1400/6/24 ۱۰:۲۰
اقتصاد سیاسی مفهومی است كه نقطه تلاقی سیاست و اقتصاد را در زمینههای گوناگون مورد بررسی قرار میدهد و در متون مختلف با برداشتهای مختلفی به كار برده میشود. اقتصاد سیاسی ایران دستمایه پژوهش آثار بسیاری از محققان و اساتید دانشگاهی بوده است. ابراهیم توفیق در كتاب «بازآرایی امپراتوری: چشماندازی به اقتصاد سیاسی دولت مدرن ایران» از منظر جامعهشناسی تاریخی به این مفهوم پرداخته است.
بازآرایی امپراتوری در گفتارهایی از ابراهیم توفیق، حمید عباداللهی و محمد مالجو
نسرین مختاری: اقتصاد سیاسی مفهومی است كه نقطه تلاقی سیاست و اقتصاد را در زمینههای گوناگون مورد بررسی قرار میدهد و در متون مختلف با برداشتهای مختلفی به كار برده میشود. اقتصاد سیاسی ایران دستمایه پژوهش آثار بسیاری از محققان و اساتید دانشگاهی بوده است. ابراهیم توفیق در كتاب «بازآرایی امپراتوری: چشماندازی به اقتصاد سیاسی دولت مدرن ایران» از منظر جامعهشناسی تاریخی به این مفهوم پرداخته است. این اثر به همت موسسه همكاریهای میانرشتهای اكنون در تاریخ 17 شهریور 1400 مورد نقد و بررسی قرار گرفت كه با سخنرانی ابراهیم توفیق، استاد جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی، حمید عباداللهی، استاد جامعهشناسی دانشگاه گیلان و محمد مالجو، پژوهشگر حوزه اقتصاد برگزار شد. در ادامه بخشی از گزارش این نشست را میخوانید.
فهم ایران در بستر مناسبات جهانی
ابراهیم توفیق، جامعهشناس:
كتاب «بازآرایی امپراتوری»، شامل سه بخش است: دو مقاله و یك مصاحبه بسیار مفصل. مقاله اول در سال 1385 نوشته شد و در مجله جامعهشناسی ایران انتشار یافت. این مقاله برگرفته از رساله دكترای من است كه به موضوع شكلگیری و دگردیسیهای دولت مدرن تا برآمدن انقلاب 1357 در ایران میپردازد. مقاله دوم كه در سال 1388 نوشته شد، تا به حال منتشر نشده بود اما در وبلاگ من در دسترس بود. مصاحبه هم در چند جلسه بسیار مفصل توسط حسام تركمان، مهدی یوسفی و بابك افشار انجام شد.
مساله من در دو مقاله اول و دوم این است كه تلاش كنم دولت مدرن در ایران را از منظر نظریه ماتریالیستی دولت بخوانم. به یك معنا اگر بخواهم به صورت سلبی به این مساله اشاره كنم، منظور، بیرون كشیدن دولت از سیل نگاههای نرماتیوی است كه عموما نسبت به آن صورت میگیرد. در واقع آثار بسیاری به موضوع دولت مدرن در ایران یا دولتی كه مربوط به دوران معاصر میشود، میپردازند اما شاید تفاوت این اثر با دیگر آثار این باشد كه تلاش میكند دولت را بر اساس خودش، درونماندگار كند و از ذیل انتظارات نرماتیوی كه از آن وجود دارد و معمولا معیار خواندن دولت مدرن در ایران است، بیرون كشد.
تیتر كتاب یعنی بازآرایی امپراتوری نشان میدهد كه در اینجا یك تصمیم نظری وجود دارد كه فكر میكنم با وضعیت تاریخیای كه امروز در آن قرار داریم هم نسبت دارد. این نسبت نظری با «امپراتوری» هارت و نگری است؛ یعنی آن چیزی كه با عنوان جهانی شدن و نئولیبرالیسم و نامهایی از این دست برای توصیف وضعیت اكنون برجسته میشود. بر این اساس من متاثر از این نگاه تلاش كردم كه نشان دهم، ما با چه ساختار حكومتیای روبهرو هستیم اما در ضمن آن، یك بازخوانی انتقادی از بحث امپراتوری هم ارایه میدهم؛ به این معنا كه به نظر من وضعیت امپراتوری، بازآرایی استعمار و امپریالیسم است، نه برطرف كردن آنها. این بازآرایی در وضعیتی امكانپذیر شده كه نسبت نئولیبرالی میان دولت و سرمایه برقرار شده است كه خود آن مبتنی بر یك گسست رادیكال نسبت به لحظه ماقبل است كه از آن به عنوان صورتبندی فوردیسمی سرمایهداری نام بردیم. من میخواستم از این منظر نگاه كنم و نسبتی با وضعیت خودمان در ایران و منطقه برقرار نمایم؛ زیرا فكر میكنم نمیتوانیم ایران را بدون هیچ لحظهای - به خصوص از زمانی كه موضوع بحث این اثر است - بیرون از مناسبات جهانی فهم كنیم؛ یعنی برای فهم اینكه چگونه ایران به تدریج در سراسر قرن نوزدهم در نظام جهانی سرمایهداری و نظام دولت – ملت ادغام میشود، باید آن را در بستر مناسبات جهانی قرار دهیم كه البته خود این بستر، تحولیابنده است. منظور من این است كه دستكم طی دو دهه اخیر در منطقه با گرایش بسیار رادیكال امپراتوریسازیای روبهرو هستیم كه به منظور هارت و نگری نزدیك است. ما این گرایش را در عمقیابی استراتژی كشورهای مختلف میبینیم و فاجعهآمیزترین فرم این تحولات را هم امروز در افغانستان شاهد هستیم.
نگاه ذاتگرایانه به سنت و تجدد
حمید عباداللهی، استاد جامعهشناسی:
یكی از موارد جذاب این كتاب این بود كه هنگام مطالعه آن به یاد مفهوم گسست معرفتشناختی لویی آلتوسر افتادم. دكتر توفیق هم در این كتاب تلاش میكند نشان دهد چگونه تحلیلهایی كه اكنون از جامعه و تاریخ ما در فضای علوم اجتماعی ایران صورت میگیرد، در شبكهای از مفاهیم - خطاها تولید شدهاند. دكتر توفیق با توجه به بحث ایدئولوژی گذار، نگاه ذاتگرایانه نسبت به سنت و تجدد و همین نكته اخیری كه بیان كردم، تلاش میكند در بخشهایی از كتاب كه به نقد نظام دانش در علوم اجتماعی ایران میپردازد، آن تفكر ناخودآگاه پنهان در متون این تحلیلگران را به ما نشان دهد. ما در فصل دوم این كتاب - یعنی تاملی نظرورزانه درباره هویت ملی ایرانی؛ آسیبشناسی گفتمانهای هویتی و علوم اجتماعی- این خوانش سمپتوماتیك رویكرد دكتر جواد طباطبایی را به خوبی میتوانیم ببینیم. در این فصل دكتر توفیق نشان میدهد كه چگونه دكتر طباطبایی تلاش میكند از منظر وجدان دوران مدرن و بر اساس اتخاذ منظری غایتشناختی و بر مبنای تاریخ تكمیل مدرنیته در اروپا به مثابه تاریخ جهانی، تاریخ ما را بخواند. دكتر توفیق از زاویه نقد شرقشناسی به بحث ورود میكند و به نقد آرای طباطبایی میپردازد و به او این تذكر را میدهد كه به نوعی خود او هم دچار این ایدئولوژی گذار است.
یكی از نكات چالشبرانگیزی كه میخواهم به آن اشاره كنم، این است كه وقتی شما به متفكران ایرانی میپردازید از یك طرف بحثتان، بحث درونی شدن ذهن در ساختار و به نوعی بحث هستیشناسانه است ولی از یك طرف هم شما از یك عینیتی در تحلیل جامعه و تاریخ ایران دفاع میكنید؛ یعنی كنار هم گذاشتن این نگاه وبری كه اساسا یك نگاه معرفتشناسانه است و آن نگاه با رویكرد هستیشناسانه. هر چند در بخشهایی اشاره كردید به اینكه آن وبری كه مدنظر شماست به فوكو و نیچه نزدیك است ولی به نظر من شاید توضیحات بیشتر در این حوزه بتواند به فهم بهتر این كتاب كمك كند.
نكته دیگری كه من باید به آن اشاره كنم، این است كه هر دوره از تاریخ ایران پیچیدگیهای بسیاری دارد و این بحث دكتر توفیق مبنی بر كنار گذاشتن ایدئولوژی گذار و نگاه تكاملگرایانه را من هم تایید میكنم؛ ولی این سوال را میتوان از خود دكتر توفیق هم پرسید كه آیا دورهبندی تاریخ ایران به دو دوره مدرن با مفهوم تعین فرمیك دولت مدرن و دوره پیشامدرن با مفهوم نظام قبیلهای و شبه پاتریمونیال، در دام تغییرهای حالگرایانه از گذشته افتادن نیست؟ من در اینجا میخواهم به این اشاره كنم كه آقای دكتر توفیق میگویند كه اساسا دولت مدرن را ما باید با همین تعین فرمیك دولت مدرن بفهمیم زیرا دولت یا حاكمیت توانایی و انحصار اعمال مشروع خشونت فیزیكی را دارد. در صورتی كه این ویژگی را میتوان در دولتهای پیشامدرن هم به یك شكل دیگری نشان داد.
بحران علوم اجتماعی ایران
محمد مالجو، پژوهشگر حوزه اقتصاد:
پروژه فكری دكتر توفیق و همكارانشان، پروژهای كثیرالوجوه است اما من در اینجا فقط به یك وجه از مباحث ایشان میپردازم. خلاصه صحبتم در جلسه حاضر این است كه آقای توفیق نتیجه هوشمندانهای را از بررسی بخشی از مطالعات علوم اجتماعی در ایران به درستی استنتاج كردند؛ اما احتمالا نابجا به كلیت علوم اجتماعی ما تعمیم دادند. نتیجه این است كه هستند بخشهایی از علوم اجتماعی ما كه جنس بحران آنها نه هستیشناسانه بلكه عمدتا روششناسانه و نیز سیاسی است. بحران علوم اجتماعی ما علت واحدی ندارد. علل چنین بحرانی متكثرند. با این حال به گمان من آقای توفیق نتیجهای را كه به درستی از بررسی بخشهای خاص و مهمی از علوم اجتماعی ما استنتاج كردند، احتمالا به خطا به كلیت علوم اجتماعی ما تعمیم میدهند و بحران علوم اجتماعی در ایران را به تمامی از جنس هستیشناسانه به تصویر میكشند. اگر ارزیابی من صحیح باشد، شاید بتوان گفت آقای توفیق به درستی علوم اجتماعی ما را دستاندركار تعلیق زمان حال میدانند و خودشان در خلال شناسایی جنس بحران برخی از پهنههای علوم اجتماعی در ایران بر اثر تعمیم احتمالا ناموجه متقابلا دستاندركار سطح دیگری از تعلیق زمان حال هستند.
آقای توفیق در كتاب بازآرایی امپراتوری، استدلال میكنند كه علوم اجتماعی در ایران بر مبنای ایدئولوژی گذار شكل گرفته است؛ یعنی در چارچوب گفتمان جامعه در حال گذار میان سنت و تجدد. به اعتقاد ایشان در بستر چنین نظام دانشی كه متكای نظریهپردازی در علوم اجتماعی ما در ایران بوده، اصولا امكان نظریهپردازی پیشاپیش منتفی شده است؛ چون به باور ایشان ایدئولوژی گذار، دركی همهجانبه از دوران مدرن است و گرچه ایضاح فاصله ما را از آنچه باید باشیم، ممكن میكند اما توامان امكان توضیح امر اجتماعی واقعا موجود را ناممكن میكند. در واقع از نگاه آقای توفیق موضوع مطالعه علوم اجتماعی ما در جامعهای كه در حال گذار از سنت به تجدد تلقی میشود، غیاب و غیبت همه آن چیزهایی است كه در گذشته غرب وجود داشتند و گذار غرب به تجدد را ممكن كردند. به عبارت دیگر، علوم اجتماعی ما در ایران، لحظه واقعا موجود حال را به صورت لحظه ناموجودی در كشاكش گذشته شرقشناسانه و آینده جامعهشناسانه به تصویر میكشد و بر این مبنا وضعیت تاریخ ایران را بر اساس آنچه نیست شرح میدهد. از نگاه آقای توفیق، تاریخنگاری ما در چنین چارچوبی، فقط نگارش دمادم تاریخ غیاب است؛ یعنی نوعی تاریخ سلبی است كه به منطق درونی هیچ تاریخ خاصی از جمله تاریخ خودمان راه نمیبرد. در واقع علوم اجتماعی ما در ایران، بر اثر تكیه بر ایدئولوژی گذار به تعلیق زمان حال منجر شده است. به عبارت دیگر بنابر نظر آقای توفیق لحظه حال برای علوم اجتماعی ما لحظهای دوپاره است، نه متصل به گذشته و نه متصل به آینده؛ از این رو معلق و در هواست.
گفتوگو
پارسا حبیبی،پژوهشگرعلوم اجتماعی:
برای من همیشه سوال بوده است كه ارتباط آقای توفیق با پروژه هارت و نگری چیست. من تناقض جدیای مابین سخنرانیها و متون آقای توفیق میبینم؛ مثلا در سخنرانیها از هارت، نگری، ماركس و... نام برده میشود ولی در متون ایشان حضور سنگین وبریسم را میبینیم كه راجع به دولت بحث میكند. مفهوم كلیدی امپراتوری كه در عنوان كتاب هم شاهد آن هستیم، بیانگر این است كه آقای توفیق متاثر از هارت و نگری هستند كه در مورد ساختارهای جدید بحث میكنند؛ البته به قول ایشان با یك بازخوانی انتقادی كه به نوعی بازآرایی موقعیت استعمار و امپریالیسم است و گویی كه هارت و نگری چنین پروژهای را دنبال میكنند. من اكنون میتوانم به بخشهای مختلفی از كتاب امپراتوری اشاره كنم كه در آن به وضوح میبینیم كه نگری و هارت، امپراتوری را جمهوری جهانی میدانند؛ یعنی اینطور نیست كه ما امپراتوریهایی داشته باشیم كه در حال ساخته شدن هستند بلكه امپراتوری یك شبكه جدیدی از قدرت است كه فراتر از امپریالیسم و استعمار ایستاده است. من با توجه به شرح كسی مانند تیموتی اسمورفیك به كتاب آنتونیو نگری نگاه میكنم و برداشتی كه از امپراتوری دارم بسیار متفاوت از برداشتی است كه آقای توفیق در این كتاب دارند.
ابراهیم توفیق،پژوهشگرعلوم اجتماعی:
ایشان دست روی نكته مهمی گذاشتند و اشاراتی داشتند به اینكه من تحتتاثیر هارت و نگری و همچنین متون وبری به معنای متعارف كلمه هستم. من تفاوت چندانی بین آنها نمیبینم. من وبری را میفهمم كه متفاوت از وبر متعارف است و اتفاقا یكی از لحظات تعیینكننده این وبر غیرمتعارف بحثی است كه راجع به دولت ارایه میدهد. من اگر بخواهم به استوارت الدن ارجاع دهم باید بگویم كه ما با فرم بسیار متفاوتی از رابطه قدرت و مكان در هیات دولت مدرن سروكار داریم. من میخواهم بگویم كه بین این دو تضاد و تفاوت چندانی نمیبینم اما در مورد هارت و نگری این نكته را باید بگویم كه من اصولا چندان به كسی وفادار نیستم. به وبر هم به یك معنای معینی وفادارم یعنی زمانی كه اینچنین قابل خواندن میشود. با این حال متعهد نیستم به اینكه حتما و دقیقا همان چیزی را كه مثلا هارت و نگری راجع به امپراتوری میگویند، همان را به كار بگیرم. من از ایدههای هارت و نگری استفاده و فكر میكنم این استفاده به این معنا دلبخواهانه نیست كه چیزی را به آنها حقنه میكنم یا از زبان آنها چیزی را میگویم كه خودم میخواهم بگویم؛ بلكه یك امكانی را در بحث آنها میبینم كه فكر میكنم در بحث خودشان مصرح و برجسته نیست و حتی پس زده شده است. در این باره میتوان به خود اثر هارت و نگری ارجاع داد كه ضمن اینكه گذار حاكمیت امپراتوری را توضیح میدهند، هیچ جا هم مدعی این نیستند كه ما به پایان دولت – ملت رسیدهایم؛ منتها میتوانم احتمالا با شما همنظر باشم كه در اینجا یك اولویتگذاریای صورت میگیرد كه در دلش این خطر وجود دارد كه اهمیت دولت - ملت را در این نظم جدید به نام امپراتوری، نبینند. آنجا نقطه افتراق بین من و نظریه هارت و نگری است. هارت و نگری روی موضوعی دست میگذارند كه معمولا دست گذاشته نمیشود؛ یعنی زمانی كه صرفا تاكید بر تداوم امپریالیسم و تداوم دولت - ملت میشود. آن لحظه برای من جذاب است و میتواند راهگشا باشد. آن لحظه چیست؟ وقتی ما از وضعیت سرمایهداری فوردیسمی خارج شدیم، ضروری است كه ما به ازای آن را در حاكمیت هم ببینیم. اینكه این تحول از دولت - ملتهای دوران فوردیسم كه به میزان زیادی دولتهای ملی در كشورهای پیشرفته هستند، نظمی است مبتنی بر رابطه دوگانه میان كار و سرمایهای كه دولت اجتماعی تنظیم میكند؛ در نتیجه جمعیت درون مرزهای ملی نقش بسیار بنیادی در این فرماسیون دارد. وقتی ما از این فرماسیون خارج میشویم، پیامدهایش برای ساختار حاكمیت چیست؟ چه تغییراتی در حكمرانی اتفاق میافتد؟ این همان چیزی است كه به نظر من در بحث امپراتوری، تلنگر جدیای به این زده میشود كه ما از منظر فوردیسم به دوره مابعد خودش نگاه نكنیم بلكه از منظر وضعیت اكنون برگردیم و دورههای ماقبل را بازخوانی كنیم. اگر این نقطه ضعف در ایده هارت و نگری با نقطه قوت آنها همنشین شود به نظرم میتواند برای توضیح خاورمیانه راهگشا باشد؛ به این معنا كه بتوانیم ببینیم چگونه دولت – ملتها در یك فرآیند عمقیابی استراتژیك، جمعیتها و سرزمینهای جدید را به عنوان ابژه حكمرانی خودشان بازتعریف میكنند.
توفیق نشان میدهد كه چگونه دكتر طباطبایی تلاش میكند از منظر وجدان دوران مدرن و بر اساس اتخاذ منظری غایتشناختی و بر مبنای تاریخ تكمیل مدرنیته در اروپا به مثابه تاریخ جهانی، تاریخ ما را بخواند. دكتر توفیق از زاویه نقد شرقشناسی به بحث ورود میكند و به نقد آرای طباطبایی میپردازد و به او این تذكر را میدهد كه به نوعی خود او هم دچار این ایدئولوژی گذار است.
از نگاه آقای توفیق موضوع مطالعه علوم اجتماعی ما در جامعهای كه در حال گذار از سنت به تجدد تلقی میشود، غیاب و غیبت همه آن چیزهایی است كه در گذشته غرب وجود داشتند و گذار غرب به تجدد را ممكن كردند. به عبارت دیگر، علوم اجتماعی ما در ایران، لحظه واقعا موجود حال را به صورت لحظه ناموجودی در كشاكش گذشته شرقشناسانه و آینده جامعهشناسانه به تصویر میكشد و بر این مبنا وضعیت تاریخ ایران را بر اساس آنچه نیست، شرح میدهد.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید