1399/8/6 ۱۱:۱۵
درست همانجایی كه افلاطون، جای پرسش از وجود از موجودات پرسید و عالم محسوسات را به عالم معقولات و مثل پیوند زد، جایی بود كه بهزعم هایدگر فلسفه به انحراف كشیده شد.
برای خوانندگان آثار هایدگر و محققینی كه در باب هایدگر دست به مطالعه و تحقیق میزنند، زبان نامانوس و غریب هایدگر و اصطلاحات بعضا عجیب او شاید اولین چیزی باشد كه به چشم میآید. موجود- آنجا، حال و هواداری، ابزار تودستی و فرادستی و خیل اصطلاحاتی از این دست از جمله مولفههای خاص فلسفه او به شمار میآید. اما شاید زندگی هایدگر نیز چونان فلسفه و ادبیات فلسفی او، عجیب و برای بسیاری از افرادی كه از دور با او مواجه میشوند پر از ابهام و پرسش باشد. به عنوان مثال چرا یكی از بزرگترین فلاسفه قرن بیستم سر از یكی از وحشیترین احزاب طول تاریخ یعنی حزب نازی درمیآورد. دلیل را باید در فلسفه او جست. فلسفهای كه با ایدههای تحولطلبانه و بنیانافكن به مصاف فراموشی وجود و پوچانگاری مدرن آمده بود. بهزعم او، نیهیلیسمی كه نیچه آن را پشت درهای اروپا میدید در گشوده و وارد شده بود. ما وجود را فراموش كرده بودیم.
هایدگر در رساله راه بازگشت به درون سرزمین مابعدالطبیعه با استفاده از تمثیل دكارت كه كل فلسفه را به مثابه یك درخت انگاشته بود و ریشههای آن را مابعدالطبیعه میدانست، دست به نقد مابعدالطبیعه میزند. از نظر او این ریشهها در خاك وجود روییدهاند و ما تنها با مراجعه و پرسش و گوش فرا دادن به وجود است كه میتوانیم بهرهای از حقیقت برده و فلسفه را نجات دهیم. یكی از بزرگترین نقدهای هایدگر در همین راستا تمایز بین سوژه و ابژه در دنیای مدرن است. در حقیقت او انفكاك میان سوژه و ابژه را نه یكی از مولفههای جهان مدرن كه بتوان آن را به نقد كشید بلكه اساسا بنیان دنیای مدرن میداند. انسان در جایگاه سوژه، چنان ناظری در مقابل دنیا قرار گرفته و دست به مشاهده و شناخت دنیا میزند. گویی این فاعل خودبنیاد شناسایی میتواند جهان را هر طور كه خواست در خودآگاهی خود تقویم كند و هر بلایی كه دلش خواست سر عالم بیاورد. تمام تلاشها و كوششهایی هم كه در راستای حل معضل سوژه و ابژه صورت گرفته بر همین بنیاد سوبژكتیویته بنا شده بود و تغییری بنیادین شمرده نمیشد بلكه بالعكس در بسیاری از موارد سوبژكتیویته را به اوج خود میرساند(مانند فلسفه هگل). البته این انحراف از دكارت شروع نشده بود و نقد هایدگر بر متافیزیك به قدمت ایده مثل از افلاطون بود. هایدگر میپنداشت چرخش فلسفه از پیشاسقراطیان كه از وجود میپرسیدند به عوالم مثل و متافیزیكی در فلسفه افلاطون كه در آن موجود محوریت داشت؛ آغازی بر 2500 سال انحراف فلسفه بود. اما حال كه ما سوژه و یا خودآگاهی نیستیم پس چه هستیم؟ سوالی كه پرسیده شد و سوالاتی از این دست مانند من كه هستم و یا من در اینجا چه میكنم، راهنمای خوبی برای ورود ما به یكی از عناصر محوری فلسفه هایدگر یعنی دازاین را فراهم میكند. دازاین همان است كه از وجود میپرسد و از این قابلیت برخوردار است تا برای پاسخ به این سوال گوش به هستی بسپارد. دازاین در زبان آلمانی از دو قسمت دا و زاین تشكیل شده كه «دا» را به معنی «آنجا» و «زاین» را به معنای «وجود» و «هستی» دانستهاند. دازاین را عمدتا موجود- آنجا ترجمه كردهاند اما بر سر ترجمه آثار هایدگر اختلافنظرهای فراوانی وجود دارد؛ بعضی آن را به آنجا- بودن یا آنجا- هستی و بعضی آن را به من- اینجا ترجمه كردهاند. البته هدف ما از ارایه این ترجمهها بحث پیرامون ایرادات فنی و یا لغوی آنها نیست بلكه به یكی از مقومات مقوله دازاین اشاره دارد كه همان در- جهان- بودن دازاین است. دازاین دیگر مقابل هستی نیست بلكه وجود او مقوم جهان و جهان مقوم وجود دازاین است. در- جهان- بودن دازاین را نباید مثل بودن سیبی در داخل جعبه و از منظر مكانی فهمید. در-جهان- بودن دازاین یعنی آنكه دازاین با عالم خاصی نسبتی برقرار كند. دازاین به واسطه جهانی كه دارد درافتاده در حیطه فرهنگی و اجتماعی خاصی است كه از قبل آن جهان را میفهمد و از همین مجرا، طرحی درمیافكند.
باری، گفتن این مطالب چگونه ما را در یافتن پاسخی برای گرایش هایدگر به ناسیونال سوسیالیسم كمك میكند؟ مطلب بالا تنها یكی از وجوه بسیار زیاد نقد هایدگر به فلسفه و به تبع آن جهان مدرن بود. جهانی كه با تكنولوژیهای گشتلی كه جهان را تنها به مثابه منابع لایتناهی و محاسبهپذیر میدید و تا آنجایی گستاخی كرد كه جرات به كار بردن تركیب «منابع انسانی» را یافت و انسانها را هم از همین مجرا نگاه كرده و به این سطح تقلیل داد. این جهان نیاز به اصلاح دارد و برای هایدگر، ناسیونال سوسیالیسم درگاهی بود برای آغاز این اصلاح در سطح جهانی. انتشار دفترچه سیاه هایدگر، ابعادی از یهودیستیزی او را نمایان كرده كه به نظر برخی حتی این اظهارات، فلسفه او را هم متعفن كرده است. دیدیم كه انسان از منظر هایدگر در- جهان- بودن است. دازاین عالمی دارد و تنها در نسبتی با همین عالم قوام خواهد یافت. یهودیت از منظر هایدگر عین بیجهان بودن است و دقیقا چونان متافیزیك آفت جان جهان است. سویههای این انگاره هایدگر مبنی بر بیجهان بودن و بیهویت بودن یهودیان در هشدارهایش نسبت به «مسیحیت یهود زده» نیز نمایان میشود.
گرایش هایدگر به یكی از خونخوارترین احزاب تاریخ، نكات برجسته بسیاری دارد كه برای هر خوانندهای میتواند جذاب و قابل تامل باشد. مشخصا این نوشته مجال بررسی تمام ابعاد این مساله را ندارد و خوانندگانی كه این موضوع را جذاب یافتهاند با مراجعه به منابع مختلف در این زمینه درخواهند یافت كه این گفته معروف اقلا در باب خود او صادق بوده است: هر آن كس كه دغدغههای بزرگ دارد، اشتباهات بزرگ نیز میكند.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید