آموزه‌های رواقی چه ارمغانی برای ما دارند؟

1400/11/19 ۰۹:۰۲

آموزه‌های رواقی چه ارمغانی برای ما دارند؟

پیلیوچی می‌نویسد: «یكی از اصول كلیدی رواقی‌گری این است كه ما باید تفاوت میان آنچه را می‌توانیم بر آن تسلط یابیم با آنچه نمی‌توانیم بر آن تسلط یابیم، تشخیص دهیم و این تفاوت را جدی بگیریم.»

نگاهی به آرای «ماسیمو پیلیوچی» و «ویلیام اروین»

محمد صادقی: خیلی از ما وقتی به آنچه می‌خواهیم دست نمی‌یابیم، وقتی فرزندمان با ما مخالفت یا تندی می‌كند، وقتی با مرگ عزیزان‌مان مواجه می‌شویم و... برای مدت طولانی پریشان و ناآرام می‌شویم، زیر فشار زیادی قرار می‌گیریم و نمی‌دانیم چه باید بكنیم و مدام ناله و شكایت می‌كنیم. اگر چنین مسائلی، آرام و قرار را از شما می‌گیرد، خواندنِ كتابِ «عشق به سرنوشت» اثر ماسیمو پیلیوچی را با ترجمه مهدی رضایی (و مقدمه مصطفی ملكیان) از دست ندهید. پیلیوچی كه استاد فلسفه در سیتی‌كالج نیویورك است، با بهره از آموزه‌های فیلسوفان رواقی، به ویژه اپیكتتوس، ما را با واقعیت‌هایی آشنا می‌كند كه با اندیشیدن درباره آنها می‌توانیم به آرامش دست یابیم. پیلیوچی می‌نویسد: «یكی از اصول كلیدی رواقی‌گری این است كه ما باید تفاوت میان آنچه را می‌توانیم بر آن تسلط یابیم با آنچه نمی‌توانیم بر آن تسلط یابیم، تشخیص دهیم و این تفاوت را جدی بگیریم.» سپس به توضیح درباره آنها می‌پردازد: «اموری كه در كنترل ما هستند شامل تصمیمات و رفتارهای ماست؛ اموری كه در كنترل ما نیستند شامل موقعیت‌هایی كه در آنها قرار می‌گیریم و نیز اندیشه‌ها و كنش‌های دیگران است.» او برای اینكه مقصود خود را دقیق‌تر بیان كند از مثال‌هایی بهره می‌گیرد. برای نمونه می‌گوید؛ كمانداری كه می‌خواهد تیری را به هدف بزند، تصمیم به این كار می‌گیرد، تیر و كمانی متناسب با فاصله و نوع هدف برمی‌گزیند و لحظه دقیقی را برای پرتاب‌كردن تیر انتخاب می‌كند. اما آیا تیر به هدف می‌خورد؟ پاسخ این است كه این در اختیار او نیست. زیرا اگر تندبادی بیاید، مسیر تیر تغییر می‌كند یا ممكن است به‌طور اتفاقی چیزی، مانند یك درشكه كه در حال عبور است، بین كمان‌دار و هدف قرار بگیرد یا خود هدف (اگر سرباز دشمن باشد) برای گریز از تیر حركت كند. به نظر او، كماندار رواقی، برای زدنِ تیر به هدف كوشش خود را می‌كند و هر آنچه در این جهت لازم باشد را به كار می‌بندد، ولی با شكیبایی آماده است تا نتیجه ناخوشایند را نیز قبول كند «چون هیچ‌وقت كل نتیجه در كنترل او نیست.» او باز می‌نویسد؛ كسی را در نظر بگیریم كه فكر می‌كند با توجه به پیشینه كاری، كیفیت بالای كار و روابط خوبی كه با همكاران و رییس شركت خود دارد، اكنون زمانی است كه می‌تواند به ارتقای شغلی دست یابد. چنین كسی با نگرش رواقی، اگر قرار باشد فردا مشخص شود كه در شغل خود ارتقا می‌یابد یا نه، شب را راحت می‌خوابد و فردا با اطمینان‌خاطر آماده شنیدن هر نتیجه‌ای خواهد بود. زیرا اطمینان‌خاطر او بر نتیجه استوار نیست چون این خارج از كنترل اوست. او می‌داند كه نتیجه، به عوامل دیگری مانند میزان همدلی او با رییسش، اینكه تا چه اندازه اهل رقابت با همكاران خود بوده و... وابسته است. اما اطمینان‌خاطر او برآمده از این است كه او هرچه در توان داشته انجام داده، زیرا فقط همین است كه در كنترل اوست. «جهان برای آرزوهای شما سر تعظیم فرود نمی‌آورد؛ همین است كه هست. رییس شما، همكاران شما، سهامداران شركت‌تان، مشتریان شما و تعدادی از عوامل دیگر بخشی از جهان هستند؛ پس چرا باید انتظار داشته باشید كه دستور شما را انجام دهند؟» پیلیوچی به نمونه دیگری هم می‌پردازد، او می‌گوید وقتی دختر نوجوانی با وجود دوران خوش كودكی و رابطه مناسبی كه با پدر و مادر خود داشته، ناگهان به مخالفت و تندی با آنها برمی‌خیزد، پدر و مادرش دچار پشیمانی می‌شوند. آنها با خودشان فكر می‌كنند شاید در زمانی كه او كوچك‌تر بوده، همه كارهایی كه باید برای او می‌كرده‌اند را انجام نداده باشند و همین موجب می‌شود در كنترل اوضاع دچار درماندگی شوند. «اپیكتتوس به ما می‌گوید كه پشیمانی، اتلاف نیروهای عاطفی ماست. ما نمی‌توانیم گذشته را تغییر دهیم، چون خارج از كنترل ماست. ما نمی‌توانیم و باید از گذشته یاد بگیریم، اما موقعیت‌هایی كه در موردشان كاری می‌توان انجام داد، فقط آنهایی هستند كه اینجا و اكنون اتفاق می‌افتند.» به نظر نویسنده، نگرشِ درست این است كه پدر و مادر این را دریابند كه در بزرگ‌كردن دختر خود بهترین كار ممكن را كرده‌اند و هنوز هم هر كاری بتوانند برای او می‌كنند اما چه موفق بشوند چه نشوند، بهترین كار این است كه نتیجه را با آرامش بپذیرند. چنانكه كماندار باید بدون توجه به نتیجه، بهترین كار ممكن را انجام دهد و فرد دیگر هم برای ساختنِ بهترین پرونده كاری كوشش كند، اما این مساوی با این نیست كه چون ما می‌كوشیم و بسیار هم می‌كوشیم، امور هم باید طبق خواست ما پیش بروند. البته این به معنای تسلیم و رضا نیست، زیرا رواقیان در شمارِ افراد منزوی، تنبل و جبری‌مسلك قرار نداشتند، برای نمونه؛ سنكا سیاستمدار و ماركوس اورلیوس امپراتور بود. در اینجا حرف از نتیجه است كه هرچند توانایی تاثیر بر آن را داریم اما توان كنترل آن را نداریم و این چیزی است كه رواقیان از ما می‌خواهند به آن بیندیشیم. آنها از ما می‌خواهند كه در هر كاری كوشا باشیم و به بهترین شكل ممكن عمل كنیم و به این صورت است كه باید گفت فلسفه رواقی، فلسفه عمل و زندگی است.

عشق‌ورزیدن

نكته دیگر اینكه، اپیكتتوس می‌گوید: «وقتی به چیزی وابسته می‌شوید، مثل تنگ آب یا فنجانی بلورین و نه آن چیزی كه نتوان آن را از شما گرفت، باید به ذهن بسپارید كه این شی‌ چیست تا وقتی شكست، ناراحت نشوید. همین اصل در باب اشخاص نیز صادق است. اگر فرزند، برادر، یا دوست‌تان را می‌بوسید، باید به خودتان یادآور شوید كه عاشقِ موجودی فانی هستید و هیچ‌كدام از چیزهایی كه بدان عشق می‌ورزید، از آنِ شما نیست؛ بلكه فقط در این لحظه به شما اعطا شده، نه برای همیشه یا به طرزی جدایی‌ناپذیر؛ بلكه شبیه انجیر یا خوشه‌ای انگور در فصل معینی از سال و اگر آرزویش را در زمستان می‌كشید، ابلهید.» پیلیوچی می‌گوید بیشتر ما با سخنان اپیكتتوس درباره دلبستگی به فنجان بلورین (و در دنیای امروز برای نمونه؛ گوشی آیفون) موافق هستیم اما وقتی حرف از عزیزان ما یعنی دوست، فرزند یا برادرمان در میان باشد، وحشت‌زده می‌شویم. همچنین، اینكه فیلسوف می‌گوید به عزیزان‌تان دل نبندید را غیرانسانی می‌پنداریم. اما نكته این است كه اپیكتتوس نمی‌گوید به عزیزان خود عشق نورزیم، به ویژه كه خودش پسر یكی از دوستان خود را از مخمصه نجات داد و آن پسر را به فرزندی پذیرفت كه نشانه شفقت اوست. مقصود اپیكتتوس این است كه واقعیت زندگی را دریابیم و شجاعانه با آن روبرو شویم. «آن واقعیت شامل این حقیقت می‌شود كه هیچ‌كس فناناپذیر نیست، هیچ‌كس «از آنِ ما» نیست به این معنا كه خودمان را به داشتن او محق بدانیم.» به باور پیلیوچی، درك این موضوع فقط راهی برای حفظ سلامت عقل در هنگام درگذشت عزیزان یا جدایی از آنان نیست بلكه گویای این واقعیت است كه تا می‌توانیم از جمع دوستان و عزیزان خود لذت ببریم و به همنوعان خودمان عشق بورزیم و این را از یاد نبریم كه سرانجام روزی ما و آنها نیز خواهیم رفت. ویلیام اروین در كتاب «چالش رواقی» كه محمد یوسفی آن را به فارسی برگردانده، می‌نویسد كه از نظر سنكا، پس از درگذشت یكی از عزیزان‌مان، مقداری غم و سوگواری رواست اما اگر بیش از اندازه باشد، نتیجه خودبینی ماست. اروین می‌نویسد: «منظور او آن دسته از افراد است كه انگیزه اولیه‌شان از اظهار غم و سوگواری در معرض عموم این است كه نشان دهند چقدر دلسوز و حساسند. به باور رواقیان، در برخی موارد، اندوهی كه بعضی افراد بر اثر از دست دادن عزیزی دچارش می‌شوند بیشتر ناشی از احساس تقصیر است تا غم. شوهری كه حضور همسرش را امری عادی و بدیهی می‌انگارد و در نتیجه آنقدر كه باید وقت صرف رابطه خود با او نمی‌كند، اگر او را از دست بدهد، بدیهی است كه دیگر قادر به اصلاح اوضاع نخواهد بود و این فكر او را عذاب خواهد داد. كسانی را كه دوست می‌داریم برای همیشه با ما نخواهند بود دست‌كم، مرگ خودمان به این همراهی پایان خواهد داد. از این رو، رواقیان توصیه می‌كنند كه مرتب این نكته را به خود یادآور شویم كه این باهم بودن چقدر باشكوه است. ممكن بود رویدادی این باهم بودن را خاتمه بخشد، اما چنان نشده است. آیا خوش‌اقبال نیستیم؟» بر این اساس است كه اروین باور دارد كه با توجه به این آموزه و نگرش رواقی، ما از حضور كسانی كه هنوز زنده هستند قدردان می‌شویم و عشقی كه به آنها می‌ورزیم تاثیر فراوانی در زندگی آنها می‌گذارد و «اگر زمانی برسد كه دیگر با ما نباشند، شاید كمتر مجبور به غصه‌خوردن شویم. به‌ویژه، افسوس این را نخواهیم خورد كه كاش فلان كار را وقتی زنده بودند می‌كردیم، چرا كه فرصت از كف رفته است.» بنابراین می‌بینیم كه این‌گونه اندیشیدن، وحشتناك نیست بلكه زندگی‌بخش است و به ما كمك می‌كند تا هم خودمان خوب و خوش زندگی كنیم و هم اینكه برای خوبی و خوشی دیگران بكوشیم.

رواقیان و ظلم‌ستیزی

مصطفی ملكیان نیز در نشستِ رونمایی كتابِ «عشق به سرنوشت» به نكته‌های مهمی می‌پردازد. به تعبیر او، رواقیان كسانی بودند كه می‌گفتند ما باید در زندگی، گریزپذیرها را از گریزناپذیرها تفكیك كنیم. زیرا اگر زندگی، سرمایه‌ها، استعدادهای درونی‌ و فرصت‌های بیرونی‌ خودمان را صرفِ تغییرِ گریزناپذیرها بكنیم فقط خودمان را خلع سلاح می‌كنیم. بنابراین برای اینكه در مصرف نیروها و استعدادها و فرصت‌های خودمان بیشترین تدبیر را به كار بندیم و صرفه‌جویانه رفتار بكنیم؛ اول از همه باید بفهمیم كه درد و رنج‌های گریزپذیر زندگی چه چیزهایی هستند و درد و رنج‌های گریزناپذیر چه چیزهایی هستند و تمام نیروی خود را صرف درد و رنج‌های گریزپذیر زندگی بكنیم. برای نمونه، اگر بزی بخواهد كوهی را از سر راه خودش بردارد و رد شود، اگر با شاخ‌های خودش به كوه حمله كند، كوه عقب نمی‌رود اما شاخ‌های خودش را از دست می‌دهد. در حالی كه اگر شاخ‌های خود را داشت و آسیب ندیده بودند، می‌توانست در جای دیگری از آنها استفاده كند. به نظر ملكیان، انسانی كه با دردها و رنج‌های گریزناپذیرِ زندگی درمی‌افتد، نیرو، استعداد و فرصتی را كه می‌توانست صرفِ گریزپذیرها بكند، تلف می‌كند و از دست می‌دهد. زیرا گریزناپذیرها سر جای خودشان می‌مانند و فقط انسان است كه نیروها، استعدادها و فرصت‌های خودش را از دست می‌دهد. ملكیان می‌گوید كه این تفكیك مهم را قبل از رواقیان كسی انجام نداده بوده است. به نظر او ما باید از درد و رنج‌های گریزپذیر به بهترین شكل ممكن بگریزیم و آنها را تغییر دهیم. اما در مواجهه با درد و رنج‌های گریزناپذیر اول باید تسلیم آنها بشویم، بعد به آنها رضا دهیم و سوم اینكه، عاشق‌شان بشویم. یعنی اگر بهره هوشی كسی پایین است یا توانایی جسمانی بالایی ندارد باید اینها را بپذیرد. ولی اگر چیزی دگرگونی‌پذیر باشد باید تا جای ممكن بكوشیم كه آن را دگرگون كنیم، تا به شكل مطلوب درآید اما وقتی شدنی نیست باید آن را بپذیریم. به نظر او، ما این واقعیت‌ها را در جسم می‌پذیریم، اما وقتی صحبت از ذهن و روان و مناسبات اجتماعی می‌شود، نمی‌پذیریم. برای نمونه، ما می‌پذیریم كه زیبایی جسمانی یا نیرومندی جسمانی‌مان در حدی است (البته برای بالابردن آن می‌كوشیم اما تا جایی كه می‌شود و سپس باید پذیرا باشیم) اما وقتی حرف از قدرت حافظه است، اینكه قدرت حافظه‌مان از دوست‌مان كمتر است را نمی‌پذیریم یا اینكه قدرت استدلال‌‌مان به اندازه قدرت استدلال دوست‌مان نیست را نمی‌پذیریم. همچنین ملكیان تاكید دارد كه چنین برداشت یا تفسیری درست نیست كه بگوییم رواقیان گفته‌اند ما باید نسبت به ظلم حساس نباشیم و بگوییم ظلم را هم می‌پذیریم زیرا سردمداران مكتب رواقی در امور اجتماعی و سیاسی بسیار فعال بودند و رواقیان باور نداشتند كه باید نسبت به درد و رنج‌های موجود در جامعه و مسائل اجتماعی و سیاسی بی‌تفاوت باشیم. رواقیان می‌گویند كه از درد و رنج‌هایی كه می‌شود از آنها اجتناب كرد باید اجتناب كرد و اگر درد و رنج‌هایی وجود دارند كه می‌شود با آنها مبارزه كرد، باید به مبارزه برخاست. رواقیان، انسان را موجود اجتماعی می‌دانستند و اگر موجود اجتماعی نسبت به درد و رنج‌های جامعه بی‌تفاوت باشد، ضربه آن به خودش خواهد خورد. به نظر ملكیان، طبق نگرش رواقیان، باید نسبت به هر موجودی (چه انسان‌ها، چه حیوانات، چه نباتات و...) كه با آن در جامعه ارتباط داریم، وظیفه خودمان را انجام ‌دهیم و هر واكنشی كه جهان هستی در برابر این انجام وظیفه نشان داد را قبول ‌كنیم. یعنی اگر وظیفه اخلاقی ما این است كه با ظلم بستیزیم، می‌استیزیم، اما ظالمان هم كه بیكار نمی‌نشینند و آنها هم نسبت به ظلم‌ستیزی ما واكنش نشان می‌دهند، در نتیجه ما واكنش‌ها را می‌پذیریم. اگر وظیفه اخلاقی ما این است كه متواضع باشیم دست از تواضع برنمی‌داریم هرچند كسی این تواضع را چاپلوسی تلقی كند یا كس دیگری آن را برآمده از خودكم‌بینی بداند. ملكیان می‌گوید كه در مسلك رواقیان گله و شكایت معنا ندارد. چرا؟ چون وقتی من پیش كسی می‌روم و گله می‌كنم او می‌تواند به من بگوید آن چیزی كه در زندگی تو هست را می‌توانی تغییر بدهی یا نه؟ اگر می‌توانی آن را تغییر دهی چرا گله می‌كنی و اگر نمی‌توانی چرا گله می‌كنی؟ با گله مگر مساله‌ای حل می‌شود؟

اندیشه  حقوق ‌بشر

ملكیان می‌گوید كه رواقیان نخستین كسانی بودند كه مساله حقوق طبیعی را مطرح كردند و گفتند بشر، حقوقی به نام حقوق طبیعی دارد. البته او توضیح می‌دهد كه به سه سند مهم حقوق بشر (اسناد و مداركی كه بنیان‌گذاران انقلاب كبیر فرانسه تنظیم كردند و آنچه در اعلامیه جهانی حقوق‌ بشر و در قانون اساسی امریكا آمده) و مصادیق و فهرست‌های آنها اشاره ندارد، بلكه به اندیشه حقوق‌بشر نظر دارد. به نظر او رواقیان پایه‌گذار اندیشه حقوق ‌بشر بودند و اندیشه حقوق ‌بشر را به‌طور خلاصه این‌گونه تعریف می‌كند: «اگر ویژگی‌ای در انسانی هست كه در داشتن این ویژگی علم و اراده خود آن انسان دخالت نداشته، آن ویژگی نه باید موجب امتیازی برای آن انسان شود و نه موجب محرومیتی.» یعنی اگر انسانی مذكر به دنیا آمده این به علم و اراده آن انسان بستگی ندارد، بنابراین مذكربودن آن انسان نباید موجب امتیازی یا محرومیتی برای او شود. اگر همسر كسی مونث به دنیا آمده، مونث‌بودن او نه به علم خودش بستگی داشته و نه به اراده خودش، پس نباید نسبت به مردانی كه مونث نیستند موجب امتیازی برای او شود و همچنین نباید نسبت به مردانی كه مونث نیستند موجب محرومیتی برای او شود. به نظر ملكیان، اندیشه حقوق‌ بشر می‌خواهد بگوید كه حق وقتی نامساوی می‌شود كه علم و اراده ما دخالت بكند، وقتی علم و اراده ما هیچ دخالتی ندارد نباید آنچه داریم را دستمایه گرفتن امتیازی كنیم یا دیگران آنچه را كه دارند دستمایه كنند تا از ما امتیازی بگیرند و ما را محروم كنند. برای نمونه ما كه رنگ پوست خودمان یا جنسیت خودمان (زن یا مرد بودن) را با علم و اراده خودمان انتخاب نكرده‌ایم، بنابراین حقوق‌ بشر می‌گوید كه همه رنگ‌ها و جنسیت‌ها باید حقوق مساوی داشته باشند. اینكه ما در چه زمان یا مكانی یا از چه پدر و مادری یا در كدام طبقه اجتماعی به دنیا آمده‌ایم یا از چه توانایی‌هایی ذهنی و جسمی یا چه میزان از زیبایی‌های جسمانی برخوردار هستیم و... همگی خارج از علم و اراده ما قرار می‌گیرند. اندیشه حقوق‌بشر می‌گوید كه نباید چیزی كه علم و اراده ما در آن دخالتی ندارد برای ما امتیازی بیاورد یا اینكه برای دیگران امتیازی بیاورد و ما را دچار محرومیت از چیزی بكند. رواقیان بودند كه این اندیشه را نخستین‌بار در تاریخ مطرح كردند و به نظر ملكیان این یكی از ارزشمندترین اكتشافات بشری است.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: