1399/11/6 ۱۱:۱۳
ژان دو لافونتن از شاعران صاحباندیشه قرن هفدهم فرانسه و نیز حکایتنویس و افسانهسرای مشهور فرانسوی است که گونهای ویژه از حکایتنویسی ارائه داد و تأثیر زیادی بر نویسندگان پس از خودش داشت. لافونتن در هشتم جولای سال 1621 میلادی متولد شد و بهخاطر حرفه پدرش، کودکیاش را در طبیعت گذراند.
لافونتن در سفر میان ایران و فرانسه
او به جانوران علاقه زیادی داشت و افسانهها و آثار نویسندگان دوران کهن نظیر آثار ویرژیل و هوراس را مطالعه میکرد و همچنین ازوپ و فایدروس، افسانهسرایان یونان باستان را هم میشناخت. بعدها خود او افسانهها و حکایتهایی نوشت که در چند جلد منتشر شدند؛ افسانهها و حکایتهایی که برپایه افسانههای یونان باستان و نیز افسانههایی از جهان شرق شکل گرفتند. لافونتن با تغییراتی که در افسانههای باستان به وجود میآورد، میکوشید تصویری از عادات و رسوم دوران خودش را نیز ترسیم کند. به عبارت بهتر، او روحی تازه در افسانههای کهن میدمید و اثر هنری تازهای خلق میکرد. لافونتن متعلق به دورهای از شکوفایی ادبی و فلسفی فرانسه بود که در آن چهرههایی همچون کرنی، راسین، مولر، ولتر و مونتسکیو حضور داشتند. لافونتن مفاهیم اخلاقی و تعلیمی را در قالب گونههایی از فابل و افسانه بازنمایی کرده تا اثرگذاری آموزههای اخلاقی را بر کودکان بیشتر کند. افسانهها و حکایتهای او روایت زندگی مردمی عادی است که با مسائلی نظیر خرافات، جهل، خفقان و... روبهرو هستند و او برای بازنمایی این ویژگیها سراغ جانداران و ماجراهایی رفته که هریک بخشی از این مسائل و رفتارها را بازتاب میدهند. از قصهها و افسانههای لافونتن ترجمههای زیادی در دست است که از میان آنها میتوان به ترجمههای عبدالله توکل، احمد نفیسی و نیر سعیدی اشاره کرد که مجموعهای از قصهها را دربرگرفتهاند. تعدادی از قصههای لافونتن نیز بهصورت جداگانه توسط مترجمان مختلف منتشر شدهاند. تقریبا میتوان گفت از زمانی که ادبیات فرانسه در ایران شناخته شد، لافونتن نیز در ایران شناخته شد و برخی از قصههای او هم شهرت زیادی یافتهاند. بهمناسبت چهارصدمین سال تولد ژان دو لافونتن در این صفحه مطالبی درباره این شاعر فرانسوی گرد آمده است که به نسبت لافونتن و ادبیات ایران میپردازد؛ یادداشتی از سفیر فرانسه در ایران که به سنت هزارانساله حکایت و حکایات لافونتن اشاره دارد، تأثیراتی که ادبیات ایران از لافونتن پذیرفت و مطلبی درباره موزه لافونتن، شاعری که به تعبیر فیلیپ تییِبو آثارش همواره میان ایران و فرانسه در سفرند.
چهارصد سال بعد از ژان دو لافونتن
فیلیپ تییِبو. سفیر فرانسه: سال 2021 چهارصدمین سال تولد ژان دو لافونتن است. فرصتی است مغتنم برای آشنایی یا بازخوانی آثار پربار این نویسنده فرانسوی که مورد تحسین همگان است. در فرانسه، مؤسسات و مراکز فرهنگی پُرشماری همچون تئاتر شهر پاریس و ارکستر فیلارمونیک رادیو فرانسه برای بزرگداشت این داستاننویس و راوی بزرگ قرن بسیج شدهاند. سفارت فرانسه نیز بر خود میبیند برای شناساندن رابطه خاص حکایات لافونتن با ایران به تمامی مخاطبان، در این رویداد شرکت کند. از دوم بهمن صفحه اینستاگرام سفارت @Lafranceeniran مجموعهسخنانی از کارشناسان ایرانی و فرانسوی را دراینباره به اشتراک میگذارد. در واقع سنت هزاران ساله حکایت که اولین نمونههای آن را در هند و ایران مییابیم، الهامبخش ژان دو لافونتن بوده است. خانم آنی وِرنه-نوری که مسئول دپارتمان نسخ خطی مشرقزمین کتابخانه ملی فرانسه هستند، ما را با تأثیراتی که ایران بر حکایات لافونتن داشته است، آشنا میکنند. زمینهای از ادبیات که طبق پژوهشهای خانم نفیسی، لافونتن به آن جان دوباره بخشید و نگاه خاص و شاعرانهاش را به آن افزود. اگرچه لافونتن از «کلیلهودمنه» بسیار الهام گرفت، متقابلا حکایات او نیز به ایران سفر کردند. خاطرات بارن کنش که در موزه ژان دو لافونتن نگهداری میشوند بر این موضوع صحه میگذارند. اولین نسخه ترجمهشده به فارسی به سال 1842 توسط سلطان حسین، در موزه ملی ایران موجود است (با ارجاع به متن Bread&salt). ردپای این حکایات در اشعار پروین اعتصامی، ایرجمیرزا و محمدتقی بهار نیز مشهود است. حکایات لافونتن از زمان انتشار در قرن هفده الهامبخش نسلهای مختلفی از نقاشان مانند دلاکروآ، انگر، ورنه و در سالهای نزدیکتر شاگال بوده است. مواجهه شخصی و خاطرهام از حکایات لافونتن به دوران کودکیام باز میگردند که از خلال نسخهای که گوستاو دوره در قرن نوزدهم مصور کرده است با لافونتن آشنا شدم. مانند تمامی دانشآموزان فرانسوی، حفظکردن حکایات او، دوران تحصیل مرا به شعر مزین و مرا با «مزیت علم» آشنا کرد. حکایت «مزیت علم» شاید معروفترین نباشد ولی الهامبخش دانشآموزان است. ضمنا از بهنمایشدرآمدن نقاشیهای بسیار زیبای دانشآموزان ایرانی در قالب مسابقه نقاشی با موضوع حکایات، در گرامیداشت چهارصدمین سالگرد تولد این شاعر بزرگ بسیار خوشحالم؛ شاعری که آثارش همواره میان ایران و فرانسه در سفرند.
هزار و یک حکایت لافونتن؛ مجموعهای بینظیر در موزه ژان دو لافونتن
نیکولا روسو* . ترجمه: سپهر یحیوی: بارون فلیکس فویه دوکونش، نویسنده و کلکسیونر فرانسوی قرن نوزدهم میلادی و از دوستداران بزرگ لافونتن، فکر بکری به ذهنش رسید: تصویرسازی اثر این شاعر مشهور به دست هنرمندانی از سراسر جهان. بارون، که از 1825 تا 1875 رئیس تشریفات وزارت امور خارجه در پاریس بود، نسخهای از آثار ژان دو لافونتن به طبع دید و و به تحشیه بارون والکِنار، عضو انستیتو فرانسه، را به آشنایان شخصی خود و دوستانش، جهانگردان، سرداران ارتش، مهندسان و دیپلماتهای مشغول به خدمت در اقصی نقاط دنیا داد. هدفش تصویرسازی آنها توسط هنرمندانی از این کشورها بود و تحویلگرفتن کتابهای تصویرسازیشده در بازگشت این آشنایان (از قبیل دوستان و مقامات رسمی) به فرانسه. بارون فویه دوکونش نیت خود را چنین بیان کرده است: «میاندیشیدم که فکری را که از مدتها پیش مرا مشغول کرده بود، جامه عمل بپوشانم و برای خودم نمونهای منحصربهفرد از لافونتن ایجاد کنم که به نقوشی از کشورهای مختلف مزین گشته است؛ موزهای از [آثار] نقاشها و طراحان، بنایی برافراشته از تحسین من نسبت به نادرترین (و برجستهترین) نویسنده عصر لوئی چهاردهم، در کنار بوسوئه و مولیر».
برای ایجاد این مجموعه استثنائی از آثار هنرمندان اروپا، مشرقزمین و خاور دور، شامل فرانسه، چین، ایران، ژاپن، مصر، حبشه، هند و غیره، سی سالی زمان لازم بود. بیش از پنجاه هنرمند بر روی این مجموعه آرمانی بارون کار کردند. از میان هنرمندان برجسته، میتوان به اَنگر، دولاکروا، دوکان، روزا بونور، چِن تین یا امام بخش لاهوری، نقاش مهاراجه لاهور، اشاره کرد.
این مجموعه منحصربهفرد در جهان درباره آثار ژان دو لافونتن، در سال 1968 با حمایت دولت فرانسه خریداری شد و به کلکسیونهای موزه ژان دو لافونتن در شهر شاتو-تیری پیوست. این مجموعه مسئله ریشه خارجی و بالاخص ایرانی برخی از حکایتهایی را که لافونتن از آنها الهام گرفته یا اقتباسشان کرده است، مطرح میکند. هند، چین، ایران... حکایتها سفر میکنند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر منتقل میشوند. به هنگام مطالعه اثر لافونتن و ریشه برخی حکایتها، این سؤال پیش میآید که تلاقیگاه ژان دو لافونتن و منابع هندیای که از آن الهام گرفته چه بوده است. در سده هفدهم، در فرانسه و شماری از کشورهای اروپا، حتی اگر متخصصان شرقشناس پرشمار نبودند، مشرقزمین از جذابیت خاصی برخوردار بود. سفرنامهها، بهویژه سفرنامههای روحانیون مسیحی مانند یسوعیانی که به مأموریت تبشیری میرفتند و کشفیاتشان در این قلمروهای دوردست را بازگو میکردند، به شکلگیری تصوری از کشورهای خارجی یاری میرساندند: سرشار از رمز و راز، اخلاقیات متفاوت، آداب و رسوم خارقالعاده، حیوانات عجیب و غریب و مردان و زنانی که جامههای منحصربهفرد و غریبشان تصویر میشد. موجی شکل گرفت که در نوشتهها و نیز هنرهای تزئینی تداوم یافت.
ژان دو لافونتن هرگز به هند نرفت و هیچ زبان شرقیای نمیدانست، ولی اذعان داشت که دِینی به حکایتهای هندی دارد. او در 1666، به واسطه پیِر هوئه، اسقف فرانسوی که به همراه بوسوئه (اسقف اعظم، متأله و نویسنده فرانسوی: 1627-1704) ناظر تربیت ولیعهد فرانسه (پسر ارشد پادشاه) بود، با کتابهایی آشنا شد؛ از جمله pecimen Sapientiae Indorum veterum (الگوی خرد هندیان باستان) به قلم پدر [روحانی] پوسین، و همینطور ترجمهای لاتینی از «کلیلهودمنه» ابن مقفع که خود ترجمهای عربی از متن فارسی [میانه] و تلفیقی از فرهنگهای هند، ایران و اعراب است.
بین سالهای 1668 و 1678، لافونتن ازطریق «کتاب انوار» با کار پیلپای، نویسنده فرضی و احتمالاً خیالی پنجه تنتره و افسانه هندی آشنا شد. حکایات هندی «پنجه تنتره» (حکمتهای خمسه) در قرن چهارم میلادی به زبان سانسکریت نوشته شده و برای آموزش شاهزادگان جوان، جهان حیواناتی با رفتار انسانگونه را به نمایش میگذارد (فرانسواز سینیگ-هاس، «هزار و یک حکایت لافونتن»). این مجموعه قدیمی از قصهها و حکایتها به زبان سانسکریت، در سال 570 میلادی به پهلوی (فارسی میانه) ترجمه و سپس به عربی (کلیلهودمنه)، یونانی، لاتین و عبری برگردانده شد. از قرن سیزدهم این اثر در سراسر غرب منتشر شد. مینیاتورهایی که در کلکسیون بارون فویه دوکونش دیده میشوند، قرینه و آینه شمایلنگارانه (ایکونوگرافیک) این منبع الهام شاعرند. جذابیت عظیم مجموعه در این است که حکایتهای شاعر فرانسوی سده هفدهم را با تصویرسازیهای هنرمندانی برجسته یا نقاشان و طراحانی ساده در معرض نمایش میگذارد و منابع بینالمللی حکایتها و ماجرای شگفتانگیزشان را برجسته میکند. بدینترتیب این مجموعه امروز هم برای ما مردان و زنان قرن بیستویکم دلانگیز و مسحورکننده است.
مدیر موزه ژان دو لافونتن
سلطان حسین و نخستین ترجمه لافونتن به فارسی
یاشار صمیمیمفخم: در سنه 1307 قمری، برابر با 1268 شمسی ترجمهای منظوم از حکایتهای لافونتن در دارالطباعۀ دارالفنون به قلم اعلمالدوله منتشر شد که نخستین ترجمه چاپشده از لافونتن است. ولی نزدیک به چهار دهه پیش از آن ترجمه نسخه دیگری به اتمام رسیده بود که هیچگاه منتشر نشد. این کتاب که نه به نظم، بلکه به نثری بسیار زیبا و روان نوشته شده و اکنون در بخش نفایسِ کتابخانه ملی ایران نگهداری میشود، اثر مترجمی به نام سلطان حسین است که به فرمان ناصرالدین شاه کتاب افسانههای لافونتن را به فارسی برگردانده است. این ترجمه به خط خوشِ این مترجم در حاشیه کتابی نفیس چاپ 1842 در پاریس، با تصویرسازیهایی از گراندویل، تصویرگر و کاریکاتوریست فرانسوی که احتمالا از کتابخانه سلطنتی یا کتابخانه شخصی شاه که به کتابخانه اندرون شاهی مشهور بوده و در اختیار مترجم قرار گرفته بوده، نوشته شده است.
او در مقدمه این ترجمه چنین نوشته است: «حسبالفرمان واجبالاذعان اعلیحضرت ظلالله پادشاه عالم پناه روحی و روح العالمی فراه این بندۀ درگاه سلطانحسین بر ترجمه این کتاب شعر فرانسه که مشتمل بر نصیحت و از نظمهای موسیو لفنتن است که در فرانسه بفصاحت همچنان شیخ سعدی در ایران مشهور و معروف است [...] امید که در حضرت پادشاه رأوف ودود این خدمت مردود و مطرود نگردد. جمادی الثانی 1264».
ترجمه این اثر با توجه به متنی که در انتهای کتاب آمده است دو سال طول کشیده است. سلطان حسین در پایان کتاب نوشته است: «اختتام این نامه بنام خدیو زمانه و خدایگان یگانه است که سایه کردگار و پرتو لطف پروردگار است. [...] این کتاب را موسیو لفنتن بخواهش لویی کاترز پادشاه فرانسه برشته نظم کشیده و اکنون که 1850 عیسوی مطابق سنه 1266 است بحکم اعلیحضرت ظلالله این بنده درگاه سلطان حسین بفارسی نقل کرده و در شهر ربیع الاول سنه مذکور صورت اتهام پذیرفت». برای یافتن نشانی از این مترجم، سلطان حسین، به منابع بسیاری مراجعه شد. مهمترین آنها روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه و المآثر و الآثار بود که گزارشی دقیق و جامع است از چهلسالی که از پادشاهی ناصرالدین شاه گذشته است. از آنجایی که محمدحسن خان اعتمادالسلطنه رئیس دارالترجمه همایونی و مترجم مخصوص شاه (مترجم حضور همایون) و همچنین وزیر انطباعات ناصرالدین شاه بوده است، فهرستی دقیق از مترجمین بخشهای مختلف دربار ناصری، همچون مترجمینِ مهندسین، مترجمین وزارت علوم، مترجمین دارالترجمه و وزارت انطباعات فراهم آورده است که میتوانست مهمترین منبع ما برای پیداکردن سلطانحسین باشد. هرچند اسم چند نفر در این منابع با ترکیبِ سلطان حسین (همچنین سلطانحسین، سلطان حسین میرزا و میرزا سلطان حسین و غیره) پیدا شد که به دلایل متعدد هیچکدام فرد مورد نظر ما نبودند. همچنین دارالفنون نیز دو سال پس از تاریخ اتمام این ترجمه افتتاح شده است و نمیتوان فرض کرد که این مترجم از شاگردان آن مدرسه بوده باشد. احتمالا تنها امکان باقیمانده این است که سلطان نه بهعنوان بخشی از نام و لقب اشرافی او، بلکه بهعنوان درجه نظامی آمده باشد و سلطانحسین مورد نظر ما در زمان ترجمه و نگارش این متن درجه سلطانی (برابر با درجه سروانیِ امروز) داشته است. در میان نام مترجمینی که اعتمادالسلطنه نام آنها را ثبت کرده موارد بسیاری است از مترجمینی که درجه نظامی آنها نیز ذکر شده است. مثل سرهنگ میرزا خلیل، سرتیپ احمدخان، سرهنگ میرزا احمد و دیگران. اما احتمالا از آنجایی که سلطان حسینِ مورد نظر ما در سه دهه بعد که المآثر و الآثار نگاشته شده است، اگر در ارتش مانده به درجات بالاتری ارتقا پیدا کرده و بسیار ممکن بوده که حرفه مترجمی را کنار گذاشته باشد، مترجمی به این نام
پیدا نشد. از سوی دیگر ما میدانیم که به دلیل علاقه وافر ناصرالدین شاه به کتاب، دربار ناصری در محوطه ارگ شاهی دارای چندین کتابخانه بوده است. مهمترین آنها کتابخانه سلطنتی بوده که بخشی از آن بهعنوان کتابخانه شخصی شاه، کتابخانه اندرون شاهی خوانده میشده است. علاوهبر کتابهایی که برای استفاده عموم یا خواص به مترجمین سپرده میشدهاند، شاه کتابهایی را هم برای کتابخانه شخصی خود تهیه و مترجمی برای برگرداندن آنها به فارسی استخدام میکرده است. اعتمادالسلطنه در خاطرات خود بارها مینویسد که شاه که علاقه زیادی به کتابخواندن داشته و تقریبا تمام روزش را به خواندن کتاب میگذرانده، هرچند وقت یکبار از او میخواسته است که کتابخانه اندرون را که به هم میریخته مرتب کند. در یکی از این مرتبکردنها شاه دستور جداسازی کتابهای ترجمهشده را میدهد که 170 جلد میشود. او در تاریخ جمعه جمادی الاول 1313 مینویسد: «به دستور شاه در کتابخانه اندرون) آنچه کتاب ترجمه از السنه به فارسی است علی حده (جداگانه) بگذارم [...] یکصد و هفتاد جلد کتاب خارج کردیم». کتابخانه بیبدیل ناصرالدین شاه پس از مرگ او به تاراج رفت که آن داستان دیگری است. شاید اگر آن کتابخانه دستنخورده حفظ میشد، امروز میتوانستیم نشانی یا کتاب دیگری از سلطان حسین پیدا کنیم. مترجمی که بیشک به اصول ترجمه آگاه بوده، فرانسه را به خوبی و فارسی را در حد اعلی میدانسته است. او درباره ترجمه این کتاب نوشته است: «[...] از آنجا که ترجمه لغات و کلمات فرانسه را بیزیاده و نقصان بسخنان خوش بیاننمودن خالی از اشکال نبود این بنده حکایات آنرا بعباراتی خوش و مطابق آن درج کرده» و در ادامه وعده ترجمه جلد دوم لافونتن را به خواننده میدهد: «انشالله اگر روزگارم فرصتی دهد و در کارم وسعتی آید جلد دیگر آنرا بعبارتی خوشتر از آن ترجمه کرده [...] تا در صفحه روزگار صحیفه آن به یادگار بماند». معلوم نیست که این وعده هیچگاه عملی شده باشد یا نه. ممکن است روزی آن جلد دوم از حکایتهای لافونتن نیز در کتابخانه دیگری در ایران یا جایی دیگر پیدا شود.
حکایتهای ژان دو لافونتن در شعر شاعران معاصر ایران
داریوش مؤدبیان: افتتاح مدرسه دارالفنون در تهران (1230 خ. برابر با 1851 م) نقطه عطفی است در گسترش روابط فرهنگی و آموزشی ایران با اروپا که از میانه دوران صفویه آغاز شده و در دوران قاجاریه توسعه یافته.
در مدرسه دارالفنون، زبان و ادبیات فرانسه تدریس میشد و همین امر سرآغاز نهضت ترجمه ادبی و حتی نمایشی در ایران شد. از میان نویسندگان فرانسوی، در نمایش، «مولییر» و در شعر، «ژان دولافونتن» بیشتر از همه مقبول طبع ایرانیان قرار گرفتند. اگر در تئاتر راه به کندی پیموده میشد اما در ادبیات بهویژه در شعر، شتاب در ترجمه و سپس اقتباس چشمگیر بود. برخی از شاعران ایرانی، از ایرج میرزا گرفته تا حبیب یغمایی (که اولی در دارالفنون زبان فرانسه را آموخته بود و دومی در «الیانس فرانسه» در تهران) به ترجمه حکایتهای لافونتن پرداختند و یا از ترجمههای دیگران ملهمشده تمثیلهای جذابی را سرودند. در این میان نام سه تن از همه درخشانتر است:
ایرج میرزا، شاعر، خوشنویس، طنزپرداز و کنشگر سیاسی، از نامدارترین شاعران معاصر ایران است. او به زبانهای ترکی، عربی و فرانسه تسلط داشت. ایرج میرزا را استاد تلفیق ادب عامیانه با شعر و ادب رسمی میشناسند. او پنج حکایت از لافونتن را ترجمه میکند که یا بیکموکاست و یا اقتباسشده از آنها را در تمثیلات خویش میآورد:
تمثیل «کلاغ و روباه»، ترجمه آزاد اما بیت به بیت از حکایتی با همین عنوان از لافونتن.
تمثیل «خرس و صیادان»، برگرفته از حکایت «خرس و دو رفیق» (لافونتن).
تمثیل «کار و کوشش»، برگرفته از حکایت «روستایی و پسرش».
تمثیل «شیر و موش»، برگرفته از حکایت «بلبل و مور».
تمثیل «دزدان نادان»، ترجمه آزاد از حکایت «دزدان و خر».
ملکالشعرای بهار، میرزا محمدتقی خان متخلص به «بهار»، ادیب، محقق، شاعر و رجل سیاسی، متولد 1265 خورشیدی. وی شاعری است که هم در عصر مشروطه و هم در دوران پهلوی دوم شعر سروده و در همه ادوار مورد احترام خاص و عام بوده است. بهار تمثیلهای پندآمیز بسیاری ترجمه کرده و به شعر سروده است از دیرباز در نشریههای گوناگون ادبیای که عموما خود مؤسس یا سردبیر آنها بوده، به چاپ رسیده. اما زبان فخیم و شاعرانه او در نقل معانی بلند و پیچیده در اندک عبارتهای کوتاه چنان است که خواننده در برخی از موارد همچون ترجمههای او از لافونتن، سرودهها را برآمده از ذهن خلاق شاعر میداند و به مأخذ آنها توجهی نمیکند. در میان سرودههای بهار به هشت حکایت برمیخوریم که بیگمان مأخذ آنها را میتوان به لافونتن نسبت داد:
حکایت «پادشاهی که پنج پسر داشت»، برگرفته از چند حکایت از لافونتن.
حکایت «کوشش و امید»، برگرفته از ترجمه مشیرالدوله (حکایت «چشمه و سنگ»، حکایتی از لافونتن، به نقل ازخود بهار).
«رنج و گنج»، حکایتی بسیار مشهور که از دیرباز در کتابهای درسی هم آمده و به احتمال بسیار، بهار آن را با الهام از سعدی و اقتباس از حکایت «روستای و پسرش» از لافونتن سروده است.
حکایت« دزدان خر» برگرفته از حکایت «دزدان و خر» لافونتن.
ترجمه یک قطعه فرانسوی: حکایت «جغد و غاز و گربه با موش دانا».
«نی و بلوط»، با الهام از چند حکایت از لافونتن.
«خرس و امرود»، برگرفته از حکایت مشهور ازوپ و لافونتن: «روباه و انگور».
«افسانه مادهشیر و خوک ماده».
پروین اعتصامی، پرآوازهترین شاعر زن ایرانی، متولد 1285 خورشیدی. پروین در کودکی زبان فارسی، عربی و انگلیسی را از پدرش، اعتصامالملک که خود شاعر، نویسنده و مترجم بود، آموخت و سپس به مدرسه آمریکایی تهران رفت و پس از فارغالتحصیلشدن در همان حال به تدریس ادبیات فارسی و زبان انگلیسی پرداخت.
پروین از کودکی شعر میسرود. او را شاعره تلفیق ادبی در شعر میشناسند. پروین بیشتر توان خود را صرف سرودن تمثیلهایی در قالب مناظره کرد و در این راه از بسیاری از حکایتهای ادب کهن فارسی و ترجمههای انگلیسی ازوپ و لافونتن بهره برد.
در میان اشعار پروین اعتصامی به سه تمثیل برمیخوریم که به شکلی مشهود برگرفته از حکایتهای ژان دو لافونتن است:
«ارزش گوهر»، ترجمه آزاد از حکایت «خرس و مروارید» (لافونتن).
«بلبل و مور»، ترجمه آزاد و گسترشیافته حکایتی با همین عنوان از لافونتن.
«شوق برابری»، با الهام از حکایت «زاغ سیاه آراسته به پرهای طاووس» (لافونتن).
حکایت کلاغ و روباهِ لافونتن و ادبیاتِ کودک در ایران
طرلان رفیعی: «کلاغ و روباه» از کهنترین فابِلها یا حکایات تمثیلی تاریخِ داستانسرایی است که احتمالا برای نخستینبار در افسانههای اِزوپ آمده و سپس در مجموعه فابلهای گایوس ژولیوس فِدروس (Gaius Julius Phaedrus) در قرن نخست میلادی به ثبت رسیده است. این حکایت در طول تاریخ بارها تکرار شده اما مشهورترین روایت آن از ژان دو لافونتن در 1668 در پاریس با عنوان Le Corbeau et le Renard منتشر شده است.
حکایت «کلاغ و روباه» در ایران نیز چندینبار، چه بهصورت نظم و چه نثر اقتباس، بازنویسی و منتشر شده است. مشهورترین روایت منظوم از این داستان، شعر «زاغ و روباهِ» حبیب یغمایی است که شاید خاطرهانگیزترین شعرِ کتاب فارسیِ دبستان برای نزدیک به هفتاد سال است. همان که با مطلع «زاغکی قالب پنیری دید/ به دهان برگرفت و زود پرید» شروع میشود و احتمالا تنها شعری است که چندین نسل از کودکان این سرزمین از کتاب دوم دبستان یا حتی از دبستانِ خود به خاطر دارند.
اما روایتهای منظومِ دیگری نیز از این حکایت وجود دارند که آنها نیز توسط برخی از تأثیرگذارترین شخصیتهای ادبی تاریخ مشروطه و پس از آن اقتباس و سروده شدهاند. نخستینِ آنها در کتاب «تحفه نوروزی»، از اعلمالدوله (خلیل ثقفی) (۱۲۴۱-۱۳۲۳ خورشیدی) آمده است. اعلمالدوله همان پزشک و سیاستمدار مشروطهخواه است که میگویند فرمان مشروطیت را به مظفرالدینشاه دیکته کرد. به گفته مؤلف، ترجمه افسانههای «ژان دو لافونتن» در سال 1305 قمری آغاز شده و در 1307 ق. (1268 ش) توسط انتشارات دارالفنون به چاپ رسیده است. اعلمالدوله این کتاب را عیدی نوروز 1307 به برادران کوچکش خوانده است.
او با آوردن نام لافونتن (فونطن) روایت خود را چنین آغاز و به داستان او تضمین میکند: «از گلیم خویش پا بیرون منه/ این حکایت را ز فُنطن گوش ده/ بر نشسته بود بر شاخ درخت/ آن کلاغ مفلس برگشتهبخت».
پس از او نسیم شمال (سید اشرفالدین حسینیگیلانی 1249-1313ش) شاعر سیاسی و طنزپرداز مشروطهخواه آن را در 1332 قمری (1292 یا 93ش) با بیت آغازین: «کلاغ احمق وارونهبختی/ نشیمن داشت بر شاخ درختی» منتشر کرده است. در همین سالها ایرج میرزا (1252 یا 1253 – 1304 ش) نیز شعر «کلاغ و روباه» را چنین میسراید: «کلاغی به شاخی جایگیر/ به منقار بگرفته قدری پنیر». به احتمال بسیار زیاد نسیم شمال، حکایتِ خود را از شعر میرزا علیاکبر طاهرزادهصابر (1862 - 1911م) که حکایت لافونتن را به زبان آذری به نظم درآورده بود، اقتباس کرده است. نسیم شمال که همچون بسیاری دیگر از مشروطهخواهان خود را به طاهرزاده، از نویسندگان نشریه ملانصرالدین، نزدیک میدانسته، پیش از آن نیز چندینبار اشعار او را ترجمه و نقد کرده و گاهی نیز در پاسخ به آنها شعری سروده بوده است. طاهرزاده در کتاب مشهور «هوپهوپنامه» (حدود 1283ش) این حکایت را چنین شروع کرده است: «پئندیر آغزیندا بئر قارا قارغا/ اوچاراق قوندو بئر اوجا بوداغا» (کلاغی که پنیر به منقار داشت، پرواز کرد و روی شاخه بلندی نشست). هرچند ایرجمیرزا به زبان فرانسه تسلط کامل داشته ولی احتمال دارد که او هم در سرودن شعر خود نگاهی به شعر طاهرزاده داشته است.
نیّر سعیدی (۱۲۹۹–۱۳۷۰ ش) نویسنده، مترجم، سیاستمدار و از اعضای مؤسس شورای عالی جمعیت زنان نیز در سال 1336 کتاب قصههای لافونتن را توسط بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر کرده که در آن حکایتهای لافونتن را به شعر فارسی برگردانده است. او شعر «کلاغ و روباه» خود را با این مطلع شروع کرده است: «بامدادان رفت روباهی به باغ/ دید بنشسته است بر بامی کلاغ/ نشئه و شادی بیاندازه داشت/ زیر منقارش پنیری تازه داشت».
اما آنچه بیش از همه در خاطر فرزندان ایرانزمین ماندگار شده همان شعر حبیب یغمایی است که در کتاب فارسی دوم دبستان در دهه 1330 منتشر شد. حبیب یغمایی (۱۲۸۰ - ۱۳۶۳ ش) پژوهشگر، شاعر، نویسنده و ناشر مجله یغما، که در کنار عباس یمینیشریف برخی از مهمترین اشعار کودکستانی و دبستانی را سروده است، از نخستین طراحان و نویسندگان کتابهای زبان فارسی برای دبستان و دبیرستان از دهه 1320 بود و از بدو تأسیس سازمان کتابهای درسی در دهه 1340 نیز با این سازمان همکاری مستقیم داشت. هرچند تصویرسازی این شعر که بهلحاظ ادبی نمونه بینظیری از شعرِ خوب فارسی برای کودکان است، چند بار عوض شده اما امکان ندارد که بتوان آن را بدون نقاشیِ ماندگاری که پرویز کلانتری در همان دهه 1340 برای آن آفرید و خط زیبایی که محمد احصایی نوشت به یاد آورد.
لافونتن تنها به درد موزه نمیخورد
عظمی عدلنفیسی: زمانی که به بررسی آثار نویسنده بزرگی دست میزنیم، اغلب به عصر یا دورانی خاص از زندگیاش مراجعه میکنیم و دلمان میخواهد او را در چنین زمان و فضایی قرار دهیم تا نوشتههایش را بهتر بسنجیم. خاطره ما از او بههیچوجه برمبنای اسطورهای تدوینشده یا آوازه دیرینی که از او شنیدهایم، قرار ندارد، بلکه برمبنای چند نکته و تصویر کوچک شکل گرفته و واضح است که این تصاویر باقیمانده از نخستین قرائتی که از متن کردیم، بر رویکرد کلی ما نسبت به اثر، زودتر ذهن ما را مشغول میکند: مثلاً «کورنی» (Corneille) که در میدان شهر روآن (Rouen) با کفشهای پاره ظاهر میشود، رمبو (Rimbaud) هجدهساله با لبولوچه آویزان هنگامی که ورلن (Verlaine) به او شلیک میکند و لافونتن در بزرگسالی، درحالیکه همچنان گیج و سربههوا از هر نوشته مقداری میخواند تا بتواند مواد لازم برای سرایش حکایتهای Fables خود را بیابد: هدف بررسی حاضر، نشاندادن تأثیر شرق و بهویژه تأثیر «کتابِ روشناییها»ی بیدپای، بر لافونتن است. تمایل حکایت برای حکایتکردن (بر وزن «هنر برای هنر») همواره در این داستانپرداز دیده میشود (هرچند گاهی این گرایش ناشی از عدم توجه به جزئیات و منابع موجود است) و چون داستانهایش جنبه داستانسرایی دارد و مخاطبش بیشتر کودک و نوجوان است، بههمینخاطر قرار نیست خواننده را متقاعد کند. در آن زمان، مشرقزمین برای غربیها مجموعهای از تصورات متضاد سنتی است که در میراث رم دیده یا درست گنجانده نمیشود (درمورد یونان باید اندکی بیشتر تأمل و تردید کرد، چراکه در اساطیرش ایلیاد و داستان هلن ترویا را نیز دارد)، زیرا ترجیح میدهد عرصههایی را بشکافد که به ورطههای جهان ریاضیات و فنون منتهی میشود.
در 15 حکایتی که از بیدپای اقتباس یا تقلید شده است، خواهیم دید که چگونه این مواد محکم نزد لافونتن شکل میگیرد و اگرچه همیشه درس و نتیجه اخلاقی حکایت شرقی را باور ندارد، اما آن را میخواند، به آن جهتی منطقی یا شعرگونه میدهد: بدین گونه است که حکایات شرقی طولانی هستند و درسهای اخلاقی دیگری نیز در میان آنها گنجانده شده است و این بهمنظور لذت متقاعدکردن یا لذت داستاننویسی است و حیوانات خارقالعادهای که از هزاران سال پیش، از نعمت سخنگفتن و بیان برخوردار بودهاند (مانند آهو و لاکپشت که در حکایات یونانی وجود ندارند) و بهخوبی میدانند چطور حرف خود را در لفافه بیان کنند.
لافونتن خود نیز در دو جا به این تأثیر اذعان دارد: اول در پیشگفتار جلد دوم حکایاتش: «این دومین جلد از حکایات است که ارائه میکنم. تصمیم گرفتم که در اکثر این حکایات شکل و طرز بیان متفاوتی نسبت به جلد اول ارائه دهم، هم بهخاطر تفاوت موضوعات و هم برای اینکه اثرم تنوع داشته باشد... فقط باید بهعنوان قدردانی این را بگویم که قسمت زیادی از آن را مدیون بیدپای، حکیم فرزانه هندی هستم. کتاب او به همه زبانها ترجمه شده است. این کتاب را بسیار قدیمی میدانند و اصل آن از ازوپ (Esope) الهام گرفته شده است. البته اگر او خود ازوپ نباشد که با نام لقمان آورده شده است. برخی حکایات دیگر، موضوعهای خوب و مناسبی را به من دادند. خلاصه اینکه سعی کردهام تا دو بخش آخر تا جایی که میتوانم تنوع داشته باشد».
از طرف دیگر، لافونتن توجه به جهانهای بیگانه و دوردست دارد و یکی از اولین نویسندگانی است که آگاهانه این ژانر و نوع ادبی (littérature exotique) را به کار برده است. این ژانر در قرن هجدهم (ولتر، مونتسکیو) و قرن نوزدهم (گوبینو، لوتی...) موردعلاقه بسیاری از نویسندگان بوده است. دلیل علاقه لافونتن به چنین نوع ادبی در این است که با توسل به آن، او میتواند راحتتر انتقادات خود را از جامعه و جهان موجود بیان کند؛ برای مثال «موشی که از دنیا دوری میگزیند» (کتاب هفتم، بخش سوم) که احتمالا به کسانی اشاره دارد که از کمک به کشور در جنگ در هلند سر باز میزنند و لافونتن با ریشخند نتیجه میگیرد: «به نظر شما منظور من از این موش که اهل کمک نبود چه کسی بود؟ یک راهب؟ نه، منظورم یک درویش بود، چون بهنظرم یک فرد اصولا باید نوعدوست باشد!».
دلیل دیگر علاقه به این ژانر ادبی این بود که در آن زمان میل به سفر زیاد شده بود (در مجموعه جلد اول، لافونتن سفرهای دوردست را بسیار نکوهش میکند، اما در مجموعه جلد دوم، وی از اینکه علوم و دانش کشورهای مختلف از طریق سیاحان به فرانسه وارد شده است، بسیار خشنود است. اگرچه نگرش لافونتن در مجموعه دوم گسترش پیدا کرده است، اگرچه لافونتن میتواند «نتیجه اخلاقی» خود را با تفسیر حکایت شرقی گسترش دهد تا جایی که آن را به شیوه شعر غنایی درآورد (ر.ک. دو کبوتر، رؤیای مغول)، اما دیدگاه زیباشناختی او تغییری نمیکند (او تنها بلاغت خود و تمایل سنتی خود به شرح و بسط مطلب را کامل میکند). بااینحال جایگاه شرقِ سنتی را در حکایتهای این مجموعه نمیتوان انکار کرد: منتقدان، حتی آنهایی که صراحتا به نقد مجموعه دوم پرداختهاند، گاهی این منشأ شرقی را به طرزی ناشیانه فراموش کردهاند: بدینگونه نه نوئل ریشار Noël Richard و نه تِن Taine و سن بوو Sainte-Beuve هیچکدام به کتاب «روشناییها» نپرداختهاند، تنها نمک و چاشنی حکایات را در آن پیدا میکنند ولی به آن توجهی نشان نمیدهند. درمورد کلاراک Clarac باید گفت که اگرچه به این موضوع پرداخته است اما این امر بهصورت کلی بوده و وارد جزئیات نشده است. اما ژیرودو Giraudoux در کتابش درباره «پنج وسوسه لافونتن»، ادای احترامی واقعی به بیدپای کرده است. مطالعه خاستگاه کتاب اجازه میدهد که نهتنها سهمِ ویژه نویسنده را مشخص کنیم (چطور میتوان «دو کبوتر» را فهمید، اگر ندانیم که لافونتن از یک حکایت که در میان مجموعه حکایتها آمده، شعر بلندی سروده درمورد دوستی عاشقانه؟) بلکه همچنین بتوانیم تعریفی دقیق برای حکایت و افسانه ارائه دهیم. همچنین خواهیم توانست به تعریف بهتری از وجه شرقی حکایات بپردازیم که نشان میدهد در زمینه اسطوره و برخی اشکال روایت، هیچ تفاوت و مانعی بین شرق و غرب نیست یا به بیان بهتر، میتوان گفت که در قرن هفدهم شاهد ترکیبی از این دو هستیم (و این تلفیق هنوز به ضرر شرق نیست) درحالیکه در دورانی هستیم که خشنترین صُور و شکلهای فرهنگ اروپایی و انگلیسیزبان بر مشرقزمین چیره شدهاند.
عقل سلیم و واقعبینیِ خاصِ لافونتن همزمان با امر و هنرِ حکایتکردن از بین میرود و اگرچه مطالعه خاستگاهها درکی بهتر را امکانپذیر میکند، قصد ما این نیست که لافونتن را بهعنوان نویسندهای بررسی کنیم که گویا در فرانسه دیگر مورد توجه خواننده بزرگسال و پژوهشگران نیست (و این یکی از دلایلی است که مطالعات اندکی درباره لافونتن وجود دارد) و تنها به درد موزه میخورد. از منظر ما، لافونتن باید بارها و بارها خوانده شود تا جایی که تأثیرات کارش در ذهن و وجود ما کاملا روشن شود، یعنی بکوشیم تأثیرش را که مربوط به مضامین حکمت و خرد شرقی است، آشکار کنیم، چون این امر نیز دلیلی بر جهانیبودن آثارش است. اگرچه ما شرقیها، لافونتن را بیشتر بهخاطر این دوست میداریم که او حکایاتی از «کلیله و دمنه» را از ما قرض گرفته است، ولی همچنین او در عین تأثیر از منابع شرقی، تحت تأثیر افسانهپردازان دیگر یا رابله (Rabelais) بوده و در نتیجه برای تفکیک جنبه شرقی و پنهان حکایات (ر.ک. داستان «زنبور عسل») از عوامل دیگر (گفتاری، القائی، حتی سیاسی)، باید همه جوانب موضوع را در نظر گرفت. لافونتن خودش به ما میگوید: «حکایت اخلاقی هدیهای است که ازسوی نیروی جاویدان به ما رسیده و اگر هم هدیهای است از انسانها، هر که آن را به ما داده، ما را مستحق دانسته است». این بررسی لافونتن از دیدگاه شرقی، درکِ لافونتن فرانسوی را آسانتر میکند.
* این متن ترجمه بخشی از مقدمه رساله دکتری عظمی عدلنفیسی است که حامد فولادوند آن را از فرانسه به فارسی برگردانده است.
منبع: روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید