1400/2/21 ۰۷:۰۹
عبدالوهاب شهیدی- چنانكه همه دوستداران موسیقی میدانند- بازمانده عصر طلایی موسیقی بود. درباره او سخنها گفته شده؛ همین كه هوشنگ ابتهاج دربارهاش گفته «آقای شهیدی همیشه برای من تصویری از آرزویی بود كه من درباره هنرمند داشتم... آقای شهیدی به من امید دادند كه میشود واقعا هنر خالص و ناب داشت و انسان بود و فروتن و مهربان و كار هنری شایسته هم كرد... میتوانستم به عنوان یك هنرمند به او تكیه كنم؛ به اخلاق هنری و به اخلاق انسانیاش» یا محمدرضا شجریان او را «اعتبار موسیقی ایران» دانسته، گواهی است بر اهمیت او در قلمرو فرهنگ و هنر این سرزمین.
در جست و جوی آن نُتِ تنها
سیمین سلیمانی: از آن اتفاقات نادر در كار روزنامهنگاری است كه با كسی گفتوگو كنی و پیش از انتشار از دنیا برود. در نیمه اول اردیبهشت با زندهیاد عبدالوهاب شهیدی گفتوگویی داشتم؛ از آنجا كه پاندمی كووید 19 همچنان گریبانگیر عالم و آدم است با همراهی خانواده به ویژه فرزند ایشان آقای شاهرخ شهیدی، تصمیم گرفتم این گفتوگو را از راه دور و بیحضور شكل دهم تا سلامتی ایشان مورد تهدید قرار نگیرد؛ اگرچه سختی كار بیشتر میشد و توفیق حضور را از ما میگرفت اما به لطف و همگامی خانم ناهید جباری و جناب آقای راستین معتبرزاده موفق شدیم زمینه انتشار گفتوگو را فراهم كنیم. چنین شد كه پای صحبتهای دلنشین مردی نشستیم كه با آهنگها و صدایش خاطرهها داریم. دلخوش بودیم بعد اینكه همهگیری كرونا به آخر برسد به دیدارشان برویم؛ اما دیری نپایید كه خبر بستری شدن ایشان به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان منتشر شد و كمتر از یك روز بعد یعنی دیروز 20 اردیبهشت در كمال ناباوری از دنیا رفت .
شهیدی در سال ۱۳۰۱ در میمه اصفهان زاده شد. او آهنگساز، خواننده و نوازندهای منحصربهفرد بود و در كارنامه هنریاش سابقه همكاری با استادان بزرگی دیده میشود. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگویی است كه در همین اردیبهشت ماه جاری با عبدالوهاب شهیدی ثبت و ضبط شد؛ بیآنكه بداند و بدانیم كه ملكالموت به دستگاه تنفسش مجال نفس كشیدن تا پایان ثلث دوم ماه را هم نخواهد داد و او انتشار حرفها و تجربههایی را كه پیرانه سر با «اعتماد» در میان گذاشت، نخواهد دید. آخرین گفتوگوی عبدالوهاب شهیدی را بخوانید.
شما مشوق اصلی خود را پدرتان میدانید. نقش ایشان در مسیر زندگی هنریتان چه بوده است؟
در دورهای كه محصل بودم؛ سرودهایی كه در مدارس معمول بود را یاد گرفته و آنها را میخواندم. فعالیت دیگرم این بود كه اذان میگفتم. پدرم همیشه میگفت، صدای تو خیلی خوب است و به مدارج بالایی خواهی رسید اما مراقب باش خودت را گم نكنی. من هم میگفتم چشم هر چه شما بگویید، اطاعت امر میكنم. پدرم بعضی مواقع برخی غزلهای خودش را آرام میخواند و من هم بعد از او میخواندم. او میگفت قدرت یادگیری تو فوقالعاده است، سعی كن همیشه شعر را بشناسی و شعرِ خوب بخوانی. مثلا شعری را میخواند و دربارهاش توضیح میداد و مقصود شاعر را برایم میگفت.
پدر شما، میرزا حسن شهیدی، شعرشناس هم بودند؟
پدرم صدرالاسلام، خودش شاعر بود. به «طوبی» تخلص میكرد و به 3 زبان عربی، تركی و فارسی شعر گفته است. همیشه در اجرای اشعار خودش، بنده را كمك و همراهی میكرد. ایشان یك شعر نوروزیه دارد با عنوان «فصل بهار آمد». آهنگی را هم خود ایشان روی آن ساخته كه بسیار زیبا و دلنشین است. یك نمونه از شعرهای پدرم را از روی دیوان اشعارشان كه با دستخط خود ایشان به یادگار مانده است برای شما میخوانم:
«خواهم كه افغانی كنم از دست دل از دست دل/
رو در بیابانی كنم از دست دل از دست دل
من بشكنم پیمانه را بر هم زنم كاشانه را/
ویران كنم این خانه را از دست دل از دست دل
من بیسر و سامان شدم، سرمست و سرگردان شدم/ از لوح دل افسان شدم از دست دل از دست دل»
انتخاب شعر و كلام در آثارتان چقدر برای شما مهم بوده است؟ از خواندن اشعار كدام شاعران لذت بیشتری بردهاید؟
كیفیت كار شاعران از نحوه كارشان مشخص است. به طور مثال شاعری شعر میگوید و با شعرش قلب انسان را تكان میدهد اما شاعر دیگر با شعرش انسان را میخنداند. كلام موضوع استثنایی است. به طور مثال استاد مهرتاش اول خودش شعرِ كار را میخواند. با اینكه صدایی نداشت ولی كلام را میخواند تا برای خواننده روشن شود كه منظور شاعر چه بوده است. در كل كلام نقش بسیار بزرگی در موسیقی و آواز دارد. این كلام است كه همه چیز را در بر میگیرد.
شاعرانی كه با آنها كار كردهام یا شعرهای آنها را خواندهام، همه خوب هستند. آقایان: رهی معیری، هوشنگ ابتهاج، شهریار، عماد خراسانی و... شاعران زیادی هستند كه شعرهایشان به دل آدم میچسبد و با شعر حرف دلشان را میزنند. در ارتباط با شاعران گذشته هم كه نیازی به معرفی نیست. مثلا سعدی یا حافظ تكرار نشدنی هستند. بنده از شاعران گذشته از اشعار سعدی و حافظ بهره میگرفتم. سعدی اصل معنی و مفهوم را در دهان آدمی میگذارد، گویی كه این مرد در آن لحظه حاضر بوده است.
از جمله ویژگیهای شما در خوانندگی، درست خواندن و ادا كردن درستِ شعر و كلام است. همچنین درك درستی كه از مفهوم شعر و كلام دارید و مهمتر این است كه خودتان در اجرای بسیاری از آثار، نوازندگی هم كردهاید. كمتر كسی این 3 ویژگی را همزمان به اجرا درآورده است؛ خودتان این موضوع را برگرفته از چه میدانید؟
عشق؛ عشق به كار. اجازه بدهید كه خاطرهای را برای شما تعریف كنم. در سالهای جوانی در دیدارهایم با یكی از دوستان به نام آقای «احمد مهران»؛ ساز میزدم و آواز میخواندم. به اینگونه كه ابتدا میخواندم و بعد از پایان كلام؛ مینواختم. چند وقتی به این صورت گذشت و روزی ایشان به بنده گفت: «رفیق! اگر توانستی همزمان؛ هم بخوانی و هم بزنی؛ به طوری كه در اجرا یكی شوند، آن وقت كارت درست است. این شكل خواندن و نواختن جدا جدا را كه همه میتوانند انجام بدهند.»
من بسیار به حرفهایش فكر كردم و به او حق دادم. به منزل كه آمدم. دوباره از نو شروع كردم. پنج، شش سالی تمرین كردم تا اینكه بالاخره به حدی رسیدم كه وقتی مثلا شعر به حالت ضربی میگفت:«دوستان وقت سحر...» بنده هم با همان ضرباهنگ، همزمان هم شعر را میخواندم و هم موسیقی را با ساز مینواختم.
در نتیجه پیشنهاد آقای احمد مهران بر كار شما تاثیر گذاشته است. بله؟
بله همین طور است. توصیه آقای مهران در كارم بسیار تاثیرگذار بود. همچنین ایشان دست مرا گرفت و جلو برد. ایشان با آقای داوود پیرنیا دوست بود و برنامههایی كه خودش در خانه ضبط میكرد را برای پخش در رادیو در اختیار پیرنیا قرار میداد. ساز و آواز بنده هم جزو همین كارها بود كه برای اولین بار به این شكل در رادیو به گوش مردم رسیده است. آقای پیرنیا در ابتدا 10 مورد از برنامههای مرا با عنوان خواننده ناشناس از رادیو پخش كردند. چون ایشان معتقد بودند كه ابتدا باید ببینیم، صدای شما در مردم چه تاثیری خواهد داشت. خوششان آمده است یا نه. میگفت:«تلفنهایی كه میكنند این نكته را مشخص خواهد كرد. همچنین اسم شما در جایی نبوده است؛ اما صدای شما به همه جا میرود. موسیقی خوب را حتی یك روستایی هم متوجه میشود و در كل، مردم كار خوب را قبول میكنند.» یادم میآید كه صدای بنده در همه جا انعكاس پیدا كرد. مردم با رادیو تماس میگرفتند و از نام خواننده میپرسیدند.
آقای پیرنیا از كار بنده راضی بودند و میگفتند كه آقای شهیدی كارهایی را خوانده كه خواندن آنها كار هر خوانندهای نبوده است. مثلا آهنگهایی كه عجیب و غریب بودند و نوازندههای قدیمی ساخته بودند. یا آهنگهایی كه شعر نو داشتند و وزن آنها متفاوت بود. مثل شعر فسانه سروده نیما یوشیج. شعری كه كلی حرف دارد. این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 80 با آهنگسازی آقای جواد معروفی و با همكاری خانم سیمابینا در آواز افشاری اجرا شده است. آواز این كار را به همراه ساز عود؛ بنده نواخته و خواندهام، تصنیف آن را هم خانم سیما بینا خواندهاند.
شما كارهای بسیاری در زمینه موسیقی انجام دادهاید؛ در طول این سالها چه چیزی در ارایه كارها برای شما مهم بوده است؟
بنده در حوزه موسیقی، در خواندن اشعار نو نیز كارهایی دارم كه منتشر شدهاند. همچنین در اجرای آثارم سعی كردهام از كسی تقلید نكنم. صدای بنده به همین صورتی است كه هست و از كسی تقلید نكردهام. هر بار كه آوازی مثلا در دستگاه شور خواندهام با تمامی آوازهای شور قبلی تفاوت داشته است؛ در حالی كه همه آن اجراها در نهایت آواز شور بودهاند. به همین علت است كه میگوییم خلق موسیقی الهامی است و نه تقلیدی. یعنی بنده آن را شنیدهام و از آن برای اجرای خودم الهام گرفتهام. در مورد شعر و شاعری هم به همین گونه است. مثلا وقتی كسی كه طبع شعر دارد، وقتی در دستگاه شور آوازی را بشنود به صورت بداهه شعری به ذهنش میرسد. نمیتوان گفت چه طور میشود كه چنین اتفاقاتی میافتد؛ به طوری كه خود فرد نیز متوجه این ماجرا نمیشود. در مورد خود بنده هم به همین گونه بوده است.
آیا قائل به تفاوت اساسی میان موسیقیای كه امروزه ارایه میشود با موسیقیای كه در دهههای 30 و 40 كار میشده، هستید؟ و در كل سیر موسیقی ایرانی را تكاملی میدانید یا رو به افول؟
موسیقی تفاوتی نكرده است. دستگاه شور، همان شور است؛ اصفهان، همان اصفهان است. این طرح و اجراهاست كه فرق میكنند. طرح تحریرها و اجرا در گذشته بهتر از حالا بوده است. در كار هنرمندان جدید، نوآوری وجود ندارد و كارهایی كه ارایه میدهند همه كپی كارهای هنرمندان قدیمیاند. البته این نیز میتواند نوعی موسیقی باشد اما یك نوع موسیقی تكراری است. به طور مثال آمدهاند اصفهان را مثل اصفهانِ تاج خواندهاند. حتی بعضی وقتها دیده شده است كه كار را به اصطلاح در همان جای صدای خوانندگان قدیمی كپی كرده و خواندهاند. در حالی كه جای صدای دو نفر با هم تفاوت دارد. باید به این نكته توجه داشت كه بهترین نُت برای صدای یك خواننده كجاست. «سُل» است یا «رِ» یا «می». هر خواننده با توجه به توانایی حنجرهاش، جای مخصوص به صدای خودش را دارد. بعضی وقتها میبینیم كه وقتی یك شخص شروع به خواندن میكند در ادامه كار نمیتواند قسمتهای بمتر را بخواند. در مواردی هم جای صدا را آنقدر بالا گرفتهاند كه حنجره خواننده به اصطلاح نمیكشد و توانایی اجرای نتهای بالاتر را ندارد. در كل خواننده باید جای صدایش را بشناسد و بداند كه تواناییاش چیست. همچنین باید گوشش حاضر باشد به این معنی كه اجرای تكراری نداشته باشد. مثلا آواز سهگاه را 10 جور میتوان خواند. تحریرها را میتوان عوض كرد. البته كه این كار توانایی و استعداد میخواهد. یك خواننده باید بداند كه تحریر یا حالتی را كه عوض میكند در خود مقام باشد نه اینكه از مقام خارج شود. صحبت كردن پیرامون این موضوع پیچیده است و بحث روی آن در یك گفتوگو نمیگنجد.
فرض میكنیم یك شعر و كلام خوب انتخاب میشود حالا خواننده قصد دارد آن را بخواند، درك كلام بر خوب خواندنِ خواننده و كیفیت كار او چه تاثیری میگذارد؟
باید درك كرد كه مثلا چرا در شعر آمده است:«من دوستت دارم». تا زمانی كه خواننده متوجه مفهوم شعر نشود، نمیتواند آن شعر را درست بخواند و بدون درك درست شعر، خواندنش بیفایده است. مثلا این شعر را در نظر بگیرید:«دوستت دارم و دانم كه تویی دشمن جانم/ از چه با دشمن جانم شدهام دوست، ندانم». این شعر با آدم حرف میزند و خوانندهای میتواند اجرای درستی از این شعر داشته باشد كه مفهوم آن را متوجه شده باشد.
در این راستا حرف بسیار است و به اندازه یك كتاب شاهنامه میشود راجع به آن سخن گفت.
در كتابهای قدیمی موسیقی، مطالبی نوشتهاند كه انسان ابتدا معنیاش را نمیفهمد. مثلا در آهنگ «سبزه در سبزه» یا آواز «ماه كه طلوع میكند» ابتدا باید بدانیم كه همه این موضوعها، آهنگ مخصوص داشتهاند. داستان «سبزه در سبزه» اینگونه بوده است كه باربد را چون به دربار راه نمیدادند؛ قبل از به دست آوردن سِمت خوانندگی خسروپرویز، روزی پنهانی وارد باغ دربار شده و در حالی كه بالای درختها پنهان شده بود، شروع به خواندن میكند. خسرو میگوید: «چه كسی است كه میخواند؟» هیچ كس پاسخ نمیدهد. خسروپرویز میگوید:«اگر خود را معرفی نكنی من این می را نمیخورم» و جامش را روی زمین میگذارد. با این كار خسرو، باربد از بالای درخت به پایین آمده؛ تعظیم میكند و میگوید: «من باربد هستم اهل جنوب ایران، چندین بار خواستم خدمت شما بیایم ولی نوازندگان شما مرا بیرون كردند.» خسرو میگوید: «فردا صبح به دربار بیا». در روز بعد خسرو دستش را گرفته و میگوید: «این مرد از این ساعت به بعد در دربار خواهد بود». به این معنا كه پردهدار و معرفیكننده است. در نهایت نیز باربد رییس موسیقی دربار خسروپرویز میشود.
داستان دیگری در مورد اسب خسروپرویز كه «شبدیز» نام داشت، روایت شده است. میدانیم كه شبدیز اسب ارزشمندی بود. خسروپرویز میگوید:«اگر كسی خبر مرگ شبدیز را به من بدهد در همان لحظه سرش را از بدنش جدا میكنم». وقتی طویلهدار مرگ شبدیز را متوجه میشود، دست به دامن باربد شده و از او چارهجویی میكند. باربد به او میگوید: «نترس و سریع برو». باربد شعری را به همراه آهنگی میسازد. وقتی در حضور شاه نوبت به خواندن باربد میرسد او شروع به خواندن شعر و آهنگی كه ساخته است، میكند. در میان اجرا ناگهان خسروپرویز میگوید:«ساكت شوید! شبدیز مُرد؟!».
نگهبان شبدیز جلو آمده و میگوید: قربان این جمله را خودتان گفتید كه «شبدیز مُرد». و به این ترتیب خسرو او را میبخشد. ملاحظه میكنید كه كلام چه تاثیری میتواند داشته باشد. برای همین است كه میگوییم شعر خوب در موسیقی بسیار دخیل است و باید مطابق حال مجلس و موضوع باشد. در یك محفل نیز خواننده باید ویژگی و حال مخاطب خود را برانداز كند و واكنشها را بفهمد. البته كه درك و دریافت این موضوع بسیار دشوار است.
به نظر شما هنر موسیقی در این روزگار چه ضعفها و مشكلاتی دارد و برای حل این مشكل چه كاری باید كرد؟
آموزش. به كسانی كه در این كار استاد و خبره هستند باید نامه نوشت و از آنها تقاضا كرد كه بیایید و به داد موسیقی برسید. بدون آموزش نمیشود پیشرفت كرد. باید توجه داشت كه اهل فن را برای آموزش دعوت كنند. البته فضای آموزشی باید به گونهای باشد كه اگر كسی از اهل فن نكتهای را گوشزد كرد به كسی برنخورد. به این دلیل كه ما در كار موسیقی آموزش میخواهیم. مثلا به هنرجو بگویند آقا این كار تو اشتباه است. جای تحریر تو اینجا نیست.
تحریر به اندازهای كه گوش طاقت شنیدن آن را دارد، خوب است ولی وقتی قُلقُلك شد دیگر خوب نیست. مثل قناری تحریر زدن كه نشد موسیقی. این مدل را قناری میخواند. تحریر باید مانند نای از حلق شنیده شود. تحریر نرم است. گوشخراش نیست. هر چیزی كه گوش را آزار دهد، مناسب نیست. متاسفانه امروزه در اجرای آوازهای حالیه(بداهه) چندین مورد را میتوان انگشت گذاشت كه صدای خواننده خارج شده است.
استاد، شما با افراد بسیاری همكاری كردهاید؛ دوست داریم بدانیم كه همكاری شما با كدام یك از هنرمندان از نظر احساس نزدیكتر بوده است؟
من به عنوان خواننده همیشه از همكاری با پرویز یاحقی رضایت داشتم چون در ساز و آواز؛ هم من میدانستم كه ایشان چه میخواهد و هم او میدانست كه من چه میخواهم. جلیل شهناز نیز همین گونه بود. آقای حسن ناهید نیز در آن زمان با سن كمی كه داشت، نعل به نعل كاری را كه استادش كسایی میكرد، انجام میداد. ایشان در كارش بسیار تلاش كرده است. برای نواختن نیز سبك خوبی انتخاب كرده بود. خودش هم انسان خوبی است. با او هم بسیار كار كردهام. هنرمندان دیگر هم خوب بودند اما من نمیتوانستم از آنها ایده بگیرم.
در ارتباط با آهنگسازان؛ آقای روحالله خالقی كارهای ارزندهای ساختهاند. پرویز یاحقی هم آثار ماندگاری برای موسیقی ما ساخته است. از آهنگهایی كه فرامرز پایور میساخت نیز لذت میبردم و بر همان اساس برای آوازها شعر انتخاب میكردم.
از دیدگاه شما در 100 سال اخیر تاثیرگذارترین هنرمند در هنر موسیقی ایران چه كسی بوده؟ به زبان دیگر شما چه كسی را تاثیرگذارترین فرد در هنر موسیقی ایران میدانید.
هر كدام از هنرمندان تاثیر خود را گذاشتهاند. مثلا پرویز یاحقی تاثیرگذار بوده است. پیانوی معروفی، تار شهناز و دیگران.
آیا اثر و اجرایی از شما هست كه تاكنون منتشر نشده باشد؟(چه كتاب و مقاله و چه آلبوم و آهنگ)
خیلی از اجراهای بنده منتشر نشدهاند. پیش از شروع كارم در رادیو؛ در جامعه باربد استاد مهرتاش، برنامههای زیادی داشتیم كه ضبط و منتشر نشدهاند. برای مثال برنامهای به نام «تابلو موزیكال» اجرا میكردیم كه همه برنامه آواز بود. در آن برنامه آواز ضربی خوانده میشد. در تئاتر نیز رُل آواز همچنین تصنیف وجود داشت. این آثار منتشر نشدهاند. تابلو موزیكالها موضوعهای مختلفی داشتند. مثلا: خیام، حافظ، فردوسی، بختیاری، كردی، شمالی یا در موردی روی آهنگ لالایی؛ كلام لری گذاشته شده بود و روی آن حرف زده میشد و موزیكهای محلی را معرفی میكردیم. زمانی كه اینها اجرا میشدند، یا دستگاه ضبط صوت نبوده یا روی سن تئاتر به صورت صحنهای اجرا میشدهاند. به همین خاطر ضبط و منتشر نشده است.
شنیدهایم كه بنا دارید دلنوشتههای خود را منتشر كنید؛ در این مورد برای ما توضیح بدهید.
در ابتدای دفتر دلنوشتههایم ذكر كردهام كه اینها شعر نیستند. درد دل من هستند. چون كسی نبوده تا با او صحبت كنم به قالب شعر درآمدهاند. تنها بودم و تنهاییام به زبان شعر تبدیل شده است. همان موضوعهایی كه به من ضربه زدهاند وگرنه شعر مقام بالایی دارد، معنایی دارد. شعر گاهی عرفانی است، گاهی فُكاهی است و گاهی حكایتی است. من ادعای شاعری نمیكنم. آنچه به سر من آمده است را روی كاغذ آوردهام و به آنها ریتم دادهام، همین.
آیا آهنگ هم روی نوشتههای خودتان گذاشتید؟
بله، مثلا شعری است به نام «عود من» كه روی آن آهنگ گذاشتم. همچنین «كعبه»، «مادر» و «توی این شهر غریب». اینها را به طور صفحه و كاست منتشر نكردهام. به طور محفلی كار كردهام.
شاید خیلی از علاقهمندان شما مشتاق باشند كه بدانند شما به آواز چه كسی گوش میدهید؟
ادیب خوانساری صدایش هموزن صدای بنده است. محمود خوانساری، بنان، شجریان اینها خوب هستند. صدای همه این هنرمندان را دوست دارم. هنرمندان زیادی با من دوست بودند. خیلیها به منزل ما آمدند و عكس یادگاری گرفتیم. حیف! متاسفانه از دست دادیمشان.
از بین خانمها چطور؟ آواز چه كسانی را گوش میكنید؟
خب پیش از این و در گذشته خانمها آوازهخوان نبودند، تصنیفخوان بودند. ترانهخوان بودند. آوازهخوان نداشتند. كسی كه ردیف آوازی بخواند نبود. همه تصنیف خوان بودند.
كلام آخر را شما برای ما بگویید.
من امیدوارم آنهایی كه الان درس آواز میدهند همچنین هنرجویانی كه كلاس آواز میروند، مواظب باشند چیزهای غیرعادی در كارشان نباشد. بعضیها از تركی استانبولی اقتباس میكنند. بعضیها هنوز از موسیقی عربی اقتباس میكنند. در صورتی كه كار باید ایرانی كاملِ كامل باشد. مثلا در اثری دیده میشود كه آهنگ گیلانی است. شعر آن هم گیلانی است ولی آوازش عربی است! خب باید كسانی كه به آواز ایرانی علاقه دارند این را بدانند كه این كار درست نیست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید