1399/9/10 ۱۰:۰۵
فقیه مجاهد و فاضل پرهیزگار، شهید آیتالله سیدحسن مدرس در ۱۲۸۷ق دیده به جهان گشود. مقدمات علوم حوزوی را نزد والدش که عالم و مبلغی متعهد بود، فرا گرفت. آنگاه پدرش وی را به قمشه (شهرضا) برد تا در محضر جدش سیدعبدالباقی طباطبایی که دانشوری زاهد بود و برای نشر معارف و ارشاد مردم بدانجا مهاجرت کرده بود، ادامه تحصیل دهد.
فقیه مجاهد و فاضل پرهیزگار، شهید آیتالله سیدحسن مدرس در ۱۲۸۷ق دیده به جهان گشود. مقدمات علوم حوزوی را نزد والدش که عالم و مبلغی متعهد بود، فرا گرفت. آنگاه پدرش وی را به قمشه (شهرضا) برد تا در محضر جدش سیدعبدالباقی طباطبایی که دانشوری زاهد بود و برای نشر معارف و ارشاد مردم بدانجا مهاجرت کرده بود، ادامه تحصیل دهد. سیدحسن بعد از ارتحال این مربی مشفق در حالی که چهارده بهار را پشت سر نهاده بود، عازم اصفهان گردید و به مدت سیزده سال تمام در حوزۀ پربار این دیار به یادگرفتن معارف عقلی و نقلی اهتمام ورزید و آنگاه راهی نجف اشرف شد و در خارج فقه و اصول از حوزۀ درسی آیات عظام: میرزای مجدّد، میرزای دوم، سیدمحمد طباطبایی زوارهای فشارکی، میرزاحسین خلیلی، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و آخوند خراسانی بهره برد و به مقام اجتهاد نایل آمد.
مدرس بعد از صعود به قلههای معرفت و فضیلت، به اصفهان بازگشت و در مدارس جدۀ کوچک و جدۀ بزرگ حوزۀ درسی تشکیل داد و به تدریس فقه و اصول، منطق، شرح منظومه، کلام، نهجالبلاغه و اخلاق اسلامی همت گمارد و شاگردانی شایسته تربیت کرد. هنگامی که به تهران هجرت کرد، در مدرسه سپهسالار فعالیتهای علمی خود را پی گرفت. از وی آثاری در مباحث عقلی و نقلی بر جای مانده که کمالات علمی و فکری او را به اثبات میرساند. این میراث مکتوب به حدود سی مجلد بالغ میگردد که برخی زیور طبع به خود گرفتهاند.۱
سیاستمدار خودساخته
مدرس پارسایی پرهیزگار و زاهدی با ذکاوت و بافراست بود و از موضع ایمان و تقوا در تحولات و رویدادهای سیاسی حضوری مؤثر و جدی داشت. وی تفکر جداییناپذیری سیاست از دیانت را در ایامی مطرح کرد که بیگانگان و اذنابشان بر تفکیک این دو از یکدیگر تأکید میورزیدند و گروههایی از مردم و عدهای از خواص را گرفتار این پندار نموده بودند. مدرس بر آن بود که سیاست مأخوذ از دیانت صرفا به مبارزه با سلطۀ اجانب منحصر نمیگردد و تمامی عرصههای فکری، عملی و رفتاری یک انسان معتقد و مؤمن را در بر میگیرد. اصل بر این است که در یک اجتماع توحیدی نباید آثاری از شرک، نفاق و ستم و زور دیده شود و نیروهای خودی باید در این جهت متحد گردند و با چنین محکی، اندیشه سیاسی و اخلاق اجتماعی خود را تنظیم نمایند.۲
مدرس هنگام درس و بحث در مدرسۀ سپهسالار در جمع عدهای از علما و فضلا، تصریح نمود: «سیاست یعنی تدبیر درست برای ادارۀ جامعۀ مسلمین و مصونساختن آن از گزند استیلای استعمار و نیرنگهای متجاوزان و چنین برنامهای نمیتواند از دیانت ما جدا باشد» و برای دوستانش گفت: «در میدان مبارزه از سیرۀ اجدادم پیروی میکنم و تا سر حد امکان و تا پای جان با مقاصد و ایادی بیگانه میستیزم و این رویه را وظیفه شرعی خود میدانم.»۳
حبیبالله نوبخت ـ نمایندۀ دورۀ ششم مجلس شورای ملی که مدرس با اعتبارنامهاش به مخالفت برخاست ـ در مقالهای نوشت: «مدرس دانایی آگاه و مرد دیپلماسی بود، دشمن را هر قدر قوی بود، از خود کمتر میگرفت. زبانی نرم و لهجهای گرم داشت و هنگام مخالفت با کارگزاران و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی، از این دو ویژگی استفاده میکرد و مجلس را تکان میداد.»۴
رسا ـ مدیر روزنامه قانون ـ مینویسد: هنگامی که مدرس توسط عمّال بیگانه ترور شد، روی تخت بیمارستان گفت: «انگلیسیها اشتباه میکنند و نمیدانند جنایت سبب فتح نمیشود؛ چون سیاست آنان مبتنی بر عقل، عدالت و انصاف نمیباشد، محکوم به شکست است.» هنگامی که مدرس، وثوقالدوله، عمال کودتا، سردار سپه و حتی انگلیسیها را شکست داد و دشمن از طریق مبارزات متداول سیاسی موفقیتی به دست نمیآورد، از حربههایی چون زندان، تبعید، ترور و مانند آنها استفاده کرد و صحنههای شومی را رقم زد. با این حال مدرس همچون کوه آهن در برابر خصم ایستاد و با آنها به جهاد برخاست. به خوراکی ساده اکتفا میکرد. غالبا نان و ماست میخورد و پیاده در معابر راه میرفت؛ اما لحظهای از مقاومت و مبارزه غفلت نداشت. او یک روحانی راستین، نمایندهای رشید و دلسوز و پیشوایی شجاع بود که دشمنان خطرناکش به مروت و مردانگی او اعتراف میکردند.۵
مهدی بامداد ـ مورخ و رجالنگارـ مینویسد: مدرس نمایندهای بود ناطق، شجاع و با جرأت که تا آخر عمر علنا و جهاراً با سلطنت پادشاه وقت (رضاخان) مخالفت میکرد. به اقل مایقنع قناعت میورزید. بسیار درست، حاضرالذهن، حاضرجواب و وارسته بود.۶ وی ذیل تصویر مدرس مینویسد: نظیرش به این زودیها پیدا نخواهد شد و شاید هم بعدها پیدا نشود.۷
مدرس پیوسته در سخنان و موضعگیریهای خود بر ضرورت همبستگی مسلمانان برای حفظ حیثیت و شرافت خویش تأکید مینمود و از اینکه دولتهای اسلامی با هم اتحاد ندارد و دول غربی قلمرو تحت فرمانروایی آنان را مستعمرۀ خویش قرار میدهند، سخت متأثر و متأسف بود: «اسلام یک مدت در دنیا ترقی پیدا کرد و همان مدتی بود که یکپارچگی و اتحاد مسلمانان حفظ گردید؛ اما متأسفانه در قرون اخیر وقتی مسلمانان دچار تفرقه شدند، ضعف بر آنان غلبه یافت. با خود فکر میکردم چرا ممالک اسلامی رو به ضعف رفتهاند. بالأخره فهمیدم آنان سیاست را از دیانت جدا کردهاند. اشخاصی که متدین هستند، از افرادی که داخل در امور سیاسیاند، دوری میکنند و چون آنان دوری کردند، ناچار همه نوع آدمی رشته امور سیاست را در دست گرفته، لهذا به عقب میروند.»۸ روزی سفیر آمریکا به همراه همسرش و مترجم به منزل مدرس رفتند. زن سفیر بسیار بدقیافه بود. مدرس قبل از آنکه با آنان وارد مذاکره گردد، گفت: «در منطقه ما رسم است وقتی میخواهیم همسری انتخاب کنیم، بانوان فامیل به منزل عروس میروند تا او را بپسندند و اگر عیوبی دارد، گزارش نمایند. آقای سفیر، آیا در سرزمین شما این رسم وجود ندارد که چنین زن زشتی را گرفتهاید؟» وقتی مترجم این مطالب را برای سفیر بازگفت، همسرش از جای برخاست و در حالت خشم و قهر و عصبانیت از منزل مدرس بیرون آمد. به دنبالش سفیر و مترجم هم آنجا را ترک کردند. بعد مترجم گفت: «چرا این سخن را بر زبان آوردید؟» گفت: «میخواستم باب مذاکره با سفیر آمریکا گشوده نشود.»۹
آغاز مبارزه
مدرس هنگام پرتوافشانی آموزشی و علمی در اصفهان، خانهای کوچک و مخروبهای خرید و در ساعات فراغت به خشتزنی پرداخت و با کمک آشنایان و دوستان دو اتاق ساخت و خانواده را در این منزل اسکان داد. از دیگر فعالیتهای او در این ایام، رسیدگی به وضع طلاب و مدارس علوم دینی حوزۀ اصفهان بود که متوجه شد موقوفات این کانونها در وضع نامطلوبی قرار دارند و به مصرف عمران مدارس نمیرسند. از این جهت متولیان را تحت فشار قرار داد که درآمد املاک وقفی باید در جهتی که وقفنامه تعیین کرده است، به مصرف برسد. مبارزۀ او با موقوفهخواران بسیار جدی و قاطع بود، به حدی که یکی از دستاندرکاران را در مدرسۀ چهارباغ توقیف نمود و او را ناگزیر ساخت حساب و کتاب موقوفات را روشن نماید که وی زیر بار نرفت. تسلیمناپذیری مدرس در برابر این خلافها و تصرفهای نامشروع بر عدهای که منافع خود را در خطر میدیدند، ناگوار آمد و تصمیم گرفتند او را از میان بردارند. در راستای چنین نقشهای، مدرس را هنگامی که به صحن مدرسۀ جدۀ بزرگ قدم نهاد، هدف گلوله قرار دادند؛ اما تیرها به دیوار اصابت کرد. اگرچه مدرس هیچگونه هراسی به دل راه نداد، ولی اطرافیان نگران حالش گردیدند. وی برای اینکه به آنان دلداری بدهد، گفت: «در وجود من ترس و خوف راه ندارد و باید حوادث خطرناکتری از این رخداد را ببینم» و با متانت و خونسردی کامل در حجرۀ سیدابوالحسن سدهی سر سفرۀ ناهار نشست. این آرامش او شگفتی حاضران را برانگیخت.۱۰
ستیز با حاکمان ستمگر اصفهان
مدرس در ایام جوانی شاهد خیزش مردم به رهبری علما علیه استعمار انگلستان بود. خروشی که «نهضت تنباکو» را رقم زد، در او شور و شوقی وصفناپذیر برای حضور در عرصههای سیاسی اجتماعی به وجود آورد. برخی اساتید نجف هم به او سفارش کرده بودند اجازه ندهد اجانب در تضعیف جامعۀ اسلامی و نهادهای دینی موفق شوند. به همین دلیل بعد از مراجعت از عتبات و اهتمام به تدریس، از مقتضیات زمان غفلت نداشت. به دنبال استقرار مشروطیت، حاکم مستبدی چون ظلالسلطان که بر اصفهان و توابع حکومت میکرد، رنگ عوض کرد و از عدالت و آزادی دم میزد. هنگامی که انجمن ملی اصفهان با حضور علما تشکیل جلسه داد، شهید مدرس که از بنیانگذاران این تشکّل بود، در حضور ظلالسلطان، در افشای مفاسد، جنایات و جفاهای وی حقایقی را بر زبان آورد که او را در موجی از هراس فرو برد و مؤمنان و علما را در برابرش قرار داد.
به دنبال آن انجمن ملی، علما و قشرهای گوناگون مردم قیام گستردهای را علیه ظلالسلطان ترتیب دادند. سرانجام پیرو مقاومت اهالی اصفهان و تلگرافهای شدیداللحن علما به مرکز، این جرثومۀ قساوت و شقاوت معزول و راهی تهران گشت. بعد از وی میرزامحمد غفاری (اقبالالدولۀ کاشی) از رجال دربار قاجار و سرمایهدار بزرگ که هرگز با مشروطهخواهان همدل نبود، به استانداری منصوب شد. وی و کارگزارانش باعث ناامنی گردیده، سوارانش به غارت اموال مردم پرداختند و درگیریهایی را به وجود آوردند. مدرس به همراه حاجآقا نورالله اصفهانی و عدهای از آزادیخواهان انجمن سرّی تشکیل دادند و خود را برای مقابله آماده ساختند. عشایر بختیاری به سرپرستی ضرغامالسلطنه و صمصامالسلطنه با روحانیان اصفهان هماهنگ گردیدند و شرایط برای انقلابی مسلحانه فراهم شد. سرانجام اقبالالدوله سقوط کرد و شهر در اختیار مشروطهخواهان قرار گرفت. بعد از شکست این حاکم خودسر در ۱۳۲۶ق صمصامالسلطنه حکومت اصفهان را در اختیار گرفت که متأسفانه او هم به ستمگری روی آورد و مردم را تحت فشار سختی قرار داد. از این روی مدرس با او اختلاف پیدا کرد و چون خبر یافت صمصام عدهای را برای اخاذی شلاق زده است، برآشفت و گفت: «حاکم چنین حقی ندارد. اینها دیروز به نام استبداد و امروز با عنوان مشروطه مردم را کتک میزنند.» صمصام نیز تصمیم گرفت او را از سر راه بردارد. به همین جهت دستور تبعیدش را داد. خبر در شهر انتشار یافت، بلافاصله بازار تعطیل گردید و مردم به دنبال مدرس حرکت کردند. چون او از پل خواجو گذشت، هزاران نفر همراهش گردیدند. صمصام احساس خطر کرد و به دوستان مدرس از جمله حاجآقا نورالله متوسل گردید. ایشان در حوالی تخت فولاد به مدرس میرسد و او را سوار درشکه مینماید و میگوید: «دیگر کافی است حاکم اصفهان تنبیه گردید.» مدرس در میان شعارهای پرشور مردم به اصفهان بازگشت.۱۱
در سنگر مجلس
از آنجا که طبق اصل دوم متمم قانون اساسی، هیأتی از علما و مجتهدان باید بر مصوبات مجلس شورای ملی سابق نظارت مینمودند و قوانین را به لحاظ موافقت با شرع مقدس مورد تأیید قرار میدادند، از جانب مراجع عظام تقلید پنج نفر به عنوان «مجتهد طراز اول» به مجلس معرفی شدند که یکی از آنان آیتالله مدرس بود. پیرو این تصمیم، مدرس در ۲۸ ذیحجه ۱۳۲۸ در جلسۀ ۱۹۴ دورۀ دوم مجلس حضور یافت. این حضور در واقع گشایش میدان مبارزات پارلمانی و سیاسی برای مدرس بود. نفوذ و اقتدار او در برنامههای مجلس به قدری بود که وقتی نبود، گویی مجلس نیست. هنگامی که به آن قدم مینهاد به نمایندگان جرأت میداد و با رفتارش حتی مخالفان را متحول میساخت.۱۲
امامخمینی(ره) فرمودهاند: مدرس یک نفری غلبه میکرد بر همۀ مجلس٫ مجلس آن وقت تا مدرس نبود، مثل اینکه چیزی در آن نیست، محتوا ندارد. مدرس با آن عبای کرباسی وقتی وارد مجلس میشد، طرحهایی که داده میشد، آنکه مخالف بود، مدرس بود.۱۳
مستشار آمریکایی در امور مالی ایران، لایحهای معروف به ۲۳ جوزا را برای خزانهداری کل کشور نوشت که دولت وقت آن را برای تصویب به مجلس فرستاد. از آنجا که در این طرح اختیارات وسیعی به وی داده میشد و او حاکم بلامنازع در امور مالی ایران میگردید و مالیاتهای ظالمانهای بر مردم کمبضاعت تحمیل میکرد، مدرس به مخالفت برخاست و آن را مورد انتقاد شدیدی قرار داد و نمایندگان را ملامت نمود که چرا متوجه نبودهاند این قانون اختیارات گستردهای را به یک نفر بیگانه تفویض نموده و آنهمه زحمت و رنج برای مردم به وجود آورده است و سرانجام در ربیع الثانی ۱۳۳۳ فسخ این قانون را از مجلس خواستار گردید.۱۴
موقعیت حساس ایران، بیکفایتی زمامداران قاجار و نفوذ بیگانگان باعث شد روسها نواحی شمالی و انگلیسیها مناطق جنوبی کشور را تحت اشغال خود درآورند. این دولتها پیوسته خواستار تعهداتی مخالف استقلال ایران بودند، از جمله روسیه اولتیماتومی به ایران داد که بر اساس آن در امور داخلی ما دخالت کرده و حتی از دولت ایران خواسته بود هزینۀ لشکرکشی به خاک ما را بپردازد، در غیر این صورت قزاقان به جانب قزوین پیشروی میکنند و سراسر کشور را به تصرف خود در میآورند! مدرس و شیخ محمد خیابانی به مخالفت با تهدید روسها پرداختند. بعد از نطق این دو تن، مخالفتهای مردمی آغاز شد و روسیه از قدرت مجلس نگران گردید و جانشین وزیر خارجۀ روس در ملاقات با نمایندۀ سیاسی انگلیس گفت: «مجلس باید انجمنی باشد که صرفا به تصویب قانون بپردازد نه آنکه در امور سیاسی دخالت کند و باید مجلس سنا شروع به کار نموده تا اختیارات نایبالسلطنه را افزایش دهد.» متأسفانه ناصرالملک (نایبالسلطنه وقت) هنگامی که مقاومت نمایندگان مجلس را دید، دستور انحلال این نهاد را صادر نمود و اولتیماتوم روس را پذیرفت!۱۵
مرحوم امامخمینی فرمود: وقتی روسیه در قضیهای به ایران اولتیماتوم داد که اگر طرح ما را نپذیرید، از راه قزوین حمله کرده تهران را میگیریم، دولت وقت به مجلس فشار آورد که این طرح را تصویب کند. مجلس بهتشان زده بود که باید چه کنند. قوای شوروی است نمیتوانیم مقاومت کنیم. قبولش هم خیانت است. یک روحانی (مدرس) با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: حالا که ما باید از بین برویم، چرا سند نابودی خود را شخصا امضا کنیم؟ من این طرح را رد میکنم. مجلس به واسطۀ مخالفت مدرس، جرأت پیدا کرد و طرح را رد کرد. آنها (روسها) هم هیچ کاری نکردند. یک روحانی لاغر یک مشت استخوان پیشنهاد دولت مقتدر روسیه را رد کرد. برای همین است که میخواهند نفوذ روحانیت را قطع کنند تا به آمال و آرزوهایشان برسند. مدرسها باید بر رأس هیأت تقنینیه، قوای مجریه و قضاییه واقع شوند تا کشور از این حال فلاکت بیرون بیاید.۱۶
صلای صلابت
در انتخابات دورۀ سوم، اهالی تهران مدرس را به عنوان نمایندۀ خویش انتخاب کردند؛ اما مجلس در عمل تعطیل بود. ناصرالملک زمامدار مطلق گردیده، جنگ جهانی اول اوضاع را تحت تأثیر قرار داده بود. روسها به سوی تهران در حرکت بودند. احمدشاه قاجار تصمیم گرفت به اصفهان برود. کارگزاران حکومتی و مردم در موجی از اضطراب و بلاتکلیفی به سر میبردند. صمصامالسلطنه ـ رئیس دولت وقت ـ از مجلس اختیار تام میخواهد که تسلیم خواستههای متجاوزین گردد. نمایندگان در وضعیتی آشفته تشکیل جلسه دادند. در این موقع مدرس از جای برخاست و گفت: «ما هرگز تسلیم متجاوزان نمیشویم و از این تهدیدها هراسی به دل راه نمیدهیم.» آنگاه دستانش را به سوی مردمی که نظارهگر نمایندگان بودند، به دادخواهی دراز کرد. اهالی تهران با شعارهای مرگ بر بیگانگان، زندهباد ملت مسلمان ایران، زندهباد مدرس به خیابانها ریختند. در نتیجه کابینۀ صمصام سقوط کرد و کابینۀ بعدی زیر بار زورگویی اجانب نرفت.
بر اثر این استقامت، از انتقال مرکز حکومت جلوگیری به عمل آمد. از صبح آن روز سی نفر از نمایندگان راهی قم گردیدند و «کمیتۀ دفاع ملی» را تشکیل دادند. علاوه بر آنکه روسها و انگلیسیها نواحی شمال و جنوب ایران را اشغال کرده بودند، دولت عثمانی نیز بخشهایی از غرب کشور (آذربایجان و همدان) را تصرف کرد. این وضع احوال پایتخت را دچار هرج و مرج نمود. نظاملسلطنه مافی در کرمانشاه دولت موقت تشکیل داد که مدرس وزیر دادگستری و اوقاف آن بود. اعضای این کابینۀ موقت از آنجا به عراق و سپس راهی عثمانی گردیدند. این سفر مهاجرت دوسال طول کشید. مدرس در یکی از مراکز حوزوی عثمانی حجرهای گرفت و در آنجا به بحث و درس پرداخت و از این طریق زندگی سادۀ خود را اداره میکرد و بدون خادم کارهای خود را انجام میداد. رجال نامدار عثمانی در این مکان با او ملاقات مینمودند و تحت تأثیر سادهزیستی، قناعت، تواضع، شخصیت علمی و قاطعیتش قرار میگرفتند.
طی مذاکرات مدرس با سلطان محمد پنجم سلطان عثمانی و نیز هیأت دولت آن کشور، مدرس با صراحت از آنان خواست حُسن همجواری را رعایت کنند و یادآور شد: «این که قوایتان بخشهایی از ایران را اشغال کردهاند برایتان تبعات نامطلوبی دارد؛ زیرا بین مردم نفرت به وجود میآورد.» هنگامی که صدراعظم به قصد اهانت، ایرانیان را «عجمی» نامید، مدرس خاطرنشان ساخت: «این لفظ به معنای غیرعرب است و شما را هم شامل میگردد! ایرانیان، مسلمانانی هستند که در گذر تاریخ نوابغ و مشاهیر نامداری داشتهاند و به جهان اسلام خدمات علمی، فکری و فرهنگی مهمی کردهاند» و چون رئیس کابینه حکومت عثمانی از یکسانسازی لباس سربازان عثمانی و ایران سخن به زبان آورد، مدرس در جواب گفت: «چه خوب بود صدراعظم از همدلی سخن میگفت که از همزبانی بهتر است.»
خلیفۀ عثمانی در دیدار با مدرس از دولتی بزرگ متشکل از تمام کشورهای اسلامی سخن به میان آورد و این طرح را داروی دردهای مسلمانان دانست. مدرس متذکر گردید: «وحدت در صورتی است که دیانت مبنای آن باشد، اتحادی که شامل یک جامعۀ قوی حاکم و بقیه محکوم باشند، درست نخواهد بود و عملی نمیباشد. چنین دولت منسجم و مقتدری را تنها جدم علیبن ابیطالب(ع) میتواند تشکیل دهد و اداره کند؛ زیرا به تمام مسلمانان به یک نظر نگاه میکرد و برنامۀ واقعی اسلام را پیاده مینمود. حتی اهل ذمه در پرتو حکومتش از عدالت برخوردار بودند.» صلابت مدرس تمامی دولتمردان عثمانی را تحتتأثیر قرار داد و این سفر نتایج مطلوبی به همراه داشت. بعد از مذاکرات، بخشهایی از ایران که توسط قوای عثمانی اشغال گردیده بود، تخلیه شد. شناخت کارگزاران عثمانی از جامعۀ ایرانی نیز با واقعیت قرین گردید. رفتار مدرس و نیز علم و تقوایش توجه علمای آن خطه را به خود معطوف ساخت. سرانجام اعضای کابینه موقت بعد از دو سال از راه دیاربکر و سلیمانیه به سنندج آمدند و در منزل شیخ عبدالله مفتی اقامت نمودند. از آنجا که ایادی اجانب و مغرضان تحریکاتی در جهت تفرقه میان جوامع سنی و شیعه ایجاد کرده بودند، مدرس سرانشان را خواست و از ضرورت انسجام اسلامی بین آنان سخن گفت و پیشنهاد کرد علمای شیعه و سنی هفتهای یک روز با هم بنشینند و در جهت اتحاد مسلمانان بکوشند. مدرس راهی تهران شد و چون در آن ایام مجلس دوران فترت خود را میگذرانید، در مدرسه سپهسالار به تدریس فقه و اصول پرداخت، در ضمن تولیت این مدرسه را هم عهدهدار بود.۱۷
قرارداد اسارتبار
صمصامالسلطنه با ضعف تمام در رأس کابینه قرار داشت. اغلب مناطق کشور و راههای مواصلاتی گرفتار ناامنی، نگرانی و پریشانی بود. وقتی مدرس این وضع را دید، برآشفت و همراه عدهای از علما و روحانیان به آستان حضرت عبدالعظیم(ع) رفتند و متحصن گردیدند. اهالی تهران دسته دسته به آنان پیوستند. کابینه سقوط کرد و در سال ۱۳۳۷ق وثوقالدوله روی کار آمد. او در دوازدهم ذیقعده این سال قراردادی را با سرپرسی کاکس، وزیر مختار انگلیس منعقد نمود که بر اساس آن اختیار کاملی به دولت بریتانیا داده میشد و امورات مهمی چون گمرکات، بانکها، معادن، کشتیرانی در رودخانه کارون و نیز اجازۀ ورود نیروهای انگلیسی به ایران را در بر میگرفت. مدرس به محض انتشار خبر، برای لغو این قرارداد منحوس و ننگین، دست به کار گردید و در این راستا با سران ایلات و عشایر، سلحشورانی چون میرزا کوچکخان در بارۀ عواقب معاهدۀ مزبور مکاتبه نمود. یک روز هم وثوقالدوله را به منزل خود احضار کرد و گفت: «چرا تن به چنین قرارداد اسارتباری دادی؟» وثوق گفت: «در برابر آن، انگلیسیها استقلال ما را به رسمیت خواهند شناخت.» مدرس گفت: «انگلیس چه کاره است که استقلال کشور ما را به رسمیت بشناسند؟ آقای وثوق! کار بدی کردی و ایران را ارزان فروختی!»
مدرس مردم را از مفاد ذلتبار این قرارداد آگاه میسازد، روشنگریهای وی تأثیر خود را میبخشد و مردم تهران در اعتراض به آن تظاهرات گستردهای راه میاندازند. جراید ملی هم در این باره به افشاگری پرداختند. شاعران علیه قرارداد اشعاری سرودند. سرانجام وثوقالدوله استعفا کرد و کابینۀ مشیرالدوله تشکیل شد که روی موافقت به قرارداد مذکور نشان داد. افکار عمومی نیز اجازۀ اجرایی گردیدن این قرارداد را نداد و این مقاومتها به لغو آن منجر گردید. از تلگراف کاکس به لُرد کُرزُن برمیآید که مهمترین شخصیت مخالف این قرارداد، شهید مدرس است. مدرس بعدها در نطقی، در مجلس شورای ملی اظهار داشت: «این قرارداد بیگانه را در دو چیز ما شرکت میداد: سرمایه و امور مالی و قوۀ نظامی. هرکس به مفادش دقت میکرد، منظور اصلی عاقدان آن را متوجه میشد. روح قرارداد وثوقالدوله با انگلستان، استقلال اقتصادی و نظامی ما را از بین میبرد.»۱۸
مقاومت در مقابل شرارت
بعد از لغو قرارداد، انگلستان برای عملی ساختن اهداف شومش، زمینه را برای کودتای سیدضیاء و رضاخان فراهم ساخت. در سوم اسفند ۱۲۹۹ نیروهای قزاق به سرگردگی رضاخان از قزوین وارد تهران شدند و مراکز انتظامی و اداری را در اختیار گرفتند. حکومت نظامی برقرار شد و جراید توقیف گردید. عدهای از شخصیتها دستگیر شدند که مدرس در زمرۀ آنان بود. اقدامات «کابینه سیاه» چنان نفرتی پدید آورد که بیش از سه ماه دوام نیاورد و سقوط کرد. بعد از سیدضیاء احمد قوام نخستوزیر گردید. مدرس از آزاد گردید در دورۀ چهارم به سمت نایبرئیس مجلس و رهبر اکثریت برگزیده شد. رضاخان به عنوان وزیر جنگ، به عوامفریبی، تظاهر و جلب نظر مردم پرداخت؛ اما از سوی دیگر عَلم طغیان برافراشت و به ناامنی، آشوب و اغتشاش دست زد. از این روی مدرس او موضع گرفت و به نمایندگان گفت: «چرا هراس دارید و حرف خود را در پرده میگویید؟ ما قدرت داریم سلطنت را عوض کنیم، نخستوزیر را عزل نماییم. برکناری رضاخان که کاری ندارد»؛ اما رضاخان و هوادارانش چنان اوضاع را مشوش جلوه میدادند که دولت نتواند کاری از پیش ببرد. جراید طرفدار رضاخان مینوشتند با توجه به ناتوانی کارگزاران کشور، لازم است نخستوزیر مقتدری روی کار آید تا ایران را از این وضع نجات دهد. سرانجام احمدشاه ناگزیر سردار سپه (رضاخان) را به نخستوزیری برگزید؛ اما او به ریاست کابینه راضی نبود و میخواست به عنوان رئیسجمهور در رأس تشکیلات سیاسی ایران قرار بگیرد که با تلاش مدرس و عدهای از نمایندگان مجلس، علما و بخشهایی از مردم، این نیرنگ خنثی گردید.
رضاخان از فتنهانگیزی دست برنمیداشت و به بهانۀ استقرار امنیت، حکومت نظامی اعلام کرد و گروهی از مخالفان را توقیف نمود. مدرس و حامیانش تحت فشار بودند تا آنکه در هفتم مرداد ۱۳۰۳ مدرس طرح استیضاح این کارگزار خودسر را به دلیل سوءتدبیر در امور کشور، قیام علیه قانون اساسی و توهین به مجلس شورا مطرح کرد؛ اما نمایندگان هوادار رضاخان اجازه ندادند استیضاح عملی گردد. از آن پس با حمایت و برنامهریزی انگلستان عدهای از نمایندگان ماده واحدهای را به تصویب رسانیدند که بر اساس آن احمدشاه از سلطنت خلع و حکومت با تشکیل مجلس مؤسسان به رضاخان واگذار میشد. مدرس فریاد زد این کار خلاف قانون اساسی است. بهرغم مخالفت او و نمایندگان اقلیت، مجلس مؤسسان رضاخان را به عنوان شاه ایران برگزیدند. او وقتی در مصدر قدرت قرار گرفت، به بهانه تجدد و ترقی به مبارزۀ علنی و عملی با شعائر اسلامی پرداخت و مراکز علوم دینی را مورد تهاجم قرار داد. مدرس با وجود تنگناهای سیاسی، در فضای اختناق به افشاگری پرداخت. عوامل رضاخان تصمیم گرفتند فریادش را با ترور خفه سازند. این نقشه ناکام ماند و مدرس بعد از معالجه و بهبود در ۱۱ دی ۱۳۰۵ به مجلس رفت و سرسختانه به رفتارش ادامه داد تا آنکه در شانزدهم مهر ۱۳۰۷ دستگیرش کردند و به خواف تبعید نمودند. نه ماه بعد به کاشمر منتقل گردید و در حوالی غروب ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ مطابق دهم آذر ۱۳۱۶ با زبان روزه به فیض شهادت نایل آمد.۱۹
پینوشتها:
۱ـ نابغۀ ملی ایران، ص۴۵ ـ ۴۷، یادنامۀ مدرس، ص۵۹ ـ ۶۰٫
۲ـ سیری در تاریخ تحول اقتصادی و سیاسی ایران، ج۱، ص۱۲۵ ـ ۱۲۷٫
۳ ـ مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ص۱۷۲٫
۴ـ روزنامۀ پارس شیراز، مهر ۱۳۴۵، ش۳۵۴۷٫
۵ ـ برگرفته از مقالۀ مرحوم رسا که در آبان ۱۳۳۰ به مناسبت سالگرد شهادت مدرس آن را انتشار داد.
۶ ـ شرح حال رجال ایران، جاول، ص۳۴۵٫
۷ ـ همان، ج۵، ذیل تصویر مدرس٫
۸ ـ مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج۱، ص۶۸ ـ ۶۹، شهید مدرس ماه مجلس، ص۶۴٫
۹ ـ مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ص۲۰۹٫
۱۰ـ مدرس شهید نابغۀ ملی ایران، ص۴۵ ـ ۴۷، شهید مدرس ماه مجلس، ص۴۲ ـ ۴۴٫
۱۱ـ مرد روزگاران، ص۴۷ ـ ۴۹، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ص۲۹ ـ ۳۰، نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران، محمدرضا عسکرانی، ص۲۴۲ ـ ۲۵۰٫
۱۲ ـ شهید مدرس ماه مجلس، ص۸۸، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ص۲۹ ـ ۳۰٫
۱۳ـ در جستجو راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۴۳٫
۱۴ـ مدرس در پنج دورۀ تقنینیه، ص۸۳ و ۹۳، شهید مدرس ماه مجلس، ص۱۱۹ ـ ۱۲۰٫
۱۵ـ دو مبارز مشروطه، ص۲۱۰ ـ ۲۱۱، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۷، ص۸۷٫
۱۶ـ کشف اسرار، امام خمینی، ص۹ و ۳۳۴، در جستجوی راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص۴۳٫
۱۷ـ مرد روزگاران، ص۷۲ ـ ۷۶، مدرس مجاهدی شکستناپذیر، ص۳۹ و ۱۹۸٫
۱۸ ـ مدرس قهرمان آزادی، ج۱، ص۱۴۹ ـ ۱۵۳٫
۱۹ ـ تلاش آزادی، ص۲۹۵ و…
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید