، جوهر زیبایی است
زیبایی در سهروردی امری تشكیكی است و شدت و ضعف دارد. جوهر زیبایی نور است. این نور شدت و ضعف دارد و ضعف در این جوهر در واقع عدم برخورداری یا كمبرخورداری از شدت است. در حكمتالاشراق اشاره میكند كه شدت و ضعف نور مربوط به كمال یا نقص آن در ماهیت است نه در اختلاط ظلمت. به زبان سادهتر میخواهد بگوید اگر شدت و ضعفی در نور میبینید این به نقص ماهیت آن شی برمیگردد. كدری و كدورت نمیگذارد نور متجلی شود بنابراین باید تلاش شود كه هرچه شفافتر شود. ظلمت امری عدمی نیست.
شدت و ضعف وجهی برونذاتی بر زیبایی نیست بلكه ذاتی آن است. هر نوری كه از حیث مرتبت از انوار قاهره دورتر باشد به همین میزان از كمال فاصله دارد. هرچه مرتبه نزدیكتر، بهرهمندی از انوار قاهره بیشتر و زیبایی كمال لذت بیشتر متجلی میشود. به تاسی از تبیین سلسلهمراتب نوری و عوالم متعدد و شدت و ضعف جوهر نوریه سه نوع زیبایی در سهروردی قابل تبیین است: زیبایی معقول كه متناظر با عوالم ملكوت است. زیبایی خیالی كه متناظر با عالم مثال است و زیبایی محسوس كه متناظر با عالم جسم یا برازخ است. اگر ربط و نسبت این انواع زیباییها را با یكدیگر و در نسبت با نورالانوار به عنوان كاملترین و زیباترین حقیقت بررسی كنیم شدت و ضعف زیبایی مشخص میشود.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید