1400/11/12 ۱۱:۰۰
کتاب «تئوری تحلیلی شناخت و قانون تحول» (یادداشتهای سالهای 1354 تا 1356، زندان اوین) تألیف کاظم موسوی بجنوردی، با مقدمه غلامرضا اعوانی، توسط انتشارات مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) منتشر شد.
دبا: کتاب «تئوری تحلیلی شناخت و قانون تحول» (یادداشتهای سالهای 1354 تا 1356، زندان اوین) تألیف کاظم موسوی بجنوردی، با مقدمه غلامرضا اعوانی، توسط انتشارات مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی) منتشر شد.
درمقدمه این کتاب با قلم دکتر غلامرضا اعوانی آمده است:
بسمه تعالی
بنده وصف عظمت مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی را از بدو تأسیس آن از زبان دوستان خود که با آن همکاری داشتند شنیده بودم اما وقتی که برای همکاری با آن مرکز برای نوشتن برخی مقالات و نیز شرکت در شورای علمی آن دعوت و از نزدیک با فعالیتهای وسیع و بسیار گسترده آن آشنا شدم شگفتی من دهچندان شد، زیرا دیدم که جناب آقای بجنوردی بهترین استـادان و محققان نـامدار کشور را که در رشته خود بینظیر و تقریباً مصداق نوع منحصردرفرد بودند برای همکاری در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی فرا خوانده بود و علاوه بر آن بزرگترین کتابخانۀ تخصصی علوم اسلامی و انسانی در جهان اسلام را که در آن زمان بیش از هشتصد هزار جلد کتاب داشت برای کارهای تحقیقاتی فراهم آورده بود. همیشه این سؤال برای من مطرح بود که چگونه کسی که مدت سیزده سال را در زندانهای مختلف و منجمله زندان مخوف اوین گذرانده است در فکر تأسیس چنین مرکز بزرگی برآمده است. بارها از خود ایشان شنیدم که میگفت در زندان پس از تحمل مشقتها و مرارتهای فراوان به این نتیجه رسیدم که راه بهتر از مبارزۀ مسلحانه که در پیش گرفته بودم، توجه به فرهنگ بیبدیل اسلامی و ارتقای سطح دانش و خرد امت اسلامی به شیوههای گوناگون و بهویژه تألیف دانشنامهها و دائرةالمعارفها دربارۀ ابعاد مختلف فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی است و انصاف را که با تأسیس این مرکز تحول عظیمی هم در فن دائرةالمعارفنویسی و هم در معرفی جهات مختلف فرهنگ اسلامی و ایرانی صورت گرفته است که از برخی بلکه بسیاری جهات بر امثال و اقران آن رجحان دارد. کسانی که وارد ساختمان اصلی مرکز دائرةالمعارف میشوند در دیوار روبروی در ورودی لوحی بزرگ را میبینند که بر روی آن نام یکصد و پنجاه نفر که کتابخانه خود را به کتابخانه دائرةالمعارف اهدا کردهاند نقش بسته است بهعلاوه تعداد زیادی از کتابخانههای ذیقیمت شخصی را نیز خریداری کردهاند.
انتشارات معروف بریل در هلند که از سال 1912 تاکنون سه دوره دائرةالمعارف اسلامی را با استفاده از اسلامشناسان معروف غربی به سه زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی تألیف و چاپ کرده است تاکنون شش جلد از مقالات دائرةالمعارف بزرگ اسلامی را به زبان انگلیسی با همکاری مرکز مطالعات اسماعیلی لندن ترجمه کرده و جزو انتشارات خود به نام اسلامیکا به چاپ رسانده است ضمن اینکه دائرةالمعارف به زبان عربی نیز ترجمه شده است.
اما مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از جهتی دیگر توجه بیننده را به خود جلب میکند. کسانی که خصوصاً برای نخستینبار به آنجا میروند تحت تأثیر فضای بسیار زیبا و سحرآمیز و ساختمانهای باشکوه آن که به سبک معماری اصیل ایرانی ساخته شده است قرار میگیرند.
قابل ذکر است که ساختمان کتابخانه ملی ایران هم در زمان ریاست آقای بجنوردی و به گواهی شاهدان عینی با نظارت پیگیر و روزمره ایشان به اتمام رسیده است و هم در زمان ریاست ایشان برخی از رؤسای معروفترین کتابخانههای دنیا به عنوان میهمان به کتابخانه ملی دعوت شدهاند.
در ضمن برای من همیشه این سؤال مطرح بود که جناب آقای بجنوردی چرا در زندان به فکر تأسیس چنین بنیادی برآمده و مهمتر اینکه چگونه رسالهای را که در پیش رو دارید در زندان تألیف کرده است. در پاسخ به این سؤال، پیوسته فکر من به کتابهایی که برخی از متفکران بزرگ در زندان تألیف کردهاند معطوف میشد. همیشه به یاد سرنوشت سقراط در واپسین روزهای او در زندان میافتادم که افلاطون با نوشتن رسالۀ فایدون آن را در تاریخ جاودانه ساخته است. در این رساله آمده است که چگونه سقراط در آخرین روز زندگانی خود و پیش از نوشیدن جام شوکران با شاگردان خود دربارۀ اثبات جاودانگی روح پس از فنای بدن سرگرم گفتوگو بوده است بهطوریکه وقتی زندانبان جام شوکران را برای او میآورد، سقراط از او میخواهد که یک ساعت درنگ کند، زیرا گفتوگوی آنان دربارۀ خلود نفس هنوز به پایان نرسیده است. از نمونههای بارز دیگر، بوئتیوس فیلسوف رومی است که به مرگ محکوم شده بود و پیش از اعدام رسالۀ معروف «تسلیات فلسفه» را به رشتۀ تحریر درآورد. موضوع اصلی رساله این است که چگونه فلسفه، حتی برای کسی که واپسین روزهای زندگی خود را در زندان در انتظار مرگ میگذراند میتواند موجب آرامش درون و تسلّای خاطر باشد.
پرسش دیگر این است که چرا این رساله که اخیراً در میان دستنوشتههای ایشان کشف شده است، بدون کوچکترین اصلاح و تغییری به چاپ میرسد. شاید یک دلیل آن، این باشد که هرگونه تغییری در این رساله از اصالت آن میکاهد. این رساله از یک طرف آئینه تمامنمای اوضاع و احوال غالب در آن روزگار است. اما مهمتر این که باید این رسالـه را نمودار رشد فکری و پاسخ مؤلف به مسائل مطرح شده از طرف مخالفان در آن برهه از زمان دانست. این نکته خاطرهای را برایم تداعی میکند. وقتی از پیرهادو (pierre hadat) فیلسوف و محقق معروف فرانسوی پرسیدند که چرا با نوشتن دهها کتاب با ویراستاریها و چاپهای مختلف، در نخستین کتاب خود دربارۀ افلوطین، هیچگونه تغییری نداده است، پاسخ داده بود که این کتاب را در آن زمان با چنان علاقه و شور و شوقی نوشتم که گوئی آینه تمامنمای روح من در آن زمان بوده است و با اینکه این کتاب بارها به چاپ رسیده است کلمهای را بر آن نیفزودهام.
همچنین باید توجه داشت که این رساله در شرایط خاصی نوشته شده است، یعنی هنگامی که جناب آقای بجنوردی با مرحوم سرحدیزاده در میان زندانیانی که همه از فدائیان اکثریت یا مجاهدین خلق و یا کمونیست بودهاند، گرفتار بوده است. بنابراین در تحلیل محتوا و مسائل آن باید به مخاطبان وی نیز توجه داشت. در آن زمان کتابهای زیادی دربارۀ مسئلۀ شناخت غالباً از دیدگاه مادهگرایانه تألیف و یا از منابع خارجی و غالباً روسی ترجمه میشد. بنابراین مسئلۀ شناخت یکی از محورهای اصلی بحث در این رساله است. مسئلهای که امروزه از آن به «شناخت» تعبیر میکنیم، در نزد حکمای گذشته تحت عنوان «علم» و «آگاهی» مطرح بوده است و مسلماً غایت «علم» کشف «حقیقت» دربارۀ چیزی و غایت در علم مطلق یا حکمت، کشف حقیقت مطلق است. اما در غرب جدید به جهت غلبه سوبژکتیویته دکارتی شناخت با مسئلۀ حقیقت هیچ ربطی ندارد. در جای جای این رساله به ارتباط وثیق میان «شناخت» و «حقیقت» اشاره شده و با تأکید بر آیات قرآنی و حکمت نبوی و ولوی مورد مداقه قرار گرفته است.
از واژههای دیگر کلیدی در این رساله «اقدام» است و پیداست که این کلمه از لحاظ لغوی به معنای «قدم بر داشتن» برای انجام دادن کاری و راهی را گام به گام پیمودن است و این سخن بدین معنی است که در کارهای عملی انسان نباید به صرف نظر اکتفا کند بلکه لازمۀ آن سعی و کوشش برای وصول به مقصد است و بسندهکردن به لفظ و گفتار انسان را از رسیدن به مقصد و مقصود بازمیدارد. عطار عارف معروف ایرانی در این باره میگوید:
کِرد آمد حصّه مردان مرد حصّه ما گفت آمد، اینت درد
مؤلف محترم به آیۀ شریفه استناد میکند که میفرماید لیس للانسان الا ما سعی. مسلماً از مصادیق بارز «اقدام» همت مؤلف در تأسیس مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی بوده است.
«آزادی» مسئلۀ دیگری است که در این رساله مورد تأکید واقع شده است. مطلبی که مورد توجه مؤلف محترم بوده است ارتباط آزادی با «قدرت گزینش و اختیار صحیح» است یعنی «پایمردی کسانی است که به خاطر حقیقت جان میبازند» و بنابراین در نزد مؤلف محترم «آزادی» با مسئلۀ «حق و حقیقت و اختیار و گزینش صحیح» ارتباط دارد و این همان چیزی است که در آزادی به معنا و مفهوم غربی آن مطرح نیست. توضیح آنکه اکثر نویسندگان غربی و به تبع آنان آزاداندیشان شرقی بین «اراده» و «اختیار» فرقی نمیگذارند. هر حیوانی دارای اراده است چنانکه حکما حیوان را به «جسم نامی متحرک بالاراده» تعریف میکنند. اما فقط انسان دارای «اختیار» است، زیرا از لوازم اختیار علم به حقایق و تمیز حق از باطل و خیر از شر است که به انسان اختصاص دارد. اختیار به معنای مطلق به خداوند و به معنای مقید (به جهت اینکه انسان موجودی مقید است)، به انسان تعلق دارد و هیچیک از موجودات دیگر حتی فرشتگان از آن بهرهمند نیستند. پس اگر مراد از آزادی مطلقالعنان بودن ارادۀ انسان برای انجام هر کاری باشد، از لحاظ عقل مذموم و اگر به معنای اختیار یا به قول مؤلف محترم «بر مبنای آگاهی و شناخت صحیح» باشد پسندیده و محمود است و در نهایت انسان «استعداد بیشتری برای کسب فضائل خواهد داشت.
از واژههای کلیدی دیگر که در این رساله مورد بحث قرار گرفته مسئله وحدت اضداد است که نزد هگل و پیروان او و نیز در نزد اصحاب مارکس و در یک نوع «دیالکتیک» که باید آن را دیالکتیک «وارونه» خواند فراوان به چشم میخورد. در نزد حکما و عرفای اسلامی اصل وحدت اضداد یکی از مبادی مسلم حکمت الهی و عرفان است و این غیر از اصل تناقض منطقی است که در آن وحدتهای هشتگانه یا نهگانه (به تعبیر ملاصدرا) باید رعایت شود. این اصل در حکمت قدیم روشی برای شناخت عالم و آدم و ظهور اسماء و صفات الهی در عالم بوده است و حتی به صورت ضربالمثلی بیان شده است که تعرف الاشیاء باضدادها یعنی هر چیزی را از راه ضد آن میتوان شناخت. شیخ محمود شبستری عارف قرن هفتم در کتاب گلشن راز، این اصل را به صورت زیر بیان کرده است:
ظهور جملۀ اشیاء به ضدّ است ولی حق را نه مانند و نه نِد است یعنی حضرت حق که در دار وجود ضد و همتائی ندارد و مبرا و متعالی از هر ضد و ندی است، اما اسماء و صفات حسنای او در مقام ظهور در عالم در مظهر اسماء متقابله چون اسماء جمال و اسماء جلال یا اسماء فاعلی و قابلی یا اسماء متقابله دیگر چون اول و آخر و ظاهر و باطن، رحمان و رحیم و غفور و منتقم و امثال آن پدیدار شده است اما ذات بیهمتای او ورای اینگونه اضداد است.
تعبیر «دیالکتیک» که در نزد حکمای گذشته مانند افلاطون تنها روش وصول حکیم به حضرت حق و خیر مطلق و ذات احدی بوده است در نزد متشبهین به فلسفه در دوران جدید رنگ و صبغه کاملاً مادی به خود گرفته است و به نظر میرسد که کار آنها در دوران جدید بیشباهت به عمل سامری در قوم موسی نیست که به مصداق عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوار، خاک پای حضرت جبرائیل (دیالکتیک الهی) را در بدن گوسالهای برساخته از زیورآلات عاریتی قوم موسی (یعنی ماده بیجان) دمید و بانگی از آن برآورد همچنین میتوان گفت که کار آنها مصداقی از گفتار لائوتسه از حکمای بزرگ چین است که گفته است در آخر زمان هر چیز شریفی حقیر و پست میشود.
نکته آخر اینکه اصحاب دائرةالمعارف بزرگ اسلامی و بنیادهای مشابه آن کسانیاند که مال و منال و حُطام دنیوی را وقف کار علم و پژوهش و تحقیق کردهاند و همه همّ و غم و حاصل کوششها و مساعی آنان این است که پژوهش آنها از وزانت علمی اعلائی برخوردار باشد.
امید آنکه اولیای امور هم همیشه به عین عنایت به آنها بنگرند و موجبات اعتلا و ارتقای آنها را فراهم آورند.
بمنّه و کرمه
غلامرضا اعوانی
هفدهم مرداد ماه هزار و چهارصد
مطابق با بیست و هفتم ذیالحجه هزار و چهارصد و چهل و دو
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید