اخلاق تفسیر/ احمد پاکتچی - بخش اول

1400/3/3 ۰۹:۵۷

اخلاق تفسیر/ احمد پاکتچی - بخش اول

آثار تفسیری که در سده‌های متمادی نوشته شده، بخش مهمی از ذخایر فرهنگی جهان اسلام است و افزون بر نسبت درخور توجهی که این دست آثار در میان میراث اسلامی دارد، حجم تفاسیر قرآن به اندازه‌ای است که می‌توان گفت در هیچ‌یک از ادیان بزرگ جهان، چنین کمیّتی از تفسیر بر متنی مقدس نوشته نشده است. با وجود اهتمامی که عالمان مسلمان در یک‌ونیم هزارة گذشته به خود تفسیر قرآن داشته‌اند، درباره علوم درجه دوم که رجوع آنها به نحوی از انحا به تفسیر باشد، عنایت اندکی بوده است.

آثار تفسیری که در سده‌های متمادی نوشته شده، بخش مهمی از ذخایر فرهنگی جهان اسلام است و افزون بر نسبت درخور توجهی که این دست آثار در میان میراث اسلامی دارد، حجم تفاسیر قرآن به اندازه‌ای است که می‌توان گفت در هیچ‌یک از ادیان بزرگ جهان، چنین کمیّتی از تفسیر بر متنی مقدس نوشته نشده است. با وجود اهتمامی که عالمان مسلمان در یک‌ونیم هزارة گذشته به خود تفسیر قرآن داشته‌اند، درباره علوم درجه دوم که رجوع آنها به نحوی از انحا به تفسیر باشد، عنایت اندکی بوده است. حتی در زمینه‌هایی مانند قواعد تفسیر که می‌توانست برای مفسران به‌مثابه یک ابزار عمل کند نیز آثار تألیف شده به نحو شگفت‌آوری اندک است!

 

در این میان، حوزه‌ای از دانش‌های درجه دوم قرآنی که حتی در میان نوشته‌های معاصر خلأ چشمگیری درباره آن احساس می‌شود، «اخلاق تفسیر» است. با وجود آنکه در دهه‌های اخیر، اخلاق مضاف با مضاف‌الیه‌های مختلف کمابیش مورد توجه قرار گرفته و درباره آن تألیفاتی پدید آمده است، اما اخلاق تفسیر حوزه‌ای است که از این رونق نسبی بهره‌ای نداشته است. در مقایسه با حوزه‌های دیگر معرفتی در جهان اسلام، مانند حمل‌ و قرائت قرآن، نقل حدیث، مناظره، قضا و امثال آن که متونی درباره «آداب» آنها پدید آمده است، باز در آداب تفسیر و مفسر هم کاستی محسوسی دیده می‌شود، هرچند برای اطمینان همان اندک مطالب موجود به بحث نهاده خواهد شد. باید اذعان داشت که خلأ یادشده اختصاص به جهان اسلام و تفسیر قرآن ندارد و در جهان غرب، و دربارة تفسیر دیگر متون مقدس نیز یافتن آثاری در پیوند اخلاق با تفسیر آسان نیست. از همان نادر موارد، کاری که «برایان استوک» درباره نظریه تفسیری «قدیس آگوستین» انجام داده و در نامگذاری آن از تعبیر «اخلاق تفسیر» استفاده کرده، بیشتر تلاقی دو علم تفسیر و اخلاق است تا اخلاق تفسیر و اثری از «ریچارد کوهن» بیشتر به دنبال یافتن پیوستار میان اخلاق، تفسیر متن مقدس و فلسفه از مسیر اندیشه‌های «ایمانوئل لویناس» است. با وجود ضرورتی که برای اخلاق تفسیر احساس می‌شود، در حال حاضر چنین گونه‌ای از اخلاق مضاف هنوز شکل نگرفته و هدف این مقاله، ارائه مسیرهایی برای رفتن به سوی آن است.

 

مسئله اصلی این است که چیستی اخلاق تفسیر کاویده شود و در نگاهی تحلیلی روشن شود اخلاق تفسیر چه مسائلی دارد؟ ناظر به چه جوانبی برای فرایند تفسیر و ارتباط مفسر با خواننده است و چه نسبتی با فرهنگ عصری دارد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش‌ها، هم کاوشی در آداب تفسیر صورت خواهد گرفت و هم تلاش خواهد شد از دیگر دستاوردها در اخلاق مضاف برای بسط این مبحث بهره گرفته شود.

 

آداب تفسیر و پیشینه آن

نخستین گام در پی‌جویی از الگویی برای اخلاق تفسیر، شاید جستجو در آثار تألیفی گذشتگان در سنت علوم اسلامی است. باید گفت تنها حوزه‌ای که انتظار می‌رود مباحثی در این باره را در بر داشته باشد و بتواند نقطه آغازی برای کاوش ما تلقی گردد، حوزه آداب تفسیرر مفسر، آن‌هم به صورت همپوشی در برخی دامنه‌هاست.

 

به عنوان مقدمه باید گفت حوزه‌های مطالعاتی مضاف با آغازه ادبر آداب در طی سده‌های متمادی در جهان اسلام مورد توجه بوده و دست‌کم از سده دوم هجری، آثاری در این حوزه‌ها قلمی شده است. از نخستین نمونه‌های این دست آثار. البته با مضافٌ‌الیهی غیر از تفسیر و مفسر. می‌توان به نوشته‌هایی مانند ادب القاضی از قاضی ابویوسف (درگذشتة ۱۸۲ق) در آیین دادرسی، آداب النفوس از حارث ‌بن اسد محاسبی (د ۲۴۳ق) در آداب تهذیب نفس و ادب الکاتب از ابن‌قتیبه دینوری (د ۲۷۶ق) در آیین دبیری اشاره کرد. در مجموع باید گفت حوزه ادب و آداب در فرهنگ اسلامی، همواره در بر دارنده طیفی از مباحث بوده است که دامنه‌ای متداخل با علم اخلاق دارد و به تناسب ماهیت مضاف‌الیه و به تناسب دوره تاریخی، کم یا بیش درگیر مباحث اخلاقی به معنایی که امروز از اخلاق می‌فهمیم نیز بوده است. با وجود فراوانی آثاری از جنس ادبر آداب با مضاف‌الیه‌های گوناگون در علوم اسلامی، در سده‌های گذشته هیچ اثر مستقلی در حوزه ادبر آداب تفسیرر مفسر نوشته نشده و در خلال آثار دیگر از تفسیر و علوم قرآنی نیز به‌ندرت سطور و صفحاتی در این زمینه گنجانده شده است.

 

به عنوان کهن‌ترین یادکرد که از آن آگاهی داریم، باید به چند سطری اشاره کرد که جلال‌الدین سیوطی آن را از مقدمه تفسیر فردی نقل کرده که نام او در اغلب نسخه‌های الاتقان، «ابوطالب طبری» ضبط شده است. سیوطی از این فرد به تعبیر «امام»‌ یاد کرده است که نشان از شاخص‌ بودن او در علم تفسیر دارد. این شخص هر که باشد، ما با مفسری بلندپایه از سده پنجم یا ششم مواجه هستیم که در آغاز کتاب تفسیری‌اش، به ‌طور مختصر و تا آنجا که می‌دانیم، برای نخستین بار به موضوع «آداب مفسر»‌ پرداخته است.

 

آن‌گونه که از نقل سیوطی برمی‌آید، از نظر این مؤلف آداب مفسر و شروط تفسیر، دو روی یک سکه‌اند و در این باره به چهار شرط اصلی اشاره کرده است: الف) صحیح‌العقیده بودن مفسر؛ ب) التزام مفسر به سنتهای دین؛ ج) تکیه مفسر بر مضامین روایت شده از پیامبر(ص)، اصحاب او و معاصران اصحاب؛ د) پرهیز مفسر از سخنان بدعت‌آمیز و نوبرآمده.

 

نزد نویسندگان سده‌های بعد نیز نه تنها پرداختن به آداب تفسیر و مفسر به ندرت رخ داده است، بلکه مطالب آنها بدون دستاوردی تازه، تکرار همان مضامین ابوطالب طبری است. از جمله جلال‌الدین سیوطی (د۹۱۱ق) که در الاتقان، نوع ۷۸ را به عنوان «شناخت شروط مفسر و آداب آن» نام نهاده، هم در یکی‌انگاری شروط تفسیر و آداب مفسر و هم در محتوای شروط، تکیه بر همان سخن منقول از ابوطالب طبری داشته است. قرنها بعد نیز محمدصدیق حسن‌خان قنوجی (د۱۳۰۷ق) بدون نام بردن از کسی، دقیقا همان چهار شرط را به عنوان آداب مفسر بازگو کرده است.

 

آداب تفسیر نزد معاصران

بی‌شک بخشی از آنچه درباره آداب تفسیر و مفسران در نوشته‌های معاصران دیده می‌شود، به گونه‌ای قابل انتظار تکرار یا گسترش همان شروط متقدمان است؛ اما در آن بین، نوآوری‌ها و دستاوردهای تازه نیز جلب توجه می‌کند. غالب معاصران که در خلال نوشته‌های عمومی خود دربارة تفسیر، فصلی را به آداب تفسیر اختصاص داده‌اند، همچنان شتابزده از این مبحث عبور کرده‌اند و آنچه گفته‌اند هم بیشتر به جنبه‌های فنی و اصولی تفسیر مربوط بوده است، با این حال، اثر مستقل هم در این دوره معاصر پدید آمده است.

 

در مروری کوتاه باید گفت: جلال‌الدین محدث ارموی در ۱۳۴۰ش، در مقدمه‌ای که بر جلد چهارم تفسیر شریف لاهیجی نگاشته، فهرستی از شاخه‌های مختلف علوم قرآنی را به دست داده که در شماره‌ آنها، عنوان «شرایط مفسر و آداب تفسیر قرآن» هم بدون هیچ توضیحی دیده می‌شود. سالها بعد در ۱۳۶۷ش، عمید زنجانی در کتابی که درباره مبانی و روشهای تفسیر نوشته، مبحثی را با عنوان آداب تفسیر گشوده و تعریفی چنین از آداب تفسیر کرده است: «نکات و اصولی که مفسر باید در تفسیر قرآن، آنها را رعایت کند و مورد توجه خاص قرار دهد.» عدول از تعبیر «شروط» به «نکات و اصول»، و پرداختن به تفسیر به عنوان یک فرآیند علمی از ویژگی‌های تمایزبخش برای این تعریف نسبت به گذشتگان و روشن‌کننده تمرکز سنت آداب تفسیر بر پیروی اصول و رعایت قواعد این علم است.

 

عمید زنجانی در بسط آداب تفسیر، به هشت مقوله (به تعبیر خودش نکته و اصل) اشاره نموده که تنها در بحث «صحت اعتقاد» با شروط مطرح نزد قدما همخوانی دارند و بخش عمدة آن نوآورانه است. این هشت مقوله به صورت خلاصه عبارتند از: ۱٫ برکنار بودن از تعصبات مذهبی و گرایش‌های فکری و علمی؛ ۲٫ آمادگی معنوی و طهارت روحی؛ ۳٫ صحت اعتقاد و دور بودن از کج‌باوری؛ ۴٫ اخلاص و صداقت در فکر و عمل؛ ۵٫ زهد و ترک کشش‌های دنیایی؛ ۶٫ تدبر و تعقل و تفکر عمیق و شایسته در قرآن؛ ۷٫ علم موهبتی غیراکتسابی؛ ۸٫ صلاحیت علمی و برخورداری از علوم لازم.

 

در این الگوی پیشنهادی، برخی از مقوله‌ها شامل ردیف ۲، ۴، ۵ کاملا جنبه اخلاقی دارند، ولی جوهره آنها اخلاق عمومی است و نه اخلاص مضاف به تفسیر. در این میان، مقوله ۸ درباره احراز صلاحیت مفسر مورد جالب توجهی است که می‌تواند زمینه‌ مناسبی برای بسط مبحثی در اخلاق تفسیر باشد.

 

گام مهم بعدی در سال ۱۳۷۶ش، کتابی از کامران ایزدی مبارکه است که عنوان «شروط و آداب تفسیر و مفسر» را بر خود دارد و تنها اثر مستقل در باب آداب تفسیر و مفسر است. مؤلف همچنان در ادامه سنت پیشینیان، شروط و آداب را دو روی یک سکه می‌‌ا‌نگارد. فشرده‌ای از آنچه مؤلف از آداب تفسیر و مفسر در ذهن دارد، در آغاز کتاب به عنوان هدف بیان شده است. به گفته وی هدف این کتاب، «ارائه ملاک‌ها و ضوابطی است که بتوان تفسیر صحیح و مقبول را از انواع گوناگون تفسیر مردود و باطل در حد میسور جدا ساخت… هدف مهم دیگر… دستیابی به اصول و روشهایی است که مفسر را در فهم هرچه بهتر آیات قرآن… یاری دهد.» فصلهای مختلف کتاب، مباحثی مانند شناخت تأویل و تفسیر به رأی برای رعایت احتیاط، علوم مورد نیاز مفسر برای اطمینان از فراهم بودن ملزومات و روشهای تفسیری برای مرور کردن ابزارها را در بر دارد و اثر کاملا متمرکز بر جنبه‌های فنی تفسیر است.

 

در سال ۱۳۷۸شر۱۴۲۰ق، چند آگاهی را باید مرور کرد. محمدعلی لسانی فشارکی در یادداشت‌های خود بر «سیمای صابران در قرآن»، آداب تفسیر را به معنایی به کار برده که بیشتر ناظر به آیین نگارش و زبان تفسیرنگاری است. او در جایی اشاره می‌کند: «وقتی مفهومی از طریق تفسیر قرآن به قرآن به دست می‌آید، دیگر جایی برای کلمه «شاید» و نظایر آن که نشان‌دهنده تردید محقق است، باقی نمی‌گذارد. البته به عکس، در صورتی که مفهومی از این طریق به دست نیامده و خود قرآن بازگوکننده آن نباشد، آوردن کلمه و عبارتی که قاطعیت اظهار نظر را از میان بردارد، یکی از آداب تفسیر قرآن است.» این فهم از «آداب تفسیر» که در نوع خود بدیع است، در بحث اخلاق تفسیر می‌تواند پایه‌ای برای بسط سخن در بخش رابطه مفسر و مخاطب در انتقال صادقانه و صریح تردیدها و اطمینان‌ها باشد.

 

محمدحسین علی الصغیر، پژوهشگر شیعی عراقی در همان سال، در کتابی که درباره مبادی عمومی تفسیر قرآن نوشته، در بخش نظری از کتابش فصلی به «آداب تفسیر» اختصاص داده و در یک دسته‌بندی، ‌از سه گونه آداب تفسیر سخن گفت: «الآداب الموضوعیه»، یا آیین بی‌طرفی در فهم کلام خدا و تفسیر: «آداب نفسی» ناظر به ویژگی‌های مربوط به شخصیت مفسر شامل درستی اعتقاد، اخلاص و تفویض امر به خداوند، تدبر و تفکر، و احتمال برخورداری از علم موهبتی؛ و «آداب فنی» شامل علومی که یک مفسر باید بدان‌ها مجهز باشد.

 

با وجود آنکه محتوای مطالب الصغیر درباره یکایک مقولات نسبت به آثار قبلی تازگی ندارد، ولی در طبقه‌بندی او بداعت حائز اهمیتی دیده می‌شود. می‌دانیم که در اخلاق علم و اخلاق پژوهش، بی‌طرفی همواره یک اصل مورد تأکید است و در این جا «الصغیر» در سخن از آداب تفسیر قرآن، به چنین اصلی اشاره کرده است که اهمیت فراوان دارد. هم چنین در جداسازی آداب نفسی از آداب فنی هم نوعی تمایز میان ارتباط مفسر ـ خدا و ارتباط مفسر ـ در مد نظر بوده است که با الگوی «اومینگ» که در ادامه از آن بحث خواهد شد، فهم‌پذیرتر خواهد بود.

 

دیگر عبدالرزاق اسماعیل هرماس، پژوهشگر مغربی اهل سنت است که در همان سال در مقاله‌ای با عنوان «آداب تفسیر ‌القرآن کریم» ترکیبی از الگوی چهارگانه ابوطالب طبری و مقوله‌های هشتگانه عمید زنجانی را ارائه کرده است البته بی‌آنکه به استفاده خود از عمید اشاره‌ای کند.

 

گامی دیگر، یک سال بعد در ۱۳۷۹شر۲۰۰۰م از ابراهیم بسیونی در مقدمه‌اش بر لطائف الاشارات یا تفسیر قشیری دیده می‌شود. وی ضمن اشاره‌ای به حوزه ادب تفسیر، میان ادب مفسر و ادب مفسر تمییز نهاده است. ادب مفسر ناظر به ویژه‌هایی که باید در تفسیر کننده باشد و ادب مفسر، ‌اموری است که درخصوص ویژگی‌های قرآن کریم باید مراعات گردد. اما در مجموع برآیند آنچه «بسیوی» در هر دو گونه ارائه داده، عموما مسائل به اصطلاح «روشی» است و می‌تواند با تقسیم آداب به نفسی و فنی مزد الصغیر قابل مقایسه باشد.

 

سرانجام باید از علی‌اکبر سیفی مازندرانی یاد کرد که در کتاب دروس تمهیدیه در باب قواعد تفسیر انتشار یافته در ۱۳۸۶ش، در بخش مبادی تفسیر، مبحثی کوتاه را به آداب تفسیر اختصاص داده و یک دسته‌بندی را در پیش گرفته که باز هم با عملکرد «الصغیر» قابل مقایسه است، در عین آنکه انطباق ندارد. وی نخست آداب تفسیر را از آداب مفسر جدا ساخت و در بسط آداب تفسیر برای آن سه قسم قائل شد: «آداب بیانی» که در تقسیم الصغیر جایی نداشته و محور آن توجه به ویژگی‌های بلاغی قرآن کریم در فرایند تفسیر است. «آداب موضوعی» (الآداب الموضوعیه) که کاملا از فهم عربی «موضوعیه»، یعنی بی‌طرفی دور است و بیشتر مقصود از آن توجه به مقتضای شأن آیات مورد تفسیر و ادب مناسب موقعیت کاربرد آنهاست. آداب نفسی که بسیار نزدیک به الگوی «الصغیر» است. اما در بخش آداب مفسر، بیشتر سخن بر محور منابع و مستندات مفسر در مقام تفسیر می‌گردد.

جمع‌بندی بحث درباره آداب تفسیر و مفسر این است که: الگوهای کهن به رابطه مفسر با مخاطبان تفسیر، توجهی نشان نداده‌اند و تنها در آثار معاصران مانند لسانی فشارکی اندک توجهی به آن دیده می‌شود. آن بخش هم که به رابطه مفسر با خدا در ساحت عمومی اخلاق دینی بازمی‌گردد و بخش عمده‌ای از مباحث سنتی آداب مفسر را تشکیل می‌دهد، کمک درخوری به شکل‌گیری اخلاق تفسیر به عنوان یک حوزه تخصصی نمی‌کند. در واقع می‌توان گفت بیشترین دستاورد مباحث سنتی آداب تفسیر و مفسر برای پیشبرد اخلاق تفسیر، در ‌آن بخش است که به الزامات فنی در فرآیند فهم متن و ارزیابی صلاحیت مفسر می‌پردازد.

 

ارتباط انسان با انسان در اخلاق تفسیر

در سویه‌ای از فرآیند تفسیر که به ارتباط میان مفسر و متن بازمی‌گردد، بیشتر در سنت علوم قرآنی می‌توان مطلب یافت؛ ‌شاخص این نوع از مباحث،‌ سخن از علوم مورد نیاز مفسر است؛ یعنی آنچه مفسر پیش از درگیر شدن در فرآیند تفسیر باید بداند و این مبحثی است که در سده‌های متمادی. چه ذیل عنوان ‌آداب تفسیرر مفسر و چه بدون چنین عنوانی بدان پرداخته شده است. باید گفت حتی برخی از مباحث که یک جنبه از آن به حقوق گوینده قرآن و متن قرآن بازمی‌گردد و جنبه دیگر به حقوق خوانندگان تفسیر، در سنت علوم قرآنی معمولا از دریچه حقوق خداوند و متن قرآن نگریسته شده و به حقوق خواننده پرداخته نشده است. می‌ توان گفت شاخص‌ترین نمونه از این دست، مسئله «تفسیر به رأی» است؛ رفتاری که همواره نوعی تعدی به ساحت قرآن و سرکشی در برابر قائل مقدس آن شمرده شده است. حال آنکه از منظری دیگر، می‌تواند تعدی به حقوق خوانندگان تفسیر نیز باشد. این تعدی در تفسیر به رأی از آن روست که مخاطبان تفسیر می‌خواهند از مسیر خواندن تفسیر، سخن خداوند را دریابند، نه آنکه افکار شخصی مفسر که برآمده از متن قرآن نیست، به آنها تحمیل گردد. دیدیم که مسئله تفسیر به رأی نیز در شمار موضوعات مطرح در سنت آداب تفسیر بود.

 

برای ‌آنکه بتوان این ارتباط‌ها را بهتر تبیین کرد و سپس به مبنایی استوارتری برای پیشبرد اخلاق تفسیر دست یافت، به نظر می‌رسد الگوی «اومینگ» در گونه‌شناسی مسائل تفسیر و توجه به چهار جنبه از تفسیر بتواند بستر مناسبی باشد. الگوی وی از آن رو که در آن گوینده و خواننده و متن مقدس سه رکن اساسی هستند، شباهت چشمگیری به الگوهای ارتباطی در علم ارتباطات دارد؛ ولی در این مجال امکان وارد شدن در این مقایسه‌ها نیست. مهم درباره الگوی اومینگ آن است که وی در مطالعه تفسیر، چهار نقطه دید را برگزیده است که هم شباهتی به مقوله‌های یادشده در آداب تفسیر دارد و هم می‌تواند دریچه ورودی به بحث از اخلاق باشد. چهار نگرش به تفسیر نزد «اومینگ» از این قرار است:

 

تفسیر در نسبت به مؤلف (در اینجا خداوند متعال)، تفسیر در نسبت به مخاطبان، تفسیر در نسبت به متن، یعنی ویژگی‌های تاریخی و بافتاری متن مقدس و تفسیر در نسبت به موضوع، یعنی محتوای پیام. بر این پایه می‌توان الزامات تفسیر را نیز از همین چهار منظر نگریست و در این ابعاد آن را بسط داد: الزامات مفسر نسبت به خداوند به مثابه قائل قرآن، الزامات او نسبت به متن قرآن هم به اعتبار ویژگی‌های تاریخی ـ بافتاری و هم به اعتبار محتوا و مضامین آن و سرانجام الزامات او نسبت به خوانندگان کتاب تفسیر. در میان این چهار قسم از الزامات، اگر به شخص‌انگاری استعاری قرآن کریم پناه نبریم، ابعادی که در آن رابطه شخص با شخص برقرار می‌شود، بعد اول، یعنی رابطه مفسر و خدا و بعد اخیر، یعنی رابطه مفسر و خواننده است. حال اگر بر رابطه انسان با انسان در نگرش اخلاقی تأکید کنیم، بعد اول را که انسان تنها در یک سوی آن قرار می‌گیرد، نیز می‌توان از آن رو ملحق به بحث دانست که دستاورد فهم کلام خداوند در نهایت به انسان خواننده عرضه می‌گردد؛ پس درباره بعد اول هم می‌توان به صورت ترکیبی، یک رابطه انسان با انسان تعریف کرد.

 

درخصوص دو بعد دیگر در طبقه‌بندی «اومینگ» که ناظر به ساختار تاریخی ـ متنی قرآن و محتوای آن است نیز می‌توان بازگشت به رابطه انسان با انسان را تصویر کرد، اگر استیفای الزامات از سوی مفسر نسبت به متن قرآن، از منظر وظایف صنفی مفسران به مثابه یک رفتار حرفه‌ای نگریسته شود. در نتیجه می‌توان از سه نوع وظیفه اخلاقی مفسر نسبت به خوانندگان سخن گفت: ‌۱ـ وظیفه اخلاقی مفسر به مثابه رابطه میان خداوند و خوانندگان تفسیر یا به تعبیر دیگر پیام‌رسان خداوند. ۲ـ وظیفه مفسر در یک ارتباط مستقیم با خوانندگان تفسیر و در واقع طرف گفتگو با آنان. ۳ـ وظیفه مفسر از منظر اخلاق حرفه‌ای. درباره وظیفه مفسر از منظر اخلاق حرفه‌ای از یک سو در بخش مربوط به آداب تفسیر دستمایه‌ای محدود، ولی قابل استفاده وجود دارد و از سوی دیگر،‌ مباحث عمومی اخلاق حرفه‌ای نیز در این‌باره، ابزار ورود قابل تکیه‌ای است که درباره آن منابع متعددی در دست است؛ از همین رو در این مجال مختصر به این بُعد از بحث به طور مستقل پرداخته نخواهد شد.

 

مفسر به مثابه پیام‌رسان خداوند

در منابع کهن حدیثی، تاریخی و تفسیری در سده‌های دوم و سوم هجری، حکایتی از زبان ابن مسعود به عنوان یکی از بزرگان صحابه نقل شده است که در آن به ویژگی‌های ممتاز ابن‌عباس به عنوان یک صحابی جوان در فهم قرآن و بیان معانی آن اشاره کرده و او را به عنوان «ترجمان قرآن» معرفی نموده است (مثلا ابن سعد، ۲ر۳۶۶؛ ابن ابی شیبه، ۶ر۳۸۳؛ طبری، ۱ر۴۰). اصلا مهم نیست که بدانیم ابن مسعود دقیقا چنین سخنی را درباره ابن‌عباس گفته است یا نه؛ نکته مهم این است که در منابع سده‌های دوم و سوم هجری این روایت بارها بازگو شده و از زمینه گفتمانی پرتوانی برخوردار بوده است.

 

با استناد به این حکایت که تا امروز، همواره در متون اسلامی تکرار می‌شود، می‌توان گفت که تنها ابن عباس نیست که به چنین لقبی مفتخر شده است، بلکه ابن عباس در اینجا نه به عنوان شخص که یک پیش‌نمونه از مفسر قرآن است. معنای این سخن آن است که در فرهنگ اسلامی، مفسر اصولا بناست ترجمان قرآن باشد و در مقام نقد و ارزیابی هر مفسر، تنها باید احراز کرد که او چقدر در ایفای نقش خود موفق بوده و تا چه حد شایستگی گرفتن این لقب را کسب کرده است. این نگرش از برخی رویکردهای هرمنوتیکی معاصر فاصله بسیاری دارد که اساسا در فرآیند تفسیر، صدایی از خداوند نمی‌شنوند و به مسئله تفسیر، به عنوان امری کاملا زمینی و غیرمقدس می‌نگرند.

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: