ابوالقاسم عتیقه‌چی: دِین خودم را به مولانا ادا كردم

1399/11/11 ۰۹:۳۸

ابوالقاسم عتیقه‌چی: دِین خودم را به مولانا ادا كردم

عتیقه‌چی متولد 1327 در تهران است. او از شش‌سالگی به واسطه دوستی پدرش با حسین بهزاد با هنر نقاشی آشنا شد. در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به پانسیونی در سوییس فرستاده شد. در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به كالجی در انگلستان رفت. سال 1347 خورشیدی دیپلم هنر را از دانشگاه آكسفورد انگلستان اخذ كرد. سال 1350 خورشیدی در 23 سالگی پس از اتمام رشته مهندسی هواپیما از انگلستان به ایران بازگشت. در سال 1357 برای تحصیل در رشته نقاشی به امریكا و انگلستان و فرانسه رفت. نام او در فهرست هنرمندان سرشناس كتاب «آكون» (Akoun: La Cote des Peintres) درج شده است.

 

پرویز براتی: در شمالی‌ترین نقطه تهران، در مجاورت كوهِ بلند، دیدار با نقاشی میسر شد كه چند صباحی است سكوت پیشه كرده است. یكی از روزهای دی‌ماه كه هیولای آلودگی، در حال بلعیدن تهران تا اقصی‌ترین نقاط شمالش بود، مقابل او نشستم با فاصله‌ای دو متری؛ در حالی كه هر دو ماسك به دهان داشتیم و از قبل تصمیم گرفته بودیم در كوتاه‌ترین زمانِ ممكن گفت‌وگو را به سرانجام برسانیم. رفته بودم تا از حال و روزِ دیروز و امروز ابوالقاسم عتیقه‌‌‌چی (ابول) بدانم؛ نقاشی كه كمتر نمایش می‌دهد، هر چند پركار است و این روزها مشغول خلق تابلوهایی بزرگ از صحنه‌های شاهنامه. عتیقه‌چی متولد 1327 در تهران است. او از شش‌سالگی به واسطه دوستی پدرش با حسین بهزاد با هنر نقاشی آشنا شد. در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به پانسیونی در سوییس فرستاده شد. در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به كالجی در انگلستان رفت. سال 1347 خورشیدی دیپلم هنر را از دانشگاه آكسفورد انگلستان اخذ كرد. سال 1350 خورشیدی در 23 سالگی پس از اتمام رشته مهندسی هواپیما از انگلستان به ایران بازگشت. در سال 1357 برای تحصیل در رشته نقاشی به امریكا و انگلستان و فرانسه رفت. نام او در فهرست هنرمندان سرشناس كتاب «آكون» (Akoun: La Cote des Peintres) درج شده است. گفت‌وگویم را با او، در ادامه می‌خوانید.

**********

 با نگاه به دوره‌های كاری شما، شاهد تنوع تجربیات هنری‌تان هستیم؛ همان‌طور كه خودتان زندگی هنری‌تان را به هشت دوره تقسیم كرده‌اید. دلیل این تنوع تجربیات چه بوده، آزمون و خطا؟

من از همان ابتدا در پی تناسبات بودم، از این رو تابلوهایی چهارگوش طراحی كردم كه شبیه گبه بود و داخل هر مربعی كه داخل این تابلوها بود، یك مربع دیگری قرار داشت كه داخل آن مربع هم یك یا دو مربع دیگر بود. تمام اینها باید با هم تناسب می‌داشتند. تناسب مربع بزرگ نسبت به مربع كوچك باید دقیق می‌بود و مربع كوچك هم نسبت به آن مربعی كه داخلش است. این یك دوره از كارم بود كه در آن تناسبات را به دست آوردم.

این در واقع همان اضافه كردن فرم‌های كوچك در داخل حروفِ خیلی بزرگِ نستعلیق است كه نوآوری شما در نقاشیخط به حساب می‌آید؟

بله، با این مربع‌های كوچك و بزرگ من یاد گرفتم كه تناسبات چیست و تمرین زیاد كردم. اما در كنار خطاطی، من دوره هنر فیگوراتیو را قبل از اینكه به خارج بروم در ایران شروع كردم. به فرانسه كه رفتم هنر فیگوراتیو را جدی‌تر ادامه دادم. چند تا نمایشگاه هم در فرانسه گذاشتم كه البته فروش چندانی نداشتم. بعد قدری جدی‌تر شدم. همیشه از پیكاسو تاثیر می‌گرفتم و البته به گوگن هم علاقه داشتم و رنگ‌های گوگن خیلی برایم جذاب بود. چند كار امپرسیونیستی هم كشیدم كه آنها را در شهر .... فروختم. یكی از آنها را شهرداری این شهر از من خریداری كرد.

چطور به خط گرایش پیدا كردید؟

یادم هست به تجریش می‌رفتم و از خوشنویسی كه آنجا مشغول كار بود، می‌خواستم خطی را برایم بنویسد. بعد آن خط را تذهیب می‌كردم. مدتی بعد شروع كردم بعضی خطوط را نوشتن. آن زمان آشنایی با نستعلیق و ثلث و كوفی نداشتم. رفته رفته مشق كردم و كتاب خریدم و خواندم. از روی آن كتاب‌ها حركت قلم را تجسم می‌كردم. من علاقه‌ای به كلاس رفتن نداشتم، دوست داشتم اصول خودم را پیاده كنم. كلاس، من را در مسیری قرار می‌داد كه مانع تنوع طلبی‌ام می‌شد و باعث می‌شد به اصول پایبند باشم. در حالی كه در كارهایم زیبایی برایم مهم بود. دوره دیگر، سمفونی نقاشی نام داشت كه شما رنگ را می‌ریزید روی بوم و با تكان دادن بوم، آن را به آنجا كه می‌خواهید می‌برید. این رنگ ریختن ادامه می‌یابد تا چند لایه روی بوم تشكیل شود.

شبیه كار جكسون پولاك...

دقیقا. جكسون پولاك این كار را می‌كرد؛ با این تفاوت كه بوم را نمی‌چرخانید. بوم را روی زمین می‌گذاشت و رنگ را روی آن می‌ریخت. من این كار را نمی‌كردم. رنگ را رقیق می‌كردم و روی بوم می‌ریختم و بعد سعی می‌كردم این رنگ را روی بوم حركت بدهم تا آنجا كه می‌خواهم برود. چند لایه رنگ سبز، سفید و قرمز. این یك دوره دیگر كارم بود. البته این كار مستلزم در نظر گرفتن تناسبات بود. چون رنگ در نقاشی خیلی مهم است. رنگی كه در نقاشی انتخاب می‌كنید باید سنجیده و به اندازه باشد. یك دوره دیگر از كارهایم به نقاشی‌های پشت شیشه اختصاص دارد كه با تك رنگ زرد روی شیشه كار می‌كنم؛ شیشه‎هایی كه با فاصله روی مقوا چسبانده شده‌اند. نورپردازی روی این آثار باعث می‌شود سایه خاكستری‏ رنگی روی آنها ایجاد شود. در واقع این شكل از كار، تصویر را به گونه‌ای به نمایش می‌گذارد كه به نظر می‌رسد طرح دوبار روی سطح اثر تكرار شده است.

گویا در شش سالگی به واسطه دوستی پدرتان با استاد حسین بهزاد با نقاشی آشنا شدید؟

بله، ما در خیابان سعدی زندگی می‌كردیم. پدربزرگم آنجا مغازه داشت و ما با عموهایم زندگی می‌كردیم. استاد بهزاد نزد عمویم می‌آمد و برای او مینیاتور می‌كشید. عموهایم در زمینه آنتیك فعالیت می‌كردند. هنگامی كه استاد بهزاد می‌آمد و مینیاتور می‌كشید، من بغل دست ایشان كنار درخت كاج می‌نشستم و از نزدیك كارشان را نگاه می‌كردم. استاد محمد علی زاویه هم گاهی اوقات برای نقاشی می‌آمدند. عمویم اسماعیل خان، دستمزدی هم به استاد بهزاد می‌داد و در واقع به نوعی از كارشان حمایت می‌كرد. در واقع ایشان باعث علاقه من به نقاشی شدند.

آثار نقاشیخط شما مدرن است و مشابهت‌هایی با آثار فیگوراتیوتان دارد. چگونه از نقاشی مدرن به سمت نقاشیخطِ مدرن كشیده شدید؟

نقاشیخط‌های من اسلامی بود. آیاتی بود كه می‌خواستم آنها را روی بوم پیاده كنم. با این آیات شروع كردم و طبیعتا نمی‌توانستم آنها را مدرن بكشم، چون درون مایه كار مذهبی است شما نمی‌توانید بازیگوشی كنید. در نتیجه رنگ‌هایی كه استفاده می‌كنید باید روغنی باشد. رنگ‌های تابلوهای من همه‌شان پاستل هستند. واسیلی كاندینسكی خودش از رنگ‌های روحانی نام می‌برد. حالا من نمی‌دانم، رنگ‌هایی كه انتخاب كردم روحانی به حساب می‌آیند یا نه؛ ولی من این رنگ‌ها را روحانی دیدم. یادم هست نمایشگاهی گذاشتم كه خیلی‌ها گفتند این رنگ‌های شما، قرآن را خیلی زیبا كرده است. بعد از آن من تصمیم به نستعلیق گرفتم. تا قبل از آن كسی در ایران نستعلیق را در تابلوهای بزرگ اجرا نكرده بود. نهایتا تابلوهایی در ابعاد یك متر تا یك متر و نیم كار كرده بودند. من تابلوهایی در ابعاد 2 در 4 متر كار كردم. بسم‌الله الرحمن الرحیم را در ابعاد هشت متر كشیدم و به دوبی بردم و در یك سالن ویژه به نمایش گذاشتم. یكی از مسوولان دوبی از من پرسید این تابلو را چقدر می‌فروشی؟ گفتم صد هزار دلار! گفت: گران است. زیاد دنبال پول نبودم؛ می‌خواستم كسی اثرم را بخرد كه واقعا حاضر باشد برایش پول بدهد.

در نقاشیخط‌های‌تان مرغ بسمل از فرم‌هایی است كه زیاد تصویر می‌كنید. دلیلش چیست؟

می‌خواستم از آن مرحله مرغ بسمل دویست، سیصد ساله بیرون بیایم و دست به نوآوری زده باشم.

جان و جهان هم به خط نستعلیق در آثارتان زیاد به كار می‌رود...

زمانی در حدود 10 سال پیش نمی‌دانستم مولانا كیست و مثنوی چیست. تعدادی كاست خریدم از شهرام ناظری. من آن زمان نقاشی می‌كردم. شروع كردم به گوش كردن آهنگ‌های شهرام ناظری. كف اتاقم می‌خوابیدم و آهنگ‌های ناظری را می‌گذاشتم و به سقف نگاه می‌كردم و به خلسه فرو می‌رفتم. لحظاتی اشك از چشمانم جاری می‌شد. خیلی علاقه‌مند شده بودم. كتاب غزلیات شمس را خریدم و شروع كردم به خواندن. یك روز داشتم از شهر كتاب بیرون می‌آمدم. زمستان بود. برگ‌های درختان ریخته بود. از شهر كتاب بیرون آمدم و در حال رفتن به سمت اتومبیلم بودم؛ در حالی كه درختان چنارِ آن سوی خیابان برگ‌های‌شان ریخته بود. ناگهان آن احساسی را كه بایزید بسطامی توصیف می‌كند حس كردم؛ «به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین‌تر شده بود. چنانكه پای به برف فرو شود به عشق فرو شدم.» از همان زمان مرید مولانا شدم. این حس هیچ‌وقت دیگر پیش نیامد ولی در یادم ماند. بدشانسی‌ام این بود با اینكه همسر و فرزندانم را من با مولانا آشنا كردم، اما زمانی كه فرصت دیدار از قونیه فراهم شد همسر و فرزندانم توانستند به قونیه و بارگاه مولانا بروند، ولی من نتوانستم بروم! حاصل این رویارویی با احساس عارفانه، مجموعه سلطان السلاطین بود. در واقع با این مجموعه دِین خودم را به مولانا ادا كردم. «ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می‌رویم.... ما ز دریاییم و دریا می‌رویم» یكی از این تابلوها را به این قصد كشیدم كه به قونیه اهدا كنم. هر چند هنوز نتوانسته‌ام با قونیه تماس بگیرم و این تابلو را اهدا كنم. ابعاد این تابلو حدود 180 در 210 سانتی‌متر است.

كارهای شما پالت رنگی شاد و روشنی دارند. كاربرد رنگ‌های شاد و زنده، ویژگی آثار شماست. فلسفه به كار بردن این رنگ‌ها چیست؟ استفاده حداكثری از قابلیت‌های بیانی و هیجان‌گرای رنگ، یا هویت بخشیدن به تابلو؟

این عادتِ كاری من بوده. از دوره فیگوراسیون به این رنگ‌های شاد گرایش داشتم. در همان دوره فیگوراسیون رنگ را یكراست از داخل .... بیرون می‌كشیدم و اصلا رنگ را قاطی نمی‌كردم. حال روی بوم مثلا آبی و زرد را كمی قاطی می‌كردم تا تبدیل به رنگ مایل به سبز شود؛ ولی این دو رنگ را بیرون از تابلو قاطی نمی‌كردم. این رنگ‌های شاد حاصل تجربیات دوره فیگوراسیون است كه در فرانسه دنبال می‌كردم.

هنرمندان امروزِ نقاشیخط، از خوشنویسی وارد این هنر شده‌اند؛ ولی شما خوشنویس نیستید، همین باعث شده در نقاشیخط آزادانه‌تر با خوشنویسی برخورد كنید؟

بله، من اصلا كلاس نرفتم؛ برای اینكه می‌خواستم آزادی عمل داشته باشم.

در برهه‌ای به فرهنگ تصویری بومیان امریكا و كانادا علاقه‌مند بودید و آنها را مطالعه كردید. چه شد شیفته این فرهنگ تصویری شدید؟ آیا ماحصل این علاقه‌مندی، همان آثار فیگوراتیو دهه 80 شماست كه در فرانسه خلق كردید؟

البته فقط به فرهنگ بومیان امریكا و كانادا علاقه‌مند نبودم. به فرهنگ بومیان آفریقا هم علاقه‌مند بودم، زیمبابوه و... این علاقه‌مندی از آنجا ناشی می‌شد كه قبل از رفتن به اوكلاهاما تحقیق كردم فهمیدم این شهر محل زندگی سرخپوستان امریكا بوده. من می‌خواستم بیشتر درباره آنها بدانم. البته سرخپوست‌ها همه جای امریكا پراكنده بودند حتی در شمال نیویورك هم سرخپوست‌های كانادا بودند. از اینجا من علاقه‌مند شدم به كارهای اِتنیك و قومی. آپاچی‌ها را كشیدم، كتاب‌های مربوط به سرخپوست‌های كانادا را خریداری و درباره‌شان كسب اطلاع كردم كه مثلا چگونه خود را آرایش و تزیین می‌كنند. همچنین اطلاعاتی راجع به بومیان پاپوآ گینه‌نو كسب كردم. اینها را در كارهایم اتود می‌كردم.

نوفیگوراسیون ابداعی شما، چه تفاوت و شباهتی با نوفیگوراسیون دهه 50 میلادی دارد كه در برابر سیطره هنر انتراعی سربرآورد؟ مختصات این نوفیگوراسیون شما چیست؟

ارتباطی بین كار خودم و هنرمندان نوفیگوراسیون دهه 50 نمی‌بینم. یك كارشناس در پاریس به نام دومینیك استال (Domonique stal) نام داشت كه كارشناس فیگوراسیون جدید بود. همان زمان ژان میشل باسكیا (Jean michel basquiat) تازه گل كرده بود. من از همان زمان علاقه زیادی به كار باسكیا داشتم، آن زمان البته مثل الان شناخته شده نبود. با شخصی آشنا بودم به نام پاتریس جیانولا‌ كه در فرانسه گالری‌دار بود. ژان میشل باسكیا را این شخص به من معرفی كرد. آن زمان قیمت تابلوهای باسكیا سی هزار فرانك شده بود. جیانولا به من گفت: تابلوهای تو در سطح كارهای مورد علاقه دومینیك استال است. مدتی بعد تعدادی تصویر از تابلوهایم را برای او فرستادیم. سه تابلو تحت عنوان ماتادور، عریان و آزتك. این كارها در سالن حراج دروو (Drouot) در پاریس كه از معتبر‌ترین و مشهورترین سالن‌های حراج بعد از ساتبیز و كریستیز در اروپا است عرضه شد. من اولین ایرانی بودم كه در این حراج در رشته نو فیگوراسیون (Nouvelle figuration) به‌طور مستقل شركت می‌كردم. جالب است هر سه اثر در این حراج فروخته شد. آن زمان من در اویان ساكن بودم نزدیك سوییس. مدتی بعد منشی حراج زنگ زد و گفت آقای استال می‌گوید دو اثر دیگر هم بفرست. آنها هم فروش رفت. دفعه سوم دیگر به من گفت نمی‌خواهد عكس كار را بفرستی. خودت قشنگ‌ترین كار را انتخاب كن و برایم بفرست! گفتم باشد! این قدری اعتماد به نفسم را بالا برد. مدتی بعد دومینیك تماس گرفت و گفت من از كارهایت سر در نمی‌آورم، چون درباره این كارها دانشی ندارم. منظورش كارهای آخر من بود كه در آنها به اصطلاح به سیم آخر زده بودم! جالب است همه كارها هم فروش می‌رفت! تا سال‌های آخری كه در فرانسه بودم كارهایم مرتبا در این حراج به فروش می‌رفت.

چه شد سال 1992 از فرانسه به ایران برگشتید؟

من خیلی به این خاك وابسته‌ام. بر عكس دو تا برادرانم كه در امریكا و انگلیس هستند، من خیلی به این خاك دلبستگی دارم. مدتی قبل مقدمات اقامتم در كانادا فراهم شده بود، ولی در لحظه آخر زیر همه‌چیز زدم و گفتم من نمی‌روم! گفتم می‌خواهم در وطن خودم باشم. شاید جالب است بدانید كه من از 12 سالگی ایران نبوده‌ام و شش كلاس بیشتر در ایران درس نخوانده‌ام. در فرانسه و سوییس درس خوانده‌ام. با اینكه از كودكی از ایران رفته‌ام اما به این خاك وابسته هستم.

دلیل كم‌كاری شما در سال‌های اخیر چه است؟

قدرنشناسی و نادانی برخی كارشناس‌ها و منتقدان هنر! برخی منتقدان چیزهای عجیبی می‌نویسند. مثلا می‌نویسند در كارهای من شیطنت است. نمی‌دانم منظورشان از شیطنت چیست؟

برنامه آینده‌تان چیست؟

تمامی صحنه‌های شاهنامه كه مینیاتورش را كشیده‌اند، به صورت مدرن كار كرده‌ام. در این مجموعه رنگ‌هایی را به كار برده‌ام كه كسی تا به حال به كار نبرده و حالت‌هایی را نشان داده‌ام كه بیانگر وقایع شاهنامه است. صحنه به صحنه شاهنامه را كه می‌كشم تحقیق می‌كنم، كارهایی را كه شده از نظر می‌گذرانم. كارها همه فیگوراتیو است، شامل داستان‌های رستم و رخش و گذر سیاوش از آتش و... چیزی در حدود 5، 6 دیو سفید هم كار كرده‌ام.

قصد نمایش این مجموعه را ندارید؟

خیر!

در خارج هم به نمایش نخواهید گذاشت؟

خارج هم نه فعلا، لااقل تا زمانی كه كرونا هست...

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: