1400/7/28 ۰۸:۱۱
كتابهایی كه از گذشته نقل میكنند، طرفداران بسیاری دارند، خاصه آنكه خاطرات طیف وسیعی از اهالی هنر، فرهنگ، تاریخ و ادب را دربر بگیرد، خاطرات ایرج پارسینژاد با عنوان «یادها و دیدارها» از جمله خاطراتی است كه اسامی بزرگان زیادی را در فهرست خود ثبت كرده و نگاه به همین اسامی كافی است تا مشتاق مطالعه كتاب شوید.
قصه شعر و خنجر
ماهرخ ابراهیمپور: كتابهایی كه از گذشته نقل میكنند، طرفداران بسیاری دارند، خاصه آنكه خاطرات طیف وسیعی از اهالی هنر، فرهنگ، تاریخ و ادب را دربر بگیرد، خاطرات ایرج پارسینژاد با عنوان «یادها و دیدارها» از جمله خاطراتی است كه اسامی بزرگان زیادی را در فهرست خود ثبت كرده و نگاه به همین اسامی كافی است تا مشتاق مطالعه كتاب شوید. به تازگی كتاب «یادها و دیدارها» خاطرات ایرج پارسینژاد (زاده ۱۳۱۷ در آبادان) استاد بازنشسته ادبیات فارسی دانشگاههای ژاپن و امریكا و تاریخنگار نقد ادبی جدید در ایران منتشر شده است. در این كتاب قصههای جذابی درباره روشنفكران معاصر ایران روایت شده. در ادامه نگاهی خواهیم انداخت به كتاب یادها و دیدارها.
مصاحبت با چهرههای فرهیخته
ایرج پارسینژاد طبق آنچه در كتاب آمده در حوزه زبانشناسی تحصیل كرده و در این رشته از استادانی چون پرویز ناتلخانلری، محمد معین، محمدرضا باطنی، احمد تفضلی و... بهره برده است. او باز هم بر اساس مندرجات همین كتاب بسیار تحت تاثیر پرویز ناتلخانلری است و در كتاب این ارادت و علاقه را به وضوح نشان میدهد و پس از آن با بسیاری از بزرگان و نامآوران فرهنگ از مجتبی مینوی، عباس زریابخویی، عبدالحسین زرینكوب، سیروس طاهباز، نجف دریابندری و بسیاری دیگر هم صحبت و همراه بوده است. نویسنده برای روایت از مصاحبت، همراهی و گاه همكاری با چهرههای فرهیخته ادب و فرهنگ به مقدمه كوتاه نه چندان درخوری قصد خود را از چاپ خاطراتش بیان میكند. شاید جا داشت در این مقدمه كه قرار است ما را به خواندن جزییاتی تازه از دستاندركاران فرهنگ و ادب ایران دعوت كند، توضیحات بیشتری ارایه میشد، به نظر میرسد مقدمه كوتاه كتاب از سر تكلف نوشته شده و اطلاعات چندانی درباره محتوای كتاب به مخاطب ارایه نمیدهد، شاید هم به نظرشان ضرورتی ندیدند، جملاتی از مقدمه نویسنده: «كوشیدهام كه در روایت هر خاطره راستی و درستی را پیش چشم داشته باشم و از خیالبافی و قصهپردازی معمول در كار بسیاری از خاطرهنویسان بپرهیزم و هر جا كه لازم بوده جزییات را هم ثبت كنم...» (ص1) به هر حال، كتاب «یادها و دیدارها» به خاطراتی از بزرگانی میپردازد كه نویسنده با اغلب آنها دمخور بوده كه گاه این خاطرات جزو مشاهدات اوست و گاه از برخی كسان معتبر شنیده یا از بعضی منابع كتبی نقل شده است. پارسینژاد در روایت خاطرات خود ابتدا سراغ معرفی خودش میرود و از تولدش در آبادان مینویسد و پدرش كه عمیقا خود را تحت تاثیر او میداند و ارتباطات و اطرافیان پدرش كه او را به فرهنگ علاقهمند میكند. مولف در صفحات نخست به دوستی با نجف دریابندری و سیروس طاهباز اشاره میكند، اما درباره این دو كه هر كدام نقش غیرقابل انكاری در فرهنگ داشتند، نكات قابل تاملی نمینویسد، هر چند در بخشی كه به عنوان ویراستار به كار در موسسه فرانكلین میپردازد، مسائلی را درباره همایون صنعتیزاده نقل میكند كه جالب و درخور توجه است. پارسینژاد ضمن اینكه از تاثیر نامآورانی چون منوچهر بزرگمهر و محمدعلی موحد در غنای فرهنگی آبادان نام میبرد، حضور پدرش را در انجمن شهر آبادان و كوشش برای اعتلای فرهنگی زادگاهش موثر میداند: «آبادان در سالهای بعد با حضور فرهیختگانی چون منوچهر بزرگمهر، حمید نطقی، محمدعلی موحد، ابراهیم گلستان، نجف دریابندری، ابوالقاسم حالت و صفدر تقیزاده كه در استخدام شركت نفت بودند و با آثار خود به شهرت و اعتبار رسیده بودند به غنای فرهنگی رسید. پدر من نیز شاید به علت فهم و فرهنگی كه داشت توانسته بود با عضویت در انجمن شهر به سهم خود در آبادانی و پیشرفت مدنی شهر موثر باشد.» (ص9) اما در همان صفحات اندكی كه به تولد و تحصیل دوران مدرسه پرداخته، چندان به اقدامات پدرش در انجمن شهر آبادان حتی فهرستوار اشاره نمیكند. نویسنده به تاثیر خود از صادق هدایت اشاره میكند و تاثیری كه در نوشتن هویدا میشود: «... در آن زمان من شیفته داستانهای صادق هدایت بودم... در تاثیر آثار هدایت بود كه داستان كوتاه «حمال صغیر» را نوشتم كه در روزنامه محلی آبادان چاپ شد.» (ص18) داستانی كه حكایت نوجوانان بومی عربتبار آبادان است كه به جای تحصیل باربری میكردند. او در همین صفحات فروش نشریه نوباوگان و دیدار با كارو، شاعر مطرح آن روزها و مرگ پدر و مهاجرت از آبادان به تهران را مطرح میكند.
همراهی آلاحمد و ساعدی در آزار خانلری
در این صفحات با عنوان «دانشكده ادبیات تهران و استادان من» به برخی بزرگان چون بدیعالزمان فروزانفر، جلال همایی، ابراهیم پورداوود، محمد معین، حسین خطیبی اشاره میكند، اما توجه پررنگش معطوف به پرویز ناتلخانلری است و ابتدا سراغ او میرود و پس از بیان آشنایی و همكاری با استاد به بدجنسی جلال آلاحمد در آزار خانلری میپردازد و ساعدی را همراه جلال در آزار خانلری برمیشمرد: «داستان كوتاه «زیارت» از نخستین آثار داستانی جلال آلاحمد به پیشنهاد خانلری و تایید هدایت در سخن چاپ شده بود. دریغا كه آلاحمد نیز مانند غلامحسین ساعدی و چند تن دیگر كه خانلری از معرفان آثارشان بود، با ناسپاسی تمام گذشته را از یاد بردند و از نیش و كنایه به او كه وامدارش بودند، كوتاهی نكردند.» (ص26) نویسنده این رفتار جلال را ناشی از قبول پست وزارت از سوی خانلری میداند و ساعدی را هم از مریدان آلاحمد میبیند كه با همكاری هم در طعن و آزار خانلری بودند. در یادداشتهای نیما كه با تصحیح شراگیم اسفندیاری به چاپ رسید، درباره نگاه منفی نیما به ناتلخانلری مطالب زیادی خواندم به شكلی كه در اغلب این یادداشتها نیما حتما بدوبیراهی نثار او كرده بود. در این كتاب اشاره كوتاهی به علت این كدورت شده است: «اما آنچه شعر نیما را در نظر او [خانلری]نادلپذیر مینمود، زبان شعرش بود كه ضعف تالیف گاه معنی شعر را تاریك و مبهم میكرد.» (ص 29) خودداری سردبیر مجله سخن از چاپ اشعار نیما باعث دشمنی میان این دو فامیل شده بود.
دستپاچه شدن فردید در محضر فروزانفر
پارسینژاد وقتی از فروزانفر روایت میكند، از دیدههای دیگران وام میگیرد و حكایتهایی جالب از او نقل میكند، یكی از این شنیدهها داستان مواجهه فروزانفر با احمد فردید است؛ گویا علیاكبر فیاض، رییس دانشكده ادبیات دانشگاه مشهد همراه با فردید به ملاقات فروزانفر كه در اواخر دهه 30 ریاست دانشكده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) میروند تا در این دیدار تدریس درس تاریخ فلسفه غرب در دانشگاه تهران به فردید داده شود: فروزانفر برای آنكه فردید را امتحانی كرده باشد با زیركی و حضور ذهن فوقالعاده گفت: «عجب تصادفی! اتفاقا من دیشب درباره نظر كانت در مبحث قاطیغوریاس در قیاس با مقولات ارسطو مطلبی میخواندم. متوجه نظر كانت در باب نقد قوه فهم و تحقیق در امور ما قبل تحلیل نشدم. خوب شد كه شما را دیدم تا توضیح شما را بشنوم.» (ص36) این تقاضا فردید را به مخاطره میاندازد و او سعی میكند با كمك گرفتن از برخی اصطلاحات به زبان آلمانی از مهلكه برهد اما فروزانفر قانع نمیشود و نظر او را درباره تفسیر كانت میخواهد كه گویا میسر نبود، برای همین فیاض از او عذر میطلبد و جلسه را ترك میكند.
در بیان خاطرهای از ابراهیم پورداوود در اواسط دهه چهل باز هم پای جلال آلاحمد در میان است، اینبار جلال، استاد فرهنگ و زبانهای باستانی را با نگارش مطلبی با عنوان «بیژن و منیژه كنسرسیوم» در نشریه انتقاد كتاب نیل آزرده است، انتقاد به دلیل همكاری پورداوود با شركت نفت در انتشار داستانی از شاهنامه است كه پورداوود هم به زبان گلایهآمیز میگوید: «... چه بیمزه! چه خنك! این بچه آخوند هی نوشته حضرت استادی، حضرت استادی! مگر من چه كردهام آقا؟ مگر استاد نباید زندگی كند؟» (ص40) نویسنده نیز برای آرام كردن پورداوود از آزارهایی میگوید كه او در حق سایرین روا داشته است، هر چند به اعتراف چندین تن آلاحمد تالیف جزیره خارك: درّ یتیم خلیجفارس با پادرمیانی ابراهیم گلستان پول كلانی از شركت نفت گرفته بود. حكایت برگزاری مجلس یادبودی برای نیما در دانشكده ادبیات دانشگاه تهران هم ماجرایی خواندنی است و پارسینژاد در تلاش است كه این مجلس را برگزار كند، اما در این مسیر اتفاقاتی رخ میدهد؛ از جمله واكنش منفی بعضی استادان به این موضوع است: در این میانه دكتر صورتگر مرا خواست و پس از كمی شوخی و خنده گفت: «من نیما را خوب میشناختم. كاكو، این مرد دیوونه بود. یه روز با همون شنل و چكمه از یوش اومده بود پیش علی دشتی تو روزنومه شفق سرخ میگفت من میخوام با همین خنجر دشمنای شعرمو بكشم! واقعا یه قمهای هم به كمرش بسته بود!» (ص51) اما مجلس نیما با همه مسائلی كه در بر داشت برگزار شد و خواندن اشعار نیما به شكل آواز همراه با موسیقی باعث گلهمندی بعضی دوستدارانش میشود: «سرانجام شد آنچه نباید بشود. دوستان آن شعر دردمندانه را، با سطرهایی چون «غم این خفته چند / خواب در چشم ترم میشكند» (ص 53) همراه با موسیقی شش و هشت خوانده میشود كه ناراحتی و اعتراض دو شاعر؛ منوچهر شیبانی و نصرت رحمانی را در پی داشت و معتقد بودند: «مگر نیما نگفته بود كه شعر مرا نمیشود در دستگاه ابوعطا خواند؟ این چه فضاحتی است درآوردهاید؟»(صص53 و 54)
شگردهای عجیب و غریب صنعتیزاده در نشر!
دوستی نویسنده با نجف دریابندری باعث حضورش در موسسه فرانكلین و در این میان متوجه نكات خاصی درباره همایون صنعتیزاده مدیر وقت فرانكلین میشود كه به نجف دربابندری اعتماد خاصی داشته و حكایتهای جالبی از رابطهاش با دربار را با او در میان میگذارد: «شاه از او خواسته بوده در موكب ملوكانه برای افتتاح جاده هراز بروند. برای صنعتیزاده فرصتی بوده كه شاه را از نظر اعضای جبهه ملی ایران برای تشكیل دولت احتمالی باخبر كند.» (ص62) صنعتیزاده به شاه گوشزد میكند كه اعضای جبهه ملی در صورتی حضور در پستهای سیاسی را میپذیرند كه شاه مطابق قانون اساسی سلطنت كند نه حكومت كه شاه این تذكر بجا را نمیپذیرد و او را از موكب همایونی پیاده میكند! اما یكی دیگر از حكایتهای درباره مدیر وقت موسسه فرانكلین كه جالبتر از قبلی است، شیوههای خاص او در چاپ كتاب و رابطهای كه باز هم با دربار است و این دفعه معاملهای كه كتابی است كه با این شیوه میخواهد امتیازی خاص در زمان مدنظرش بگیرد: «در كتاب مردان خودساخته فصل رضاشاه را به قلم ابراهیم خواجهنوری اما به نام محمدرضا پهلوی درآورد و مادر و بچه را به ترجمه اشرف پهلوی منتشر كرد كه درواقع ثمینه باغچهبان مترجم آن بود. از نمونههای دیگر سپردن كار ترجمه بود به علیاصغر حكمت.» (ص60) احمد تفضلی هم در خاطرات پارسینژاد جای دارد، در یادی از او به نكتهای اشاره میشود كه شاید نشنیده باشید؛ روایتی از بدخلقی صادق كیا با تفضلی است كه چندان تمایلی به حضور او در دانشگاه تهران ندارد و به نوعی مانع از پذیرفتن رساله دكترای تفضلی در گروه زبانشناسی و زبانهای باستانی دانشكده ادبیات است هر چند در این میان محمد مقدم نظر مثبتی در این رابطه دارد: «گویا دكتر كیا، كه با زبان پهلوی به صورت غیرعلمی در ایران آشنا بود، نسبت به كسانی كه این زبان را عالمانه در اروپا نزد متخصصان اروپایی آموخته بود نظر خوشی نداشت و میكوشید مانع از ورود آنها به دانشگاه تهران شود.» (ص 80) اما پشتكار تفضلی باعث شد كه هم از رساله خود دفاع كند و هم به تدریس در دانشگاه تهران بپردازد. به نظرم یكی از كارهای خوب پارسینژاد برنامهای است كه در تلویزیون تدارك میبیند و باعث افزایش ارتباطاتش میشود، او روایتی از دعوت مهدی اخوانثالث، شاعر محبوبش دارد كه قدری طنزآمیز است. گویا چند وقتی او به همراه عماد خراسانی، دوست نزدیك اخوان به خانهاش در تهران نو میروند تا برای حضور در برنامه تلویزیونی آماده شوند. آنچه از روایت برمیآید اخوان ابتدا میپذیرد، اما شب موعود وقتی پارسینژاد به همراه عماد به درب منزل اخوان مراجعه میكند، هر چه زنگ میزند، پاسخی نمیگیرد، سماجت او جواب میدهد و ایران خانم همسر اخوان به او میگوید مهدی خواب است و از پارسینژاد میخواهد خودش برود و او را بیدار كند! بالاخره با هر جان كندنی است او را راضی میكند كه به استودیو بروند و آنجا عماد خراسانی كه قرار بوده، اخوان را در شعرخوانی همراهی كند، گویا در صدایش مشكلی ایجاد شده و نمیتواند در برنامه حضوری پربار داشته باشد، اما به هر شكل برنامه اخوان با همه حواشی كه داشت، اجرا و پخش میشود. در پاورقی صفحات مربوط به اخوانثالث مطلبی درباره مسائل بعدی همراهی و همكاری نویسنده با او ذكر شده كه قابل تامل است.
ركاكت لفظ مینوی در بحث با گلستان
ابراهیم گلستان هم در فهرست كتاب «یادها و دیدارها» قرار دارد، داستان گلستان به دیدارش با مجتبی مینوی و ماجرای هدیه كردن كتاب شعر یداله رویایی میپردازد، تصور كنید مینوی با آن سلوك و طرز برخورد خاص در مواجهه با ابراهیم گلستان: «سال 1344، در یكی از همین جمعهها بود كه ناگهان دیدم ابراهیم گلستان در كریاس كتابخانه ظاهر شد. در آن زمان گلستان با مشاركت یداله رویایی و دوستش محمود زند موسسه انتشاراتی «روزن» را بر پا كرده بود. ظاهرا آن روز كتاب شعر تازه رویایی«دلتنگیها» را برای كتابخانه استاد هدیه آورده بود. من دیدم كه استاد كتاب شعر رویایی را ورقی زد و با آن صدای غرا پرسید: «اینها چیست آقای گلستان؟» گلستان جواب داد: «شعر است آقای مینوی، شعر نو كه مصراعهای آن مساوی نیست و قافیه مرتب ندارد.» مینوی كه ظاهرا از توضیح گلستان خوشش نیامده بود با همان صدای رسا گفت: «آقای گلستان، من میدانم شعر نو چیست. این قبیل آثار را اول بار كه مرحوم نیما آنها را برای مجله موسیقی غلامحسین مینباشین میآورد دیده بودم. اما به نظر من به این چیزها «شعر» نمیگویند. به اینها در لهجه تخاطب اهالی گیلان چیز دیگری میگویند كه به علت ركاكت لفظ در حضور آقایان از تكرار آن معذورم!» گلستان كه هوا را پس دید با عجله خداحافظی كرد و رفت. (ص 195) محمدعلی جمالزاده هم سهمی از خاطرات پارسینژاد دارد، او كه از انتقادات به كتاب «خلقیات ما ایرانیان» دلخور است، در ابراز دلخوری خود میگوید: «آقا، من واقعیات را گفتهام. چرا ما باید عیبهای خودمان را پنهان كنیم؟ من پسر سید جمال واعظ آزادیخواه هستم. من آزادهام. این كنج قناعت را نمیگذارم كه مثل دوستان خودم شریك ظلمه شوم» و از این قبیل حرفها. (ص 108)
ماجرای دستور شاه در حذف كتاب آدمیت
اما در این میان روایتی از برخورد با كتاب فریدون آدمیت در نوع خود جالب توجه است. از فریدون آدمیت میخواهند درباره یكی از كتابهایش در تلویزیون صحبت كند و او نمیپذیرد، اما ماجرای كتاب چه بود؟ بنا به روایتی سیدحسین نصر پس از چاپ كتاب «اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده» آن را نزد شاه میبرد: «كه چه نشستهاید؟ دین از دست رفت! این كتاب با ترویج افكار الحادی احساسات مردم مسلمان را جریحهدار كرده! گویا شاه هم دستور جمعآوری و توقیف كتاب را داده بوده است.» (صص 214 و 215) روایتهای ایرج پارسینژاد در نوع خود جالب بود و حاوی نكات قابل تاملی، اما با مطالعه كتاب انتظار داشتم درباره چند شخصیت چون عبدالحسین زرینكوب، سیروس طاهباز، محمدرضا شفیعیكدكنی، ایرج افشار و رضا قطبی مطالب جالبتر و تازهتری را داشتم كه این انتظار حاصل نشد. با این همه كتاب نكات ظریفی برای اهل فرهنگ دارد، فرهنگی كه هنوز به مرور این خاطرات نیاز دارد تا بداند كجا حسادتها و دشمنیها به كشور لطمه میزند و دوستی و همراهیها تا چه اندازه در پربار شدن نسل آینده مفید است. كتاب یادها و دیدارها نوشته ایرج پارسینژاد در 366 صفحه و 1100 نسخه از سوی نشر نو به چاپ رسیده است.
محمدعلی جمالزاده هم سهمی از خاطرات پارسینژاد دارد، او كه از انتقادات به كتاب «خلقیات ما ایرانیان» دلخور است، در ابراز دلخوری خود میگوید: «آقا، من واقعیات را گفتهام. چرا ما باید عیبهای خودمان را پنهان كنیم؟ من پسر سید جمال واعظ آزادیخواه هستم. من آزادهام. این كنج قناعت را نمیگذارم كه مثل دوستان خودم شریك ظلمه شوم.»
از فریدون آدمیت میخواهند درباره یكی از كتابهایش در تلویزیون صحبت كند و او نمیپذیرد، اما ماجرای كتاب چه بود؟ بنا به روایتی سیدحسین نصر پس از چاپ كتاب «اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده» آن را نزد شاه میبرد: «كه چه نشستهاید؟ دین از دست رفت! این كتاب با ترویج افكار الحادی احساسات مردم مسلمان را جریحهدار كرده! گویا شاه هم دستور جمعآوری و توقیف كتاب را داده بود.»
روایتهای ایرج پارسینژاد در نوع خود جالب بود و حاوی نكات قابل تاملی، اما با مطالعه كتاب انتظار داشتم درباره چند شخصیت چون عبدالحسین زرینكوب، سیروس طاهباز، محمدرضا شفیعیكدكنی، ایرج افشار و رضا قطبی مطالب جالبتر و تازهتری را داشتم كه این انتظار حاصل نشد.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید