1399/12/20 ۱۱:۰۹
هفته پیش تلفن کرد و گفت کرونا گرفتم؛ اما چیزی نیست. امروز که احوالش را از آناهیتا دخترش و همکارمان درمؤسسه جویا شدم، گفت خوب نیستند و حال مادر نیز٫ هفته پیش، هردو در یک بیمارستان بستری شدند. ساعتی نگذشت که هقهق کنان، خبر جانکاه درگذشت پدر را داد. آیا در دنیا تلختر از این متصور است که دخترخبر مرگ پدر را بدهد؟ اشک امانم نداد و مبهوت ماندم و حیرتزده. دنیا باید زیبایی خود را وامدار بودن چنین مردانی بداند و پوچی و بیارزشی خود را با رفتن اینان نشان میدهد. صد حیف و صد دریغ.
جمشیدنژاد اول، برای همه ما در میراث مکتوب، حکم پدر را داشت؛ پدری همیشه خنده بر لب، شاداب و سرشار از امید به زندگی. ندیده بودم که هرگز از چیزی و کسی شکایت یا غیبت کند یا غمی در دل نشان دهد. از معدود افرادی بود که در کلام و بیان و نیز در عمل و رفتار، طنزی ملیح و دلنشین و منحصر به فرد داشت. بیآن که بخندد، میخنداند. اعتماد به نفس بالا، مناعت طبع، استغنای روحی، فروتنی و مهربانی، خوشرویی و شیرینزبانی، خونسردی و خودساختگی و … از صفات این انسان وارسته کممانند بود.
از سال ۷۲ که طرح میراث مکتوب را پیریزی کردم، توفیق آشنایی با ایشان و یار دیرینش مرحوم شیخ عبدالله نورانی را یافتم. با دکترابوالقاسم امامی و مرحوم آیتالله نورانی، با فاصله چند سال، هر سه در مشهد شاگرد ادیب نیشابوری بودند و در هوش و استعداد و توانایی در خطابه، کممانند. دکتر امامی در سرهنویسی، گوی سبقت را از اقران خود ربود. شیخ عبدالله نورانی در خطابه و صراحت لهجه و جمشیدنژاد در عربیت و خطابه و حضور ذهن.
مرحوم غلامرضا جمشیدنژاد اول، در سال ۱۳۲۴ خورشیدی درکاشمر زاده شد. دروس قدیم حوزوی را به خوبی در حوزه علمیه مشهد مقدس گذراند. حافظه، هوش و استعداد سرشار و مثالزدنی داشت. سال ۱۳۴۲ به تهران عزیمت کرد و در مدرسه شهید مطهری کنونی، از محضر استادان سیدمحمدکاظم عصار، شیخ حسینعلی راشد، آقا سیدرضی شیرازی و … بهره برد. در همین مقطع اجازه روایت حدیث را از آیتالله شیخ عبدالحسین ابنالدین کسب کرد.
وی در سال ۱۳۴۷ به نجف اشرف رفت و در محضر آیتالله سید محسن حکیم، مباحث مرتبط با خارج فقه را آموخت و از محضر آیتالله محمد صالح حائرى و به تعبیر خودش«علامه سمنانى»، به اخذ اجازه حدیث نایل آمد و سپس در دانشکده الهیات و معارف اسلامى دانشگاه تهران، گرایش فرهنگ عربى و علوم قرآنى در دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد و گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامى در دوره دکتری تحصیلات خود را ادامه داد و به اخذ درجه علمى دکترا نائل شد.
پس از تحصیلات حوزوی، به دلایل سیاسی، لباس روحانیت را کنار گذاشت. عکس او را با لباس روحانیت که درباره دین اسلام و زرتشت سخنرانی میکرد، دیده بودم. او ابتدا به دبیرى ادبیات فارسى در وزارت آموزش و پرورش روی آورد. سپس به تدریس در دانشگاههاى آزاد اسلامى، دانشگاه تهران، دانشگاه الزهراء(ع)، دانشگاه علامه طباطبایى، مرکز آموزش مدیریت دولتى و … مشغول شد و به دلیل ارائه روشهاى ابتکارى و نو در امر تعلیم و تربیت، سال ۱۳۷۶ «معلم نمونه» شد.
سالها در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی حضور داشت و مقالات ارزشمندی نوشت. پشتکار غریبی داشت و به هرجا که برای تدریس دعوت میشد، لبیک میگفت. عاشق تدریس و شاگردپروری بود. در موضوعات مختلفی تدریس میکرد؛ از ادبیات عرب و متون کهن ادب عربی گرفته تا متون نظم و نثر فارسی و فقه و اصول و فلسفه و تاریخ تمدن و در هر زمینهای کتاب و مقاله داشت.
دوسه سال پیش با اتوبوس ساعت ۴ صبح برای تدریس به دانشگاه آزاد تاکستان میرفت و عصر برمیگشت و میدانم که دوسال گذشته حقالتدریس او را نداده بودند که البته مبلغی ناچیز بود و میگفت دانشجوها از شهرستان میآیند و علاقهمند به درس ایشانند.
کتاب «التعریف بطبقات الامم» قاضی ساعد اندلسی، رساله دکتری او بود که در میراث مکتوب آن را منتشر کردیم. در تحقیق این کتاب، بسیار زحمت کشید. نمونه اعلای تصحیح و تحقیق بود. بعد آن را ترجمه و منتشر کرد. ترجمه کتاب اندیشههای خواجه نصیر طوسی را به مناسبت برگزاری همایش بینالمللی میراث علمی و فرهنگی خواجه نصیر طوسی در میراث مکتوب چاپ و منتشر کردیم. امسال با همکاری دکتر محمدابراهیم ذاکر، کتاب پزشکی«اوجاع المفاصل» زکریای رازی را ترجمه و تصحیح و تحقیق کرد.
مقالات متعددی در آینه میراث و گزارش میراث به قلم ایشان مجال نشر یافت. در همایشها و کنفرانسها همواره یار و یاور و مشاوری امین برای میراث مکتوب بود. با دوستان قدیم خود از جمله دکتر امامی، دکتر مهدی محقق، جمشید کیانفر، سیدعلی آلداوود، علیرضا بهرامیان و آسیدهادی و … در محفل انس بیبدیل چهارشنبههای آخرماه میراث مکتوب، به گفتگو مینشست و از خاطرات شیرین گذشته میگفت.
ذهن مهندسی خارقالعادهای داشت. برایم تعریف میکرد که زمانی در تهران درکنار کار معلمی، کارهای فنی مانند تعمیر تلویزیون و ماشین خودروی سواری و … انجام میداده است. در گیاهشناسی شناخت و تبحری عجیب داشت. در سفری که سالها پیش با دوستانمان دکتر امامی، جویا جهانبخش و آقای ارومیهچی و… به شمال داشتیم، معلوم شد که انواع گیاهان را میشناسد و بعضاً از خواص آنها میگفت.
بسیار کتاب خوانده بود و البته بسیارعمیق و همراه با نقد و تحلیلهایی که در ذهن داشت. همچون دانشنامهای سیار عمل میکرد و گاهی اوقات در سخنرانیها به ذهن و داشتهها و محفوظات بسنده میکرد. الگویی رفت و جای او پر نخواهد شد و دریغ از جمشیدنژاد و دریغ از او.
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شبنشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزهداران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران، مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید