1399/10/18 ۱۱:۴۸
نظریه استبداد شرقی یا چنانكه برخی چپگرایان بر آن تاكید میكنند، «شیوه تولید آسیایی» یكی از قدیمیترین و شناختهشدهترین نظریهها برای تبیین و توجیه وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع شرقی است. خاستگاه این نظریه در نگاه مستشرقان و برخی نظریهپردازان غربی است.آنها با یك كاسه كردن تمام جوامع شرقی و اطلاق انگهایی چون استبداد شرقی بدون در نظر گرفتن پیچیدگیها و دشواریها، تمام این جوامع را در یك قالب كنار هم میگذاشتند و به زعم خود و با قیاس از تجربه جوامع اروپایی میكوشیدند با یك نظریه تمام مشكلات جوامع مورد مطالعهشان را توضیح دهند.
نظریه استبداد شرقی یا چنانكه برخی چپگرایان بر آن تاكید میكنند، «شیوه تولید آسیایی» یكی از قدیمیترین و شناختهشدهترین نظریهها برای تبیین و توجیه وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع شرقی است. خاستگاه این نظریه در نگاه مستشرقان و برخی نظریهپردازان غربی است.آنها با یك كاسه كردن تمام جوامع شرقی و اطلاق انگهایی چون استبداد شرقی بدون در نظر گرفتن پیچیدگیها و دشواریها، تمام این جوامع را در یك قالب كنار هم میگذاشتند و به زعم خود و با قیاس از تجربه جوامع اروپایی میكوشیدند با یك نظریه تمام مشكلات جوامع مورد مطالعهشان را توضیح دهند. این نظریه البته از صورت خام و اولیه خود در قرون شانزدهم و هفدهم میلادی تا شكل پیچیده و مستندی كه در آثار كسانی چون كارل آگوست ویتفوگل مطرح شد،تحولات فراوانی را از سر گذراند اما امروز عمده صاحبنظران علوم سیاسی و جامعهشناسی به اطلاق و كلیت و دربرگیرندگی این نظریه نقدهای جدی دارند. در گفتار حاضر نویسنده كوشیده این نظریه را با توجه به آثار اندیشمندانی چون آدام اسمیت، ماركس و ویتفوگل تشریح كند و فراز و فرود آن را نشان دهد؛ ضمن آنكه در این میان به دیدگاههای احسان طبری نظریهپرداز چپگرای ایرانی هم در این رابطه پرداخته است.
تحلیل وضعیت جامعه و تاریخ ایران در عرصههای گوناگون بدون یك بررسی جامع پیشینی امكانپذیر نیست. از این رو نباید روند امروزین حوادث در كشور چندان شگفتانگیز باشد. شگفتآور آنجاست كه برخی تحلیلهای كلیشهای هنوز فارغ از بررسی توالی رشته رخدادهای تاریخی در شكل دادن فرآیند سیاست جاری در كشور به سر میبرند. در واقع این به نوعی نشاندهنده فقدان و غفلت از دارا بودن یك افق دید وسیع تر- چه در گذشته و چه اكنون- نزد بیشتر نخبگان فكری مشربهای مختلف سیاسی در تئوری و پراكسیس در برهههای زمانی و چرخشهای تاریخی كشور بوده است.
وارث یك سنت
كشورهای شرق از دیر باز به نظر بسیاری از پژوهشگران سرشناس علوم انسانی، وارث نوعی «استبداد شرقی»اند. آنان از نزدیك به چند سده پیش همواره در پی یافتن علل و عوامل تفاوتهای بنیادین تمدنی و ساختاری جوامع باستانی شرق همچون چین، هند، مصر و ایران با جوامع غرب بودهاند. سنتهای به جا مانده از دنیای پیشامدرن در عرصههای گوناگون همچنان بر دوش جوامع شرق سنگینی میكنند. این جوامع هنوز درگیر تناقضهای تمدنی و فرهنگی خود هستند. اینكه چه گرهگاهها و اسباب و عواملی زمینهساز بروز پدیده گسیختگی و دوگانگی در ساخت جوامع پیشگفته شدهاند را البته نخست باید در تفاوت موجودیت كلان روندهای تاریخی در هر یك از آنها جستوجو كرد. بیشك عوامل گوناگون اقتصادی، جغرافیایی و سرزمینی، جمعیتی، تاریخی، نژادی یا تبارشناسی، انسانشناسی(آنتروپولوژیك) و همپای آنها فرهنگی از آغاز در شكلگیری این جوامع دخالت تام داشتهاند و نمیتوان این همه را در چارچوب جبرگرایی(دترمینیسم) و فرمول تكخطی «ماتریالیسم تاریخی»، تفسیر اقتصادی تاریخ و استعمار محصور كرد. افزون بر اینها با قطعیت میتوان گفت كه همه تمدنها، چه تمدنهای مضمحل شده باستانی و چه امروزین، خودساخته محض نبودهاند و نیستند. این تمدنها نیز همواره در معرض ستیزهجوییها و سیطرهطلبیها و تعامل با بیگانگان بودهاند.
مساله آب
از دیدگاه شماری از پژوهشگران، در جوامع شرقی به سبب خشك و نیمه خشك بودن جغرافیای این سرزمینها «مساله آب» یكی از عوامل اساسی و تعیینكننده در پدیداری آنچه پیشتر اشاره شد است. اقتصاددانان كلاسیكی مانند ریچارد جونز و جان استوارت میل و پیشتر از آنان آدام اسمیت و جیمز میل در آن زمرهاند.
آدام اسمیت شباهت فعالیتهای اقتصادی به ویژه قدرت تملكی فرمانروایان در چین، مصر باستان، هند و البته بسیاری دیگر جوامع آسیایی را در نظر داشت. او اصطلاح «جوامع آسیایی» را برای آنها برگزید و جان استوارت میل اصطلاحات «استبداد شرقی» و «جامعه شرقی» را. او الگوی «آسیایی حكومت» را یك گونه نهادی و فراگیر ارزیابی میكرد و با «فئودالیسم اروپایی» از اساس متفاوت میدانست. ریچارد جونز نیز به همین گونه به این خصلت پیشگفته باور داشت. او اصطلاح «جامعه آسیایی» را برای این جوامع درستتر دانست و جان استوارت میل اصطلاح «جامعه شرقی» را مناسبتر یافت. پس از آنان این گزاره كنجكاوی كارل ماركس را برانگیخت. نظرات ماركس بیشتر براساس دیدگاههای اقتصاددانان كلاسیكی نظیر جونز و میل بنا شده است. او درباره كشورهای شرق استدلال كرد كه «آب و هوا و شرایط منطقهای» باعث شدند آبیاری مصنوعی و عملیات آبرسانی مبنای كشاورزی شرقی شوند.... مهار آب «دخالت قدرت حكومت مركزی را در شرق كه تمدنی در سطح پایین داشت و وسعت منطقهایاش آنقدر گسترده بود كه از شكلگیری هر گونه همپیوستگی داوطلبانه جلوگیری میكرد،گریزناپذیر ساخته بود» (به نقل از: استبداد شرقی،كارل ویتفوگل، ترجمه محسن ثلاثی، نشر ثالث، چاپ دوم ۱۳۹۱، صص ۵۷۵- ۵۷۴). ماركس در آثار مطرح خویش(گروندریسه و سرمایه) نیز به این مفاهیم اشاره میكند.
ویتفوگل از تاریخدانان برجسته مكتب فرانكفورت مینویسد:«مقایسه نخستین جلد كتاب سرمایه و نوشتههای ماركس در سالهای ۱۸۵۳، ۱۸۵۸، ۱۷۵۷ نشان میدهد كه او در نخستین سالهای كارش به جنبه آبسالارانه استبداد شرقی دقت بیشتری نشان میداد. بسیاری از عبارتها در سرمایه و كتاب نقد نظرهای ارزش اضافی كه شرایط جامعه شرقی را در تضاد با شرایط جوامع یونان و رم باستان، فئودالی و سرمایهداری مطرح میكنند، نشان میدهند كه ماركس بعدها تصمیم گرفت جامعه آسیایی را به عنوان شكلبندی نهادی خاص معرفی كند و از بحث درباره جنبه مدیریتی استبداد شرقی بپرهیزد» (همان، ص ۵۸۵).
طبری و استبداد شرقی
حتی احسان طبری-كه همواره صحت «ماتریالیسم تاریخی» را یادآوری میكرد- نیز بر این مساله تاكید داشت و بر آن بود:«خود ماركس در سلسلهآثار خود، شیوه تولید آسیایی و جامعه كهن آسیایی را مورد تحلیل قرار میدهد و از آن جمله مینویسد:«شرایط اقلیمی، وضع زمین، فضای عظیم، بیابانی كه از صحرای آفریقا از طریق عربستان، ایرانف هندوستان و تاتار ستان تا ارتفاعات فلات آسیا ممتد است، سیستم آبیاری مصنوعی را به كمك ترعهها و تاسیسات آبیاری، پایه زراعت شرقی كرده است.» و «ضرورت بدیهی استفاده صرفهجویانه از آب... در شرق ناگزیر مداخله متمركز دولت را میطلبید. منشأ آن وظیفه اقتصادی یعنی به ویژه وظیفه سازمان دادن امور عمومی كه دولتهای آسیایی مجبور بودند اجرا كنند از همینجاست.» ماركس از همین منشأ دسپوتیسم شرقی را توضیح میدهد. انگلس براساس همین تكامل قدرت دولتی است كه دولت ساسانیان را «سلطنت منتظم ایرانی ساسانیان» مینامد (احسان طبری، برخی بررسیها درباره جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران، ۱۳۴۸، صص ۱۳- ۱۲).
طبری در جای دیگر درباره خصلت «استبداد شرقی» یادآور میشود:«در حقیقت دسپوتیسم شرقی از میان دو اسلوب خدعه و زور كه هر دو را با غلو به كار میبرد، توسل به زور را، آن هم به شكل حاد و عریان آن، برای ایجاد رعب و اطاعت عمومی ... سخت موثر میشمرد» (فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایهداری در ایران، ص ۲۰). قطعا این نگرش طبری پس از مرگ استالین و بایگانی كردن تز مزبور بوده است.
جامعه آب سالار
ویتفوگل در عین حال در بررسی خویش در نظر گرفتن عامل مهمی را گوشزد میكند:«تحقیق ما به چندین نتیجهگیری بنیادی رسیده است. نخست اینكه سامان نهادی و جامعه آبسالار را تنها با ارجاع به عوامل جغرافیایی تكنولوژیك و اقتصاد نمیتوان تبیین كرد. هر چند واكنش به محیط طبیعی نقشی اساسی دارد ولی این نوع واكنش تنها تحت شرایط فرهنگی خاص میتواند نقش آبسالارانه تعیینكنندهای ایفا كند. در این قضیه، دگرگونیهای سازمانی بیشتر از تغییرهای تكنولوژیك نقش دارند. دوم برخی ویژگیهای جامعه آبسالار در سامانهای ارضی دیگر نیز پیدا میشوند. ولی جامعه آبسالار از جهت كیفیت و وزن دو ویژگی خاص خود(سازمان آبسالارانه و استبداد مبتنی بر كشاورزی آبسالارانه) بیهمتاست و تركیب موثر این دو ویژگی است كه كل یك دستگاه عملیاتی را به وجود میآورد؛ دستگاهی چندان موفق كه میتواند چند هزار سال دوام آورد... در میان تمدنهای پیشاصنعتی و برتر جهان، مستبدترین جوامع آبسالار از همه جوامع دیگر با دوامتر بودند. چرا جامعه آبسالار چنین دوامی را نشان میدهد؟ آیا این امر به خاطر نظام مبتنی بر مدیریت دولتی كشاورزی آبسالارانه است؟ آنهایی كه به تفسیر اقتصادی تاریخ اعتقاد دارند به این قضیه باور دارند؛ به راستی كه ماركس چنین استدلال میكرد. ولی نكته مهم این است كه ماركس و انگلس حكومت تزاری روسیه دوره پسامغولی را استبداد شرقی میدانستند، با آنكه هر دو خوب میدانستند كشاورزی روسیه آب سالار نبود»(استبداد شرقی، صص ۲۵۸- ۲۵۷).
در اصل ویژگیها و روشهای حكومت آبسالار در عرصه حكومت مداری چگونه بودند؟ در همه این جوامع حكومت در ساخت و سازهای بزرگ با در اختیار داشتن نیروی كار عظیم و انحصار و نظارت بر همه امور جاری و بر این اساس ناگزیر از اعمال قدرت تام بر تمام امور جامعه بود:«رژیم آبسالار الگوی ساختاری و عملكرد مشخصی را به عنوان یك «قانون اساسی» نشان میدهد ولی این الگو بر پایه یك توافق شكل نگرفته بود. این الگو از بالا صادر میشد و فرمانروایان جامعه آبسالار، نه به عنوان كارگزاران تحت نظارت جامعه، بلكه چونان خدایگانان این جامعه این الگو را میآفریدند، نگه میداشتند و تغییر میدادند» (همان، ص ۱۶۸).
البته گرچه شماری از پژوهشگران به درستی میان جوامع «آبسالار» و جوامع «دیوانسالار» تمایز قائلند لیكن بر آنند كه بسیاری از آنها در «ساخت استبدادی» جامعه شباهتهای بسیار دارند. در عین حال آنان با دقت بر تمایز ساخت غیرفئودالی جوامع شرقی و فئودالیسم غربی هم تاكید میكنند:«استبداد مبتنی بر مدیریت ارضی برای یك جامعه آبسالار ضروری است و تا آنجا كه ما میدانیم، خاص این جامعه نیز هست. نظام فئودالی با خدمات محدود و مشروط(نه سرسپردگی بیقید و شرط)، پیشكاری(نه دیوانسالاری) و تیولداری (نهزمین دولتی) برای جوامع اروپا و ژاپن ضروری بود. این نظام در جاهای دیگر به ندرت پیش میآید كه میتوان آن را خاص این جوامع دانست» (همان).
مشروطه خواهی
در انگلستان پس از وضع قانون «ماگنا كارتا» (magna Carta) كه به مشروط كردن قدرت پادشاه انجامید، بارونها، فئودال، بازرگانان، صنعتگران و بانكداران استقلال عمل و جسارت افزونتری یافتند. قانون مزبور حق اقدام دستهجمعی آنها را در اعتراض به معضلات پیشرو به رسمیت شناخته بود؛ تا آنجا كه آنان در چارچوب دیوانسالاری موجود«... میتوانند احزاب یا گروههای فشاری را سازمان دهند یا مورد حمایت قرار دهند؛ به گونهای كه دیوانسالارانه سازمان گرفتهاند» (استبداد شرقی، ص۵۶۴).
حضور باورداشتهای متنوع دینی همواره عرصه دیگری بود برای تعامل و تحمل یكدیگر میان پادشاهان و روحانیان محافظهكار برای پاسداری از وضع موجود. حاكمان نیز از این جهت قداست مییافتند و فرامین خویش را مقدس و اجرای آنها را الزامآور و سرپیچی از آنها را سخت مستوجب كیفر میدانستند. در حكومتهای مبتنی بر استبداد مطلقه از این مساله برای اجابت فرامین در جهت مشروعیت و اقتدار بخشیدن به شخص فرمانروا سوءاستفاده میشد. به قول ویتفوگل در این وضعیت «فرمانروایان گرایش دارند خود را با آیین عقیدتی همذات نشان دهند». بدون تردید قرائت خاص و نحوه نگرش به قواعد دین در این جوامع، یكی از عوامل تعیینكننده در جهتگیری ساختار آنها از جهات گوناگون بوده است.
بسیاری از روشها و سازوكارهای جوامع پیشگفته از اساس با جوامع باختر مانند طبقات اجتماعی، مالكیت، بهرهبرداری از زمین، مناسبات با امپراتور و حكومت، موقعیت و اختیارات دینی و مساله ارث و اساسا ساخت فرهنگ متفاوت بودند. در جوامع «استبداد شرقی» حكومت مطلقه بیشترین نقش را در انجام امور قضایی و قانونگذاری و شكلگیری نهادها و كاركرد آنها دارد. در این عرصه فرمانروا در اجرای قوانین مبسوط الید و مختار است:«مقررات قانونی همچنان كه یك طرفه تحمیل میشدند یك طرفه هم تغییر میكردند. در چین «همه قدرتهای قانونی، اجرایی و قضایی به او(امپراتور) تعلق داشتند». در هند دوره تسلط هندوییسم، «شاه از نظر قانونی در جایگاهی قرار داشت كه میتوانست قوانین پذیرفته شده از سوی شاه پیشین را رد یا قبول كند» ... در بیزانس هیچ نهادی در دولت نبود كه حق نظارت (بر امپراتور) داشته باشد». از این بدتر شاه به جز در برابر خداوند در برابر هیچكس دیگری مسوول اعمال قانونی و اجراییاش نبود.(همان، ص ۱۶۶).
شیوه تولید آسیایی
پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از نظریهپردازان كه ابتدا در شمار هواداران نظریه شیوه تولید آسیایی ماركس بودند، دیدگاههای خود را در این ساحت تغییر دادند و با توجیه «شبهفئودالی» یا «نیمهفئودالی» برخی از این جوامع مانند چین و هند، نظرات پیشین خود را كنار یا مسكوت گذاشتند و به تئوری و نظرگاههای استالین و كمینترن گرویدند.
در سال ۱۹۴۲ در شوروی این گلهمندی از سوی شرقشناسان دستگاه ایدئولوژیك مستقر رسمی مبنی بر «پر بها دادن درازمدت» شرقشناسان جوان شوروی به اینگونه شیوه تولید در شرق و از جمله تز «شیوه تولید آسیایی» (البته به كنایه) مطرح شده بود.» در ۱۹۵۰ در گزارش رسمی مطالعات شرقی اخیر شوروی «اضمحلال نظریه معروف شیوه تولید آسیایی» به عنوان دستاورد برجسته این رشته معرفی شد... آنچه صد سال پیش از این یك اندیشه بسیار روشنگر به نظر میرسید و مدتها یك مفهوم پذیرفتهشده ماركسیستی به شمار میآمد به نظریه «به اصطلاح» و سر انجام «بدنام» شیوه تولید آسیایی تبدیل شد(نك: همان، ۶۳۰- ۶۲۹) .
تطور تمدن در اروپا به ویژه پس از آغاز رفرماسیون دینی و دوران روشنگری(در پی پارهای از دورههای استبدادی، بربر منشانه و خونین استعماری) روند جداگانهای با كشورهای شرق داشت. اروپا توانست به واسطه جذب همین عناصر با شتاب و انكشاف گستردهتری وارد عصر نوین بورژوایی شود. جوامع شرق اما تا سدهها همچنان به سببب همان ویژگیهایی كه بیان شد، ایستا ماندند، یا روندی دردناك را پیمودند و عمدتا به شیوههای گذشته بسنده كردند. به نظرم موضوعات اشارهشده در اینجا تا حدودی زمینههای قابل بررسیای در چگونگی بروز پدیده مزبور به دست میدهند. چراكه توالی كلان روندها و ردپای مراتبی از فرهنگ و سنن تاریخی بازمانده از گذشته،پیوند معناداری با آینده دارند. پژوهشگر
نظرات ماركس بیشتر براساس دیدگاههای اقتصاددانان كلاسیكی نظیر جونز و میل بنا شده است. او درباره كشورهای شرق استدلال كرد كه «آب و هوا و شرایط منطقهای» باعث شدند آبیاری مصنوعی و عملیات آبرسانی مبنای كشاورزی شرقی شوند... مهار آب «دخالت قدرت حكومت مركزی را در شرق كه تمدنی در سطح پایین داشت و وسعت منطقهایاش آنقدر گسترده بود كه از شكلگیری هر گونه همپیوستگی داوطلبانه جلوگیری میكرد، گریزناپذیر ساخته بود.
آدام اسمیت شباهت فعالیتهای اقتصادی به ویژه قدرت تملكی فرمانروایان در چین، مصر باستان، هند و البته بسیاری دیگر جوامع آسیایی را در نظر داشت. او اصطلاح «جوامع آسیایی» را برای آنها برگزید و جان استوارت میل اصطلاحات «استبداد شرقی» و «جامعه شرقی» را. او الگوی «آسیایی حكومت» را یك گونه نهادی و فراگیر ارزیابی میكرد و با «فئودالیسم اروپایی» از اساس متفاوت میدانست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید